شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مصائب پری وار


مصائب پری وار

تحلیلی بر آخرین نمایش بیضایی

«با ترس و ستایش نزدیک آمد و در کنارش زانو زد. آنگاه چون زمان پایان طلسم و جادو فرا رسیده بود، شاهزاده خانم از خواب بیدار شد؛ و او را با چشمانی پرمهرتر از آنکه در نخستین نگاه باید و شاید، نگریست و گفت؛ این شمایید شاهزاده من، آمدنتان چه دیر کشید.» (قصه «دختر زیبای خفته در جنگل»، برگرفته از «زبان رمزی قصه های پری وار»)

اگر «افرا یا روز می گذرد» را آن گونه بخوانیم که درامی اجتماعی و تعلیمی را، اگر افرا را آن گونه بشناسیم که قهرمان های برشت و ایبسن را و اساساً اگر افرا را ملزم به پیروی از منطق روابط علت و معلولی اثری واقع گرایانه بدانیم و در کنش ها و واکنش ها پی انگیزه و برهانی عقلانی و موجه باشیم، به احتمال حفره هایی در خط روایی اثر به چشم مان خواهد آمد که به کل، مسیر تفسیر متن را تغییر داده و به نادیده گرفتن فانتزی انبوه اثر منجر خواهد شد؛ فانتزی که افرا را به قصه های پری وار و افرا سزاوار را به پری قصه ها شبیه می کند. دختر مظلوم، بردبار و سختکوشی که تاکنون زندگی نسبتاً آرامی داشته، در مسیری صعب و پرخطر می افتد اما با تکیه بر فضیلت ها و کمالات خود از آزمون دشوار زندگی به سلامت و سرافراز بیرون می آید. دستاورد این سفر درونی، بلوغ ذهنی و جسمی اوست؛ بلوغی که با ازدواج او کامل می شود و پایان خوش قصه را رقم می زند. از این منظر افرا یادآور دخترکان نابالغ داستان های پریانی است؛ «زیبای خفته»، «سیندرلا»، «ماه پیشونی»، «سفیدبرفی»، «شنل قرمزی» و... که هر یک برای کسب تجربه زندگی و فراچنگ آوردن آن بلوغ دیریاب به فراخور موقعیت خود ناچار به پرداخت بهایی می شوند. او نیز چون قهرمان های نامبرده بر بی گناهی خویش تکیه داده و در آخر پاداش بردباری و صداقت خود را دریافت می کند. بر خلاف گفته «نویسنده» در اواخر نمایشنامه این تنها پایان نمایشنامه نیست که به انتهای قصه های پری وار می ماند؛ روایت افرا از ابتدا بنیان های پریانی اش را با مخاطب قرارداد کرده و تا انتها به آنها وفادار می ماند. تفکیک نیروهای خیر و شر به صورتی شفاف و مطلق از مشخصه های اساساً پریانی این متن است. نیروی شر نمایشنامه ـ خانم شازده بدرالملوک - از اسلاف جادوگران بدطینت قصه های «سفید برفی» و «زیبای خفته» است و نمونه یی یادآور نامادری بدجنس «سیندرلا» و «ماه پیشونی». او که افرا را به بند لطف های غرض ورزانه خود کشیده است، در برابر سر باز زدن افرا از خواسته او ـ ازدواج با پسر معلولش ـ نقشه یی پلید می کشد تا افرا را بدنام و رسوا کند اما در آخر بلا دامنگیر خودش شده و این خود اوست که رسوا می شود. همچنان که در قصه های پریانی مرسوم است شریر خود به عقوبتی که برای قهرمان فراهم دیده بود گرفتار می شود و به سزای اعمالش می رسد تا جهان به نظم خود برگردد.

دیگر مولفه مهم این متن طراحی شمایلی پریانی برای خود شخصیت «نویسنده» است. «نویسنده» عنصری کمرنگ و بی ادعا است. او به پیروی از الگوی پری وار خود تنها وظیفه دارد قهرمان درمانده و منتظر را از رنج و مشقتی طاقت فرسا نجات دهد. روایت آنچه او برای رسیدن به وصال معشوق از سر می گذراند، بر عهده این قصه نیست. او نیازی به ارائه سابقه یی از گذشته خود ندارد. او تنها وظیفه دارد به یاری دختر بشتابد و مخاطب نیز به خاطر ناآشنایی با گذشته او از فهم چیزی درنمی ماند. «نویسنده» همان شاهزاده قصه سیندرلا است که سر بزنگاه وارد قصه می شود تا کارکرد ناجیانه خود را محقق کند. با این تفاوت که برای شناسایی دخترک ستمدیده قصه، به جای کفش بلورین، نامه یی به دست دارد. «نویسنده» به تبعیت از الگوی پریانی اش، سوای رهایی بخشیدن به دختر گرفتار، همسر آینده وی نیز می شود تا نظام اخیراً در هم ریخته جهان به روال طبیعی خود بازگردد.

همچنان که می دانیم قصه های پریان نه بدهکار واقعیتند و نه موظف به توصیف جهان واقعی. این قصه ها بیش از آنکه کارکردی اجتماعی داشته باشند، تاثیری فردی می گذارند و با وجوه خیال پردازانه خود کران های ذهن و اندیشه مخاطب را گسترانده و توجه او را به فردیت و قدرت انتخاب و عملش معطوف می دارند. در شخصیت افرا همچنان که در قهرمان های قصه های پریان، نوعی فروتنی غرورآمیز نهفته است، گونه یی اطمینان از بر حق بودن و آگاهی از برتری اخلاقی و معنوی خود به تلافی ضعف مالی و بی پایگاهی اجتماعی- یادمان نرود که افرا دیگری جمع خودی هاست و حاشیه نشین ـ افرا نیز مثل همتاهای پریانی خود؛ «سیندرلا»، «سفیدبرفی» و «ماه پیشونی» با علم بر والاگوهری خویش و انجام اعمال نیکوکارانه در انظار عموم، خواهی نخواهی به فضیلتی مجسم در تقابل با رذیلت مسلط بدل شده و قربانی تنگ نظری ها می شود. او همانند تمامی زیبارویان خفته، جادوشده، دربند، زندانی در برج یا افکنده در چاه، شاهزاده یی رعنا را انتظار می کشد و این گونه خود را در ردیف زنان پذیرنده و منفعل از افسانه تا تاریخ قرار می دهد؛ جهان تقابل های دوتایی، جهان مرد خودآگاه است و زن ناخودآگاه، تا آنجا که مرد/ خالق آگاهانه به ناخودآگاهً قصه زن/ مخلوق وارد شده و جهان او را به میل خود تغییر می دهد. هر قدر عصیانً «نویسنده» علیه جبر قصه خود تاثیرگذار است، انفعال، سکوت و پذیرندگی افرا تلخ است و دردناک. اگر «نویسنده» همان شاهزاده یی است که عاشقانه طلسم جادوگر را باطل می کند، کاش افرا زیبای خفته یی باشد که تمام نمایش را در خواب دیده است.

آزاده شاهمیری