یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
از مسکو تا برلین با ترانه مادری هما روستا
از دوران کودکی به طور ناخودآگاه وارد دنیای هنر شد، اما این تنها شرایط و محیط نبود که او را به سمت بازیگری میکشاند. هنر بازیگری و گرایش به هنر به صورت بالقوه در نهاد او وجود داشت یا به قول استاد شریعتی: «همه انسانها هنرمندند و هر کس به میزان هنری که دارد هنرمند است.» برای همین میخواست هنرش را به رخ همه بکشد. در خانه و با عروسکهایش این هنر را تمرین میکرد تا اینکه راهی مسکو شد،
در شهری که معروف است به شهر هنر. به دلیل شغل پدر راهی کشوری دیگر میشود و تازه متوجه مخالفت پدر میشود که اصلا رضایت نمیدهد دختر درسخوانش به سمت هنر برود، از نظر او ایران بیشتر به مهندس احتیاج داشت و دختر وی مجبور میشود علیرغم خواسته خود رشتهای دیگر را بر گزیند اما قلب و ذهنش را چه میکرد؟! استادانش وقتی علاقهاش را به هنر دیدند وساطت کردند. پدر راضی شد اما به قیمت دور کردن فرزندش از خانواده او و در اوج جوانی به کشور دیگری تبعید شد و عشق و علاقه و اطمینان از این انتخاب او را سالها در غربت نگه داشت تا با دست پر به کشور بازگردد. او راهی ایران شد و کارش را این بار با کارگردانی آغاز کرد.سطور بالا خلاصهای بود از داستان زندگی هما روستا، هنرمندی که این روزها سریال «ترانه مادری» را روی آنتن شبکه سه دارد. مدتها بود که هما روستا را در سریالهای تلویزیونی نمیدیدیم. تئاتر دلمشغولیاش شده بود و ایفای نقش روی صحنه برایش جذابتر مینمود. وقتی قرار شد سریال ترانه مادری هر شب از شبکه سوم سیما پخش شود، حضور هما روستا در آن نوید میداد که سریال خوب و جذابی را شاهد خواهیم بود، همین گونه هم شد. او و سایر عوامل به هماهنگی خوبی رسیده و البته بیش از همه بازی او بود که دلنشین مینمود و باورپذیر. ترانه مادری مخاطبین زیادی جذب کرد که آن را مرهون بازیهای خوب بازیگرانش و بقیه عواملی است که به خوبی در کنار هم قرار گرفتند.
تا زمانی که هما روستا در این سریال و در قالب مادربزرگ حضور داشت او شخصیت محوری داستان بود تا جایی که کنار رفتن او در داستان، مخاطب را دچار سردرگمی کرد.ترانه مادری بهانه خوبی بود برای مصاحبه با هما روستا که فن و تکنیک و ذوق بازیگری را در اختیار دارد. او این هنر را در مکتب تئاتر آموخته همانگونه که بهترین بازیگران ما کسانی هستند که سالها خاک صحنه تئاتر را خوردهاند و فنون بازی را از آنجا وام گرفتهاند.
● صحت شخصیت پیشنهادی برای شما چقدر اهمیت دارد؟
▪ روستا: اگر به طور مشخص مادربزرگ مدنظر شماست که باید بگویم؛ بیش از همه، نوع شخصیت برایم جذاب بود، زمانی که فیلمنامه را خواندم تنها شانزده قسمت نوشته شده و آماده بود، اما چیزی که مرا وادار به بازی کرد فعالیت این شخصیت در اجتماع بود، من اصولا از نقش زنانی که یک گوشه مینشینند و مدام به سینه میزنند اصلا خوشم نمیآید، یعنی برای بازی چیز جذابی به من نمیدهد، از این رو هیچ وقت قبول نمیکنم اما در این کار بعد از سالها زنی را میخواستند به تصویر بکشند که فعال است و حرفی برای گفتن دارد. او بازنشسته آموزش و پرورش است، اما باز هم بیکار ننشسته و علاوه بر مسئولیت سنگینی که در خانواده به دوش میکشد فعالیتهای اجتماعی نیز دارد.
● در قسمتهای آخر حضور مادربزرگ، احساس میشد کار خیلی به حضور شما وابسته شده، به طوری که بعد از فوت مادربزرگ بیننده دچار سردرگمی میشود.
▪ روستا: آن طور که متوجه شدم گویا این سریال حدود نود درصد مخاطب تلویزیونی دارد، همه با شخصیتها همراه میشوند، با آنها زندگی میکنند، وقتی مادربزرگ فوت کرد، همه فکر کردند یک آشنای واقعی را از دست دادند. چند روز پیش یکی مرا در خیابان دید و گفت: «وای خدا را شکر که زندهای» یعنی تا این حد با نقش ارتباط برقرار کردند. این سردرگمی احتمالا به دلیل فوت مادربزرگ بوده، باید کمی صبر کرد.
● برای ایفای این شخصیت چقدر از اجتماع وام گرفتید؟
▪ روستا: این نقش شبیه شخصیت خدا بیامرز مادربزرگم بود و من در ایفای آن از ایشان وام گرفتم.
● پیشترها نقشها یا منفی بود یا مثبت و تکلیف ببیننده روشن، اما از زمانی که نویسندهها شخصیتهای خاکستری را برای باورپذیری بیشتر خلق کردند، بیش از پیش سردرگم شدهایم. به طور مثال سمیرا در این کار یک شخصیت سفید و یا مثبت است اما مخاطب با فرخ که نقش منفی دارد همراه میشود، شاید تاثیر بازیگر و شاید تاثیر فیلمنامه باشد.
▪ روستا: به هر حال هم متن و هم بازیگر برای ایفای نقش دو نیمه جداییناپذیرند. یعنی ۵۰ درصد متن و ۵۰ درصد بازیگر روی نقش تاثیر میگذارند.
● سمیرا در هر صحنهای که حضور دارد فقط از فرخ بدگویی میکند، شما به عنوان یک مادر میپذیرید که یک نفر از بیرون خانواده مدام از فرزندتان بدگویی کند؟
▪ روستا: من فکر میکنم، باید تا انتها سریال را ببینیم و سپس قضاوت کنیم. به طور مثال چون نقش من تمام شده میشود قضاوت کرد، اما در مورد فرخنده، فرخ و سمیرا نه، نمیتوان، قضاوت صحیحی داشت... اما در مورد پرسش شما باید یادآوری کنم که سمیرا، عمه این بچههاست و آدم غریبهای نیست و مادربزرگ هم این واقعیت را پذیرفته بود. از طرفی سمیرا به مادربزرگ کمک میکند که سهم بچهها از منزل به خودشان برسد. سمیرا بدگویی میکند چون فرخ میخواهد خانه بچهها را صاحب شود مادر، فرخ را هم خیلی دوست دارد و سعی دارد، با مهربانی و همدلی مشکلات را حل کند.
● چرا پس از مدتها دوری از تلویزیون این نقش را پذیرفتید؟
▪ روستا: راستش را بخواهید، من مدتها به خاطر نقشهای خوبی که زنان در سریالهای تلویزیونی ایفا نمیکنند و البته متنهای ضعیف، از بازی در تلویزیون فاصله گرفته بودم اما فیلمنامه خوب، باعث شد تا من تسلیم ترانه مادری شوم، ضمن اینکه فکر کردم با توجه به شخصیت خودم میتوانم چیزهایی هم به این نقش اضافه کنم. از طرفی در سالهای گذشته همیشه در تلویزیون دیدهایم که نقشهای مثبت ویژگیهای ثابتی دارند، میخواهم بگویم که ما ایرانیها عادت داریم، همیشه قضاوت ظاهری از آدمها داشت باشیم اما به نظرم «ترانه مادری» این تصویر ذهنی بینندگان را شکست.
● شما در نقش مادربزرگ بودید یا این نقش را در قالب خودتان ریختید؟
▪ روستا: نقش را در قالب خودم ریختم.
● پس با این حساب خیلی از ویژگیهای شخصیتی شما وارد کار شد؟
▪ روستا: تقریبا
● چیزی بود که با پیشنهاد شما اضافه شده باشد؟
▪ روستا: ببینید به قدری کار سریع پیش میرفت که تا همین حد هم خدا را شکر میکنم. پیشنهاد من به نویسنده این بود که مادربزرگ را فقط در حد عکس نشان ندهیم، او را در تنهایی هم ببینیم که چه میکند. من فکر میکنم چنین زنی در تنهایی باید هم کتاب بخواند، هم موسیقی گوش کند و... این پیشنهاد خیلی کوتاه به خاطر زمان پذیرفته شد و مقابل دوربین رفت. ضمن اینکه این مادر یک دخترش را از دست داده ناخودآگاه به گذشته و عکسهای قدیمی برمیگردد اما ما رجوع به عکسهای قدیمی را به خاطر کمی وقت نداشتیم.
● در کل کار با این گروه را چطور ارزیابی میکنید؟
▪ روستا: من از همکاری با چنین گروه حرفهای کاملا راضی و خوشحالم به خصوص از بازیگرانی که حضور داشتند از جمله فاطمه گودرزی، دانیال حکیمی، مینا لاکانی و این دو جوان با استعداد، یک گروه خوب که به هم کمک میکردیم و ایده میدادیم که باعث شد خاطرات خوبی برای من شکل بگیرد.
● دوری شما از سیما فقط ضعف شخصیتهای موجود در فیلمنامهها بود؟
▪ روستا:نمیتوانستم خودم را در قالب سناریوهایی که برای من میفرستادند، ببینم، از طرفی با اینکه سالهای زیادی در عرصه بازیگری حضور دارم، اما بازیگر تلویزیون نیستم، البته برداشت بد نشود، نمیدانم دلیل درستش چه بود، اما من در قالب بیشتر سناریوها نمیگنجیدم. البته منظورم این نیست که کارهای تلویزیونی را به طور کامل رد کنم، نه، کاری مثل کار آقای فتحی (مدار صفر درجه) به نظرم کاری بسیار کار شده و پر زحمت بود که خیلی خوب تولید شده بود، اما من با اکثر کارهایی که پیشنهاد میشود غریبم.
● از آخرین فعالیتهای تئاترتان بگویید.
▪ روستا:«آنتیگونه در نیویورک» آخرین نمایشی بود که روی صحنه بردم، خوشبختانه این کار برای جشنواره در بلاروس انتخاب شده و قرار است اواخر شهریورماه همراه گروه به این کشور سفر کنیم. یک نمایش دیگر هم برای تصویب آماده کردم که اگر تایید شد روی صحنه ببرم از کارهای چخوف با ترجمه خانم آهو خردمند.
● شما تئاتر را با کارگردانی آغاز کردید...
▪ روستا: بله.
● از زندگی هنریتان بگویید، از کجا آغاز شد؟
▪ روستا: من از شش سالگی از ایران خارج شدم و به مسکو رفتم، سپس تحصیلاتم را در آلمان و رومانی گذراندم و پس از بازگشت به ایران، به همراه دانشجویان هنرهای دراماتیک، کاری فوق برنامه تشکیل دادم و با آنان تئاتر کار میکردم. اولین کارم «باغوحش شیشهای» بود که در زمان خود استقبال خوبی از آن شد، از آنجا که از کودکی در خارج از کشور بودم، زبان فارسیام زیاد خوب نبود، پس از اینکه، زبان فارسیام خوب شد، رو به بازی آوردم، اولین کار من هم در تئاتر «بازرس گوگول» بود که کارگردانش آقای انتظامی و بازیگرانش علی نصیریان، ایرج راد، رضا کرمرضایی، مهین شهابی، صدیقی، مرحوم خسرو شکیبایی و... بودند.
● چرا تدریس نمیکنید؟
▪ روستا: اهل تدریس نیستم، چون منتقل کردن استعداد میخواهد. دلیلی ندارد یک کارگردان خوب که به بازیگرش میگوید، چه میخواهد تجربه خودش را به او انتقال میدهد، حتما بتواند مدرس خوبی هم باشد. یعنی میخواهم بگویم، قرار نیست شما با مدرک لیسانس و فوقلیسانس گرفتن، بتوانید تدریس کنید، در اروپا، استادان بزرگ تئاتر را دیدم که کارگردانان خوبی نبودند و بالعکس... این دو مقوله جداست. از این رو به خودم اجازه ندادم که چون کارگردان هستم، تدریس کنم و جوانان را به بیراهه بکشم. جوانان تشنه دانستن هستند.
● خیلی از بازیگران به واسطه دیدن یک بازی خوب و یا یک فیلم خوب جذب این حرفه شدهاند، برای شما چطور این اتفاق افتاد؟
▪ روستا: من در مسکو بزرگ شدهام، و این شهر شهر نمایش و تئاتر و اپرا و موسیقی است، در مسکو، همه جا کانونهای هنری بود، مدرسه، خیابان و... از همین رو، به تئاتر شدیدا علاقهمند شدم، ضمن اینکه از دوران کودکی ناخواسته نقش بازی میکردم، مثل دیگر بچهها عروسکبازی نمیکردم، بلکه عروسک بازیگری بود که برایم حکم نقش مقابل داشت. لباسهای مادرم را میپوشیدم، جلوی آینه میایستادم، ادای بازیگران تئاتر را در میآوردم، این بازی من بود، از طرفی به همراه خواهرم به تئاترهای عروسکی هم زیاد میرفتم.
● پس شما ناخودآگاه در چنین شرایطی قرار گرفتید؟
▪ روستا:ناخواسته نبود، بازیگری و علاقه به تئاتر در طبیعت من وجود داشت، پنج ساله بودم که به خاطر عدم حضور پدر به یک موسسه شبانهروزی خیلی معتبر آن روزها رفتم و به یاد دارم در آنجا تئاتر کار میکردیم و اولین نقشی که در زندگی بازی کردم نقش کلاه قرمزی بود. در ایفای همین نقش قرار بود در نمایش یک سبد خوراکی را برای مادربزرگم ببرم که یادم میآید روی صحنه وقتی برای تماشاگران بازی میکردم تمام خوراکیها را خودم میخوردم که مربی مدام به من گوشزد میکرد: «هماجان این برای مادربزرگه، تو نباید بخوری» اما انگار گوش من بدهکار نبود و تماشاگر هم از این بچهبازیها لذت میبرد.
● و بعد از آن...
▪ روستا:از همان پنج سالگی فهمیدم که دوست دارم بازیگری را، البته همان طور که گفتم تمام اینها بچگانه بود اما بعد ادامه پیدا کرد تا اینکه به مسکو رفتم و مدرسه که رفتم در برنامههای فوق شرکت میکردم یعنی عضو گروه تئاتر و موسیقی شدم و علیرغم اینکه پدرم سیاسی بود من در یک محیط هنری رشد کرده به هنر گرایش پیدا کردم.
● اما شما شیمی هم خواندید...
▪ روستا:به دلیل اینکه پدرم مخالف بود که من هنر را ادامه بدهم، به من میگفت یا باید پزشک شوی و یا مهندس، نه اینکه با هنر مخالف باشد میگفت این نباید شغل و حرفه تو باشد از این رو به خاطر دل پدرم «شیمی آلی» را انتخاب کردم تا مهندس نفت شوم، چون از دکتر شدن بدم میآمد... یک سال شیمی خواندم و واقعا هم نمره میآوردم.
● چرا این رشته را رها کردید؟
▪ روستا: یک روز که در لابراتوار کار میکردیم قرار بود، دو سم خیلی خطرناک را با هم ترکیب کنیم این کار هم با پیپت باید صورت میگرفت. از این رو به ما تذکر دادند که باید حواسمان را خیلی خوب جمع کنیم که سم به دهانمان نرود... اما من همین طور که مشغول انجام کار بودم رفتم تو فکر نمایش شکسپیر که اگه من فلان نقش را بازی میکردم چی میشد و... به قول معروف تو باغ نبودم که یک دفعه یکی از آن سمها رفت داخل دهانم، استادم و پزشکان سراسیمه مرا به درمانگاه دانشگاه بردند. آن زمان در آلمان درس میخواندم، همان طور که میدانید آنها بسیار دقیق هستند، بعد که کمی حالم بهتر شد استادم از من پرسید: «دختر فکرت کجا بود؟ مگه نفهمیدی که با سم کار میکنی؟» گفتم: به یاد افلیا بودم. خیلی برایش جذاب شد که من به تئاتر علاقهمندم. به من گفت: تو مهندس خوبی میشوی، اما عشقت که یک جای دیگه است. چرا نرفتی؟ به او گفتم به خاطر پدرم این رشته را انتخاب کردم، استاد با پدرم صحبت کرد و او را مجاب کرد گرچه دلخور بود اما قبول کرد. برای همین مرا تبعید کرد به رومانی، فکر میکرد اگر با سختی روبهرو شوم و از خانواده دور باشم منصرف میشوم. اما من ادامه دادم تا به انتها.
● وقتی شاهد موفقیت شما را در زمینه هنر بود، چه عکسالعملی نشان داد؟
▪ روستا: ایشان وقتی من دانشجو بودم فوت کرد.
● و این شرایط برای خواهر و برادرهایتان هم، همین طور بود؟
▪ روستا: نه آنها هم شاید علاقهمند هنر بودند اما وابستگیشان به رشتههای دیگر بیشتر بود. یکی از خواهرانم انفورماتیک خواند، خواهر دیگرم دکترای زبانشناسی آلمانی دارد و برادرانم هم پزشکی، عمران و الکترونیک خواندند.
● و چطور با استاد سمندریان آشنا شدید؟
▪ روستا: در دانشکده هنرهای دراماتیک با ایشان آشنا شدم که آن زمان تدریس میکرد، به من گفت: چرا بازی نمیکنی؟ گفتم: به فارسی خوب نمیتوانم صحبت کنم، گفت: «من با آلمانها هم کار میکنم و اگر در نمایش احتیاج داشتیم به یک نفر با لهجه حتما تو را هم میبرم.» که البته هیچ وقت این اتفاق نیفتاد. و کمکم با آشنایی علاقهای بین ما به وجود آمد که در نهایت منجر به ازدواج شد.
● و ثمره ازدواجتان؟
▪ روستا:یک پسر دارم که استعداد زیادی به کار هنر داشت، اما تصمیم گرفت کامپیوتر بخواند، چرا که از کودکی عاشق ریاضی و کامپیوتر بود، در همین رشته تحصیل کرده و کارش هم در رابطه با کامپیوتر است.
● نوه هم دارید؟
▪ روستا: (میخندد)، نه پسرم زرنگ است، هنوز مجرد مانده.
● سپاسگزار از شما، با توجه به اینکه کمی مریض احوال بودید، ما را در منزل خود پذیرفتید.
استاد حمید سمندریان در سال ۱۳۱۰ در تهران به دنیا آمد. ایشان فارغالتحصیل عالی موسیقی و هنرهای دراماتیک از هامبورگ است. کلاسهای بازیگری استاد از مطرحترین کلاسهایی است که بیشترین بازیگر حرفهای را پرورش و آموزش داده است. فعالیتهای استاد در زمینه تئاتر بر کسی پوشیده نیست.
ملاقات با بانوی سالخورده آخرین نمایشی است که روی صحنه برده است که یک اثر جهان وطنی بوده و با آنکه صاحب دیدگاههای فلسفی و سیاسی است، به مانند تئوریهای جاودانه افلاطون همچنان قابل تامل و اندیشیدن است.
وی پس از انقلاب پنچ نمایش صحنهای، یک نمایش تلویزیونی و یک فیلم سینمایی تولید کرده.
● از لابهلای حرفها
هدف تلویزیون، تئاتر و سینما، با هم تفاوت دارد، حتی زبانشان هم تفاوت دارد، کسی نمیتواند بگوید چون من در سینما و یا تئاتر موفق بودم، در تلویزیون هم موفق هستم و بالعکس... هر کدام زبان مختص خودشان را دارند.
تلویزیون زیاد نمیبینم، اما ترانه مادری را میبینم، آمار نشان داده که نود درصد بیننده دارد.
قرار است ترانه مادری در چهل قسمت پخش شود.
● آفرین به زوج جدانشدنی
«مهران مهام و ایرج محمدی» از جمله تهیهکنندگان تلویزیونی هستند که در یک دهه اخیر، اگر به کارنامهشان نگاه کنید، میبینید که تمامی کارهای آنان مردمپسند و پربیننده بوده سریال نود شبی «نرگس» را که به یاد دارید، سریال ترش و شیرین، متهم گریخت، کارآگاهان، طلسمشدگان، خانه پدری، شمسی و مادام و... . این دو نشان دادهاند که چه فیلمنامههایی میتواند، مخاطب پسند باشد و بینندگان زیادی را جذب جعبه جادویی کند، از اول ماه رمضان هم سریال «بزنگاه» به کارگردانی رضا عطاران و تهیهکنندگی این دو تهیهکننده جدانشدنی پخش میشود، برای این دو عزیز آرزوی سلامتی و موفقیت در کارشان داریم.
محبوبه نصیری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست