چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

حکایت تب خطرناک


اگر به دیدگاه دیگران اهمیت می دهیم ، تمام شواهد و قراین حاکی از این است که نویسندگان اعم از سالمند، میانسال یا جوان به ترکیب داوری جوایز مختلف انتقاد دارند. آنها شماری از این داوران را در حد و اندازه داور نمی دانند.

البته توقع ندارند که داوران رشته نقد ادبی و نظریه های ادبی را خوانده باشند. هیچ جای دنیا و هیچ شاخه ای از فعالیت بشری چنین نیست که ادبیات داستانی ایران چنین باشد. بسیاری از داوران جوایز معتبر سینمایی در مفهوم عام کلمه سینماگر نیستند.

داوران بیشتر جایزه های ادبی کارشان چیز دیگر است ، همان طور که رشته اصلی فعالیت داوران بازیهای فوتبال مدیریت ، اداری ، پزشکی ، مهندسی و تدریس رشته های مختلف فنی و فلسفه و پیراپزشکی است.

1- داور کیست؟- آنچه مهم است ژرف ساخت هایی است که توانایی داوری را پدید می آورد. برای مثال در عرصه ادبیات هر نویسنده و مترجم و ویراستاری صلاحیت نقد و به تبع آن داوری را احراز نمی کند.

نمی گویم داور جایزه ادبی باید جامع الشرایط و بسیطالید باشد، ولی دست کم باید چیزهایی از نکته و نکته هایی از فلسفه ، جامعه شناسی ، روان شناسی و به تبع آنها نشانه شناسی ، معناشناسی ، اسطوره شناسی و مبانی زبان شناسی بداند و به اندازه کافی در حوزه نظریه های ادبی سرکشیده باشد و با مقوله نوین مندرج در آثار موسوم به مدرنیسم و پست مدرنیسم آشنا باشد و سالی حداقل 40تا 50جلد داستان بلند و رمان و مجموعه داستان از نویسندگان ایران و جهان را خوانده باشد و حداقل یک زبان خارجی را بخوبی بداند و بعضی داستان ها و نقدهای آنها را به زبان اصلی بخواند.

تمام این مولفه ها چیزهایی است که نگارنده نه از یک فرد که از دهها و بلکه صد نفر شنیده است. ما به فلان اداره یا موسسه انتقاد می کنیم که امور را به عهده کسانی سپرده است که توانایی و صلاحیت علمی فنی مدیریتی کافی ندارند، آن گاه خودمان که باید الگویی برای گزینش های دقیق و سنجیده باشیم دچار معضلی می شویم که موجبات نارضایتی و حتی خشم اهل قلم را فراهم می آورد.

2-تعدد جایگاه داوری- به احتمال قریب به یقین بعضی از دوستان اهل قلم این مطلب را در نشریات خارجی خوانده اند که چندی پیش دبیر یکی از جوایز ادبی خارجی قصد داست از شخصی که در جایزه دیگری عهده دار نقش داوری بود، به عنوان مشاور دعوت کند.

این امر به سرعت مورد اعتراض متولیان و نیز داوران جایزه موردنظر قرار گرفت و دبیر با یک عذرخواهی کتبی پیشنهادش را پس گرفت. در کشور ما متاسفانه داورهای بسیاری از جوایز مشترک اند.

البته خود این دوستان محترم اصراری به ایفای چنین نقشی ندارند، بلکه شرم شرقی و رودربایستی موجب پذیرش داوری های دوم و سوم و چهارم آن شده است. این امر که از موارد اعتراضی نویسندگان جوان بوده و هست ، خوشبختانه در حال منتفی شدن است ، چون شماری از این گونه دوستان داور از همین حالا تکلیف خود را با داوری معلوم کرده اند و می خواهند داوری خود را به یک مورد محدود کنند.

امید است این امر حتما متحقق شود، زیرا به دلایلی که مطلب را طولانی می کند چندمنظوره و عملکرد خوبی نداشته و ندارد.

3- محروم کردن داوران نویسنده و مترجم از شرکت در کلیه مسابقه ها و جوایز- ناگفته پیداست که انفکاک داور و نویسنده چه تاثیر مطلوبی بر روند داوری دارد.

اصولا ظاهرشدن یک فرد در یک جا به عنوان داور و در جای دیگر به عنوان داوری شونده مرز نگاه کلیت داوری را مخدوش می کند.

حتی جایزه سینمایی اسکار این قاعده را رعایت می کند.

4-تنوع جوایز بیشتر- جایزه ها در بنیان های اسلوبی و ژانری شباهت عجیبی به هم دارند. چه لزومی دارد که حتما چنین باشد؟

چرا بعضی از این جوایز مثل کشورهای اروپایی و امریکای شمالی به داستان های تاریخی ، علمی - تخیلی ، خاطره نویسی ، نمایشنامه ، داستان های فانتزی و حتی رمانتیک و عشقی اختصاص نیابد؟

5-باقی ماندن جوایز استان ها در خود استان ها - این موضوع را با این پرسش شروع می کنم: چگونه مردم را با ادبیات جدی داستانی نزدیک کنیم؟

من فکر می کنم اگر از اندازه های کلان بگذریم ، جواب این سوال را در زندگی روزمره مان پیدا می کنیم: همین طور که پیش خواهر، همسایه و همکارمان نشسته ایم ، متناسب با جو موجود صحبت را به این یا آن کتاب بکشانیم.

شاید این راهکار در حوزه نظریه های جامعه شناسی «خرده کاری» و «پراکنده کاری» تلقی شود، ولی وقتی روشنفکر دستش از رسانه های جمعی با برد وسیع کوتاه است ، چاره دیگری ندارد.

مکتب فرانکفورت که مدتها در گزینش راهبردها و راهکارهای «اعتلای فرهنگ مردم» دچار آشفتگی شده بود، سرانجام به این نتیجه رسید که هر پراتیک خردمندانه ، هرچند کوچک ، بالاخره پاسخ مطلوبی دریافت خواهد کرد. به هر حال ، این کاری است که در شهرستان ها، که در هر خیابان و کوچه اش می توان محصول فرهنگی را مبادله کرد، بهتر صورت می گیرد.

حسن و نقی و احمد که برنده تک داستان چاپ نشده استان شده اند، برای خودنمایی هم که شده این قصه ها و قصه های دیگر و چه بسا جنگ چاپ شده را به این و آن نشان می دهند و آنها را با مقوله ای به اسم ادبیات جدی آشنا می کنند.

خود اینها به نوبه خود حامل و انتقال دهنده آن ادبیاتی می شوند که ما می خواهیم و اگر داستان همین افراد برنده ، که فکر می کنم بهتر است شمار آنها در هر استان از ده کمتر نباشد، در ماهنامه ها چاپ شود، نتیجه خیلی بهتر خواهد شد.

ضمن این که این ماهنامه های مهجور مانده که فکر می کنم خیلی از ما اهل قلم آرزوی ده هزار شدن تیراژشان را به گور ببریم ، نفوذ اندکی در میان مردم پیدا می کند. این نفوذ زمانی به پراکنش (نفوذ) فرهنگی (Cultural Diffusion) تبدیل می شود که برای مثال در 15 استان جایزه ادبی داشته باشیم و برای مثال ده ماهنامه طبق یک برنامه زمان بندی صد و پنجاه داستان برنده را چاپ کنند.

ممکن است پرسیده شود که هدف از این کارها چیست؟ من پرسش متقدم تری را مطرح می کنم: هدف از دادن جایزه چیست؟ مگر نه این است که می خواهیم نهایتا کیفیت و کمیت ادبیات داستانی را ارتقا ببخشیم؟

آیا منحصر کردن جوایز استان ها به نویسندگان گمنام بی کتاب تمام استان ها ما را به هدف مان نزدیک نمی کند؟

6- وجود شایعاتی که در حد و اندازه های ادبیات ما نیست.- وجود شایعه در یک جامعه نشانه پوچ گرایی و نیست گرایی محتوم به آنارشی اخلاقی و اجتماعی است.

ما اهل قلم که در نوشته هایمان به دشمنی با این مقوله ها برمی خیزیم ، چه بسا در نتیجه اشتباه یکی دو نفر به موجوداتی تقلیل یابیم که حرف و عملمان در تقابل باهم است و مثل بیشتر افراد موفق ریاکاری پیشه کرده ایم.

شنیدن دسته بندی برای اهدای جوایز، تمایل باطنی به این یا آن نشر، خواندن ده تا بیست صفحه از کتابهای مورد داوری از سوی هیات داوری این یا آن جایزه و شایع شدن چنین خبری در مقیاسی وسیع، نه تنها به منزلت جوایز و متولیان زحمتکش آن و کار مسوولانه داوران آسیب جدی می زند، بلکه تک تک کسانی را که در این عرصه کار می کنند، دچار بدبینی و یاس می کند؛ ضمن این که این نوع شایعات به لحاظ تاریخی بسیار مخرب تر از شایعه ای همچون فروش رفتن سوالات کنکور است و بیشتر مخرب است زمانی که از همین حالا برنده رمان و مجموعه داستان فلان جایزه در افواه عموم جاری باشد و خیلی ها بدانند که چه کسانی از بردن بهمان جایزه محروم خواهند بود.

داورها امین متولی جایزه ها هستند و نیک می دانند که درز کردن اخبار کمیسیون های بررسی به اعتبار جایزه لطمه می زند. از این منظر بهتر است حتی همسر و خواهر و برادر داوران نیز از مضمون این جلسات بی اطلاع بمانند. مساله غیرقابل اعتماد بودن این نزدیکان نیست. مساله بر سر این است که کسی (متولی جایزه و ساختار همکاری) از داور می خواهد که «چیزی به دیگران گفته نشود.»

اما متاسفانه گاهی اخباری شنیده می شود که دیده می شود در آینده کاملا صورت واقع به خود می گیرد. این اخبار چگونه شایع می شوند؟

7-تب خطرناکی در جامعه ادبی افتاده است که 2 وجه آن هولناک است - نویسنده جوان که تا چند روز پیش برای چاپ کتابش لحظه شماری می کرد، حال با اندوه می گوید: «وقتی قرار نیست جایزه بگیرد، چه فایده دارد؟»

گویی رمان یا مجموعه داستان را به خاطر جایزه نوشته است. وجه دوم این است که نویسنده نوعی یقین بیمارگونه دارد که فلان داور در به همان جایزه با او خصومت دارد و اجازه نمی دهد حتی بقیه داورها کتابش را بخوانند.

براستی هرکدام از ما، به عنوان داور یا اهل قلم ، تا چه حد در ایجاد پریشانی فکری این دسته از نویسنده ها دخالت داریم؟ اصولا برای این مشکل فکر کرده ایم؟