چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا

تعارفات نابجا همه را خسته کرده است


تعارفات نابجا همه را خسته کرده است

به خدا اگر بذارم, مگه از روی نعش من رد بشی, آقا غلامم, کوچیکم, خاک زیر پاتم

به خدا اگر بذارم، مگه از روی نعش من رد بشی، آقا غلامم، کوچیکم، خاک زیر پاتم، به جان تو به مرگ ‌خودم اگر برم، نمیشه قربان تا شما نرید غیرممکنه، قربونت برم، فدات شم، بنده نوازی می کنید، شش دانگ ‌در خدمتم، مغازه متعلق به خودتونه، اصلا همه زندگی فدای یک تار مویت ، اینکه قابل شما رو ‌نداره... ، وقتی چانه ما ایرانی ها برای تعارف کردن گرم می‌شود ، اصلا کسی جلودارمان نیست. مثل اینکه می‌‌خواهیم همه توانمان را در کلمه ها جمع کنیم و نشان دهیم آنقدر باشعور و مهربان و مودبیم که یکه تازی می ‌کنیم و کسی حریف زبان ما نمی شود. ‌جان و مال فرقی نمی کند ، چون در ماراتن تعارف کردن نه جان آدم و نه مال و ثروت هیچ ارزشی ندارد و ‌می شود خیلی راحت از کیسه خلیفه بخشید.‌ما ایرانی ها همه حاتم طایی هستیم و اگر فدای کسی بشویم و قربانش برویم و همه دارایی مان را به پایش ‌بریزیم، ترسی به خود راه نمی دهیم. ‌یعنی اصلا ترس ندارد، چون ته دلمان می‌دانیم که راست نمی گوییم و می‌دانیم که طرف مقابلمان هم می‌داند که ‌حرف راست نمی شنود.

دروغ، فریب، ریا با چاشنی چاپلوسی ، می گویند اینها شیرازه تعارف کردن هستند و در ‌طول تاریخ آنقدر با وجود ما عجین شده اند که دیگر از ما جدا نمی شوند. ‌وقتی پای تعارف به میان می آید ما ایرانی ها حرف هم را خوب می فهمیم و در بهترین حالت اگر تعارفات ‌همدیگر را باور کنیم، مطمئن می شویم که دست کم با یک آدم مهربان و مودب روبه روهستیم اما کار وقتی سخت می شود که فردی خارجی و از همه جا بی خبر میان تعارفات ما گیر بیفتد. ‌زبان شناسان می‌گویند خارجی هایی که قصد آموختن زبان فارسی را دارند ، وقتی می خواهند واژه‌های ‌مربوط به تعارف را یاد بگیرند یا به کار ببرند، مستاصل می شوند تا جایی که دچار افراط و تفریط شده و از ‌اینور و آنور پشت بام می افتند.

البته در میان هموطنان خودمان هم آنهایی که سر و زبان کمتری دارند، وقتی ‌در پیچ و خم تعارفات گیر می کنند، مثل اینکه زبان شان از کار افتاده باشد، به من من کردن می افتند و نمی ‌دانند چه باید بکنند. ولی در مقابل، عده زیادی هستند که استاد تعارف و شرمنده و معذب کردن دیگران با ‌کلماتند. آنقدر چیره دست که کسی حریف زبان آنها نمی شود. ‌ما مردم ایران زمین ظاهر و باطنمان یکی نیست و هر کدام ساز خودشان را می‌زنند. البته نمی‌گوییم که همه ‌تعارفاتمان بی اساس است و رنگ و لعاب ریا و فریب و چاپلوسی دارد ، اما در خیلی از مواقع چنین است.‌

● آنجا که تعارف راهی ندارد ‌

اگر می گویند ما ایرانی ها آدم‌های عجیبی هستیم، بیراه نیست. این جمله مردمان مغرب زمین خیلی معروف ‌است: "امروز وقتی شما با یک ایرانی صحبت می کنید، می بینید که همگی مخلص، دوست، بنده و چاکر شما ‌هستند ولی همین که رویتان را برگردانید، امکانش زیاد است که احساس خوبی نسبت به شما نداشته باشند." ‌اما اعجاب انگیز بودن ما فقط به این حد خلاصه نمی شود، چون مردمی که سمبل ادب، تواضع، گشاده دستی ‌و خیرخواهی هستند، آنجا که پای منافع شان در میان باشد ، یکباره نمادی از بی ادبی، خودخواهی، خساست و ‌بداندیشی می شوند. هل دادن در صف اتوبوس و مترو، قاپیدن غذا و خوراکی از دست هم در ولوله پخش ‌نذری، لایی کشیدن در غوغای خیابان‌ها، هجوم آوردن به یک صندلی یا نیمکت خالی و اعتقاد به اینکه قوی ‌تر همیشه پیروز است و صدها شاهد مثال دیگری که می‌گوید ما مردمانی غیرقابل پیشبینی هستیم.

‌شاید بتوان این طور تعبیر کرد که وقتی اوضاع آرام است و همه چیز فراوان، ما هم آرامیم اما همین که ‌تنگنایی پیش میآید و احساس مضیقه می‌کنیم، ما هم تنگنظر می‌شویم. یعنی یک جور دوستی افراطی نسبت به ‌خودمان یا رقیب سرسخت دانستن اطرافیانمان که در کمین امکانات موجود نشسته اند. ‌کمتر کسی را می شود پیدا کرد که به محض پیدا کردن یک جای پارک آن را حتی به بهترین دوستش تعارف ‌کند، یا اگر در اوج خستگی یکی از صندلی های اتوبوس یا مترو خالی شد، دیگران را به خودش ترجیح دهد. ‌هنگام خرید در مغازه هم همین طور است و آدم‌های کمی پیدا می شوند که حق تقدم را رعایت کنند و غیر از ‌خود، دیگران را هم ببینند.

ولی زندگی با چنین مردمی با خصلت هایی چنین پیچیده، واقعا کار خود ما ایرانی ‌هاست، چون کنار آمدن با این ویژگی‌های رنگ به رنگ از آدم‌های ساده با پیچیدگی های کم برنمی آید. ولی ‌دستکم می شود کمی از غلظت تعارفات کم کرد و آنهایی را که هنوز صددرصد آلوده تعارفات نشده اند، کمتر ‌آزرد. فقط کافی است وقتی با همکارانمان جلوی در آسانسور قرار گرفتیم، یا وقتی قصد تعارف یک خوراکی ‌به دیگران را داشتیم، آنقدر از جانمان مایه نگذاریم. ‌