پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

سقراط


سقراط

سقراط را بیشتر از طریق ارسطو به خصوص شاگردش افلاطون میشناسیم. زیرا او در طول زندگیاش چیزی ننوشت وبیشتر اطلاعات ما از او از شاگردانش بدست آمده است. که همین امر و مرگ دلخراشش باعث …

سقراط را بیشتر از طریق ارسطو به خصوص شاگردش افلاطون میشناسیم. زیرا او در طول زندگیاش چیزی ننوشت وبیشتر اطلاعات ما از او از شاگردانش بدست آمده است. که همین امر و مرگ دلخراشش باعث شده است که درکتب زیادی وی با مسیح مقایسه گردد.

او نخستین فیلسوف مهمی بود که در آتن بدنیا آمد که بیشتر عمر خود را صرف گفتگو ومباحثه در کوچه و بازارهای آتن میکرد. او جوانانی را ازاقشار مختلف و باعقاید گوناگون دور خود جمع میکردو به گفتگو با آنها میپرداخت . که بعدها بسیاری از این جوانان نماینده های فکری فلسفه های گوناگون در یونان باستان شدند. که همین امر باعث شد که مکاتب زیادی سقراط را از خود بدانند. او به غیر از مباحثه وتفکر کار دیگری نمیکرد و شغل خاصی نداشت و نسبت به فردایش بیاعتنا شده بود. در خانه هم دل خوشی نداشت و به فکر همسر و فرزند نبود وهمواره به خاطر این خصوصیاتش با زنش مشکل داشت. البته میتوان گفت که در نهایت زنش به اوعلاقه داشت زیرا بعد از اعدام سقراط نمیتوانست به خود تسلی خاطر بدهد.

شاید بتوان گفت بارزترین موضوعی که هنگام مطالعه سقراط به آن برمیخوریم هنر گفت و شنود سقراط باشد. او خود در این باره میگوید: من نیز مانند مادرم هنر مامایی دارم. مامایی من مامایی حقیقت و دانش است او دایما تاکید میکرد که خود چیزی نمیداند بلکه مانند مامایان عمل میکند یعنی با گفتگویی هدفمند نقاط ضعف و قوت افکار عقاید افراد را به آنها نشان میدهد و از این طریق به زاده شدن حقیقت و دانش در آنها کمک میکند.

سقراط هنگام بحث با افراد مختلف به شرایط افراد و موقعیت اجتماعی آنان توجه ای نمیکرد. گاهی نیز پرسشهای او از افراد متشخصی که با اوبحث میکردند موجب می شد که تزلزل پایه های فکری وتضاد در عقاید آن شخص روشن گردد. که این موضوع موجب مسخره شدن اینگونه افراد در ملا عام ونتیجتا خشمگین شدن آنها میشد. روش سقراط بدین گونه بود که ابتدا در بحث اظهار تجاهل میکرد وسپس برای رفع جهل خود از شخص مقابل سوالاتی میپرسید سپس شخص را با پرسیدن سوالاتی به نقطه ای خاص هدایت میکرد و تناقض در افکار و عقاید شخص مقابل را برایش روشن میساخت. در این پروسه تعریف کردن موضوعات برای سقراط از اهمییت خاصی برخوردار بود. چون به اعتقاد او ابتدا باید دانست که منظور از مفاهیمی مانند عدالت , فضیلت ,شجاعت و پرهیزگاری چیست , سپس میتوان در مورد این مفاهیم صحبت کرد.

او برای رسیدن به تعریفی صحیح از یک مفهوم از شیوه ای استقرایی استفاده میکرد بدین معنا که ابتدا مثالها و شواهدی را در باره موضوع مورد نظرش پیدا میکرد و از این جزییات بدست آمده برای رسیدن به کلیات مطلب استفاده میکرد.او پس از فهمیدن قاعده کلی آن را برای موارد خاص تطبیق و تعمیم میداد . مثلا او هنگام گفتگو نظر طرف مقابلش را در باره عدالت جویا میشد ,مخاطب هم برای رسیدن به تعریف مثالهایی را ارایه میکرد سپس سقراط با نشان دادن روابط و مشترکات مثالها شخص را به تعریفی از مفهوم مورد نظر( مثلا عدالت) میرساند. بعد از این مرحله سقراط موارد مخالف و متضاد با تعریف را یادآوری میکرد بدین ترتیب فرد مورد نظر دایما مجبور میشد که تعریف خود را تغییر دهد تا به تعریف صحیحی برسد در این دیالوگها شخص به اشتباهات و ناتوانیهای خود پی میبرد.

علیرغم اینکه روش فلسفی سقراط برای ما مشخص و معلوم است ولی افکار و عقاید او در مورد بسیاری از مسایل مهم فلسفی برای ما روشن نیست. زیرا هیچگاه در مورد مسئله اظهار اطمینانی قطعی نمیکرد و افکار خود را نمینوشت. همین موضوع باعث شده است که تمام دانسته های ما در باره سقراط از مطالبی است که شاگردانش مانند افلاطون در باره او ذکر کرده اند. در بسیاری از متون افلاطون نمیتوان تشخیص داد که مطلب افکار سقراط است یا عقاید افلاطون است که آنها را از زبان سقراط بیان کرده است.

همانطور که قبلا دیدیم فیلسوفان پیش سقراطی توجه خود را به طبیعت و نیروهای طبیعی معطوف کرده بودند که به نوعی میتوان گفت برنامه کاری آنان گذر از دنیای اسطوره به عقل بود. ولی برخلاف آنها بیشتر توجه سقراط به مسئله انسان و جایگاه انسان در جامعه بود. سیسرون فیلسوف رومی چند صد سال بعد از مرگ او در این باره میگوید: سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد فلسفه را به خانه ها وشهرها برد و فلسفه را واداشت به زندگی و به اخلاقیات و خیر و شر بپردازد. سقراط بر خلاف سوفسطاییان که به درک درست و مطلقی از حقیقت اعتقاد نداشتند قصد داشت که فلسفه خود را بر پایه ای محکم بنا کند . به گمان او این پایه عقل انسان بود.او ادعا میکرد که ندایی الهی در وجودش قرار دارد که او را هدایت میکند و همین ندا و وجدان است که به او میگوید چه چیز نادرست و چه درست است.

جامعه آن زمان یونان که سقراط در آن زندگی میکرد جامعه ای بود که سوفسطاییان تاثیر اساطیر وادیان را در زندگی مردم به شدت کم کرده بودند از این رو سقراط در زمینه اخلاق سعی داشت تعریف کامل و جهانشمولی ارایه دهد تا جایگزینی مناسب برای اساطیر و ادیان باشد . اوبر خلاف سوفسطاییان معتقد بود که تشخیص درست و نادرست بر عهده عقل آدمی است نه بر عهده جامعه و سیر تحولات آن. او برای نیکوکاری و درستکاری مبنایی عقلی جستجو میکرد ومعتقد بود که هرکس درست و غلط را از لحاظ عقلی تشخیص دهد به کار نادرست دست نمیزند و تمام شرهایی که از افراد مختلف میبینیم در اثر نادانی آنهاست.

در روزگاری که سقراط در آن زندگی میکرد دموکراسی آتن رو به ابتذال نهاده بود بدین ترتیب که در بسیاری از نهادهای مهم کشور اعضای آنها به ترتیب حروف الفبا انتخاب میشد به طوریکه گاهی در میان آنها کشاورز و بازاری ساده دیده میشد و یا سران لشگر به سرعت عوض میشدند.

سقراط عقیده داشت که همانگونه که کفاش و نجار به مهارت در رشته و فن خود نیاز دارند حاکم نیز باید تخصص لازم را برای حکومت داشته باشد به عبارت دیگر دارای فضیلت سیاسی برای حکومت باشد. سقراط مدام دموکراسی یونان را به سخره میگرفت و دائما دم از صلاحیت و شایستگی برای حکومت میزد . که البته در آن زمان بزرگترین مدعی این صلاحیت اشراف وثرومتمندان بودند که اعتقاد داشتند این شایستگی برای حکومت از نژاد و تبارشان حاصل میشود ولی سقراط معتقد بود که این شایستگی و فضیلت با آموزش و تربیت پدید میآید و ناشی از روح انسانی است. البته باید توجه داشت که در آن زمان این آموزشها و نوع تربیت بیشتر مخصوص طبقه اشراف بود نه همگان مردم.

در شرایطی که جنگ و خطر توطئه و قیام اقلیت ثروتمند جامعه دمکرات یونان را تهدید میکرد سقراط جوانان متمایل به آریستوکراسی را به دور خود جمع میکرد ودر باره فضیلت سیاسی با آنها صحبت میکرد. همین امر باعث شد که حکومت تصمیم به اعدام سقراط بگیرد. در دادگاهی که برای محاکمه سقراط تشکیل شد سقراط به دفاع از خود برخواست که متن دفاعیه او در Apology افلاطون موجود است. سقراط این امکان را داشت که با طلب عفو از دادگاه خود را از مرگ نجات دهد ولی او نپذیرفت که از عوامی که مدام مورد سخره او بود طلب بخشش کند. نقل میشود که دوستان او امکان فرار وی را از زندان فراهم ساخته بودند ولی او از فرار نیز امتناع ورزید و در نهایت جام شوکران را سرکشید.

مهدی پدرام