دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

داستان گوتیك و تمایل بشر به شر


داستان گوتیك و تمایل بشر به شر

اخیراً دو فیلم به نام های مسیر سبز و رهایی از شائوشانگ در تلویزیون به نمایش در آمد كه مورد استقبال بیش تر اقشار و گروه های جامعه قرار گرفت هر چند اكثر نخبه های جامعه ضعف هایی از مقوله عامه پسندی در آن ها دیده بودند

● شناخت موجز داستان گوتیك (Gothic) با اشاره‏ای به مجموعه داستان "در قلمرو وحشت"

اخیراً دو فیلم به نام‏های "مسیر سبز" و "رهایی از شائوشانگ" در تلویزیون به‏نمایش در آمد كه مورد استقبال بیش تر اقشار و گروه‏های جامعه قرار گرفت؛ هر چند اكثر نخبه‏های جامعه ضعف‏هایی از مقوله "عامه‏پسندی" در آن ها دیده بودند.

رمان هر دو فیلم به نویسنده آمریكایی "استیون كینگ" تعلق داشت؛ نویسنده‏ای كه به‏عقیده خیلی‏ها از جمله خود من "امكانات جامعه" او را كشف كرد و اگر در جوامعی مثل ایران و هند بود شاید هرگز كشف نمی‏شد.

او سال‏ها پیش داستانی برای یك نشریه فرستاده بود و همین باعث شد كه نشریه حق‏الزحمه‏اش را و هم زمان چند نشریه دیگر پیشنهادهایی خوب و یك ناشر پیشنهادی عالی برایش بفرستند و به این‏ترتیب زندگی او را به نوشتن منحصر كنند. استیون كینگ یك گوتیك‏نویس و پیرو بی‏چون و چرای نابغه جنون‏سر آمریكایی "ادگار آلن‏پو" بود و هست. چون در هر دو فیلم مؤلفه‏های از ژانر گوتیك (Gothic) وجود داشت و بسیاری از بینندگان تلویزیون با این واژه و دیگر واژه‏های مفسرهای ایرانی این دو فیلم آشنا نیستند.

گوتیك اساساً یك سبك معماری، و منسوب به قوم (Goth) ژرمن است. این سبك از اواخر قرن دوازدهم در شهرهای فرانسه باب شد. نسبت به معماری رومن ظریف‏تر بود، تاق‏ها به‏صورت بیضی و هلالی پررمز و راز در آمدند، فضاهای وسیع‏تر و حجاری‏ها با بریدگی‏های مكرر و به شكلی رازگونه انتخاب شدند.

تجزیه عمودی دیوارها، بزرگ‏نمایی بخش‏هایی از چهره‏ها و تندیس‏ها و اغراق در حالت‏ها، ایجاد زوایا و گوشه‏های تاریك یا به‏اصطلاح كور، اشكال معوج، تركیب‏های متنوع از هندسه‏های پرغرابتِ اجزاء متقارن و غیرمتقارن، مشخصه این سبك معماری است.

اگر بعضی‏ها در چنین مكانی قرار بگیرند، دستخوش هراسِ آمیخته به بیهودگی، حیرت، میل به خودكشی یا جنایت، قساوت در حق دشمنان احتمالی‏شان می‏شوند. معادل چنین مكآن هایی در ادبیات هم خلق شده است؛ داستآن های گوتیك كه نویسنده ذهن شما را با رمز و راز، دهشت و حیرتِ آمیخته به اضطراب مشغول كند.

مكان در این نوع داستآن ها بسیار اهمیت دارد و نویسنده معمولاً سعی می‏كند اسمی از زمان نبرد و داستان را به‏اصطلاح بی‏زمان كند(زمان‏كُشی) تا حواس شما فقط متوجه رنگ و رخسار وهمناك و ترس‏انگیز شخصیت‏ها، دهشت رخدادها و صداهای گنگ و همهمه ابهام‏آمیزی شود كه شبیه اصوات "ارواح و شیاطین" است. معمولاً هر چند حركت یا كنش یا گفتگوی شخصیت‏ها با یك یا چند حركت رازناك تكمیل می‏شود؛ مثلاً تكان خوردن لوستری كه به‏دلیل شكلش و خاموشی بعضی از شمع‏ها(یا لامپ‏هایش) شبیه غول یك‏چشم شده است و دیدنِ اتفاقی استخوان پای یك انسان روی رف. اگر هم منظره‏ای در مقابل دیدگان شخصیت‏ها قرار گیرد، ویرانی‏هایی است به‏جامانده از ساختمآن هایی كه طبق اطلاعات داستان، پیش از آن "قصرها یا قلعه‏هایی اسرارآمیز و خوفناك" بوده‏اند.

شخصیت‏ها برای انجام كار معمولاً مجبور می‏شوند در راهروها، پلكآن های نمور و دلهره‏آور و دهلیزهای پرپیچ و خم و غرابت‏آمیز حركت كنند؛ جایی كه ممكن است چیزی سقوط كند یا موش و خفاش و مارمولك و سوسك در حركتند و در بعضی موقعیت‏ها می‏توانند در حد و اندازه یك اتفاق وحشتناك و چندش‏آور و حتی هم چون یك روح سرگردان بر بیننده ظاهر شوند.

البته متاًسفانه در بسیاری از كتاب‏های مرجع، داستان گوتیك را تا حد وقوع داستان در فضای قرون وسطایی و دهشتناك تقلیل می‏دهند؛ درحالی‏كه چنین نیست و داستان گوتیك در فضایی ترسناك از "نگرانی ساده و وحشت شخصیت تا سرخوشی رمانتیك او، از دست به دست او بین رؤیا و كابوس تا واقعیت، از گرایش به ملایمت و لطافت تا اَعمال غریب و مضحكه‏وار، از دلمردگی و عزلت تا تمایل به قتل، از بی‏اعتنایی تا شهوت تب‏آلود و از محو یا كمرنگ شدن فاصله اشیاء بی‏جان و موجودات جاندار تا پیوند شگفت‏انگیز و هراس‏آلود تصاویر، صداها، رنگ‏ها" را در ساختارهای متقارن و غیرمتقارن بازنمایی می‏كند تا خواننده مدام از نظر ذهنی به این یا آن سمت كشیده شود و در اضطراب و آشفتگی فرایند داستان غرق شود.

"غرق شدن" هم از نظر ادبیات داستانی یعنی این كه خواننده مجذوب و مسحور "تعلیق" و "حوادث اسرارآمیز" شده است.

عناصر گوتیك در رمانس‏های قرون قبل از هجده میلادی هم وجود داشت، اما با داستان "قصر اورتانتو" نوشته هوراس والپول(۱۷۱۷-۱۷۹۷)، گوتیك به‏مثابه شیوه و سبكی مستقل موجودیت یافت. خانم"آن رادكلیف" (۱۷۶۴-۱۸۲۳) با داستآن هایی همچون "اسرار یودولفو" و نویسندگان دیگر مانند "كلاریو ریو" ، "یلیام بكفورد" و "ماتیو گریگوری لوئیس" ، رمان گوتیك را اعتبار بیش تری بخشیدند. در آلمان "ارنست هوفمان"(۱۷۷۶-۱۸۲۲) نویسنده اعجوبه‏ای بود كه آثارش "اكسیر شیطان" و "برادران سراپیون" و "تصویرهای شبانه" نقش زیادی در اعتلای گوتیسم داشت. اما این "ادگار آلن‏پو"(۱۸۰۰-۱۸۴۹) نابغه مالیخولیائی آمریكایی بود كه گوتیك را به شكلی نو سامان بخشید و تأثیر عمیقی بر نخبه‏ترین نویسندگان جهان گذاشت. هیچ نویسنده‏ای با چنان درجه‏ای از ایجاز و كم‏گویی، فضای گوتیك را به تصویر نكشانده است.

داستآن های گوتیك به‏طور كلی از

فضایی تخیلی و حتی تب‏آلود و مالیخولیایی برخوردارند. در این آثار، هیچ چیز، نه خوبی و نه بدی، نه شب و روز، نه سیاهی و سفیدی، نه خوشبختی و بدبختی، به‏معنای معمولی به‏تصویر كشانده نمی‏شوند. همه چیز نامعمول و معلق است، اما به‏مدد قلم نویسنده "نامعقول" در نمی‏آید؛ هر چند كه در غیرمنطقی و حتی ماوراءطبیعی بودن بعضی از آن ها تردیدی نیست. برای نمونه به جمله‏های زیر از داستان "طاعون در وینچگاو" اثر یاكوب واسرمان در همین مجموعه توجه شود: "بی‏صبرانه در را گشود.

بازتاب نور مشعل به شكلی شوم و با سایه‏هایی لرزان فضا را روشن می‏كرد، اما دختر محبوب او نبود كه مشعل را در دست داشت، بلكه گوریل ماده بود كه دندآن هایش را به‏هم می سایید و حالت بوسه مضك و ترسناكی به لب‏هایش می‏داد." در این داستآن ها گاهی عمل و حادثه به حداقل می‏رسد و قلم در خدمت ایجاد فضایی وهم‏آلود و تحلیل روآن های آشفته و پریشان قرار می‏گیرد. شخصیت‏ها، موجوداتی عصبی، روانی و ناهنجارند كه حالت آن ها نشان از ذهنیت بیمارگونه و روحیه از خود بیگانه‏شان می‏كند.

آن ها یا در اندیشه كشتن دیگری هستند یا در اندیشه وحشت مرگِ خود و اطرافیان‏شان. بعضی از مرده‏ها پیش از دفن از تابوت خارج می‏شوند و عده‏ای از زنده‏ها بی‏دلیل راهی گور می‏شوند. بعضی شخصیت‏ها، در منتهای خونسردی و یا با سرخوشی پرده از اعمال وحشتناك و جنایتكارانه خود بر می‏دارند؛ مثلاً ریشخندزنان از قتلی حرف می‏زند كه سال‏ها پیش در كمال خونسردی مرتكب شده بودند و هیچ كس آن را كشف نكرده بود.

یا تب و التهاب خود را آشكار می‏كنند و تحت تأثیر "اراده غیر" و نیروی ناشناخته درون، جنایت‏شان را نزد دیگران اعتراف می‏كنند. اینها شاید از نظر خواننده عناصری جنایی و به خون آلوده باشند، اما پیش از آن، به‏عنوان وسیله‏ای برای تجلی شر و مرگ انتخاب شده بودند. می‏گوئیم پیش از آن، زیرا عنصر جرم، معمولاً در تار و پود طرح داستان گوتیك تنییده شده است و الزامات داستانی، جایی برای حذف آن باقی نمی‏گذارد و شخصیتی كه از اراده "غیر" تبعیت می‏كند، چاره‏ای جز ارتكاب جرم ندارند.

مثلاً در داستان قلب افشاگر اثر آلن‏پو كه جزو داستآن های همین مجموعه است، چنین آمده است: "آن پیرمرد را دوست داشتم. هیچ‏گاه آزاری به من نرسانده بود و بدرفتاری هم با من نكرده بود. به طلاهایش هم چشم‏داشتی نداشتم. به‏نظرم مسأله به چشمانش مربوط می‏شد. بله خودش است! یكی از چشم‏هایش شبیه كركس بود... هربار كه نگاه این چشم به من می‏افتاد، خون در عروقم منجمد می‏شد.

پس، به‏تدریج و با آهستگی بسیار، بر آن شدم كه جانش را بستانم، و بدین سان، خویشتن را برای همیشه از شر چشمش رهایی بخشم." بنابراین داستآن های گوتیك به لحاظ ساختاری قابلیت آن را دارند كه در پی یك گسست، تبدیل به داستآن های ژانر جنایی - پلیسی شوند. به‏عبارت دیگر خصلت داستان گوتیك بر فضای داستآن های جنایی غالب می‏شود، و داستان گوتیك برای تبدیل به ژانر جنایی پخته و آماده می‏شود؛ هر چند كه بعضی از نویسنده‏ها با تردستی از این كار خودداری می‏كنند و داستان گوتیك خود را دست‏نخورده باقی می‏گذارند. در این داستآن ها معمولاً به‏منظور انتقال كل اثر به خواننده تأثیر بر او یا به هیجان آوردن او، از شیوه‏هایی استفاده می‏شود كه امروزه در عرصه‏های مختلف هنر، خصوصاً سینما، امری عادی تلقی می‏شوند.

با این حال در گذشته، نوعی خلاقیت تلقی می‏شدند. یكی از این شیوه‏ها،"دگرگونه‏نمایی ادبی" است. در این شیوه با القاء تدریجی و آرام، به‏طرزی دو پهلو و پیچیده، نویسنده خواننده را فریب می‏دهد و ضمن آن كه پدیده‏های پیش‏بینی‏نشده و باورناپذیری را به او می‏باوراند، او را به‏شدت تحت تأثیر قرار می‏دهد، بدون آن كه "حقیقت" یا تمام آن را به او گفته باشد. مثلاً در همان داستان قلب افشاگر، قاتل پس از كشتن پیرمرد، دست‏بردار نیست: "سرانجام كار تمام شد. پیرمرد مرده بود.

لحاف را از رویش كنار زدم و جسد را معاینه وارسی كردم. بله، مرده بود؛ واقعاً مرده بود. دستم را روی قلبش گذاشتم و دقایقی متمادی در همان نقطه نگه‏داشتم. ضربانی احساس نمی‏شد. او به‏راستی مرده بود. چشمش دیگر مرا عذاب نمی‏داد ... جسد را قطعه‏قطعه كردم. سر و دست‏ها و پاها را بریدم."

فتح‏الله بی‏نیاز

ترجمه پریسا رضایی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.