چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

جلوی تپه های کوتاه


جلوی تپه های کوتاه

تأملی بر سریال «پشت کو ه های بلند»

مرحوم شکیبایی درمصاحبه ای گفته بود وقتی امرالله احمدجو (نویسنده و کارگردان سریال پشت کوه های بلند) برای بازی درنقش روحانی درسریال «تفنگ سرپر» با او تماس گرفت، او به جای دفتر تولید به منزلش رفته و به جای هدیه و شیرینی، دو قرص نان سنگک تازه گرفته و برده بود! منطق اش هم این بوده که احمدجو روحیه ای مردمی، ساده دل و سنتی دارد، تاریخ دوست است و زلال و این نان های تازه مفهوم برکت و تازگی برایش دارد.

«روزی روزگاری»،اولین سریال امرالله احمدجو به دلیل همان روحیات، با اقبال گسترده ای مواجه شد؛ اما دومین مجموعه بزرگ وی، «تفنگ سرپر» به دلیل نداشتن سادگی در روایت و وجود چند داستان بلند موازی و همین طور اصرار غیرعقلانی بر تقسیم برابر زمان و کنش ها بین شخصیت ها و حتی داستان های موازی که اصلاً ظرفیت پرداخت بیشتر را نداشته با اقبال یک سریال درجه ب هم مواجه نشد.

البته در سریال سازی احمدجو یک اصل بزرگ و تحسین برانگیز وجود دارد؛ و آن انتخاب بازیگر و کشف استعدادهای جوان و گمنام است و دیگریکی از خصوصیات اصلی کارگردانی های او شده است. او با توجه به تجربه تلخ «تفنگ سرپر» در روایت خط روی خط داستانی، آخرین سریالش را به صورت اپیزودیک و یا حداکثر هر دو، سه قسمت یک داستان نوشت و با وجود پیش تولید و تولید سنگین و زمان بر، بسیار ماهرانه و مجرب «پشت کو ه های بلند» را درسه سال بست.

چند زمانی ست که در سیما در نحوه پخش هر شبی سریال ها بدعتی گذاشته شده که بررسی آن جایی دیگر را نیاز دارد و این پخش هر شبی سریال تاریخی «پشت کو ه های بلند» بدعت در بدعتی شده است. البته این اتفاق درباره «نردبانی بر آسمان» (محمد حسین لطیفی) نیز افتاد، اما آن سریال تاریخی، تجربه ای بود که مناسبتی بودن آن در ماه مبارک رمضان باعث نشد تا با ذائقه مخاطب سیما غریب آید و تجربه ای خاص شود.

زمان ذائقه ای مخاطبان معمولی و همیشگی سیما در پی گیری سریال های تاریخی، طبق روال به صورت هفتگی بوده که پخش هر شبی «پشت...» و پس زدگی مخاطب دراوایل پخش، برآورد اقبالی کمتر از «تفنگ...» برایش پیش بینی شد.

اما قسمت بندی اپیزودیک و حتی طنزهای شیرین عامیانه، نظر مخاطبان را در ادامه تا حدودی بسیار برگرداند. به خصوص طنزهای امثال وحکمی اش که گه گاهی نقدهای سیاسی و اجتماعی اش به عصرحاضر هم قابل تعمیم است و بسیار خوشکام تر آمده از طنزهای موقعیتی که همانند طاعون تمام رسانه ها از رادیو و تلویزیون تا سینما را سرایت گرفته. اما چرا این سریال نتوانسته به موفقیت برسد؟

محل چالش اساسی «پشت کو ه های بلند»، به غیر از بیماری های فرمی و محتوایی ست که سریال ها و برنامه های این روزهای سیما به آن مبتلا هستند و آن تناقض های فکری و روحی احمدجو است.

مدرنیته به معنای عام آن، نقیضه همان روحیاتی است که در ابتدای این متن از زبان مرحوم شکیبایی به آن اشاره شد، و احمدجو رسالت و اعتبار هنری اش را به پای این تجددطلبی گذاشته و به جهد و تلاش اصرار دارد که دامنه این آفت فرهنگی و اجتماعی را به تاریخ پرفراز و نشیب مان وصله کند.

احمدجو این مدرنیته را به همه شئون تاریخی «پشت کو ه های بلند» تعمیم داده، از نوع لباس و زبان محاوره گرفته تا اسباب و ادوات (آکسسوار) و رابطه زن و مردی؛و هیچ موردی از این تاریخ سازی را بی نصیب نگذاشته است.

شرم وحیای زن و مرد ایرانی حتی از قبل اسلام زبانزد بوده تا آنجا که حجاب چادر را اختراع ایرانیان نامید ه اند و به عنوان میوه ای از این شرم و حیا دانسته اند، شرم و حیا در اختلاط محرم و نامحرمی که تا همین ابتدای دوره پهلوی اول، عرفی بسیار رایج بوده. درکجا و کدام تاریخ، زنان به این وقاحت و راحتی با سر وگردنی افراشته چشم در چشم نامحرم می دوختند و رأی و نظر خود را تحمیل می کردند؟ در کجای تاریخ، زن نجیب ایرانی این گونه فمینیست وار در اجتماع و مجامع حضور داشت؟ آرایش و ظاهرشان وضعی به مراتب بدتر دارد؛ این ابرو و میان ابرو اصلاح نکردن دختران مجرد و دم بخت که دیگر تا یکی دو دهه اخیر و ابتدای دوره ریاست دانشگاه آزاد اول! که مرسوم بوده. چگونه می شود که آن زنان و دختران تاریخی همه ابروهایی مطابق سالن مدهای پاریس و ستاره های سینمایی لس آنجلس دارند؟

مردان هم از این بی شرمی و بی حیایی بی نصیب نمانده اند؛ با آنکه هنوز هیچ دوره اولیه ای مانند پهلوی اول و... شروع نشده! مردان زیادی در ایران وجود ندارند که از اندرونی خانه شان در محافلی، نامحرم حتی به طنز و شوخی از محارمشان تعریف و گله گذاری کنند.

زبان و محاوراتی امروزی که با دو لهجه اصفهانی و شیرازی (آن هم به روز) ماست مالی شده اند، لباس هایی که هیچ هویت ایرانی و اسلامی ندارند، مانند پوشش های سر که برخی شان شب کلاه های بارون ها و کنت های یک قرن قبل اروپایی را به یاد می آورند. معماری و ساختار ابنیه ای که تعریف کاربری امروزی دارند، مانند دکه نگهبانی و زنجیر مانع ورودی اردوگاه. و سلسله مراتب حکومتی و نوع تعاملات موجود که ساختارهای بروکراتیک و اتوکراتیک معاصر دارند؛ این ها همه موارد و مصداق هایی است که صدای عامی ترین مخاطبان سیما را هم درآورده. فهمیدن این ها چنان بدیهی ست که نیازی به تخصص نمادشناسی و تاریخ شناسی ندارد و مخاطب به سرعت می فهمد فهم و شعورش هتک حرمت شده است. در این میان سکوت اهل تاریخ هم تأمل برانگیز و حیرت انگیز است. مبرهن است که امرالله احمدجو با تقلید از حربه و حقه مجموعه هایی چون «شب های برره» در تخیل و ترسیم یک نامکان و نازمان، تدبیری بوده تا از زیر بار این تناقض های تاریخی هم فرار کند، ولی اقناع کننده نشده زیرا این دیگر تحریف و وارونه سازی تاریخ است. حتی نویسندگان و مؤلفان سریال های مذکور برای پرداختی طنز و هزل داشتن هم که شده در ارجاعات تاریخی و تاریخ پردازی وفادار مانده اند و با تقریبی حدود تاریخی سریال هایشان معلوم است.

ارزش های اخلاقی و اجتماعی تاریخی هم که قابلیت مدرنیزاسیونی نداشتند از گزند دیگری مصون نمانده اند، مثلا پهلوانی که حتی اعتقاد زبانی به حضرت امیر(ع) ندارد! پرداخت شخصیتی سرقتی دارد از سلحشوران عاشق پیشه در رمانس های اروپایی که دل در گرو گیسو کمندی دارد! بیان مصداق های این هم طوماری عریض و طویل می شود که البته از این اشاره به قهرمان جوان و اصلی می توان حساب کار باقی شخصیت ها را دانست.

ریشه مدرنیته مورد اشاره در آثار احمدجو از «روزی روزگاری» شروع می شود، معروف ترین نمونه اش هم سکانسی از آن سریال است که بازرگان با بازی مرحوم منوچهر حامدی برای حسام بیک با بازی محمود پاک نیت ابزار و ادواتی مدرن به عنوان تحفه و هدیه (به عکس هدیه بردن مرحوم شکیبایی برای احمدجو!) برده بود که در آن ناقوسی بزرگ از برنج و تلفن خودنمایی می کرد. جرقه و رگه های این مدرنیته از دهه های گذشته در آثار احمدجو آغاز می شود که در «تفنگ سرپر» به بلوغ می رسد و در آخرین کارش، «پشت کوه های بلند» تجلی تمام و کمال می یابد.

مهدی نوروزخانی