پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

روزی اصغر فرهادی موسیقی می شوم


روزی اصغر فرهادی موسیقی می شوم

با رضا یزدانی که اعتراض را دستمایه لوث شده ای در موسیقی این روزها می داند

برای این قرار گفت‌‌‌وگو، ۳ بار روز و ساعت را تغییر دادیم. هر بار قرار می‌گذاشتیم و هر بار هم کمی قبل از قرار معلوم می‌شد که رضا یزدانی اجرایی دارد یا کاری برایش پیش آمده...

روز قرار چندان مطمئن نبودم مصاحبه انجام شود و سرشلوغی او اجازه دهد اما با کمی تاخیر، این اتفاق افتاد. همین شد که به جای تمام سوال‌های ساده و سرراست که می‌شود اول گفت‌و‌گو پرسید، همه‌چیز را با همین سرشلوغی شروع کردم؛ سرشلوغی‌ای که حتی روز کاغذ هم معلوم است و کافی است نگاهی به برنامه‌های اجرای کنسرت در تابستان و پاییز، اکران یک فیلم و انتشار یک آلبوم بیندازیم.

زندگی شما همیشه اینقدر شلوغ است؟

بله، تقریبا هر روز اینقدر شلوغ است.

این شلوغی همیشه همین‌طوری بوده یا تازگی‌ها گرفتارش شدید؟

۴-۳ سالی است که سرم شلوغ‌تر شده اما من بیکاری را اصلا دوست ندارم و نمی‌توانم بیکار بنشینم. مدام یا در استودیو هستم یا مشغول تهیه ویدئو یا خواندن فیلمنامه و... طبیعتا وقتی من این‌طور کار می‌کنم، همیشه آدم‌هایی هستند که برای کار سراغ من بیایند و این چرخه ثابت می‌ماند.

یعنی هر روز هفته برنامه همین است؟

بله، من از صبح که بیدار می‌شوم، البته من صبح بیدار نمی‌شوم، از ظهر و بعد از صبحانه دنبال کارهایی که باید انجام بدهم می‌روم و تا نیمه‌های شب درگیرم و دوباره این برنامه تکرار می‌شود.

برنامه‌ریزی هم دارید؟

هفتگی است. به جز تایم کنسرت‌ها که از قبل معلوم می‌شود، بقیه برنامه‌ها هفتگی است.

آن وقت اتفاق ناگهانی مثل جشنواره مقاومت را که شب قبلش به شما خبر دادند، چطور انجام می‌دهید؟

دیگر مجبور می‌شوم تغییری ایجاد کنم. اینطور برنامه‌ها را اگر بتوانم، می‌روم. اگر نه، کنسلش می‌کنم.

این جشنواره حاشیه زیاد داشت، چرا کنسلش نکردید؟

دعوت کردند دیگر. من هم کار ملی میهنی و برای شهدا زیاد داشتم، یک‌جورایی هم من تنها کسی بودم که هر ۳ کارم توی این جشنواره با موضوع جشنواره یکی بود. بقیه بچه‌ها یک کار با موضوع جشنواره داشتند و ۲ کار دیگر را با موضوعی متفاوت خواندند. برای همین هم شب قبل برای اختتامیه از من دعوت کردند و من هم رفتم.

قبل از این ۴-۳ سال که آنقدر سرتان شلوغ نبود، جزو خواننده‌هایی بودید که چند سال یکبار آلبوم می‌دادید، چه اتفاقی این روند را عوض کرد؟

واقعا قبل از این ۳ سال، خواننده‌ای بودم که هر ۳ سال یکبار آلبوم می‌دادم. دلیل اینکه آنقدر طول می‌کشید هم این بود که سخت مجوز می‌گرفتم، دیر مجوز می‌رسید و آلبوم‌ها هم دیر می‌شد، اما الان دیگر راحت مجوز می‌گیرم و کارها را هم سریع‌تر انجام می‌دهم. دلیل دیگرش هم این است که من الان با یک تیم کار می‌کنم و این کارها را سریع‌تر می‌کند. مثلا الان برای آلبوم جدیدم، ۱۸ قطعه آماده دارم و داریم تصمیم می‌گیریم که چطور ۴ قطعه آن را حذف کنیم. در این کار یکسری ترانه دارم که ملودی‌هایشان هم آماده است و یکسری ترانه که باید برای آنها ملودی بسازم. همه اینها هم کارهای آلبومم را سریع‌تر می‌کند و هم سرم را شلوغ. آلبوم جدیدم یک سال و نیم است که در حال آماده‌سازی است، یعنی دقیقا همان زمانی که آلبوم قبلی را به بازار دادم، بچه‌های تیم روی تنظیم این آلبوم کار را شروع کردند. کارم فشرده است اما من تصمیم گرفتم که سالی یک آلبوم بیرون بدهم.

چرا چنین تصمیمی گرفتید؟

به خاطر قراردادهای کنسرتم، من سالی نزدیک به ۱۵ اجرا در تهران دارم و برای اجرای چنین حجمی از اجرا در تهران، باید آلبوم تازه بیرون بدهی. برای اینکه طرفدارها از تو می‌خواهند و به محض اینکه ۶ ماه از بیرون آمدن یک آلبوم می‌گذرد، شروع می‌کنند به درخواست برای آهنگ جدید. می‌گویند ما نمی‌توانیم یک‌سال صبر کنیم.

یعنی همه این سختی‌ها را برای مخاطب تحمل می‌کنید؟

هم مخاطب، هم کنسرت‌هایم و هم اینکه الان پر از انرژی برای کار کردن هستم.

این انرژی از کجا می‌آید؟

مخاطبم زیاد شده، تیراژم بالا رفته، سالن‌های کنسرتم سریع پر می‌شود و من همه اینها را دوست دارم و انرژی می‌گیرم تا به چیزی که مخاطب می‌خواهد برسم. یک زمانی اگر مخاطب کم باشد، می‌گویی خوب استراحت می‌کنم، مثلا می‌روم کیش و یک‌ ماه از کارها فارغ می‌شوم.

واقعا؟! مخاطبتان کم شود نگران نمی‌شوید و به استراحت و سفر می‌روید؟

طبیعتا وقتی مخاطبم کم شود به این فکر می‌کنم که چه اتفاقی افتاده که اینطور شده و حالا باید برای آن چه کار کنم و چه راه‌حل‌هایی دارم اما خدا را شکر الان در حال سیر صعودی هستم و تصمیم هم ندارم که نزول کنم. الان پر از ایده، حس‌های جدید، ملودی و... هستم. الان آلبوم تازه‌ام با آلبوم‌های قبلی‌ام متفاوت است، مثل «خاطرات مبهم» که با بقیه فرق داشت. من این تجربه کردن را دوست دارم. این کار جدید، آزمون و خطا و... را دوست دارم.

برای همین است که مسیر کاری شما آنقدر در این ۸ سال عوض شده؟

بله، ببینید ۲ آلبوم اول من، مخاطب‌های خاص جذب کرد و خیلی هم خوب بود اما من به یک جایی رسیدم و دیدم که مخاطب خاص خیلی خوب است، اما باید به فکر مخاطب عام هم بود و آنها را هم جذب کرد. در آن ۲ آلبوم اول، مردم به من نزدیک شدند و من از آلبوم «ساعت ۲۵» به این نتیجه رسیدم که با حفظ تمام خط قرمزهایی که دارم، باید خودم را به مردم نزدیک کنم.

آن خط‌قرمزها چی هست؟

دوست ندارم شیش و هشت بخوانم، یا ترنس یا... دامبول و دیمبول دوست ندارم. کارهای عام‌تر برای من باید شبیه «میعادگاه»، «کی فکرش رو می‌کرد»، «من تو خدا هر سه» باشد. یا مثلا نوستالژی همیشه باید باشد.

دغدغه‌های شما هم عوض شده؟ به هرحال هر خواننده‌ای ترانه‌ای را می‌خواند که به موضوع آن فکر کرده، با این تغییر، آنها هم تغییر کرده؟

هر چیزی که به آن اعتقاد دارم را می‌خوانم و تا امروز پیش نیامده که ترانه‌ای را بخوانم که اعتقادی به آن ندارم. از زمانی که شروع به کار کردم، تعریفی داشتم؛ آن ‌هم این بود که کار اشتباهی نکنم و ترانه اشتباهی را نخوانم. زمانی که ترانه «برج» را خواندم، اتفاق این‌طور بود که روبروی خانه یغما گلرویی را خراب کرده بودند و برج می‌ساختند، من هم داشتم به همین فکر می‌کردم که روبروی خانه‌ام برجی است که تمام نور را گرفته و هیچ‌کجای دنیا این اتفاق نمی‌افتد. آن موقع که یک ۱۴ طبقه زدند، الان یک ۳۰ طبقه زده‌اند. یا مثلا در خیابان جردن می‌دیدم که این جوان‌ها علاف توی این خیابان می‌گردند و شماره می‌دادند و... من هم «جردن» را خواندم.

اما الان انگار این دغدغه‌هایتان خیلی کم شده؟

این هم دلیل دارد، الان اگر نگاه کنید، همه در حال اعتراض‌اند. انگار که اعتراض خیلی دم‌دستی و لوث شده. در چنین شرایطی برای چی من باید اعتراض کنم؟! من سال ۸۲، «مش رمضون» را خواندم و الان در کنسرت‌ها اولین چیزی که داد می‌زنند و از من می‌خواهند همین «مش رمضون» است. ۱۰ سال گذشته، اما همین نشان می‌دهد که آن اعتراض هم زمانش، هم ترانه‌اش، هم ملودی‌اش و... درست بوده اما الان به نظرم اعتراض کار درستی نیست. برای اینکه گم می‌شود.

پس الان دوست دارید درباره چی حرف بزنید؟

دوست دارم بگویم که «دنیا را آب می‌بره، پاشو پاشو از خواب». دلم می‌خواهد بیشتر از اینکه به زمانه اعتراض کنم، به آدم‌ها و سکونشان اعتراض کنم. حتی به نظرم یک عاشقانه‌ای مثل «ادامه بده» که می‌گوید: «اما فقط ادامه بده این روزهای هولناک را...» کافی است. تا اینکه حالا بیایم و تعریف کنم که اینطور شده یا آنطور شده و... الان اینطور به اعتراض و کار اجتماعی نگاه می‌کنم.

و آن وقت فکر می‌کنید ۱۰ سال دیگر، چه کاری از شما در کنسرت‌ها درخواست زیاد دارد و ماندگار شده؟

اصلا نمی‌توانم پیش‌بینی کنم. چند روز پیش یک‌نفر از من پرسید از خواندن کاری پشیمان هستی و هرچقدر فکر کردم دیدم نه. من فقط امیدوارم آن ۱۰ سال دیگر از خواندن هیچ کاری پشیمان نباشم و همین سوال را همین‌طور جواب بدهم.

چطور این کار را انجام دادید؛ همین که پشیمان نیستید؟

کار عجیبی نیست، آدم باید فقط هوشیار باشد. نمی‌گویم من آدم هوشمندی هستم، اما فهمم در این حد است، همین که بدانم که چه چیزی را بخوانم و چه چیزی را نه.

در بازه زمانی که شما ناگهان پرطرفدار شدید، در این ۸ سال، آدم‌های زیادی از جاماندن و توقف و... حرف زدند اما درباره شما این‌طور نیست، شما هم تعداد آلبوم‌هایتان بالا رفته، هم کنسرت‌ها و....

ببینید من از همان نسل اول خوانندگان بعد از انقلابم، خیلی‌ها را دیدم که آمدند و رفتند. برای همین می‌دانم که رمز بودن چیست، برای این سال‌ها و این اتفاق‌ها فقط می‌توانم همین را بگویم.

این رمز بودن چیست؟

این را باید حس کرد، اگر بخواهم آن را به واژه بیاورم، این‌طوری تعریف می‌شود که نباید تکرار کنی. نباید به تکرار بیفتی و مهم‌تر از همه اینکه کار کنی. من هرروز در حال کارم. با خانواده‌ام مشکل دارم، برای اینکه به خاطر کار زیاد به آنها نمی‌رسم اما با خودم فکر می‌کنم که رسالتی دارم مهم‌تر از اینکه وقت بیشتری برای خانواده‌ام بگذارم.

فکر نمی‌کنید، پشیمان می‌شوید؟

اصلا، من با کارم زندگی می‌کنم و آن را دوست دارم. از اینکه خلق کنم، سیرصعودی داشته باشم و در چارچوب خودم کارهای نو و تازه داشته باشم، لذت می‌برم. خیلی‌ها از من می‌پرسند که چرا چارچوب‌هایت را برنمی‌داری و جواب می‌دهم که چرا باید این کار را بکنم، یک‌نفر مثل مهران مدیری هست که سال‌های سال با چارچوب خاص موفق شده، دلیلی برای تغییر چارچوب نیست و به نظرم کسی موفق است که در همان چارچوب خودش نوآوری و تازگی داشته و موفق باشد.

آن وقت از این زندگی که در کار غرق است، خسته نمی‌شوید؟

نه اصلا، شاید یک‌وقت‌هایی از لحاظ فیزیکی خسته شوم، اما ذهنی اصلا. از لحاظ ذهنی گاهی وقت‌ها ممکن است که دچار ایست شوم، اما آن هم رد می‌شود.

برایش چه کار می‌کنید؟

هیچ، اجازه می‌دهم خودش بگذرد. مثلا ۳-۲ روز می‌نشینم و فیلم می‌بینم تا خودش برود.

ناامید هم می‌شوید؟

اصلا، من اصلا ناامید نمی‌شوم.

یعنی حتی آن ‌روزهایی که به شما مجوز نمی‌دادند هم ناامید نمی‌شدید؟

نه، آلبوم «پرنده بی‌پرنده»، ۱۸ ماه در ارشاد بود. خیلی از دوستان من به خاطر یک ماه، ۲ ماه، از ایران رفتند، اما می‌خواستم که توی همین ایران آلبومم را منتشر کنم و دلم نمی‌خواست که بگذارم و بروم و جای دیگری بخوانم.

چطور صبر کردید؟

صبر کردم، بلدم که این داستان را بگذرانم. در چنین موقعیت‌هایی سراغ چیز دیگری می‌روم، مثلا ۴۰ روز به تئاتر می‌روم یا یک تحقیق می‌کنم درباره یک ژانر سینمایی مثلا نوآر و... خودم را سرگرم می‌کنم.

آن کافه‌ای که افتتاح کردید هم برای همین بود؟

آن تعطیل شد.

چرا؟

صاحب ملک آدمی بود که اصلا تفکرات فرهنگی نداشت و نتوانستم با او کنار بیایم. حالا قرار است با دوستان سینمایی‌ام، جایی دیگر کافه‌ای بزنیم اما داستان کافه اصلا این نیست که من بخواهم از چیزی فرار کنم. همیشه دوست داشتم که با آدم‌های آشنایم، جایی بنشینم و جمع شوم که دوستش دارم، موزیک موردعلاقه‌مان پخش شود، محصولات فرهنگی در آن فروخته شود و کسی که وارد آن می‌شود احساس کند که وارد جای متفاوتی شده.

پس ربطی به درگیری‌های ذهنی نداشت؟

اصلا، دقیقا وسط سرشلوغی‌هایم این کافه را زدم. اصلا چند سالی است که دیگر از این درگیری‌ها هم ندارم، بعد از «هیس» دیگر واقعا مشکلی ندارم. آن ۲ آلبوم اولم مشکل خاصی نداشت، فقط مشکل ارشادی‌ها این بود که با سبک جدیدی روبرو شده بودند و نمی‌توانستند درکش کنند، می‌گفتند این چرا اینطور می‌خواند؟! بعد هم دیگر هم من تغییراتی دادم و هم آنها آرام‌آرام متوجه شدند که خیلی هم عجیب نیست.

حالا قرار است چه اتفاقی در زندگی شما بیفتد که کمی از این کار کردن کم کنید؟

اگر جای اصغر فرهادی باشم، این کار را می‌کنم. یعنی بروم و گرمی موسیقی را بگیرم و بتوانم آلبوم انگلیسی زبان منتشر کنم. می‌خواهم جهانی شوم.

فکر می‌کنید چقدر دیگر به آن برسید؟

هیچ‌ تصوری از آن ندارم، فقط کار می‌کنم. من نه آدمی هستم که به گذشته‌ام فکر کنم و نه آینده. به همین دلیل حافظه تاریخی خیلی بدی دارم.

چه بامزه، این همه ترانه نوستالژیک خوانده‌اید و آن وقت اصلا به آن فکر نمی‌کنید؟!

بله.

مگر می‌شود؟!

ممکن است من ناراحت باشم که چرا فضای لاله‌زار، بورس برق شده، اما اینکه الان فکر کنم که آن نادری برگردد، در کلام است.

اینها با هم تناقض ندارد؟

می‌تواند تناقض داشته باشد. این ترانه‌ها را برای کسانی می‌خوانم که این نوستالژی و خاطره‌بازی را دوست دارند اما این خاطره‌بازی فقط برای همان زمانی است که این ترانه را می‌خوانم. حالا ممکن است مثلا یک روزی توی کمدم، نوارهای قدیمی‌ام را پیدا کنم و با خودم فکر کنم که یادش بخیر اینها را در یک سفر شمال در اتوبوس گوش دادم اما فقط همین.

پس به گذشته فکر می‌کنید.

بله، فکر می‌کنم اما هیچ‌وقت حسرتش را نمی‌خورم. دوست دارم حال کنم با گذشته. اصلا حسرت نمی‌خورم یا ناامید نمی‌شوم، چون اینها را دوست ندارم. حتی مشکلاتم را هم سریع فراموش می‌کنم، چون دوست ندارم که گرفتار حسرت، ناامیدی و... شوم. شاید برای همین است که سریع فراموش می‌کنم و کلا همه‌چیز یادم می‌رود.

در این همه فراموشی فقط به کار فکر می‌کنید؟

بله.

آن وقت اگر یک‌روزی دخترتان از این همه کار شما شکایت کند، ناراحت نمی‌شوید؟

فکر نمی‌کنم که هیچ‌وقت این اتفاق بیفتد چون اجازه نمی‌دهم که آب در دلش تکان بخورد. دخترم الان معلم پیانو، شنا و انواع و اقسام چیزهایی که بخواهد پیشرفت کند را دارد. سعی می‌کنم هر ۳-۲ ماه یکبار با او ۴-۳ روز سفر بروم و کنارش باشم. به غیر از اینها، آن حسی که همیشه روز اول کنسرت‌ها روی صندلی مقابلم می‌نشیند و کار را می‌بیند، از او می‌گیرم.

خودتان به او موسیقی را یاد نمی‌دهید؟

پیش آمده که در حال تمرین است و به او بگویم که اشتباه زده یا نه. یا من آهنگی می‌زنم و بگوید چه خوب است و یادش بدهم... بالاخره دختر آدم است و هیچ‌چیز عزیزتر از او در زندگی نیست اما می‌دانم که وقتی به کنسرت‌هایم می‌آید، آن نگاه رضایت را از تمام آن‌ همه کار کردن، در او می‌بینم.

نازنین متین‌نیا