جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تجرد یعنی استقلال, تاهل یعنی عشق


تجرد یعنی استقلال, تاهل یعنی عشق

گفت و گو با یک دختر مجرد

۴۰ سال زندگی مجردی با چاشنی استقلال و آزادی از او آدمی ویژه ساخته است؛ زنی با تمام لطافت‌های یک زن که هم ازدواج کردن را دوست دارد و هم از آن می‌ترسد.

ترسش در خصوص از دست رفتن استقلال و آزادی اش است که برای به دست آوردنشان همه جوانی اش را گذاشته و اشتیاقش به ازدواج در امیدش به زیر سقف رفتن با مردی است که آدم زندگی است. او در گفت وگو با ما از دنیای مجردی اش حرف زد؛ دنیایی که از نگاه او نه تلخ تلخ است و نه شیرین شیرین.

چند سال داری؟

۴۰ سال.

چه شد تا این سن مجرد ماندی؟

به نظر من برای هر کسی یک جفت وجود دارد و اگر شرایط جور باشد جفت ها کنار هم قرار می گیرند، اما تا به حال کسی به دل من ننشسته است، شاید هم بتوانم بگویم قسمت.

پس با قسمت کنار آمده ای؟

بله. تا حدی به این مرحله رسیده ام و باور دارم غیر از همت آدم ها تقدیر هم وجود دارد. من تا به حال خواستگاران زیادی داشته ام و به بعضی از آنها فرصت چند جلسه آشنا شدن را هم داده ام، اما بعد حس کرده ام آنها به دل من نمی نشینند. عده ای می گویند من خیلی سختگیر هستم، اما برای من ایجاد یک حس خوشایند نسبت به کسی که قرار است با او ازدواج کنم، خیلی مهم است.

چه کسی با چه معیارهایی به دلت می نشیند؟

سوال خیلی سختی است چون نمی توانم این را در یک قالب مشخص بگنجانم. من دنبال زیبایی ظاهری یا پول و موقعیت نیستم، فقط دوست دارم از طرف مقابلم انرژی مثبت بگیرم. هیچ وقت هم در جلسه اول آشنایی درباره کسی قضاوت نمی کنم چون می دانم ممکن است بعد از آشنایی بیشتر، نظرم درباره او عوض شود.

به هر حال باید یکسری ملاک در ذهنت باشد.

از به دل نشستن که بگذریم، من ازدواج با کسی را دوست دارم که طرز رفتار با زن را بلد باشد، با روحیات زن ها آشنا باشد، روراست باشد و این را در رفتارش حس کنم، مسئولیت پذیر و کاری باشد و استقلال فکری داشته باشد تا من حس کنم یک تکیه گاه محکم دارم. مهربان بودن مرد و نگاهش به دنیای اطراف برایم خیلی مهم است. در مجموع باید بگویم مرد ایده آل من باید انسانی برجسته باشد چون اگر او یک انسان واقعی باشد قطعا با من منصفانه رفتار می کند.

حالا که به چهل سالگی رسیده ای این طور فکر می کنی یا از اول طرز تفکرت این بوده است؟

البته با گذشت زمان پختگی فکری ما هم تغییر می کند، اما من از اول همین طور فکر می کردم و حالا که سنم بالاتر رفته از حالت احساسی صرف خارج شده ام و می توانم بهتر تصمیم بگیرم.

بین همه آدم هایی که به زندگی ات وارد شده اند یک نفر هم به ایده آل هایت نزدیک نبوده است؟

مشکل اصلی من این بود که ارتباط عاطفی ام با هیچ کدام از آنها برقرار نمی شد یا اگر به کسی حس خوبی داشتم یک ایراد اساسی داشت مثلا قدرت تصمیم گیری یا جرات ورود به زندگی مشترک و اعتماد به نفس لازم را نداشت. البته نمی گویم که طرف مقابلم باید کاملا بی ایراد باشد چون من هم کامل نیستـم، اما دست کم باید ۶۰ تا ۷۰ درصد ایده آل های من را داشته باشد. نمی دانم شاید هم چنین آدمی وجود دارد، اما سر راه من قرار نگرفته است. با این حال گاهی به خودم می گویم شاید قسمت نبوده که تا به حال ازدواج نکرده ام چون اگر قسمت باشد دهان آدم بسته می شود.

فکر نمی کنی کمی گرفتار وسواس شده ای؟

نه، وسواسی نشده ام یعنی با بالا رفتن سنم، معیارهایم را سخت تر نکرده ام، اما موضوع این است چون در تمام این سال ها شاغل بوده ام و طعم استقلال مالی و آزادی را چشیده ام، حس می کنم می توانم از پس همه کارهایم بربیایم. حالا هم برایم خیلی سخت است که کسی این استقلال و آزادی را از من بگیرد. برای همین است که دوست دارم یک همپای خوب در زندگی داشته باشم که به حریم های من احترام بگذارد. در واقع سن که بالا می رود آدم بیشتر به همسری نیاز دارد که دوستش باشد در غیر این صورت مگر ما سرمان درد می کند که برای خودمان دردسر درست کنیم.

حالا که فرد مورد نظرت را پیدا نکرده ای احساس تنهایی نمی کنی؟

فعلا به آن مرحله نرسیده ام چون خانواده و دوستان خوبی دارم. آنطور که دیگران می گویند سنم هم به چهره ام نمی آید و هنوز هم خواستگار دارم. البته تنهایی به ازدواج کردن و نکردن نیست چون خیلی ها بعد از ازدواج هم چون انتخاب درستی نکرده اند احساس تنهایی می کنند. وقتی کسی مجرد است برای داشتن زندگی بهتر امید دارد، اما وقتی ازدواج کرد و زندگی اش خوب از آب درنیامد حس بدی دارد و همه چیز را تمام شده می داند، ولی بیشتر مردم به این چیزها توجه نمی کنند و با استدلال هایی مثل تولید نسل زندگی می کنند.

از این که نسلی از تو باقی نمی ماند ناراحت نیستی؟

نه برایم مهم نیست.

چرا؟

چون در فرهنگ ما پسر نسل را زنده نگه می دارد و نسل دختر مهم نیست و بعد به این دلیل که اگر من فرزند ندارم دیگران که دارند و همه این فرزندان بچه های این سرزمین اند که باید خوب و مفید برای جامعه تربیت شوند.

درباره کارهایی که در یک روز انجام می دهی توضیح بده.

من آنقدر درگیر کار هستم که زندگی ام نیز در کار تعریف شده و وقتی به خانه می روم برای انجام کارهای دیگر انرژی ندارم، اما روزهای تعطیل با دوستانم به گردش می روم، پیاده روی می کنم، فیلم می بینم و سعی می کنم از مسائل کاری دور باشم.

این تو را راضی می کند؟

بله. من رابطه خیلی خوبی با اعضای خانواده ام دارم و کمبودی احساس نمی کنم. شاید برخی مجردها که برای ازدواج اشتیاق زیادی دارند خانواده خوبی ندارند و دوست دارند زودتر از آن محیط دور شوند.

تا به حال با خودت فکر کرده ای که اگر ازدواج نکنی سرنوشت ۲۰ سال آینده ات چه می شود؟

اطرافیان می گویند تنها می مانی، از سن بچه دار شدنت می گذرد، همه می روند و تو می مانی یا دیگر کسی سراغت نمی آید. به همین علت گاهی اوقات به این مسائل فکر می کنم.

حاضری برای خلاص شدن از عواقبی که دیگران برایت می شمارند هرچه سریع تر تن به ازدواج بدهی؟

نه، من حاضر نیستم به هر قیمتی ازدواج کنم چون باور دارم ما برای خارج شدن از چاله نباید خودمان را در چاه بیندازیم. من اعتقادی به زندگی مشترک بدون عشق و محبت ندارم چون آن وقت ممکن است با ورود به این زندگی برای خودم و طرف مقابل یک زندان بسازم. اما با این حال حسی دوگانه نسبت به ازدواج دارم یعنی گاهی دوست دارم کسی کنارم باشد و گاهی می ترسم استقلال و آزادی ام را از دست بدهم.