یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
رازهای نرّه غول شهر

اجرای نمایش «بوق» به کارگردانی فرهاد تجویدی در تالار مهر که ای کاش اجرای آن در تئاتر شهر نیز ادامه یابد؛ فرصت مغتنمی است تا شاهد نمایشی جاندار و پرمعنا باشیم که میخواهد دشواریهای زندگی در نرّه غولشهرها یا به قول فرنگیها متروپولیسها را به تصویر بکشد و تضاد ناشی از آزادی روح بشر و تنگناهای زندگی ماشینی را مبنای درام خود قرار دهد. چنین مضمونی را میتوانید در «عصر جدید» چاپلین، «متروپولیسِ» فرتیز لانگ یا به شکل آسیبشناسیِ شهرهای مرگبار در برخی آثار برتولت برشت مثل «ظهور و سقوط ماهاگونی» نیز پیدا کنید. به طور کلی مسئله تکثیر جمعیت و معضلات صنعتی شدن که یکی از توابع آن تولید انبوه این چهار چرخههایی است که در خیابان ملاحظه میکنید، یک مسئله جهانی است. این اُتول دودها تا زمانی که در حرکتند مفید بهنظر میرسند ولی به محض ایستادن در ترافیک به همان چیزی تبدیل میشوند که در نمایش «بوق» به آن اشاره شد: یعنی قبری آهنی.
چرا متروپولیسها آرام نخواهند شد؟ چون علت وجودی آنها در جمعیتپذیریشان است. آنها اتوبانهایشان را گشادتر میکنند و بُرج و باروهایشان را بالاتر میبرند تا امکان پذیرش مهاجران بیشتری داشته باشند. جماعت مهاجر به خیال ثروتمند شدن به نرّه غول شهر میآید ولی همه به رؤیایشان نمیرسند. باید نقشهای زیادی بازی کنند. نرّهغول همانقدر که به رئیس شرکت و مشاور و حسابدار نیاز دارد دنبال سیاه لشگرهایی است که جویهای کثیفِ آبش را خالی کنند، پسماندههای زبالههای بُرجها را به کوه و کتل ببرند و بسوزانند و شیشههای کثیف و سُربی اُتول دودها را پاک کنند.
پس عین قارچ سبز میشوند پادوها، غریبههای جارو به دست که نمیدانند چرا به جای زندگی در دهات باصفای خود، اینجایند و چرا هر چه جارو میزنند تمیز نمیشود این خیابان! این چه خیابانی است که نیم ساعت بعد از باران همان کثافتی است که بود و این چه جماعتی هستند که در قبرهای آهنی خود پشت چراغ قرمز ایستادهاند، آدامس میجوند و طلبکارانه نگاه میکنند که چرا وقتی چراغ سبز میشود، حرکت نمیکنند. حال آنکه نمیدانند خودِ آنها مانع حرکتند. چون این قبرهای آهنی شهر را به قبرستان تبدیل کرده است. متروپولیس این گونه است که آدمهایش را فُسیل میکند. عصبی شدن در متروپولیس امری طبیعی است. اگر کسی جوش نیاورد و بد و بیراه نگوید میگویند بیرگ است و حقش را خواهند خورد. همه زیر لب ناسزا میگویند و ردّ میشوند. این پدیده مال نرّهغولِ ما نیست. در رُم و پاریس و نیویورک هم چنین است. آدمهایی که نمیخواهند روبوت باشند مدتهاست که از شهرهای بزرگ گریختهاند. به کوه و دشت و دریا زدهاند. در شهرهای کوچک و روستاها سُکنی گزیدهاند.
اما این «بوقِ» ما چه میخواهد بگوید؟ نمایش فرهاد تجویدی به شدت ایرانی است. رفتارشناسی آدمهایش و تیپهایی که ارائه کرده نشان میدهد جامعهاش را خوب میشناسد. اما شیوة اجرایش طبیعیگرا و ناتورالیستی نیست. چون نمیخواهد تماشاگر با نقشها «همذات» شود. یک اجرای مکانیکی با لحنی یکنواخت۱ تماشاگر را در برابر تصویری غریب از خودش قرار میدهد و قوة عقلانیاش را تحریک میکند تا دربارة خود و جامعهاش فکر کند. من ۳ بار نمایش را دیدم و در هر بار شاهد بودم که تماشاگران با حسی از تفکر و تعمق دست میزنند و گمانم این همانی بود که تجویدی میخواست.
بوق نمایش «ضد قصه» نیست. چون به هرحال دارد حکایت آدمهایی وامانده در ترافیکِ نرّهغول را برایمان میگوید. اما شیوهاش «قصهپردازانه» نیست. یک نگاه امپرسیونیستی به موضوع دارد. امپرسیون به معنای تأثیر لحظهای که در اینجا دراماتیک شده. بوق یک اثر تدوینی است. تدوین هم مختص به سینما نیست. در نقاشیهای پیکاسو هم تدوین وجود دارد، همین طور در موسیقیِ مرکبنوازی. خیلی از آثار تئاتر مدرن به شکل تدوینی نوشته شدهاند مثل بعضی آثار هرولد پینتر و یونسکو یا همین نمایش «مسئلهای نیست» آقای دیوید آیوز۲. وقتی تماشاگر با یک اثر تدوینی روبهرو میشود درگیر دو مسئله خواهد شد. (بهالخصوص در هنرهای زمانمند مثل تئاتر و سینما) اول ریتم و دوم مفهومسازی.
تجویدی و فرهاد نقدعلی (نویسنده نمایش) سعی کردهاند طرح اولیه را به یک اثر واحد ریتم و ضرباهنگ، شبیه پارتیتور تبدیل کنند. جالب است که طراحی صحنة نمایش که بازیگران را با آن اُتولهای کذایی روی خط عابر پیاده نشان میدهد، بسیار شبیه کلاویههای سفید و سیاه پیانوست که قرار است قطعهای روی آن اجرا شود. نمایش «بوق» فاقد موسیقی است ولی ساختارش موسیقایی است چون جملات به شکل نُتهای یک قطعه مرکبنوازی در موسیقی با هم بده بستان میکنند. گذشت زمان در این نمایش کمتر احساس میشد چون فشردهسازیِ عمدیِ تجویدی این فرصت را به تماشاگر نمیداد تا از ریتم نمایش جدا شود.
فضای صوتی «بوق» غنی بود. صدای گربه، ترکیدن بادکنک، پانوازی گروهی، صدای بشکن، گریة بچه و حتی صدای بَعِ گوسفند همان قدر اهمیت داشتند که دیالوگهای بازیگران.
● مفهومسازی ـ مسئلة معنا:
اگر فرض کنیم یک اثر ابسورد۳ یا معناباخته تمام سعیاش را میکند تا بر بیمعنایی دنیای جدید تکیه کند؛ یک اثر واجد امید که چندان دچار یأس فلسفی هم نیست میتواند از تمام ابزارهای مدرن استفاده کند و در عین حال معنا یا معناهایی درخور توجه را به تماشاگر منتقل کند. بوق یک اثر انتقادی اجتماعی است. اما مأیوس نیست. پُر است از تلنگرهای عرفانی که تماشاگر را به وجد میآورد. شعرهای پر مفهوم سعید همای در لحظاتی به جا در مقابل جملات مکانیکی آدمها به شکل همسرایی یا با صدای خوش طنینِ «علی برنجیان» به گوش میرسد تا آن روی سکة موجود پیچیدهای به نام انسان را نقش بزند: «کیاَم من، آدمم، روحم، خدایم یا که شیطانم.»
آدمهای سیاهپوش داستان هنوز آن قدر مسخ نشدهاند که دست از پرسش بکشند. انگار یک روح واحد میخواهد از طریق این پرسشها آنها را به ذات انسانیشان بازگرداند. نمایش با یک تصویر شاعرانه آغاز میشود. آدمها بادکنک به دست و معلّق در هوا و زمین حرکت میکنند و در همان حال میخوانند: «من از جهانی دگرم.» این تصویر که شبیه پرواز ارواحی بر فراز زمین است با صدای ترکیدن بادکنکها تبدیل به هبوط اجسادی به روی زمین میشود. از رؤیای آن پرواز فقط چند سیب روی زمین میماند. لحظات شاعرانة اجرا در ترکیبهای متضادِ هم قابل تشخیصند. مثلاً آنجا که همه در حال قسمهای دروغ در عالم کسب و تجارت هستند، یکیشان این شعر عرفانی را میخواند:
ـ تو را اینجا به صدها رنگ میجویند
ـ تو را در حیله و نیرنگ میجویند
ـ تو را اینجا به گرد سنگ میجویند
ترکیبهای لحظهای از احساسات متضاد انسانها، و اینکه هر کس با اینکه نقش اجتماعی به عهده دارد ولی ذاتاً تنهاست و درگیر دنیای درونی خویش است؛ از وجوه روانشناختی نمایش «بوق» است. ۳ تنهای مهم نمایش عبارتند از پهلوان ، فرشته و شاعر. حضور پهلوانِ کوچک (سعید شیری) تمهید خوبی است از استیصالِ مدعیان مَردوَشِ گود، برای پاره کردن زنجیر نابسامانی. فرشته (نگار مجرد) روح از یاد رفتة جماعت است که میخواهد آنها را به اصل خودشان برگرداند و شاعر (شهره رعایتی) باقیماندة زیبایی گل سرخ در برهوت آهن و سُرب است. چه قشنگ به خودش آب میپاشد،
این عملش اینجا با آن جملة جلوترش معنا میشود که میگوید: ذره آبی، شاخه گُلی، حیف! گل سُرخ، خودِ اوست که در برهوت روئیده است.
حضور زنان در نمایش قوی است. گیتی قاسمی فقط نقش یک زنِ مردخوار و نرینهوَش۴ را بازی نمیکند، او نماد عقل دنیوی هم هست. درگیری لفظیاش با شاعر در باب اینکه: «تو احساسی ولی من عقلم.» از صحنههای تأثیرگذار نمایش است. رَبَنایی که بعد از این صحنه میآید تا ریشة سبزِ آدم نفوذ میکند. میترا ضیاییکیا (عروس) به لحاظ میزانسینک همراه با داماد (محمدعلی حسینعلیپور) در مرکز درام قرار دارد و این دو خوب نقطه ثقل را حفظ میکنند. عروس سخت و غیرقابل نفوذ و درخشان است؛ مثل الماس. لباس سیاه و تاجِ افشانِ قرمزش او را به تصویر یک خروس نزدیک میکند. وقتی آنیموس (روح مردانه ـ داماد) عقب مینشیند، آنیما (روح زنانه) میتواند تغییر شکل دهد و از صورت مرغ خانگی به هیئت یک خروس درآید. این خصلت زمانة مدرن است که زن را خشن میکند تا در بازیهای مردانه شرکتش دهد.
عروس چند جا شمایل مردانة خود را میشکند، لحن صدایش را تغییر میدهد و نهایتاً کودک میشود. او همه جا در لحظه عمل میکند؛ بازیگری است مُسلط و منعطف. نمایش به شیوهای هوشمندانه جامعة مردسالار را به نقد میکشد. در همان ابتدا معرکهگیری پهلوان با صدای میوی یک گربة ملوس قطع میشود. پهلوون (به گربه): معرکه رو در هم نریز / نیش این جماعت رو، به روی من باز نکن.
وجه دیگر آنیموس در سودجویی و منفعتطلبی است که پیرمرد (مهدی میرجوادی) و سپس (پوریا سیار) نماد آن هستند. اینها نمیتوانند از نرّهغول شهر جدا شوند، چون جایی که جمعیت بیشتر است سود بیشتری هم خوابیده. گداها فقط در شهرهای بزرگ راحتند چون کسی آنها را نمیشناسد. پوریا سیار در نقش خودش (پسر) خوب است ولی چهرهاش برای پدر مضروب مناسب نیست. مهدی قاهری (خلیل) هم حضور مؤثر و گویایی دارد ولی معلوم است کارگردان جلوی شیطنتهای او را گرفته. جملة: گوسفنده گوسفنده! در بعضی لحظات میبایست انفجار حسی در صحنه به وجود میآورد که در اجرا در نیامده. چون نمایش ساختار موسیقایی دارد در صحنههای پُلی قونی (چند آوایی) و کرشندو (اوجگیری صوتی) به اوج میرسد. آن تکگویی زیبایِ شاعر دربارة بخشندهگیاش وقتی با همسرایی جمع درمیآمیزد که یکصدا میگویند: «نمیدانم کیام من؟» انگار پرسشی است از اعماق وجود انسان که روح تماشاگر را پالایش میدهد.
نمایش، نمایش شعر است نه شعار. به همین دلیل زنجیر را همه پاره نمیکنند. همان طور که در ابتدای کلام گفتم «جمعیت» نمیتواند مشکلات نرّهغول شهر را حل کند. جمعیّت اگر میخواهد کاری بکند باید پراکنده شود. از متروپولیس بیرون بزند و سراغ آبادیهای دیگر برود.
در این صورت نرّه غول به سایز طبیعیاش برمیگردد و سکنة باقیمانده میتوانند در خیابانهایش تردد کنند. «بوق» یک نمایش پوپولیستی نیست. یعنی از مردم بُت نمیسازد. به همین دلیل کارگردان نمایش را به نیرویی مافوق مردم یعنی خداوند تقدیم کرده است. در جایی از نمایش در شعری میشنویم که خدا در قلب انسانهاست. بله خدا در قلب انسانهاست، ولی لزوماً در قلب مردم نیست. مردم۵ تودهای بیشکل از آدمها هستند که ممکن است هنوز به شأن انسانی نرسیده باشند، ولی انسانها۶ افرادی از میان آن تودة بیشکل هستند که به مقام هیومن یا هومان (بشر فرهیخته) رسیدهاند. آنها میتوانند حضور خداوند را در قلب خویش احساس کنند. فرهیخته به معنای دانشمند نیست بلکه کسی است که زیبایی را درک میکند. آنکه زیبایی را شناخت، روح جهان را شناخته است.
«بوق» با همة جنبههای انتقادی خود در محتوا که مربوط به آسیبشناسی پدیدة ترافیک و تبعات روانی آن میشود و نیز وجوه فرمالیستیاش که شامل استفاده از تکنیکهایی نظیر قرینهسازی در طراحی صحنه، پلیفونیسم در اجرا و خنثیسازی در شیوة بازی است؛ در مجموع اثری زیباست. این زیبایی از یک هارمونی موزون سرچشمه میگیرد که در مجموع عناصر دیداری و شنیداری صحنه جاری است. این گروه میتوانند با همین انضباط و دیسیپلین به یکی از بهترین گروههای نمایشی حاضر تبدیل شوند. عزمشان راسخ باد.
مهدی ارجمند
پینوشت:
۱. Monotone.
۲. David Ives.
۳. Absurd.
۴. Masculine.
۵. People.
۶. Humans
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست