دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بوی گردنکشی از پیرهنت می آید


بوی گردنکشی از پیرهنت می آید

در این روز و روزگار انواع تکنیک ورزی ها به غزل هجوم آورده و همین باعث شده هر نوقلم نوغزلی, چارچوب دیرسال وزن و قافیه و ردیف و بیت و مصراع را نه حتی به تلنگری فرو بریزد

در این روز و روزگار انواع تکنیک‌ورزی‌ها به غزل هجوم آورده و همین باعث شده هر نوقلم نوغزلی، چارچوب دیرسال وزن و قافیه و ردیف و بیت و مصراع را (نه حتی به تلنگری)‌ فرو بریزد.

در این بین معلوم نیست حالا که قرار است این چارچوب‌ها نباشد، اصلا چرا داریم غزل می‌گوییم؟! و نکند «مابه‌ازای» همه این نداشتن‌ها و خراب کردن‌ها چیزی نباشد جز سیراب کردن عطش خودشاعربینی بیمارگونه خودمان و...؛ خلاصه «در این زمانه پرهای و هوی لال‌پرست» این‌که کسی بخواهد بنشیند و غزلی به‌قاعده و با مولفه‌های غزل کلاسیک این مرز و بوم و البته با لحن و زبانی امروزین بسراید (به عبارت بهتر نوقدمایی شعر بگوید)‌ خودش به معنای شنا کردن خلاف مسیر رودخانه است!

این مساله ممکن است طنزآمیز به نظر برسد، ولی واقعیت دارد. وقتی قرار است همه متفاوت ـ شاید هم متفاوط! ـ باشند آن وقت معقول و منطقی بودن خودش کلی وجه ممیزه دارد! وقتی در این سوی میدان جمع کثیری از تریبون‌های مجازی و حقیقی دارند شعر پیشرو و فرا فلان و پسا بهمان و... را فریاد می‌کنند و در آن سوی میدان هم برخی دیگر به طور کلی مرگ غزل را علی‌رغم همه این تحولات اعلام می‌کنند جوانی که دارد این گونه می‌نویسد، به نظر نگارنده کارش بسیار قابل توجه است:

دفتر شعر مرا باد به‌هم ریخت و رفت

باد، این قالب آزاد، به‌هم ریخت و رفت

لب گشودی تو و این کلبه درویشی را

جمله «خانه‌ات آباد» به‌هم ریخت و رفت

کیش تو ناب‌ترین لحظه رودررویی‌ست

شهر را آنچه که رخ داد به‌هم ریخت و رفت...

دست بر گردنم انداختی و فهمیدم

بید را شاخه شمشاد به‌هم ریخت و رفت...

«سیدمهدی موسوی» که صاحب کتاب مورد بحث «منهای جمع» است و غزل فوق، دلبسته مناسبات کلاسیک غزل است، سعی می‌کند زبان را هم تازه‌تر کند و سطرهایی بنویسد که واجد کشف است. به عبارت بهتر هرچند مناسبات زیبایی‌شناختی غزل او قدمایی ست، اما او می‌کوشد دریچه‌های نویی (بخصوص در مضمون یابی و تصویرسازی)‌ در همین فضا بگشاید. نگاه کنیم:

شب پر ستاره‌ای بود و به ماه دل سپردم

نه که دل سپرده باشم، به دلم نشست مهرت

نگاه کنید به شیوه به‌کارگیری مراعات نظیر کاملا کلاسیک (ستاره و ماه و مهر)

یا:

چوبه دار به دنبال تنت می‌آید

بوی گردنکشی از پیرهنت می‌آید

چقدر سرخی لب‌های تو دامنگیر است

مثل این است که خون از دهنت می‌آید

تصویر درخشان بیت اول در کنار مضمون‌سازی بیت دوم براساس باور عمومی «خون ناحق دامنگیر است».

شاعر البته گاهی حرکت‌هایی برای فراروی از این ساختار کلاسیک انجام می‌دهد؛ مثل این شعر نقاشی:

حتی کلمات هم عقب ماندند

سخت است فرا... فرار از آدم‌ها

که اجرای عقب ماندن را در «فرا... فرار» می‌بینیم، اما این حرکت‌ها معدودتر از آن هستند که به مولفه شعری تبدیل شوند و بیشتر شبیه ذوق‌ورزی‌اند.

چنان که گفته شد تر و تازگی شاعر در این دریافت کلاسیک از قالب جالب توجه است:

من زمین خورده ماه توام و می‌خواهم

که مرا دایره در دایره محدود کنی

چون حباب آمدم و می‌روم آرام؛ مرا

یک سر سوزن اگر راضی و خشنود کنی

رابطه زمین و ماه و دوایر مدارها و نیز حباب با سوزن خوب از کار درآمده است.

این دریافت کلاسیک چنان که در همین مثال‌ها هم مشخص است، هم به حوزه معنا و اندیشه تسری دارد:

به تو از عشق به مقدار تلاشت دادند

تا که مشغول شوی عقل معاشت دادند

تاج فراش ازل از سرت افتاد و شکست

در زمین فرصت تجدید فراشت دادند

هم در حوزه مناسبات زیبایی‌شناسانه و شیوه به‌کارگیری صنایع شعری است:

بشکن سفال جسم مرا زودتر که جان

چون می، نفس نفس نزند در سبوی من

یا:

چشمت همین که خواست قیامت به پا کند

خمس اصول دین مرا از معاد داد

و هم در حوزه ساختار و به رسمیت شناختن کامل وزن و قافیه و ردیف و البته استقلال ابیات و موقوف‌المعانی نبودن‌شان درغزل. چنان که برخی اوقات معانی و فضاهای متفاوت و گاه حتی متضاد را در دوبیت یک غزل فراخوانی می‌کند:

خدا کند که دل؛ این گنج پرغبار قدیمی

به دست راهزنی پاک و خوش سلیقه بیفتد!

چه می‌شود که در انبوه تیرهای پیاپی

نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیفتد

مقایسه کنید مفهوم عاشقانه و شوخ و شنگ بیت اول را با فضای مایوس بیت دوم. فارغ از سلیقه نگارنده، وحدت رویه شاعر در سرودن این مجموعه قابل تقدیر است و شاید به همان دلایل پیش گفته است که او نام این کتاب را «منهای جمع» گذاشته است.بی‌شک می‌توان با توجه به سلیقه عمومی مخاطبان امروز، به شاعر توصیه کرد که لااقل به وحدت رویه مفهومی و نیز ارتباط تصاویر ابیات با هم توجه بیشتری کند، اما به هر حال شاعری که سراینده چنین ابیاتی است مسلما می‌تواند روزهای بهتری را پیش رو داشته باشد:

بیا که تازه کنی داغ ارغوان‌ها را

عوض کنی تو مگر مزه دهان‌ها را

قیام کردی و خواندم شهادتین‌ام را

اقامه‌ات به کجا می‌کشد اذان‌ها را

به مهر و قهر تو راضی شدم، چنان که دلم

ضمیمه کرد به الغوث، الامان‌ها را...

سیامک بهرام‌پرور