سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
جدا کردن بزهای گر از گله
مارشال برمن در رساله «تجربه مدرنیته»، ویلیام باروز- نویسنده نامتعارف امریکایی- را بز گر مناقشات ضدمدرنیستی میخواند؛ حالا حکایت بری اسمارت در رساله «شرایط مدرن، مناقشههای پستمدرن» است که عملاً چنین تصویر و تصوری را از اندیشهگران رادیکال پستمدرن ارائه داده است. پیشتر باید اشاره کرد که اسمارت در دنیای انگلیسیزبان در حوزه نظریه اجتماعی به فوکوشناس اشتهار دارد و سلسله کتابهای «ارزیابی انتقادی از فوکو» را در هفت جلد ویرایش و منتشر کرده است.
او را میتوان همسخن و همسنت نظریهپردازان اجتماعی چون یان کرایب و تد بنتون دانست که در راه فهم نومارکسیستی علم مدرن جامعهشناسی قلم میزنند و نیز با وجوه افراطگرایانه پستمدرنیسم که در آثار متفکرانی چون لیوتار و بودریار دیده میشود، علم مخالفت برمیافرازند. اسمارت گرچه بیشتر یک عنصر چپگرای آکادمیک محسوب میشود اما در رساله مذکور کوشیده علاوه بر این، نقش یک روشنفکر را نیز در مناقشههای پستمدرن بر عهده گیرد لذا این رساله او لحنی جدلی و تند و تیز به خود گرفته است. حال بازمیگردیم به استعاره «بز گر» یا «بزهای گر» مناقشههای پستمدرنیستی که نوک پیکان حمله اسمارت است. وی با صراحت اذعان میکند که «روایتهای کبیر و قدیمی فلسفه و نظریه اجتماعی مدرن از کار افتادهاند، و اعتبار و وجهه آنها از دست رفت است.
تحلیلی از این دست که روایتهای رهاییبخش را در معرض تردید قرار میدهد، شاید به نظر برسد امکان انتقاد، مخالفت و مقاومت را از ریشه قطع میکند. مسلماً نتیجهگیری تحلیلگرانی که پستمدرنیسم و پستمدرنیته را با شکلی از سیاست نومحافظهکار یکی میدانند، همین است.» (ص ۲۳۰) شکی نیست که آماج نقادی اسمارت مشخصاً لیوتار در رساله «وضعیت پستمدرن» و از آن دردناکتر (برای اسمارت) ژان بودریار- (نا) جامعهشناس فرانسوی- است که بالکل زیرآب امر اجتماعی را میزند. اسمارت همنوا و همآوا با تری ایگلتون (در مقالههای ایگلتون، «پستمدرنیستم مقاومت و ارتجاع» و «از پولیس تا پستمدرنیسم») این سنخ از پستمدرنیسم را پستمدرنیسم ارتجاع میداند و البته باز هم شکی نیست که مقصود وی از روایتهایی رهاییبخش تلویحاً مارکسیسم غربی و شعبش است.
این پستمدرنیستهای مرتجع و نومحافظهکار (که این آخری تعبیر هابرماس است) استعاره بزهای گر را در اتمسفر پستمدرن برای اسمارت و همسلکانش تداعی میکند، و البته باید بر حسب نظر وی حساب این جماعت را از متفکران ذیل پستمدرنیسم مقاومت نظیر فردریک جیمسون جدا کرد. البته باز هم نباید این نکته را فراموش کرد که مدرنیته برای اسمارت و سنت پشتیبانش، خود حاوی روایتهای رهاییبخش و پیشبرندهای است که امکان نقد و مقاومت را افزایش میدهد. این رساله به زعم من «جنگهای علم» اسمارت و هممسلکانش در برابر ناهمجوریها و ناهمگونیهای پستمدرنیسم است چرا که اساساً اسمارت در این کتاب میکوشد با طراحی و توصیف دقیق مواضع معرفتشناختی خود، توامان سیاست رادیکالی را نیز ترتیب بدهد و تبیین کند.
چه بسا او بر پیشانی رسالهاش به ضرس قاطع اعلام میکند: «سرمایهداری همچنان به ایجاد صورتهای غیرقابل پذیرش نابرابری و بهرهکشی، به برانگیختن منافع فردی یا خصوصی به زیان داراییهای عمومی و اجتماعی و به از هم گسستن سازمان اجتماعات و آسیب زدن به محیط زیست ادامه میدهد.» (ص۱۲) اما سیاست رادیکال اسمارت تقاطع و بزنگاهی است میان نومارکسیسم و نظریه اجتماعی فوکو که دامنه بحث اسمارت را جذابتر و استدلالهای او را گرمتر و گیراتر نشان میدهد. حتی میتوانیم تا اینجا پیش برویم که گویی اسمارت سر آن دارد که امکانات فوکویی نومارکسیسم را به عنوان بدیل سیاسی در قالب پروبلماتیکهای معرفتشناختی ارائه دهد. شاید این شبیه همین پروژهای باشد که تونی بنت در حوزه مطالعات فرهنگی سعی میکرد به آن جامه عمل بپوشاند.
اما همین فوکویی بودن چیدمان استدلالها و مفروضات اسمارت او را مجدداً در بزنگاه دیگری قرار میدهد که آن، تقاطع نومارکسیسم و پستمارکسیسم است. کلید استدلال اسمارت دقیقاً همین جاست: «حضور همیشگی حس بحران در مارکسیسم چندان شگفتآور نیست، در واقع این بحران را میتوان خصیصهای ضروری، و حتی نشانهای مثبت تلقی کرد. تاریخ مارکسیسم آکنده از مشاجرههای آتشین، نقاط عطف، فراخوانهای مکرر به توضیح و بازنگری، و همچنین بازتفسیرها و بازتقدیرهایی بوده است که در پی تاملات انتقادی روی تغییر اوضاع اقتصادی، اجتماعی و دستاوردهای نظری و تحلیلی پیش میآمد.
تصور مارکسیسم پستمدرن یا پسامارکسیسم به همین متن و زمینه کلی تعلق دارد، مادامی که آن را پاسخی به تغییرات اوضاع اجتماعی، سیاسی و نظری محسوب کنیم.» (ص ۲۶۹) پذیرش پستمارکسیسم از سوی اسمارت چنان که میبینیم، مشروط است؛ مشروط به زمینهخوانی و زمینهیابی بحران مارکسیسم در شکل ایجابیاش که فیالمثل در شکل گسست در آثار لیوتار دیده میشود و در وجه وفاداری نقادانه به مارکسیسم در کار هبدایگ و البته جیمسون به مثابه صورت مثالی چنین وفاداری پیشگفتهای. به واقع پستمارکسیسم برای اسمارت بازیابی مشروعیت روایت کبیری در زمانه خردهروایتها و خردهسیاستها با در نظر گرفتن وجوه اثباتی بحرانهای موجود در مارکسیسم است که عملاً هسته سخت یا قلب تپنده پستمدرنیسم مقاومت را شکل میدهد.
از این منظر میتوان به زعم من خط یا خطوطی همگرا میان بوردیو، جیمسون، بنت، نگری، ویریلیو، لاکلائو- موفه و حتی مارکسیستهای ارتدوکستری چون ایگلتون و کالینیکوس رسم کرد و همگی را در نقشهنگاری پستمارکسیسم سهیم دانست. آیا هدف غایی اسمارت تشکیل یک جبهه نظری- سیاسی رادیکال در کسوت پستمارکسیسم است؟ شاید، و البته با اندکی قاطعیت میتوان گفت چرا که نه. اساساً اسمارت در این رساله با بصیرت نظری مثالزدنیای فصل پسین رسالهاش را با گونهای بیپروایی سیاسی، به بازتفسیر و صورتبندی مجدد پستمدرنیسم و مارکسیسم (و پستمارکسیسم) اختصاص داده است که حاکی از دلمشغولی وی به طرح دوباره سیاست رادیکال در زمانه سیادت نولیبرالیسم و کاپیتالیسم متاخر است. تنها چیزی که نگرانی و سوءظن اسمارت را در این رساله برمیانگیزد، رسوخ استعاره بزهای گر به دامن و دامنه سیاست پستمدرن به طور عام و پستمارکسیسم به صورت خاص است که میتواند این فوج را متلاشی و عقیم کند.
اسمارت برای دور زدن خیل بزهای گر اذعان میکند: «این پروژه [پیوند سوسیالیسم و دموکراسی در عصر پستمدرن] مستلزم بازسازی شکلهای اتوپیایی در حوزه سیاسی است، البته مقصود من نه شکلهایی از زندگی است که مستقیماً تحققپذیر دانسته شوند و نه بازگشت به نظریههای رهاییبخش روایتهای کبیری که از گور برخاستهاند بلکه من شکلهای اتوپیایی را منابعی انتقادی برای چالش با شکلهای رایج و مسلط زندگی اجتماعی و ایفای سهمی در فرآیند پیچیده تحقق یافتن بدیلهای ممکن میدانم.»(ص ۲۸۴)
پرواضح است که اسمارت در این پاره متن برای برونرفت از دور باطل سیاستهای عقیم کلبیمسلکانه و مخالفت هرگونه استراتژی چینی برای نیل به یوتوپیایی ممکن (همان بزهای گر) دورنمایی را ترسیم میکند که بسیار شبیه آن چیزی است که هانری لوفور در سر میپروراند: «به نظرم این واژه [یوتوپیایی] متضمن هیچ تحقیری نیست زیرا اجبار، هنجارها، قوانین و قواعدی را تایید نمیکنم، زیرا بر انطباق تاکید تمام دارم، زیرا واقعیت را رد میکنم و به نظرم چیزی که امکانپذیر است تا حدی از پیش واقعی است، فیالواقع من یوتوپیایی و آرمانی هستم. یک یوتوپیایی، بله، طرفدار امکانها. اما سوای شما، ما همه یوتوپیایی نیستیم؟» (تروریسم و زندگی روزمره، رخداد نو، ص ۱۲۶) رساله اسمارت اگر با عدول از مواضع صرفاً آکادمیک و چپ دانشگاهی خوانده شود، قطعاً میتواند لذتی دیرپا و ماندگار به خوانندگانش بدهد، اگر در ذهنشان تحقق بدیلهای امکانپذیر را خواستار و دوستدار باشند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست