جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

از خودمون دور شدیم...


از خودمون دور شدیم...

امروز توی بانک بودم.منتظر بودم نوبتم بشه و در همین حین سر صحبت باز شد و کلی با رئیس بانک صحبت کردیم.

امروز توی بانک بودم.منتظر بودم نوبتم بشه و در همین حین سر صحبت باز شد و کلی با رئیس بانک صحبت کردیم.

از گرونی بگیر تا خدمات ارزشمند!!! آقای رئیس جمهور.

یه لحظه رومو برگردوندم آقای دکتر سید محمد مهدی جعفری رو پشت سرم دیدم.

پیرمرد با همون حجب و حیای همیشگی یه گوشه وایساده بود و سر به زیر منتظر بود نوبتش برسه.

خیلی هیجانزده شدم که یکی از بزرگترین مفسرین نهج البلاغه زنده دنیا،یکی از اعضا و موسسین نهضت آزادی،یار دیرین آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان در فاصله چند قدمی من ایستاده.

کسی که به حق بخشی از تاریخ این انقلاب است.

با لکنت زبانی که به واسطه هیجان به مندست داده بود خطاب به رئیس بانک گفتم آقای ... اون بنده خدا رو میشناسی؟؟

گفت آره خیابون پایینی نونوایی داره.حساب بانکی گردن کلفتی هم داره.

گفتم نه،اون پیرمرده رو میگم.

گفت نه، نمیشناسم .ولی واسه کارای بانکی زیاد میاد اینجا.

قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم بابا این بنده خدا یکی از بزرگترین مفسرین نهج البلاغه دنیاس..

یه لبخند زد ویه نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت : برو بابا جمعش کن.

هی نهج البلاغه،نهج البلاغه.همه بدبختی امروز ما از همین آدماس.از همین نهج البلاغس.

سرمو انداختم پایین و اومدم کنار دکتر.یه سلامی کردم و پیرمرد هم با لبخند قشنگی که همیشه به لب داره از من پذیرایی کرد.

وقتی از در بانک اومدم بیرون فقط به یکی دیگه از خدمات ارزشمند دولت پی بردم.

چقدر ما رو از خودمون دور کردن...

مهدی سادات شجاعی