سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
جایی كه خاك را ظرفیتی خدایی باشد
● نگاهی به اوصاف دوستان خدا در قرآن
خداوند عزوجل در یگانه منشور زندگانی ( قرآن عظیم و متعالی ) سطور متعددی را به وصف دوستان خود پرداخته است و این خاكیان بلند اقبال را كه قرین نامشان «حب ا...» نقش بسته است، درجای جای قرآن ستوده و با این تاج نیكو منزلت داده است كه: ان ا... یحب المحسنین(آل عمران/۱۳۴) و المقسطین (مائده/۴۲) و المتقین(آل عمران/۷۶) و المطهرین(بقره/ ۲۲۲) و.....
اما به راستی چگونه می شود به این ریسمانهای محبت الهی آویخت و با این اوصاف نیك لا یزالی در آمیخت؟ مگر در این خاكدان راكدی كه در عاریت انسان است، چه ظرفیتی نهفته است كه می تواند سر رشته دار محبت و دوستی رب العالمین گردد؟
رنگ آهن محو رنگ آتش است
زآتشی می لافد و خامش وش است
آهن در اثر قرب به آتش صفات آتشی پیدا می كند: مثل آتش نور می دهد، می سوزاند،ذوب می كند،اما آتش نیست همان آهن است كه در پرتو نزدیكی به آتش، آتشگون شده است.
و چه فراخوان بی دریغی بر خوان گسترده كرامت الهی هویداست، جایی كه خاك را ظرفیتی خدایی باشد و در اثر قرب به حق چون آهن گداخته مشعل و آیینه دار حسن الهی گردد.
چشم او روشن شود از كائنات
تا ببیند ذات را اندر صفات
هر كه عاشق شد جمال ذات را
اوست سید جمله موجودات را
(جاوید نامه / اقبال لاهوری)
وقتی انسان در عیش وصال حق و در ترنم باران حسن ربانی، غسل پاكی نماید گویا چون گل به شوق شكوفایی و عطر افشانی و فیض رسانی به دیگران عزم در احسانی لایتناهی می كند: «واحسنوا ان ا... یحب المحسنین» (بقره/۱۹۵).
البته، بسیار بالاتر و باعظمت تر از گل می شود، زیرا این شكوفایی از اختیار انسان نشآت می گیرد كه:
حسن صورت دلفریب و حسن سیرت دلپذیر
این بود پاینده آن در كاهش و در انتقال
(دیوان ملا محسن فیض كاشانی )
و این حسن انتخاب است كه به او عظمت و زیبایی می بخشد و بر خلاف گل هر روز به كمال و جمال او می افزاید، زیرا مست باده حسن از جام نیك آن محسن الست گشته، دیگر خود یكپارچه حسن می شود، انفاق كننده بر خلایق می شود، خشم را چون شهدی گوارا می یابد و چون آب آن را بر عطش وصال می نشاند. نه تنها از لغزش دیگران چشم فرو می بندد، كه كدورت و گرانی ناشی از این بخشش را هم فرو برده و آیینه وجود را پاكیزه از هر رنجش می نماید؛ یعنی از عمق ضمیر احسان می كند نه از روی تكلف و مشقت و همین طور حافظ بر شخصیت احسان شده نیز می باشد و این احسان است كه منت را به آن راهی نیست، زیرا «المن ینكد الاحسان» ( شرح غررالحكم/ ج۱/ص ۱۷۸) منت گذاری وزن احسان را سبك می كند.
و در كمین احسان می نشیند؛ زیرا سبقت گیرنده بر احسان افضل است از تلافی كننده آن حتی بر افزونتر از آن. امیر محسنین سفارش فرموده اند كه: «هرگز با ناسپاسی افراد از كار نیك دلسرد نشوی كه كسانی نیز هستند كه به هیچ بهره و منتی سپاست می گویند و چه بسا كه از سپاسگزاران بیش از ناسپاسان بهره مند شوی.» (نهج البلاغه/ حكمت۱۹۵)
دیگر اینكه بر یكسان بودن قول و فعلش مراقب است و فرصتهای احسان را مغتنم می داند، زیرا آن شایسته والی بر حق محسنین خود چنان با عدل و احسان آمیخته بود كه شمشیری كه شكافنده فرق مباركش بود هم بر عدل و احسان ضمیرش كارگر نیامد. و از محبت و مدارا با قاتل و توصیه به قصاص عادلانه اش در واپسین لحظات هم غافل نگشت كه «ان ا... یحب المقسطین»(مائده/ ۴۲) و«ان ا... یامر بالعدل و الاحسان» (نمل/ ۹۰). عدالت در واقع قانون و انصاف است، ولی احسان انسانیت و جوانمردی است كه افزون بر عدالت باشد.
با وجود این، عدل بر احسان افضل دانسته شده است زیرا عدل بر خلاف احسان امور را در مجرای حقیقی خود قرار می دهد و دیگر اینكه عدل چونكه یك قانون است، قابلیت حسابرسی دارد؛ یعنی می شود عدول كننده را محاكمه كرد. از این رو، می شود روی عدل حساب كرد. برخلاف احسان كه خیر كثیر است اما قاعده و قانون برنمی دارد. در سخن از عدل، قرآن می فرماید: «و آسمان را برافراشت و میزان را بر پا كرد»(الرحمن / ۷).
عدل طنینی است الهی افكنده بر گستره وجود و مسیطر بر همه اندامهای هستی و ندا در داده شده از حنجره پاكان از عبادش و برگزیدگان الهی. عدل دمیدن جان است در كالبد هستی. و عادل جان هستی است، زیرا اگر امید به برپایی میزان نبود، اصل و اساس هستی از هم پاشیده و طینت انسانی بی اثر و خوی حیوانی و رذائل چاره كار و ثمر بخش می نمود. دیگر ظالمان هیچ مانع و سرعت گیری بر سر راه خود نداشتند و مظلومان هیچ قوت قلب و امیدی در تصورشان نمی گنجید.
پس عدل همان شالوده محكم و استوار الهی است كه بر مشام محسنین خوشبوتر از مشك و بر مذاقشان شیرین تر ازعسل و بر منظرشان فراخ تر از زمین می نماید. و آیینه داران حسن بسیار بر حذر و مراقب بر این مقامند و جستجوگرانه در پی حق و عدالتند. دشمنیهای گروهی و شخصی، آنها را از دادگری باز نمی دارد. همان طور كه خداوند زمین را بعد از مرگش زنده می گرداند، مردان عدالت گستر او نیز نشئه حیات را بعد از ممات به روح و جان زمینیان می چشانند و این انتظار شیرین است كه زمستان عمرهای منتظران را بهاری می گذراند.
دیگر پرچم بر افراشته بر قله محبت دوست، تقواست. تقوا پیشگان فضیلت مدارانند و بر شعله های برافروخته معاصی دامن كشانند. از تك تك سلولهایشان شمیم خوش شریعت و تسلیم بر می خیزد. تقوا و خشیت الهی چشمهاشان را فرو افكنده و قدمهاشان را شمرده و شهوات را در وجودشان مرده ساخته است.
در شداید نیرومندند و ذكر فراوان بر لب دارند، اما عزلت نشین نیستند كه در بطن اجتماع و سیاست و دانش اندوزی، زندگی و منش نیكشان را پیاده می كنند؛ یعنی دین را مونس تنهایی خود نمی دانند كه جای دین و دینداران را در بطن جامعه می دانند.
درست وسط معركه گیری مفسدان و آرایندگان معاصی، چشم بندهای غفلت را آگاهانه از چشمهای سفیهان فرورفته در باتلاقهای گرم و نرم شیطانی بر می دارند، و در توجیه پر طرفدار تغییر زمانه و زمینیان، دینشان را بر طبق تغییرات روز و پسندهای شیطانی نمی نهند و صورت كریه معاصی را در سیرت نیك خود نمی گنجانند.
سرگران و پابرهنه در یوغ مصرف زدگی به این سو و آن سو كشیده نمی شوند كه مشی زندگیشان میانه روی است. پوشش آراسته و نیكو دارند، نه با تفاخر دلها را خسته و نه با تظاهر چشمها را بسته و نه در پوششی عریان و رسوا مرزهای نهان را شكسته می دارند، زیرا جسمی كه مهر شریعت بر جبین ندارد چگونه می تواند روح را در محیط تقوا نگه دارد؟
در انحرافها و مصیبتهای اجتماعی مصون از لغزشند، زیرا به حصار حصین تقوا تكیه دارند و چشمهاشان به هزار و یك دهان دوخته نیست، كه درنظامنامه آسمانی شان خط مشی مسلم و تغییر ناپذیر دارند.
روان پارسایان زان میانه
شدی تیر محبت را نشانه
گروهی دل زنقش ماسوی پاك
به باغ عشق چون گل سینه صد چاك
خدای آن نیكوان را سروری داد
به انواع فضایل برتری داد
(دیوان الهی قمشه ای / ص ۱۵)
و اما شمیمی از توبه و طهارت كه آن دو نیز برانگیزاننده حبالهی اند، آنجا كه می فرماید: ان ا... یحب التوابین و یحب المطهرین(بقره/۲۲۲) توبه این است كه انسان با آب مطهر توبه، عصیان ضمیر را بزداید. و بداند كه توبه یك حالت روحی است نه لق لقه زبان.
توبه خلع لباس جفا و نشر بساط وفاست. به عبارتی دیگر، توبه انفجار نور رحمت الهی در سرای روح بشر، به صورت انزجار از گذشته تاریك می باشد و لفظ استغفرا... بیان این حالت است. كه اگر این لفظ بدون انفعال روحی باشد، توبه از حقیقت به دور و از نتیجه و منفعت عاری می باشد.
من بمردم یك ره و باز آمدم
می چشیدم تلخی مرگ و عدم
توبه ای كردم حقیقت با خدا
نشكنم تا جان شود از تن جدا
( مثنوی معنوی / دفتر پنجم/ص۷۷۶)
صدیقه درویش زاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست