پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پاسداری خاطره تاریخی و حافظه فرهنگی


پاسداری خاطره تاریخی و حافظه فرهنگی

درباره لیبرالیسم محافظه کار سیدجواد طباطبایی

سخن گفتن از سلیقه و عقیده متفکران معاصر ایران و جادهی فکر آنان در چارچوب‌های مرسوم فکری غرب، از کارهای خطیر و خطرآمیز روزگار است! چه اینکه اکثر متفکران تاریخ معاصر در فضای فکری و میدان جاذبه مفاهیم نامفهوم نظریه‌پردازی می‌کنند. به عبارت بهتر دموکراسی، مدرنیته و حقوق بشر از منظر روشنفکران آنی است که خود می‌گویند و تفسیری به دست می‌دهند که خود دریافته‌اند. اینگونه است که به حکم روزگار طناز ما، متفکری می‌تواند بدون لحظه‌ای درنگ در مفاهیم و مفردات فکری که در غرب مفهوم‌پردازی شده است و بی‌اعتنا به تاریخ اندیشه در غرب و از آن مهم‌تر بی‌توجه به تاریخ تطور و تحول مفاهیم اساسی در تاریخ اندیشه، رندانه‌ترین و دلبخواهی‌ترین تعاریف را از دموکراسی، روشنفکری و حقوق بشر به دست دهد. برهمین منوال است که حقوق بشر به حق‌الناس فروکاهیده می‌شود. و دموکراسی در نصب و نقد و عزل حاکمان تحلیل می‌شود و ابوذر روشنفکر می‌شود. قصه پرغصه تاریخ اندیشه در ایران، داستان تدریس و ترویج ایدئولوژی است و روشنفکران ما جز در مناسبات قدرت توان نظردهی و داستان‌سرایی را پیدا نکرده‌اند. در این هنگامه آشفته اندیشه و روشنفکری در ایران پرواضح است که علی شریعتی را هم می‌توان پدر بنیادگرایی دینی خواند و هم سرسلسله روشنفکری دینی، او هم یک مارکسیست است و هم هنگام یک خداپرست و از او آشفته‌تر عبدالکریم سروش که دموکراتیسم و عرفان و لیبرالیسم و اسلامگرایی را یکجا درخود دارد.

پس به نظر می‌آید نمی‌توان کنش‌های روشنفکری در ایران را ذیل یک چارچوب فکری مرسوم جای داد. اما به نظر می‌رسد در مورد پروژه فکری سیدجواد طباطبایی، با رصد کردن نشانه‌هایی که او بر جای می‌گذارد می‌توان افکار او را در یک منزلت فکری خاص جای داد. چه اینکه همو خود را از روشنفکری و کلک خیال‌انگیزش در ایران مبری می‌داند و نگاهی جدی به تاریخ اندیشه دارد و مفاهیم را به موقع و به صحت تمام به کار می‌برد. سیدجواد طباطبایی و آرا و افکارش را می‌توان در مقام یک لیبرالیست محافظه‌کار به خوانش نشست. البته این لیبرالیسم محافظه‌کار قطعا بدون مناقشه نخواهد بود اما بنای این نوشتار بر آن است که نزدیکی‌های کار فکری طباطبایی به مرام محافظه‌کاری را روشن سازد. پیش از این و به مناسبت‌های دیگری گفته‌ام که سیدجواد طباطبایی (در کنار فردید) تنها فیلسوف دوران جدید تاریخ ایران است. اکنون به اعتباری دیگر می‌توان گفت که طباطبایی تنها متفکری است که جرأت روشن ساختن جایگاه فکری خویش را بدون هراس از محدودیت‌های معرفت‌شناختی و روش شناختی، داشته است و با صراحت خود را یک لیبرال محافظه‌کار می‌خواند. اما کدام لیبرالیسم و کدام محافظه‌کاری؟

اگر با تسامح بتوان لیبرالیسم را یک فکر محافظه‌کارانه دانست یا لیبرالیسم امروزی را ادامه محافظه‌کاری قدیم تلقی کرد، بی‌شک یک سلسله اوصافی بر آن مترتب می‌شود. عقلانیت، اعتدال، سازش، ایمان و مالکیت از جمله ویژگی‌های لیبرالیسم و محافظه‌کاری است. البته که لیبرالیسم در مسیر فربه شدن تخالف‌های جدی با محافظه‌کاری دارد. قرارداد اجتماعی در برابر حق و نظم طبیعی، کثرت‌گرایی ارزش در برابر وحدت‌گرایی عقلانی، تحدید قدرت در برابر تجمیع قدرت و حکومت مبتنی بر لسه فر در برابر حکومت قیم سالار از تفارق‌های لیبرالیسم و محافظه‌کاری است اما هنگامی که از لیبرالیسم و محافظه‌کاری آن هم در تاریخی ایران که مسخر سیاست‌بازان سخت متوسط الاحوال چپ‌گرا است سخن می‌گوییم به چه چیزی اشاره داریم؟

در اشاره به محافظه‌کاری، منظور نظر ما تاکید بر تاریخ و برساخته‌های نهادی آن است که در سیری طبیعی و صیروریت محورانه به تکامل می‌رسد. سیدجواد طباطبایی از این روست که تاریخ تحولات ایران زمین را پاس می‌دارد و در مقام ایرانی‌ترین نویسنده ایران به هگل اتکا می‌کند. این نگاه تاریخی مسبب نگرش‌های خاصی شده است. به‌طور مثال برای مستقر شدن دموکراسی در ایران چاره‌ای جز تلاش برای وصول به تجدد ایرانی نیست. ایرانی در اینجا قید متعین است. ما برای رسیدن به دموکراسی، به فرمول و معجونی دسترسی نداریم! تنها راه استقرار این نهادها تاکید بر اندیشه و بازخوانی تاریخ در جهت تحول ذهنی به سمت تجدد است. تمام پروژه طباطبایی در جهت ایجاد تعادل بین میراث سنتی ما و میراث جدید بشریت خلاصه می‌شود. پرواضح است که در این مسیر طباطبایی نمی‌تواند با انقلاب سیاسی موافق باشد.

وی با موضعی محافظه‌کارانه از سنخ آنچه که ادموند بورک به آن شهره است، به نحوی فلسفی با کنش‌های قهری انقلابی و از بیخ و ریشه کندن و بنیان‌براندازی مخالف است. چراکه درمان را در اندیشیدن در حافظه تاریخی می‌جوید و نه در به هم‌ریختگی و التقاط پسا انقلابی. سخن مصداقی‌تر آنکه آنچه شریعتی در انقلاب خواندن قیام امام حسین و کشانیدن هیجان مذهبی توده‌ها به خیابان می‌کند، نزد طباطبایی چیزی جز اغتشاش مفاهیم نیست و شریعتی با آلودگی‌اش به ایدئولوژی و فکر مارکسی به راحتی مصالح عالی ملی را به نادید‌گی می‌گیرد. چه اینکه اصولا در میدان جاذبه سنت (تاریخ شکل‌گیری مذهب اعتراضی شیعه) چیزی به اسم انقلاب(به مثابه یک مفهوم مدرن متعلق به دوران مدرنیته) وجود ندارد و پروژه مارکسیستی شریعتی در تعبیه امام حسین و یزید در زمان حاضر، چیزی جز ایجاد لغزش‌های بزرگ از طریق خروج از خاطره تاریخی و حافظه فرهنگی ایرانی نیست.

تمام جهد سیدجواد طباطبایی به این سمت است که مفاهیم را در تاریخ و بستری که میراث سنتی برای ما فراهم آورده است رصد کند و او خود را از سوءاستفاده از مفاهیم و خیانت در به کاربردن ناموقع آنها به دور نگه داشته است.

طباطبایی نمی‌تواند با انقلاب در مناسبات سیاسی و اجتماعی موافقت داشته باشد. اگر چه وی دموکراسی را نظام منطقی و عقلانی برای جامعه ما می‌داند، اما نگاهی مبتنی بر محافظه‌کاری به دموکراسی دارد.

به همین سبب است که او برای توضیح دموکراسی به الکسی دوتوکویل محافظه‌کار رجوع می‌کند. از نظر توکویل دموکراسی یک نظام سیاسی ناشی از انقلاب نیست بلکه یک روند تاریخی است. توکویل انقلاب سیاسی را حقیر می‌شمارد و انقلاب فاخر را در حوزه عادات و اخلاقیات و قوانین پیگیری می‌کند. چه اینکه طباطبایی نیز با اشاره به اینکه انقلاب مشروطه ایران جنبشی در عمل بود و پایه‌های نظری خود را فراهم نکرد، قصد فهم نظری اتفاق مشروطه را دارد و همچون توکویل با نگاهی به مفاهیم جریان یابنده در بستر تاریخ و با ابزار فلسفه حقوق، قصد تبیین مشروطه می‌کند. سیدجواد طباطبایی بر آن است تا از این طریق تبدیل حقوق شرع به عرفیات و حقوق جدید را توضیح دهد. نه اینکه در موضعی چپ‌گرایانه آتش تضاد را روشن نگه دارد یا اینکه در دام ایدئولوژی گرفتار آید. دامی که جلال آل‌احمد مغرضانه و جاهلانه در آن فرو افتاد. آل‌احمد بی‌توجه به آنچه در مشروطه و تاریخ تحولات منتهی به مشروطه رخ داده است، تمام کوشش خود را به کار بست تا به نهادهای برآمده از مشروطه خدشه وارد آورد.

در این راستا می‌توان طرح غرب‌زدگی را تلاش مذبوحانه‌ای پنداشت در جهت چرخش از تاریخ اندیشه به سمت وادی بی‌فضیلت ایدئولوژی. چیزی که علی شریعتی نیز پیگیر آن شد و ایدئولوژیک‌ترین تفسیر را از اسلام ارائه داد. اسلامی که مبتنی بر حقوق موضوعه است، برخلاف مسیحیت که مبتنی بر حقوق طبیعی است و بیشترین استعداد را برای تفسیر عرفی و اصلاح‌طلبانه در خود دارد. اما چپ‌گرایان به قیمت اتلاف مصالح عالی ملی، بیشترین هجمه‌ها را به دستاوردهای مشروطه وارد آوردند.

اگر محافظه‌کاری در عقلانیت فیلسوفانی که منطق انتظام ساختارهای سیاسی و اجتماعی را در همسازی با قوانین طبیعی و الهی در طول تاریخ می‌دانند باشد، بی‌شک سیدجواد طباطبایی یک محافظه‌کار فاخر است. چه اینکه وی برای توضیح مفردات اندیشه هگل و توکویل به بستر الهیاتی مسیحیت رجوع می‌کند و همو برای گزارش زوال اندیشه سیاسی در ایران، در توضیح فارابی و ابن سینا توجه خود را معطوف به توانمندی عقلانی تمدن اسلامی در سده‌های زرین فرهنگ ایران‌زمین می‌کند.

پر پیداست که اهتمام طباطبایی به الهیات به نحو روشنی خبر از موضع محافظه‌کارانه وی می‌دهد. چه اینکه امروزه نیز برای توضیح لیبرالیسم به اتفاقاتی که طی قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی در کلیسای کاتولیک افتاده است نظر دارد و طباطبایی هوشمندانه سلاح و ابزار دیدگاهی را که شهره آن است در توشه خود دارد و متوجه بنیاد سخنان خویش است، به عبارتی دیگر او بر بنیاد و سنت خویش آگاه است و در تفکر در زمان و مکان تاکید دارد. اصولا فکر کردن نزد طباطبایی به معنای فکر کردن در زمان و مکان است. به همین سبب است که ایران برای وی مهم می‌شود. یکی از ایراداتی که از منظر نگرش طباطبایی به روشنفکران به اصطلاح دینی وارد است این است که آنها در تاریخ نیستند و سنت را نفهمیده‌اند. جای تعجب نیست که یکی از اعضای معنویت‌گرای مدرسه روشنفکران به اصطلاح دینی سخن از نامفهومی ایران و تجدد ایرانی می‌گوید. البته که این از واضحات است که اگر وی ایران را نفهمد حرفی نمی‌تواند بزند.

اگر قبول داشته باشیم که معنویت جهانشمول یا هر امر دیگر جهانشمولی نداریم، ما باید مقام و موقع تاریخی خود را باز یابیم و بفهمیم و کسی که می‌گوید من ایران را نمی‌فهم به اصالت و جدیت سخنانش شکی جدی وارد است. در یک جمع‌بندی باید گفت روشن فضای بحث طباطبایی و پایه و بنیاد مباحث وی از امتیازاتی است که در سیر اندیشه لیبرالیسم محافظه‌کارانه وی قابل ردیابی است. اندیشه‌ای کم‌طرفدار که البته این کم‌شهرگی و کم‌اقبالی، ذره‌ای از جرأت و جسارت طباطبایی در محافظه‌کار خواندن خود نمی‌کاهد. هر چند که در کشوری گل‌سرخی شهره می‌شود، ارانی تئوریسین می‌شود و توده حزب منسجم لقب می‌گیرد و چریک‌های فدایی خلق رهایی‌بخش خوانده می‌شوند، جایی برای محافظه‌کاری باقی نمی‌ماند. و عقلانیت و تاریخ بینی و سنت‌خوانی به پای شور و شرار و شعار و هیجان و هوچی‌گری ذبح می‌شود.

اما این باعث این نیست که با افتخار از محافظه‌کار دفاع کنیم. دفاع از اعتدال در برابر انقلاب، دفاع از عقل در برابر احساس، دفاع از سازش در برابر شورش، دفاع از مالکیت در برابر تفاخر به فقر و دفاع از واقعیت‌ها در برابر آرمان‌بافی‌ها و خیال‌انگیزی‌ها... به نظر می‌آید در پاسداری از خاطره تاریخی و حافظه فرهنگی ایرانی کسی به جدیت طباطبایی یافت نشود و هموست که یک تنه بار همه این دفاعیات را به دوش می‌کشد.

حامد زارع