چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

مولوی دیروز, مولوی امروز


مولوی دیروز, مولوی امروز

به مناسبت هشتم مهر روز بزرگداشت مولانا

مولوی دیروز را همگان خوب می شناسند، شاعری فارسی زبان که نام اصلی اش «جلال الدین محمدبن بهاءالدین محمدبن حسینی خطیبی بکری بلخی» یا همان مولانا یا ملای روم که در سال ۶۰۴ هجری در بلخ تولد یافت. چون پدرش از بزرگان مشایخ عصر بود و «سلطان محمد خوارزمشاه» با این سلسله لطفی نداشت، به همین علت در سال ۶۰۹ هجری ترک خراسان گفت. او ابتدا به نیشابور و سپس به بغداد و مکه و سر آخر به دعوت «سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی» به قونیه رفت و تا آخر عمر خود در آن دیار باعزت و اکرام سکنی گزید. حاصل ساکن شدن در آن دیار پرورش کودکش، جلال الدین محمد بود که این کودک بعدها عارف و شاعری بزرگ شد و آثاری چون «مثنوی معنوی»، «کلیات یا دیوان شمس»، «فیه مافیه» و... از او برای جهانیان به یادگار ماند و این شاعر شوریده حال در کنار شاعرانی چون «سعدی»، «حافظ»، «فردوسی» و «نظامی» یکی از پنج شاعر بزرگ پهنه ادبیات فارسی به حساب می آید و این چنین از افتخارات ایران زمین می باشد و...

اما مولوی امروز چه کسی است؟ همان بحثی که سخن اصلی نوشتار امروز ما را تشکیل می دهد و می خواهیم سطوری چند در این باب به رشته تحریر درآوریم. به راستی مولوی در آثاری چون مثنوی معنوی چه کار کرده که در این عصر این همه طرفدار پیدا کرده است؟ مگر در این کتاب که شش دفتر دارد و شامل حکایات تمثیلی است، چه رازی نهفته که در کشوری چون آمریکا، با آن همه ادعای ادبیات و فلسفه و علوم مختلف، کتاب مثنوی یکی از پرفروش ترین کتاب های سال می شود و اغلب افراد منتظرند تا با ترجمه های جدیدتر و تخصصی تر از اشعار مولوی شاهد کشف حقایق بسیاری از گفتار این شاعر ایرانی باشند؟ مگر جهان مدرن که لحظه به لحظه بر پیشرفت تکنولوژیکی آن افزوده می شود، نمی تواند به انسان مدرن امروز و خواسته هایش پاسخ مناسبی بدهد که انسان هزاره سوم، آرمان و آرزوهای مگوی خودش را در لابه لای ابیات کتابی جستجو کند که متعلق به هفت صد سال پیش است و نه از نظر زمانی با او سنخیت دارد و نه از نظر مکانی و فرهنگی با وی همگونی دارد؟ برای رسیدن به پاسخ های مناسبی برای پرسش های بالا، ابتدا این جواب را می دهیم که مولوی، شاید متعلق به ایران و سده هفتم هجری باشد، اما او یک تفکر جهانی است و بشر امروز با وجود تمام دستاوردهای علمی که دارد، همواره به او و اندیشه هایش نیازمند است.

کافی است نیم نگاهی به مثنوی معنوی بیاندازیم و نیازهای بشر امروز را در ذهن خودمان تجسم کنیم! آن وقت است که متوجه می شویم میان سخن مولوی و نیاز انسان امروز از جهات گوناگونی یک رابطه است. رابطه ای که آن را می توان در سه شکل کلی بررسی کرد؛ اول آن که انسان امروز، به سبب ارتباطات اجتماعی و سیاسی و زد و بندهای مختلف، به نوعی انسان بودن و آن ارزش والای خویش را فراموش کرده است. اما با این حال در جست وجوست تا به هر نحوی شده ارزش آسمانی خودش را پیدا کند. پس این نیاز انسان امروز با اندیشه مولوی که همانا «انسان گرایی» است، سنخیت دارد، چنانچه مولوی در میان ابیات خویش با لطیف ترین تعبیرات و کلمات به انسان گوشزد می کند که او جانشین خداوند در زمین است و به نوعی محور هستی به شمار می رود. از این رو انسان مدرن امروزی به خوب درک می کند شعر مولوی، شعر شوریدگی است، شعر عصیان منطقی اوست علیه تمام نظم ها و نظام هایی که قصد دارند انسان را محدود کنند و او را از رسیدن به اصل خودش باز دارند. درست همان چیزی که در شعر مولوی از آن می توان تحت عنوان «هرمنوتیک» یاد کرد؛ یعنی یک جور کشف و شهود باطنی انسان که او را از حالت بی هویتی و پوچی یا همان «اگزیستانسیالیسم» خارج می کند و رفته رفته او خودش را در برابر مجموعه هستی، سربلند و سرافراز از همه چیز و همه کس می بیند.

دومین عاملی که باعث می شود انسان مدرن امروز به مولوی و اشعارش اعتماد پیدا کند، توصیه مولوی به «خردگرایی» است، یعنی آنجا که مولانا می گوید: «ای برادر تو همه اندیشه ای/ مابقی تو استخوان و ریشه ای» به انسان توصیه می کند که اگر استعدادهای درونی اش را کشف کند، خواهد دید که منبع اندیشه های بسیار والایی است. پس چه نیازی است انسان تقلید کورکورانه کند؟ اصلاً این تقلید محض کردن، نوعی اهانت انسان به اندیشه های والایش است و این همان دردی است که انسان امروز به خاطر تبلیغات وسیع وسایل ارتباط جمعی به آن دچار شده و همواره تلاش می کند تا از این رنج و اندوه خودباختگی نجات پیدا کند. سوم آن که مولوی را می توان سفیر محبت و عشق دانست.

درست همان چیزی که انسان امروز به آن بیش از پیش احساس نیاز می کند. آن هم در دنیایی که هر روز و هر لحظه شاهد بروز اتفاقات ناگوار و دردناک است. پس به جاست مولوی چونان طبیبی معنوی با اشعارش در جای جای دنیا حاضر شود و به انسانهایی که دانسته و یا ندانسته به خاطر حطام دنیوی با یکدیگر از سر کینه و نفرت برآمده اند، گوشزد کند ما همه از یک اصل هستیم و هر زمان که نیاز باشد، مجبوریم به دنبال اصل و این که از کجا آمده ایم، باشیم. با این شرایط است که مولوی، انسان را در همه اعصار و قرون دائماً به صلح و محبت دعوت می کند و عقیده دارد، انسان ها شاید به ظاهر نسبت به هم کینه داشته باشند، اما در میان خودشان نوعی دوستی و محبت را احساس می کنند.

بی شک آنچه به سخن و اندیشه مولوی در دنیای معاصر ارزش و اعتبار می بخشد، بیان دردها و به دنبالش درمان آن دردهاست. زیرا بسیار دیده و یا خوانده می شود، اغلب مکاتب بشری با موشکافی هرچه تمام تر دردهای جامعه و انسان را بیان می کنند و چه بسا در این رهگذر طرفدارانی هم پیدا می شوند که چند صباحی از این مکاتب پیروی می کنند. اما با گذشت اندک زمانی، این مکاتب خود به خود به پوچی می رسند. یا این که بیان رنج های اجتماعی و فردی شان تنها در طرح مسئله خلاصه می شود و آدمی را در پیدا کردن راه درمان تنها می گذارند. اما حکایت مولوی، این چنین نیست.

او در یک شکل کلان و کلی انسان را از دردهایش که همانا دور شدن از اصل خویش و تنهایی اش در دنیاست، آگاه می سازد. یا نه، در شکل جامع می توان گفت مولوی به سه سؤال اساسی بشر اشاره می کند که از کجا آمده است؟ برای چه آمده است؟ و سرانجام او چه خواهد شد؟ سپس به صورت تمثیل به سؤالات پاسخ می دهد و در این میان چه پاسخی مناسب تر از این که انسان برای رهایی از این رنج ها، باید بر نفس خویش قدم بگذارد، جسم را رها کند، چشم درون را بگشاید، برای دوری از دنیا و تعلقات آن سختی بکشد و...؟ حکایاتی چون، حکایت «طوطی و بازرگان» مبین همین مدعاست، آنجا که مولوی با بیان آن داستان، به انسان می گوید تا وقتی جسم (قفس) را رها نکند، روح و روانش (طوطی) آزاد نخواهد شد و چه خوب است در این میان از راهنمایی مرشدان آگاه (طوطی که در هندوستان از بالای درخت افتاد و مرد) بهره مند شود.

به هرحال آنچه عنوان شد، شمه ای از جایگاه مولوی در جهان معاصر بود، جایگاهی که انسان خسته و دل بسته به آرمان شهر امروز، بدان نیازمند است و این انسان خوب می داند، حرف و راه مولوی، همان چیزی است که او می خواهد؛ یعنی رها شدن از سختی های دنیا، به یک کلان و جمع انسانی رسیدن و سرآخر با دانستن ارزش های انسانی خویش به ملکوت و آسمانها عروج کردن.

شهاب الدین مهاجر

منابع:

۱- پله پله تا ملاقات خدا- نوشته دکتر عبدالحسین زرین کوب، انتشارات علمی- چاپ هفدهم- تهران.۱۳۸۰

۲- تفسیر مثنوی معنوی- جلال الدین همایی- انتشارات هما- تهران۱۳۶۶

۳- عرفان مولوی- خلیفه عبدالحکیم، احمد محمدی و احمد میرعلایی- شرکت سهامی کتاب های حبیبی- چاپ دوم۱۳۵۵ تهران

۴- آزادی و تربیت- دکتر محمود صناعی- انتشارات سخن .۱۳۳۹

۵- تاریخ ادبیات در ایران- ذبیح الله صفا- انتشارات امیرکبیر- چاپ ششم۱۳۶۳