شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
جنبش اجتماعی, نشانهٔ سلامت یا بیماری جامعه
۱. این پرسش كه: «آیا میتوان در جامعهٔ ایران از پدیدهای به نام "جنبش زنان" سخن گفت؟» یا، به عبارت دیگر، «آیا پدیدهای به نام "جنبش زنان" در ایران وجود دارد یا نه؟» پرسشی است ناسودمند؛ زیرا لفظ و مفهوم «جنبش زنان» از الفاظ و مفاهیم نظری (theoretical terms) و انتزاعی است و جامعهشناسان از این لفظ و مفهوم تعریف واحدی ارائه نكردهاند و، بنابراین، بسته به اینكه پاسخدهنده از لفظ «جنبش زنان» چه معنایی فهم یا اراده كرده باشد، پاسخ میتواند مثبت یا منفی باشد و، مهمتر اینكه، پاسخهای مثبت یا منفیای كه پاسخدهندگان مختلف میدهند، در بسیاری از موارد، حاكی از اختلاف نظر واقعیشان در باب یك وضع و حال (state of affairs) یا رویداد (event) یا فرآیند (process) به نام «جنبش زنان» نیست، بلكه نشاندهندهٔ نزاع لفظیشان بر سر مفهوم و مراد از لفظ «جنبش زنان» است. پرسشی كه چنان تنسیق شود كه پاسخهای متفاوت به آن لزوماً به معنای اختلاف نظر واقعی پاسخدهندگان نباشد و فقط به این معنا باشد كه پاسخدهندگان، از لااقل یكی از الفاظ بهكاررفته در آن پرسش، معنای مختلفی فهم یا اراده میكنند پرسش ناسودمندی است.
۲. قیاس كردن جنبش زنان با جنبش كارگری یا جنبش دانشجویی یا جنبش جوانان یا هر جنبش دیگر نیز قیاس نابجا و خطاآمیزی است؛ و نابجاتر و خطاآمیزتر اینكه وجوه اشتراك و افتراق جنبش زنان با سایر جنبشها تعیین و بیان شود، چراكه آن قیاس و این مقایسه فقط در صورتی درست میبود كه همهٔ فعالان جنبش كارگری یا جنبش دانشجویی یا جنبش جوانان یا هر جنبش دیگر مرد میبودند و زنی در میانشان نمیبود؛ با اینكه ناگفته پیداست كه، در هر یك از جنبشهای اجتماعی، بخشی از فعالان زناند. چرا نباید فعالیتهایی را كه زنان در جنبشهای مختلف اجتماعی دارند بخشی از فعالیتشان در «جنبش زنان» محسوب كرد؟ آیا فعالیتهایی كه زنی كارگر در جنبش كارگری یا زنی دانشجو در جنبش دانشجویی یا زنی جوان در جنبش جوانان یا زنی دهقان در جنبش دهقانی دارد جزوی از فعالیتهای او در جنبش زنان نیست؟ چرا؟ آیا میتوان گفت كه فعالیتهای زنی در جنبشِ مثلاً كارگری فقط اختصاص به استیفای حقوق كارگران دارد، نه غیركارگران و، بنابراین، فقط در چارچوب جنبش كارگری قابل اندراج است؟ یا فعالیتهای زنی در جنبش زنان فقط اختصاص به استیفای حقوق زنان دارد، نه غیر زنان و، بنابراین، جز در چارچوب جنبش زنان نمیگنجد؟ و آیا میتوان نتیجه گرفت كه جنبش زنان قابل ارجاع و تحویل به فعالیتهای زنان در سایر جنبشهای اجتماعی نیست؟ به گمان من، نه. توضیح این جواب منفی در گرو پرداختن به مسئلهٔ بسیار مهمتری است كه اینك بدان میپردازم.
۳. آیا ظهور جنبشهای اجتماعی مختلف، اعم از كارگری، دهقانی، دانشجویی، جوانان، زنان، و... را باید به فال نیك گرفت یا نه؟ به عبارت دیگر، اگر در ساحت جامعهٔ جهانی یا در ساحت یك جامعهٔ خاص، مثلاً ایران امروز، شاهد ظهور پیدرپی جنبشهای اجتماعی گوناگون بودیم، این امر را نشانهٔ سلامت و بسامانی جامعه تلقی كنیم یا نشانهٔ بیماری و نابسامانی آن؟ از سویی، شك نیست كه ظهور هر جنبش اجتماعی، مثلاً جنبش كارگری، كمابیش حاكی از این است كه گروهی از شهروندان جامعه در معرض ظلم و بیداد واقع شدهاند و حقوقشان بهكلی تضییع شده یا كاملاً استیفا نشده است؛ و این جای درد و دریغ دارد. از سوی دیگر، این نیز قطعی است كه ظهور هر جنبش كمابیش حكایت از این نیز دارد كه گروهی مظلوم و ستمدیده: اولاً، به مظلومیت و ستمدیدگی خود آگاهی یافتهاند (پیشرفت در ساحت آگاهی)؛ ثانیاً، از این مظلومیت و ستمدیدگی احساس نفرت و بیزاری پیدا كردهاند (تطهیر (catharsis) در ساحت احساسات و عواطف)؛ و ثالثاً، اراده كردهاند كه برای تغییر وضع و حال یا فرآیندی كه ستمبار و ناقض حقوق است بكوشند (اصلاح در ساحت اراده)؛ و این موجب خوشحالی و مسرت است.
تا اینجا به نظر میرسد كه ظهور هر جنبش اجتماعی، به یك اعتبار، از نشانگان بیماری و نابسامانی جامعه است و، به اعتباری دیگر، از علائم سلامت و بسامانی آن. اما ـ و جان كلام اینجاست ـ واقعیت این است كه ظهور هر جنبش اجتماعی نشاندهندهٔ عمق انحطاط و سقوط اخلاقی و معنوی جامعه است؛ نه از این لحاظ كه گویای ظلم و بیدادی است كه بر گروهی از شهروندان آن جامعه میرود (و به آن اشاره شد)، بلكه از این لحاظ كه نشان میدهد فقط آن گروه مظلوم و ستمدیده است كه برای تغییر آن وضع و حال یا فرآیندی كه حقوقش را تضییع میكند به عمل دست مییازد، و دیگران خود را درگیر دفاع از حقوق او نمیكنند. مثالی بزنم. میتوان هر جامعه را به سه بخش تقسیم كرد: كارگران، كسانی كه حقوق كارگران را تضییع میكنند، و كسانی كه نه كارگرند و نه تضییعكنندهٔ حقوق كارگران. در جامعهای كه دستخوش انحطاط و سقوط اخلاقی و معنوی نباشد، فقط بخش اول، یعنی خود كارگران، در صدد بازپسگرفتن حقوق تضییعشدهٔ خود از بخش دوم برنمیآیند، بلكه بخش سوم نیز این كار را برعهده میگیرد. بخش سوم نمیگوید: «ما كه كارگر نیستیم. كارگران خودشان بروند و حقوق خود را مطالبه و استیفا كنند»، بلكه خود این بخش سوم نیز، درست مثل وقتی كه حقوق خودش ضایع شده باشد، دست به عمل میزند. و فقط وقتی جنبشی به نام «جنبش كارگری» پدید میآید كه این بخش سوم كاری به كار دفاع از حقوق كارگران نداشته باشد و آنان را تنها بگذارد. ظهور جنبش كارگری فقط وقتی ضرورت مییابد كه كارگران احساس كنند كه در دفاع از حقوق خود تنهایند و غیركارگران كاری به كار آنها ندارند؛ وگرنه اگر همهٔ شهروندان جامعه، اعم از كارگر و غیركارگر، در برابر تضییعكنندگان حقوق كارگران بایستند، دیگر چه ضرورتی برای جنبش كارگری هست؟ عین این سخن در باب همهٔ جنبشهای اجتماعی دیگر نیز صادق است. جنبش دانشجویی از احساس تنهایی همهگیر دانشجویان پدید میآید، و جنبش جوانان نیز ناشی از احساس تنهایی فراگیر جوانان است، و.... جنبش زنان نیز از این حكم مستثنا نیست. اگر جامعهای از چنان مرتبهٔ والایی از اخلاق و معنویت برخوردار باشد كه فقط زنان مجبور نباشند از حقوق زنان دفاع كنند و مردان نیز در این جهت همدوش و همپای آنان گام بردارند، چه ضرورتی برای جنبش زنان میماند؟ فقط وقتی جنبش زنان ضرورت وجود پیدا میكند كه جامعه به حدی از تَدَنّی و فرومایگی اخلاقی و معنوی تنزل كرده باشد كه مردان آن جامعه بگویند: «زنان، خودتان دست بالا كنید و وارد كار بشوید. امیدی به ما نداشته باشید. ما مَردیم و مردان را با مسائل و مشكلات زنان چه كار؟ نهایت كاری كه ما میتوانیم كرد این است كه خودمان حقوق شما را تضییع نكنیم. اما دفاع از حقوق شما در برابر نهادها یا كسانی كه بر شما ستم و بیداد میكنند به ما ربطی ندارد.»
لُب سخنم این است كه ظهور هر جنبش اجتماعی همیشه حاكی از این است كه یك گروه اجتماعی به این احساس رسیده است كه تنها و بییار و یاور است و بقیهٔ شهروندان جامعهاش یا جزو تضییعكنندگان حقوق اویند یا، اگر حقوقش را هم تضییع نمیكنند، باری، دغدغهٔ وضع و حال و سرشت و سرنوشت او را هم ندارند و، بنابراین، اگر بناست حقوقش را استیفا كند، فقط خودش باید دست به كار شود و چشمداشتی از سایر شهروندان نباید داشته باشد. و اگر این احساس، احساس درستی باشد باید پذیرفت كه با جامعهای غیراخلاقی و دور از معنویت روبهروییم.
برای توضیح مطلب، از قیاس و تنظیری استفاده كنم. اگر جامعهای چنان باشد كه در آن اگر به فردی ظلم شود هیچكس به كمك او نیاید و خودش بهتنهایی ناچار به دفاع از خود باشد، این جامعه، چه آن فرد بالاخره بتواند حق خود را بگیرد چه نتواند، به هر تقدیر، جامعهٔ غیراخلاقی و بیمعنویتی است. چرا سخنی كه در مورد افراد صادق است در مورد گروههای اجتماعی صادق نباشد؟ وانگهی، اگر بنا باشد كه هر گروه اجتماعیای یكتنه و بهتنهایی حقوق خود را مطالبه و استیفا كند، از آنجا كه هر گروه اجتماعی در درون خود از گروههای اجتماعی كوچكتری تشكیل شده، و هر یك از آن گروههای اجتماعی كوچكتر نیز از گروههای اجتماعی باز هم كوچكتری تكوّن یافته، و این خردتر و خردتر شدن گروههای اجتماعی حدّ یقف ندارد، با پدیدهٔ بسیار نامطلوبی مواجه میشویم و آن اینكه از درون هر جامعهای، هزاران جنبش اجتماعی سر برمیآورند كه هر یك از آنها فقط جویای حقوق خود است و بیاعتنا به تضییع شدن حقوق سایر شهروندان؛ و این امر آثار و نتایج روانشناختی و جامعهشناختی سوء و ضبط و مهارناپذیری خواهد داشت.
۴. در عین حال، صِرفِ فعالیت اجتماعی داشتن زنان و صِرفِ حضور و موفقیتشان در ساحتهای مختلف زندگی اجتماعی، اعم از ساحت فرهنگ، ساحت سیاست و ساحت اقتصاد، به معنای تكوّن «جنبش زنان» نمیتواند بود. شرط لازم (و البته نه كافی) پیدایش جنبش این است كه گروهی از انسانها به مرحلهٔ خودآگاهی برسند و خودآگاهی مستلزم فاصله گرفتن از خود و با چشم خود به خود نگریستن است. فاصله گرفتن از خود به معنای بیطرفانه و واقعبینانه با خود مواجه شدن است و از هرگونه خودشیفتگی، جزم و جمود، تعصب و پیشداوری نسبت به خود دست شستن. با چشم خود به خود نگریستن نیز به معنای استقلال رأی و خود را از چشم دیگران ندیدن و به داوریهای دیگران پایبند و دلبسته نبودن و توجه عمیق به این نكته است كه ما بردهٔ آن كسی هستیم كه به داوریهایش اهمیت میدهیم.
از این رو، میتوان گفت كه فعالیتهای چشمگیر زنان ایرانی، در ایران كنونی، به همان میزان و درجه به یك «جنبش زنان» نزدیك شده است كه زنان ایرانی توانسته باشند از چشم خود (نه از چشم مردان) به خود بنگرند و خود را با واقعبینی و بیطرفی هرچه تمامتر ببینند.
●دربارهٔ نویسنده
مصطفی ملكیان متولد ۱۳۳۵ است. در ۱۳۵۲، تحصیل در رشتهٔ مهندسی مكانیك را در دانشگاه تهران آغاز كرد و پیش از به پایان رساندن آن به رشتهٔ فلسفه وارد شد و، در ۱۳۶۵، مدرك كارشناسی ارشد در این رشته از دانشگاه تهران دریافت كرد.
از استاد ملكیان، كتابهای راهی به رهایی، و در رهگذار باد و نگهبان لاله (دو جلد) به چاپ رسیده است. مشتاقی و مهجوری نام اثر دیگری است از ایشان كه در دست انتشار است.
ترجمهٔ كتابهای گابریل مارسل، نوشتهٔ سَم كین، ویتگنشتاین، نوشتهٔ هادسن، سیری در سپهر جان (مجموعهٔ مقالات)، و نگریستن از ناكجا به هركجا، نوشتهٔ تامس میگل، نیز از او منتشر شده است.مصطفی ملكیان در حال حاضر به تدریس فلسفه در دانشگاههای تهران و تربیت مدرس اشتغال دارد.
مصطفی ملكیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست