سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

کلیدتحولات جامعه


کلیدتحولات جامعه

درآمد نفتی و پیامد اجتماعی فرهنگی آن در ایران معاصر ۱۳۸۷ ۱۳۵۷

انقلاب اسلامی را باید به مثابه یکی از بزرگ ترین رویدادهای تاریخ قرن بیستم و شاید آخرین انقلاب از زنجیره انقلاب هایی به شمار آورد که در طول دو قرن جوامع انسانی را از خلال یک پدیده گسترده و شتاب زده تغییرات اجتماعی- سیاسی و اقتصادی آماده پذیرش انقلاب فناورانه صنعتی می کردند؛ زنجیره ای که با انقلاب فرانسه و نهادهای ریشه گرفته از آن آغاز شده بود.

انقلاب ایران در عین حال در زمانی رخ داد که یک انقلاب بزرگ فناورانه دیگر شروع به ظهور خود کرده بود: انقلاب اطلاعاتی که از دهه ۱۹۸۰ آغاز شد. در نتیجه، ایران در فاصله سال های آخر دهه ۱۹۷۰ و سال های آغازین هزاره سوم، که اکنون در آن به سر می بریم، اشکال و محتواها، گفتمان ها و سازوکارها و روابط بسیار پیچیده ای را در حوزه تغییرات عمیق یک جامعه به جهان ارائه داد که بیش از ۳۰ سال است این کشور را به مثابه یک موضوع کلیدی نه فقط در عرصه سیاست، بلکه همچنین در پهنه های فرهنگی، هنری، اجتماعی جهان حفظ کرده است.

در این مقاله تلاش می شود نقش یکی از عوامل موثر در انقلاب و فرآیند تداوم آن، یعنی درآمدهای نفتی بررسی و نشان داده شود که این عامل اهمیتی اساسی نه فقط در شکل گیری جامعه جدید ایرانی بلکه در موقعیت کنونی آن دارد. رویکرد در این مقاله نه رویکردی سیاسی بلکه رویکردی اجتماعی- فرهنگی است و استدلال نویسنده با حرکت از سطوح خرد یعنی رفتارها و سازوکارها و ساختارهای زندگی روزمره در حیات اجتماعی پسا انقلابی در ایران تحت تاثیر درآمدهای نفتی است، بدون آنکه تفسیر رایج سیاسی در این زمینه یعنی قدرت یابی نامحدود حاکمیت سیاسی از خلال ضمانت های اقتصادی ناشی از این درآمدها را بپذیرد، چراکه این تز را دارای مشکلی ساختاری می داند که اراده گرایی سیاسی را در اولویت نسبت به روندهای تحول اجتماعی درونی جامعه قرار می دهد. کلید واژگان: انقلاب، تغییر اجتماعی، جنبش های اجتماعی، سبک زندگی، شهرنشینی و نفت.

● شکل گیری جامعه مدرن پسا انقلابی در چارچوب سنت گرایی

افزایش درآمدهای نفتی در فاصله نیمه دوم دهه ۱۹۷۰، تحول عظیمی را در سبک زندگی بخش کوچکی از شهرنشینان شهرهای بزرگ ایران به وجود آورد که شکل بروز بیرونی آن نوعی مصرف گرایی شدید و تقلید و الگو برداری از مدل های غربی زندگی روزمره بدون آمادگی اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران بود که با وجود افزایش سطح زندگی خود، با احساس تلخ از دست دادن شتابزده هویت های بومی و در عین حال با فاصله گیری طبقاتی بسیار حادی در میزان دسترسی به درآمدهای نفتی مواجه بودند؛ احساسی که به سهولت آنها را به سوی موقعیتی شورشی سوق می داد.

این در حالی بود که حتی اقشار مرفه نیز حاضر نبودند افزایش درآمد و تغییر سبک زندگی خود را بدون افزایش آزادی های سیاسی و مشارکت شان در نظام حکومتی بپذیرند و آنها نیز به صفوف مخالفان می پیوستند و در اتوپیای عمومی ایجاد یک سیستم جدید سیاسی- اجتماعی با اقشار کم درآمد شریک می شدند. حاکمیت سیاسی، اما، در برابر این موج روزافزون اعتراض ها و مخالفت هایی که هر چه بیشتر شکل بیرونی و آشکار می یافتند تنها از طریق تزریق درآمد نفتی به جامعه و در درجه نخست به نهادها و ارگان های امنیتی و پلیسی عمل می کرد که به صورتی متناقض فشار شورش ها و اعتراض ها را بیشتر می کردند، بدون آنکه قادر باشند در سرکوب آنها به کارایی دست یابند. فروپاشی درونی سیستم بدین ترتیب از جمله به دلیل افزایش شدید درآمدهای نفتی ای صورت گرفت که جامعه را از سازوکارهای طبیعی مصونیت دهنده به آن در حوزه زندگی روزمره محروم کرده و آن را به سوی یک آنومی اجتماعی تعمیم یافته می کشاند. فرآیندی که بدین ترتیب در سال های آخر رژیم گذشته آغاز شد و اغلب از آن با عنوان «غربی شدن شتابزده» ایران

به اراده محمدرضا شاه نام برده می شود، بسیار کمتر از آنچه عموما مطرح شده است گسترش و عمق داشته و در دورانی بسیار کوتاه تر از آنچه پنداشته می شود، به انجام رسیده است.

درآمد های نفتی ایران البته به صورتی منظم از ابتدای دهه ۱۳۴۰ افزایش می یابند، اما افزایش شدید در طول کمتر از ۱۰سال پایانی رژیم گذشته اتفاق می افتد. مدرنیزاسیون ادعایی نیز بیشتر از آنکه تحولی اساسی در جامعه از لحاظ فرهنگی ایجاد کند صرفاً به گروه های معدودی از شهرنشینان مربوط می شود. با این وصف حرکتی بدین ترتیب آغاز می شود و به صورتی متناقض پس از انقلاب اسلامی ادامه می یابد. در ابتدای انقلاب سرمایه های انباشته شده از سال های آخر رژیم گذشته و تداوم افزایش قیمت نفت، نه تنها امکان دفاع از کشور را در دوران نخست وزیری مهندس موسوی فراهم می کند، بلکه دولت انقلابی به رغم قطع رابطه با آمریکا و انزوایی که جهان به دلیل شعارهای انقلابی و بحران اشغال سفارت آمریکا به ایران تحمیل می کند، رویکردی مدرن را لااقل در رابطه با زیرساختارهای کالبدی جامعه پیش می گیرد که مستقیما ناشی از درآمدهای نفتی است. این رویکرد را عمدتا می توان در توسعه شبکه های خدماتی جاده سازی و برق رسانی و مخابرات به روستاها و گسترش آنها در شهرها مشاهده کرد که جامعه را در کمتر از یک دهه زیرورو می کند.

افزون بر این، قرار گرفتن روحانیت که دارای مشروعیت دینی است در رأس حکومت سبب می شود که اکثریت قریب به اتفاق اقشار مذهبی مردمی که در نظام گذشته اعتمادی به سیستم های آموزشی و سیستم های رسانه ای نداشتند به این سیستم ها اعتماد کنند و این سرآغاز تغییراتی عظیم در رابطه گروه های اجتماعی است که مهم ترین آنها زنان و جوانان هستند. گروه هایی که موقعیت آنها سه دهه پس از شروع انقلاب به شکل تعیین کننده ای بر تمام فرآیندهای اجتماعی در سطح کشور تاثیر گذاری می کند. گسترش سیستم های آموزش ابتدایی و متوسطه و عالی و حضور گسترده دختران در این سیستم ها، که لزوما ربطی به بازار کار نداشت و ندارد و بیشتر ناشی از اراده اعلام شده ای در گفتمان سیاسی بود، سبب شد که سیستم اجتماعی به طور کامل تغییر کرده و سبک زندگی دگرگون شود.

● کلید اصلی تغییر سبک زندگی نظام دانشگاهی

از سال های آغازین انقلاب تا پایان جنگ با سرعتی کمتر و از زمان پایان جنگ تا امروز با سرعتی بسیار بالا، سیستم دانشگاهی رشد کمی بسیار زیادی را تجربه کرد. در ابتدای انقلاب بحث اساسی بیشتر بحثی ایدئولوژیک بود که به محتوای دروس و برنامه های تحصیلی باز می گشت (بحثی که امروز نیز به نوعی با تاخری زیاد به آن اشاره می شود) و در این زمینه به خصوص بر برنامه های درسی در رشته های علوم انسانی تاکید وجود داشت و بدین ترتیب بود که نهادهایی چون شورای انقلاب فرهنگی، سازمان تدوین کتب درسی علوم انسانی و... به وجود آمدند و تلاش شد دانشگاه ها پس از دوره ای تعطیلی و انقلاب فرهنگی به سوی اسلامی شدن سوق داده شوند.

اما بر خلاف آنچه در سطح گفتمان های ایدئولوژیک مطرح بود، تغییر اصلی به باور ما در سطح کمی و شیوه توزیع دانشجویان بود که سبب دگرگونی های اجتماعی بسیار گسترده ای شد. دانشگاه آزاد اسلامی در ابتدا به مثابه یک آلترناتیو و یک الگوی اسلامی در برابر سیستم دانشگاه های دولتی مطرح بود، اما به زودی خود بدل به یک سیستم موازی خصوصی شد به گونه ای که امروز تقریبا از هر لحاظ می توان ایران را دارای دو سیستم دولتی و خصوصی در نظام آموزش عالی اش دانست که به صورتی متناقض نما، سیستم دولتی در آن غیر متمرکز یعنی شامل دانشگاه های متعدد می شود، در حالی که سیستم خصوصی(دانشگاه آزاد) در آن متمرکز یعنی از یک مرکز اصلی و با سیاست هایی یکسان هدایت می شوند. با تبدیل شدن نظام تحصیل دانشگاهی به یک ارزش اجتماعی مطلق و تقریبا بدون ارتباط با بازار مشاغل، که جز با تامین این نظام از محلی دیگر ( یعنی از محل درآمدهای نفتی نبود و نیست) دانشگاه ها توانستند رشدی بی سابقه را چه در رشته های عرضه شده و چه در محل عرضه این رشته ها تا دورافتاده ترین مناطق کشور تجربه کنند. برای نمونه شهری چون شهرکرد که پیش از انقلاب تعداد دانشجویان شان آن هم صرفاً در رشته های دامپروری و مربوط به آن به زحمت به چند ۱۰ نفر می رسیدند امروز دارای ۳۰ هزار دانشجو است.

افزایش کمی تعداد دانشجو در ترکیب خود با سیستم گزینش از طریق کنکور سراسری به گروهی از مسائل اجتماعی - فرهنگی دامن می زد که باید آنها را سوای محتوا و شکل برنامه های درسی و کیفیت آنها بررسی کرد. در نظام کنکور و در پراکنشی که چه در نظام دولتی و چه در نظام خصوصی در دانشگاه های کشور مشاهده می شد، جابه جایی دانشجویان تقریبا از هیچ ضابطه ای تبعیت نمی کرد (و هنوز هم نمی کند) شاید تنها بالاترین اقشار جامعه که می توانستند هزینه های سنگینی را برای استفاده از کلاس های کمکی برای کنکور پرداخت کنند یا فرزندان خود را به خارج از کشور بفرستند، شامل این فرآیند نمی شدند، اما دیگر افراد، عموما وارد فرآیندی می شدند که می توانست آنها را به هر نقطه ای از کشور با هر فرهنگی بفرستد، نتیجه آن بود که فرهنگ هایی ناهماهنگ در کنار یکدیگر قرار گرفته و سبک های زندگی گروهی از اقشار ( به ویژه اقشار با درآمد بیشتر) بر سبک زندگی اقشار با درآمد کمتر تاثیرگذاری می کرد و این روندی است که هم اکنون نیز ادامه دارد. در اغلب شهرهای کوچک و متوسط تنش میان گروهی از دانشجویان با سبک زندگی خاص و اهالی وجود دارد و این تنش ها بیشتر از آنکه بر سر نحوه زندگی دانشجویان باشد، از تاثیری نشات می گیرد که اهالی بالا گرفتن آن را بر سبک زندگی خود شاهدش هستند.

● مولفه های تغییر در سبک زندگی

بحثی که تحت عنوان مصرف گرایی مطرح می شود به خودی خود درباره آنچه ما از آن با عنوان تغییر سبک زندگی نام می بریم گویا نیست. برای نمونه در سایر کشورهای نفت خیز حوزه خلیج فارس، مثلا امارات عربی، نیز ما شاهد مصرف گرایی گسترده ای بوده ایم، اما این امر لزوما سبک های زندگی و روابط کنشگران اجتماعی با یکدیگر و نحوه حضور آنها را در موقعیت های اجتماعی تغییر نداده است. بنابراین بالا رفتن پتانسیل خرید ناشی از درآمدهای نفتی تنها یک سوی ماجراست که لزوما به تغییر سبک زندگی نمی انجامد. افزون بر این تغییر سبک زندگی در معنایی که ما به آن اشاره داریم بیشتر از آنکه به حوزه خصوصی اشاره داشته باشد به حوزه عمومی مربوط می شود. اینکه افراد در نزد خود چه می کنند و چگونه درآمدهای خود را هزینه می کنند، یک بحث است و اینکه در حوزه عمومی چه روابطی با یکدیگر برقرار می کنند بحثی دیگر، این دو از یکدیگر مجزا نیستند، اما لزوما از یکدیگر تبعیت نمی کنند. افزایش درآمدها به گروهی از تغییرات اجتماعی دامن می زند که به ویژه در سال های پس از جنگ خود را می نمایانند و در حوزه عمومی انجام می گیرند. مهم ترین این تغییرات عبارتند از:

تغیییر رابطه با کالبد، دادن اهمیتی خاص به چگونگی حضور فیریکی در جامعه چه در کالبد بیولوژیک و چه در تمام عناصر همراهی کننده آن نظیر آرایش، پوشش و غیره.

تبدیل شدن سرمایه تحصیلی(معطوف به بازار کار) به یک سرمایه اجتماعی(معطوف به جذب اعتبار و حیثیت اجتماعی).

شیوه زندگی مادی و وسایل این زندگی (مسکن، وسایط حمل و نقل، محل و نوع مدرسه، شیوه گذران اوقات فراغت، و...) با ارزش یابی هر چه بیشتر رفاه مادی به مثابه یک ارزش اجتماعی که نه تنها نباید آن را پنهان کرد بلکه باید تا حد ممکن به نمایشش گذاشت تا خود را از «دیگران»

(با تعریفی انعطاف پذیر از «دیگری») تفکیک کرد اینها تنها بخش کوچکی از تغییراتی است که در شیوه زندگی مردم رخ می دهند و تمامی آنها ریشه در تزریق دلارهای نفتی در جامعه ای دارند که می تواند رابطه میان تحصیلات عالی و بازار کار را تقریبا به طور کامل قطع کند. اما تغییر در سبک زندگی بنا بر گروه های اجتماعی مختلف با گستره و عمق یکسانی عمل نکرده است و از این لحاط همانگونه که گفتیم دو گروه بزرگ اجتماعی بیشترین تاثیر را پذیرفته و بیشترین تاثیر را در فرآیندهای کنونی و آتی جامعه داشته اند. جوانان و زنان که در زیر به تحلیل تغییر سبک زندگی در حوزه هر یک از آنها می پردازیم.

● جوانان

جامعه ایران جوان ترین جامعه جهان است و این امر به صورتی هم یک تهدید و هم یک شانس برای کشور ما مطرح است، یک شانس زیرا پتانسیل بالایی برای نوآوری، ریسک پذیری و فعالیت به کشور می دهد و تهدید، زیرا جوانان نیاز به چشم اندازهایی قابل رویت و رسیدن نسبتا سریع به اهداف خود و یا مشاهده این چشم انداز در نسل پیش از خود هستند و در غیر این صورت پتانسیل شورش در آنها فزونی می گیرد. در طول سال های پس از انقلاب، ما ابتدا شاهد نوعی جوان گرایی بیشتر ایدئولوژیک بودیم ( که در سال های اخیر نیز در حال تکرار است) اما این جوان گرایی تنها شامل گروه کوچکی از جوانان می شد در حالی که اکثریت جوانان در تمام سه دهه اخیر به رغم گفتمان های رسمی بیشترین فشار را تحمل کرده اند. این فشار هم به لحاظ بر دوش کشیدن هزینه های انسانی یک جنگ تحمیلی

هشت ساله با هزاران شهید بود و هم به دلیل آنکه، بحران های اقتصادی و گرایش عمده کشور به استفاده از دارایی های نفتی در مدارهای سوداگرانه و مالی به جای به کار انداختن آنها در حوزه های تولیدی سبب شده است که اکثریت جوانان چشم اندازهای کاری و پیشرفت سالم از راهکار، تلاش و ابتکار را از دست بدهند. بسیاری از آنها که امکانات آن را داشته اند روانه کشورهای خارج شده و به یکی از بزرگ ترین حرکات فرار مغزها دامن بزنند و گروه دیگر نیز یا روی به سوی تبعیت دنباله روانه از گرایش بازار یعنی فرو افتادن در بازی های سوداگرانه شوند یا دچار انفعال شده و برای خود جایی ولو کوچک در دستگاه عریض و طویل دولتی دست و پا کنند.

به هر تقدیر سهم جوانان از درآمدهای نفتی و شانسی که می توانستیم از این راه داشته باشیم در کمترین حد ممکن بوده است. کما اینکه بحران های فساد و سوداگری امروز ازدواج، تهیه مسکن و مستقل شدن از خانواده را برای بسیاری از جوانان به رویایی تبدیل کرده است در حالی که گفتمان اخلاقی و الزامات دست و پا گیر ناشی از آن نیز بیشترین فشار را بر همین جوانان می آورد. این موقعیت خطرناکی است که باید هر چه زودتر و با احتیاط کامل از آن خارج شد. در عین حال که توجه داشت ایجاد یک قشر «آریستو کراتیک» یعنی دارای امتیازات ویژه که عموما حاصل جوان گرایی های ایدئولوژیک و مقطعی است نه تنها دردی را دوا نمی کند، بلکه به احساس های محرومیت و تلخی به دلیل امکان مقایسه ای که به وجود می آورد می افزاید. جوانان در اکثریت مطلق خود به دلیل تبعیت از گرایش عمومی جامعه به تبدیل تحصیل دانشگاهی به یک سرمایه اجتماعی، وارد این نظام شده و در همین نظام و به دلیل در هم آمیختگی آن دچار دگرگونی هایی غیرقابل بازگشت می شوند و تمایل به برخورداری از سبک زندگی و آینده ای پیدا می کنند که شاید حتی در سیستمی با الزامات بسیار کمتر از سیستم کنونی نیز ممکن نباشد و تنها یک خواب و خیال به حساب بیاید، اما به دلیل تناقض های موجود میان گفتمان های مورد تایید و عملکرد های واقعی جاری در جامعه نمی توان جوانان را به واقع بینی بیشتر تشویق کرد. آنچه متاسفانه شاهدش هستیم نوعی دنباله روی بسیار مشهود در سبک های زندگی جوانان از الگوهایی خاص که «غربی» تصور می شود، است. اینکه می گوییم «غربی تصور می شود» به این دلیل است که این «غرب» در واقع با همان الگویی که ادوارد سعید درباره ابداع «شرق» از آن سخن می گفت، منتها به صورت معکوس ساخته شده و بیشتر یک ابداع است

تا واقعیتی که در «غرب» وجود داشته باشد. در واقع این الگو متعلق به گروه هایی خاص از جوانان غربی است که اغلب در خود آن جوامع نیز در اقلیت هستند یا اصولا الگوهایی نمایشی است که بیشتر با اهداف رسانه ای شکل گرفته اند و وجود خارجی ندارند. با این وصف نبود وجود خارجی در منشاء مفروض، دلیلی برای عدم تاثیر گذاری الگوها بر آینده جوانان ما نیست و این امری به شدت خطرناک است زیرا در صورتی که جوانان نتوانند میراث فرهنگی و سنتی ما را حفظ و بازسازی کنند این میراث با سرعتی غیرقابل تصور، شکل موزه ای به خود گرفته و از مسیر زندگی متعارف خارج خواهد شد. بنابراین به باور ما بیشترین میزان از سرمایه گذاری هایی که ما می توانستیم از درآمدهای نفتی انجام دهیم یا در آینده شاید بتوانیم انجام دهیم، باید صرف آماده سازی جامعه برای پذیرش و امکان دادن به جوانان برای برخورداری از فرصت های شغلی واقعی و پیشرفت واقعی در زندگی باشد تا بار دیگر امید را به دست آورده و طبعا از موقعیت هایی که گویای آسیب پذیری بسیار بالای آنهاست (نرخ های بالای خودکشی، اعتیاد و تصادفات رانندگی) فاصله بگیرند. استفاده نادرست از درآمدهای نفتی تاکنون عکس این کار را کرده است. خانواده های ثروتمند تمایلی بالا به «باج دادن» به جوانان خود دارند تا به نحوی تمایلات شورشی را در آنها از میان ببرند و خانواده های طبقات متوسط و پایین نیز با تمام وسایل ممکن از جمله

فشار عظیمی که در حد خرد شدن پایه های خانواده بر خود می آورند، تلاش می کنند حداقل هایی را به جوانان خود برای امکان بهره برداری از الگوهای سبک زندگی جوانان طبقات بالاتر بدهند (امکان تحصیل، پوشاک، هزینه های روزمره) بدون آنکه طبعا امکان داشته باشند که این هزینه ها را در چارچوب های اساسی (مسکن، تشکیل خانواده و غیره) فراهم کنند و این خود نوعی تضاد مشکل زا را ایجاد می کند.

● زنان

گروه دیگری که بیشترین تغییر را در زندگی خود به دلیل در آمدهای نفتی در سال های پس از انقلاب شاهد بودند، زنان هستند. البته همین جا باید گفت که تنها دلیل این تغییر نه بالا رفتن درآمدها بلکه گفتمان ایدئولوژیک انقلاب درباره زنان بود که گفتمانی کاملا در جهت وارد کردن و دخالت دادن آنها در همه امور و همه سطوح بود. ترکیب این دو یعنی گفتمان رسمی که از حضور اجتماعی قدرتمند زنان دفاع می کرد و آن را به مهم ترین نشانه فاصله داشتن خود با نوعی سنت گرایی ارتجاعی قلمداد می کرد از یک سو و تامین هزینه این دخالت اجتماعی در شرایطی که سطح اشتغال زنان در حد ۱۰ درصد بوده و هست، از طریق درآمدهای نفتی سبب زیرورو شدن کامل موقعیت زنان در سه دهه اخیر در سطح کشور شد. این امر را می توان به خوبی از فعال بودن سیاسی زنان در موقعیت کنونی مشاهده کرد. همچنین حضور زنان تقریبا در همه عرصه ها که بیشتر نه شکل یک حضور اجتماعی واقعی بلکه شکل حضور اجتماعی از خلال نقاط و افراد شاخص دارد، گویای این امر است.

این امر نه فقط سبک زندگی زنان بلکه ساختار خانواده را در سال های اخیر دچار تغییرات اساسی کرده است و ما هنوز در ابتدای تغییرات عظیم تری هستیم که در نسل بعدی از راه می رسند، یعنی در نسلی که دختران دانشجوی کنونی به مادران آتی تبدیل شوند. چنین زنانی دیگر هرگز نخواهند خواست و نمی توانند همچون مادران خود زندگی کنند و میزان انتظارات شان از جامعه دائما بالا می رود در حالی که جامعه ما حتی به دلایل فیزیکی نیز قادر به تامین چنین انتظاراتی نیست. بالا رفتن نرخ اشتعال زنان که از پیش از انقلاب آغاز شد به رغم آنکه امروز در حد ۱۰ تا ۱۲ درصد قرار دارد، باز هم عمدتا از طریق درآمدهای نفتی تامین می شود و اگر آن را با میزان هزینه هایی که یک خانواده برای تربیت فرزندان دختر خود انجام می دهند و با میزان هزینه هایی که زنان به دلیل نیاز به یک حضور اجتماعی وسیع و همه جانبه دارند (هزینه هایی همچون پوشاک، تامین جایگزنی برای مدیریت کودکان و غیره) مسلما حضور زنان را نمی توان از لحاظ اقتصادی امری قابل توجیه دانست. این در حالی است که حتی سطح اشتغال ۱۰ تا ۱۳ درصد در آینده ای

میان مدت نمی تواند جامعه را از تنش های گسترده ناشی از تغییر در سبک زندگی زنان نجات دهد و باید این سطح را به بالای

۵۰ درصد رساند و برای این کار نیاز به استفاده از روش های تبعیض مثبت یعنی ایجاد سهمیه بندی های جنسیتی برای ورود زنان به شکل گسترده به بازار کار وجود دارد که خود دارای تبعات منفی روی این بازار است. بنابراین نیاز به آماده سازی های پیچیده ای دارد.

● نتیجه گیری

تمام آنچه گفته شد به ما نشان می دهد که پیچیدگی شرایط اجتماعی در هر کشوری ولی در جهانی که دائما روابط پیچیده تری را به تمام ساکنان خود تحمیل می کند، نیازمند استفاده هوشمندانه تری از تمام منابع به ویژه منابع انسانی و منابع طبیعی است. اینکه ما منابع انسانی خود ( جوان بودن جمعیتی) یا منابع طبیعی خود ( نفت و گاز) را مسبب مشکلات خویش بدانیم، نوعی دیدن مساله از نگاهی واژگون است زیرا در صورت آنکه ما امروز درآمدهای حاصل از انرژی را نداشتیم و کشوری با جمعیتی سالخورده داشتیم، با وضعیتی به مراتب بدتر از موقعیت کنونی روبه رو می بودیم.

آنچه تحت عنوان اشتباه در دولتی کردن (یعنی ملی کردن) نفت در دوران مرحوم مصدق مطرح شده است یا امروز تحت عنوان خصوصی کردن مطرح می شود نیز چندان جدی نیست چون همه کسانی که کوچک ترین درکی از فرآیندهای اقتصادی - اجتماعی و پیوند نزدیک آنها با یکدیگر داشته باشند، می توانند به خوبی درک کنند که خصوصی کردن در شرایطی که ما با خطر فساد گسترده روبه رو هستیم یا تهدید خارجی جدی است (همچون دوران مصدق) چیزی جز بزک کردن موقعیت و دامن زدن هر چه بیشتر به فساد و وابستگی به بیگانه نیست بنابراین تصور ما این است که برای خروج از بحرانی که ممکن است تصور شود دلیل آن در درآمدهای نفتی است، ولی در واقع دلیلش در پیچیدگی خود جامعه و در عدم مدیریت اصولی و درست از این منابع است، باید رویکردی انسانی- اجتماعی را پیش گرفت که رویکردهای اقتصادی را زیر کنترل خود بگیرد و به خصوص از رویکردهای اقتصادی نولیبرالی که شکست خود را تقریبا در همه جای دنیا نشان داده اند، فاصله گرفت. این عمل می تواند به صورت آرام و با حدی از برنامه ریزی انجام بگیرد یا به صورت آشوب زده و در تنش و خشونت که به باور ما بدون تردید آرامش و حرکت آرام به سوی مدیریتی بهتر در منابع انسانی و طبیعی بهترین راه حل است.

ناصر فکوهی

*دانشیار گروه انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران

منابع:

اسدی، بیژن، ۱۳۸۱، خلیج فارس و مسائل آن، تهران، سمت.

اینگلهارت، ر.، ۱۳۷۳، تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته، ترجمه مریم ورتر، تهران، کویر.

حسامیان، ف.، اعتماد، گ، حائری، م.ر.، ۱۳۷۷، شهرنشینی در ایران، تهران، آگاه.

سلطانزاده، ح.، ۱۳۶۵، مقدمه ای بر شهر و شهرنشینی در ایران، تهران، نشر آبی.

شادی طلب، ژاله، ۱۳۸۱، توسعه و چالش های زنان ایران، تهران، نشر قطره.

عظیمی، ن.، ۱۳۸۱، پویش شهرنشینی و مبانی نظام شهری، مشهد، نشر نیکا.

فاستر، ج.م. ۱۳۷۸، جوامع سنتی و تغییرات فنی، ترجمه مهدی ثریا، تهران، مرکز پژوهش های بنیادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،

فرمانفرمایان، م.، ۱۳۸۴، خون و نفت، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران، ذانتشارات ققنوس.

فکوهی، ن.، ۱۳۸۴، در هزار توهای نظم جهانی، تهران، نشر نی.

فکوهی، ن.، ۱۳۸۴، «آسیب شناسی فرهنگی جامعه ما»، نامه، شماره ۴۶، بهمن، صص. ۴۷-۴۳.

فکوهی، ن.، الف ۱۳۸۳، استراتژی توسعه از خلال دموکراسی فرهنگی، همایش توسعه فرهنگی، عوامل و موانع، دانشگاه آمل، اردیبهشت ۱۳۸۳.

لرستانی، ف.، ۱۳۸۲، جنبش اجتماعی زنان ایران، پژوهش زنان، دوره ۱، شماره ۶، تابستان، صص. ۴۲-۲۳.

کاستلز م، ۱۳۸۲، عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ۳ جلد، ترجمه احمد علیقلیان و افشین خاکباز، تهران. طرح نو.

مقصودی، مجتبی، ۱۳۸۰، تحولات قومی در ایران ( علل و زمینه ها )، تهران، موسسه مطالعات ملی.

کاتوزیان م.غ.، ۱۳۸۳، مقاله در جامعه شناسی تاریخی ایران: نفت و توسعه اقتصادی، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر مرکز.

موحد، م.ع.، ۱۳۸۵، خواب آشفته نفت: دکتر مصدق و نهضت ملی نفت، تهران، کارنامه.

Abrahamian, E., ۱۹۸۲, Iran between Two revoltions, Princeton University Press.

Alaedini, Pooya, Razavi, Mohamad Reza, ۲۰۰۵, Women?s Participation and Employment in Iran: A Critical Examination, in, Critique: Critical Middle Eastern Studies, vol. ۱۴, no. ۱, Spring, pp. ۵۷-۷۴.

Amselle, J.L., ۱۹۹۹, Ethnie, in, Encyclopژdie Universalis, Cd- Rom.

Appadurai, A., ۱۹۹۶, Modernity at Large, Cultural Dimensions of Globalization, London & Minneapolis, University of Minnesota

Appadurai, A., ۱۹۹۰, Disjuncture and Difference in the Global Cultural Economy, in Theory, Culture and Society, ۷:۲۹۵-۳۱۰.

Bourdieu, P., ۱۹۷۹, La Distinction, Paris, Minuit.

Brown, R., ۱۹۹۶, Social Identity, in Kuper, A., Kuper, J., The Social Science Encyclopedia, London & New York, Routledge.

Matterlat, A., ۱۹۹۹, Mondialisation et culture, in, Encyclopژdie Universalis, Cd-Rom.

Tajfel, H., ۱۹۷۸, Differentiation between Social Groups: Studies in the Social Psycology of Intergroup relations, London.



همچنین مشاهده کنید