شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خط قرمزهای مردم سالاری در قرآن


خط قرمزهای مردم سالاری در قرآن

چند سالی است که در گفتارها و نوشتارهایی که در حوزه نوگرایی دینی, مدرنیته و سنت, تقابل دین و دمکراسی و موضوعاتی نظیر این ها, واژگانی مطرح شده که به جای اصطلاح غربی دمکراسی نشسته است

چند سالی است كه در گفتارها و نوشتارهایی كه در حوزه نوگرایی دینی، مدرنیته و سنت، تقابل دین و دمكراسی و موضوعاتی نظیر این ها، واژگانی مطرح شده كه به جای اصطلاح غربی دمكراسی نشسته است. این واژه به عنوان ظرفی برای یك محتوای غربی وارد بازار داغ سیاست نیز شده است. نوگرایی دینی، جریان های سیاسی دینی و روشنفكران دینی و حتی روشنگران آن كوشیده اند تا میان دین و مردم سالاری به نحوی سنخیت و تعامل ایجاد نمایند. برخی آن را هم چون علم و دین (علم به مفهوم جدید و غربی آن) چنان می نگرند كه به هیچ وجه قابلیت جمع میان آن ها وجود ندارد و از مباحث پارادوكیسكال و تناقض نما دانسته اند; برخی دیگر با تسامح و تساهلی چند مكمل یك دیگر دانسته و به سادگی میان آن دو جمع نموده اند; به گونه ای كه مردم سالاری دینی تركیب نوینی است كه اذهان همه را به خود مشغول نموده است. برای بسیاری این انگیزه شد تا در منابع دست اول دینی قرآن و سنت جستجو و پژوهش نمایند تا نگرش دین را درباره این رهیافت جدید بدانند; این انگیزه ای شد برای اندیشیدن و تأمل در مورد، نه تنها واژه و تركیب جدید بلكه درباره محتوای آن تا دیدگاه قرآن در این مورد چه باشد.

● تعریف مردم سالاری

مردم سالاری، تركیبی جانشین برای معادل غربی آن دمكراسی در زبان امروز پارسی است. برای دریافت محتوای واژه نخست می بایست به خاستگاه آن رجوع كرد تا مفهومی دقیق از تركیب واژگان آن به دست آید. واژه دمكراسی (یا دموكراسی) از ریشه ی یونانی برخوردار است و از آن جا به زبان های دیگر غربی راه یافته است (Democratia)از دو واژه(Demos) به معنای «مردم» و (Kratos) به معنای حكومت گرفته شده است; بنابراین دمكراسی به معنای «حكومت مردم» است; اخیراً در زبان پارسی مردم سالاری به عنوان معادل مورد توجه قرار گرفته و كاربردهای فراوانی نیز یافته است.]فرهنگ علوم سیاسی، داریوش آشوری، ص ۸۸; فلسفه ی سیاسی اسلام، اسماعیل دارابكلایی، ص ۲۰۰ ـ ۱۹۸، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی[

خاستگاه پیدایش دمكراسی به عنوان یك نظام سیاسی در غرب به زمانی باز می گردد كه ناكارآمدی مسیحیت در پاسخ گویی به مشكلات مربوط به جنبه های حیات بشری به ظهور رسید; از این رو، دانشمندان، اندیشمندان و روشنفكران غربی به این نتیجه رسیدند تا حوزه ی كاركرد و حكمرانی الهی ـ دینی را به حیات فردی انسان محدود كنند و از دایره و دامنه ی نفوذ آن در اجتماعی و اداره آن بكاهند. بنابراین دو حوزه دیانت و سیاست (اداره اجتماع و نظام سیاسی) از هم جدا شد.]نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، ص ۱۵۲، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی; پرسش ها و پاسخ ها، استاد محمدتقی مصباح یزدی، ج ۱، فصل دوم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی[

پس از جدایی دو حوزه سیاست و دیانت از یك دیگر، غربی ها با این مسأله رو به رو شدند كه حكومت غیر دینی را می توان به دو شیوه و روش اداره كرد؟ یعنی پرسش این بود كه اكنون كه حوزه دیانت از سیاست جدا شده و خدا و كلیسا در امور اداره ی اجتماع نقشی را ایفا نمی كند، حكومت و اداره ی آن را باید به چه كسی سپرد؟ در این رهگذر به دو نتیجه و راه حل یعنی «حكومت دمكراسی» و «حكومت استبدادی» رهنمون شدند. در فرایند نسبت طولانی، از میان دو شیوه حكومت، حكومت دمكراسی گزینه ای بود كه اروپاییان را به خود جلب كرد و حكومت مردم بر مردم بر حكومت استبدادی فردی ترجیح داده شد.

از این بیان ظاهر شد كه خاستگاه حكومت مردمی را باید در نارسایی دین در مدیریت جامعه یافت; به معنا پیدایش نظام اجتماعی ـ سیاسی حكومت دینی در غرب ریشه در ناكارآمدی دین در اداره حوزه اجتماع و سیاست دانست; از این رو، مسأله جدایی دین از سیاست و حكومت از دین حكومت های دمكراسی امری طبیعی و ذاتی به شمار می آید. بنابراین مردم سالاری یا حكومت مردمی مبتنی بر جدایی دین از سیاست پدید آمده است و به ظاهر انگیزه انتخاب این شیوه و روش اداره ی اجتماع و نظام سیاسی عدم امكان اجتماع دین و سیاست دانسته شده است.

● قرآن و مردم سالاری

مسأله جدایی دین از سیاست از مسایل ریشه دار در تاریخ بشری است. همواره میان دو نظام دین و حكومت این مسأله مطرح بوده است كه هر یك چه جایگاه و نقشی را دارند؟ پاسخ به این پرسش بستگی به تعریف از دین و نقش و جایگاه آن دارد.

از آن جایی كه امكان تعریف واحدی از دین و به طبع از نقش و جایگاه آن فراهم نبوده و نیست; هر كس به فراخور بینش و نگرش خود بر پایه مسأله ی هستی شناسی و جهان بینی، پاسخی مثبت و منفی داده است. بنابراین در جهت پاسخ گویی به این پرسش باید نخست به بینش و نگرش قرآن به مسأله هستی شناسی توجّه داشت تا سپس به خودی خود آشكار شود كه نقش و جایگاه دین در فرد و جامعه چیست؟ و این كه امكان جمع میان دین و دولت، دین و سیاست و دین و حكومت وجود دارد؟ یا چنین امكانی به طور ذاتی و طبیعی وجود ندارد، چنان كه متدینان غربی به ویژه مكتب پروتستانیزم به آن رسیده اند.

به نظر می رسد كه در بینش و نگرش توحیدی قرآن و دین مبین اسلام، چنین تنگنایی كه غربیان درباره دین و سیاست با آن روبه رو شدند، وجود ندارد; چرا كه اسلام به جهت بینش توحیدی كل نگرانه اش، هیچ بخشی را از دایره آموزه های دینی بیرون نمی داند و هیچ محدوده ی خالی و فراغی را برای حضور قایل نشده است. دین اسلام در همه زمینه ها و جنبه های فردی و اجتماعی حضور پررنگی دارد و در هیچ جا، این امكان را برای «جای خالی دین» برای دیگر نامحرمان فراهم نیاورده است. به هر جاكه بنگریم و در هر حوزه ی فردی و اجتماعی كه نگاه كنیم، حضور دین و آموزه ها و احكامش را به خوبی و روشنی در می یابیم.

خداوند در قرآن كریم درباره نقش و جایگاه پیامبران به عنوان نمایندگان خود در زمین و حاكمان و خلیفه می فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَـتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَـبَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط;]حدید/ ۲۵[ ما پیامبران خود را با دلایل روشن به سوی مردم فرستادیم و همراه آنان كتاب و میزان فرو فرستادیم تا این كه مردم عدل و قسط را خود (بر پایه آموزه ها و دستورهای فرو فرستاده شده) به پا دارند».

این آیه شریفه اشاره دارد به این كه خداوند متعال به منظور برقراری عدالت در جامعه انسانی، قوانینی وضع كرده و آن ها را به وسیله پیامبران به شكل كتاب های آسمانی و قوانین الهی بیان نموده است; تا پیامبران به كمك مردم بتوانند در جامعه قیام به قسط و برپایی عدالت نمایند. پیامبران به مردم می آموزند كه چگونه در راستای نظام تكامل هستی و سعادت و خوشبختی خود گام بردارند و چگونه می توانند از ابزارهای موجود دنیوی برای ساخت دنیایی آباد اقدام كنند. چون یكی از اهداف خلقت و آفرینش انسان آن است كه زمین را آبادان كند و در عمران آن بكوشد. آبادانی زمین نیز نیازمند برنامه و سیاست های راهبردی و راهكارهای زیادی است كه در آیات الهی بیان شده است.

بنابراین پیامبران و نمایندگان خدا در زمین همیشه در همه مسایل به ویژه نحوه ی اداره اجتماع و حكومت، برنامه، سیاست، نظر و حضور داشته اند.

آیات دیگری از قرآن نیز ناظر به دخالت دین و پیامبران در مسایل حكومتی، قضایی و اجرایی است. از آن جمله می توان به آیات ۵۹ و ۵۸ نساء اشاره كرد; خداوند می فرماید: خدا به شما فرمان می دهد كه سپرده ها را به صاحبان آن ها رد كنید; و چون میان مردم داوی می كنید به عدالت داوری كنید. در حقیقت نیكو چیز است كه خدا شما را به آن پند می دهد. خدا شنوای بیناست; ای كسانی كه ایمان آورده اید، خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیای خود را نیز اطاعت كنید. پس هر گاه در امری اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید. این بهتر و نیك فرجام تر است.

و در ادامه از رجوع به طاغوت بر داوری بازداشته است ]نساء/ ۶۰[ و شرط ایمان را این دانسته است كه پیامبران را در آن چه اختلاف دارند و یا مایه اختلاف است، داور گردانند.]همان/ ۶۵[ و می افزاید: سپس از حكمی كه كرده ای در دل هایشان احساس ناخشنودی، ناراحتی و تردید نكنند و كاملاً سرتسلیم فرود آورند.]همان[

این قضاوت و داوری چنان از آیات بسیاری از قرآن بر می آید در محدوده امور دینی نیست بلكه امور دنیوی ایشان مانند اختلافات زن و شوهر، اختلافات ملكی و مانند آن ها و در زمینه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.

یكی دیگر از دلایل بر دخالت دین و پیامبران در حوزه های عمومی، آیاتی است كه بیانگر در برگیرنده و جامعیت دین و به ویژه دین اسلام است. در این آیات بیان شده كه دین خاتم به ویژه همه نیازهای مردم در زمینه های رابطه فرد با خود، فرد با دیگری، فرد با خدا و فرد با جامعه را بیان كرده است.

حضور مستقیم پیامبر(ص) و معصومان در حوزه های عمومی نشان می دهد كه این حضور یك حضور دینی و به فرمان الهی و از واجبات بوده است نه یك امر معمولی و شخصی. بنابراین درباره مسایل حكومتی راهبردها و راهكاری دارد. نظام سیاسی اسلام از یك انسجامی مبتنی بر «امامت» برخوردار است. اما كسی است كه افزون بر آگاهی به قوانین كلی الهی و اطلاع بر خصوصیت های زمان و مكان، به تحولات اجتماعی و سیاسی علم و شناخت ژرفی دارد و با این دانش اقدام به عمل می نماید. در این نگرش، دین تنها عهده دار رابطه فردی حق و خلق یعنی عبادات نیست بلكه در حوزه روابط اجتماعی افراد با یكدیگر نیز حضور مستقیم و ملموسی دارد. مسایل سیاسی، حقوقی ـ حكومتی نیز در حوزه ی عمومی و روابط اجتماعی تفسیر و تعبیر می گردد.

اثبات مسأله نقش و جایگاه پیامبران در حوزه عمومی مختص ادلّه نقلی نیست; زیرا با برهان عقلی می توان به مهم دست یافت. برهان عقلی ثابت می كند كه نبوت عامه ویژه و مختص به زمین و یا زمانی خاص نیست، بلكه دامنه ی آن زمان عدم دسترسی به ولیّ معصوم(ع) را نیز در بر می گیرد; چرا كه انسان دارای روحی مجرد و حقیقی باقی، ابدی و پایدار است; و روح آدمی متأثر از اعمالی است كه در طبیعت و دنیا انجام می دهد. از این رو، باید رفتار فردی و اجتماعی او بر پایه و اساس قانون باشد كه افزون بر تأمین نظام طبیعی و اجتماعی او، نظام ابدی و جا و دانش را نیز تأمین نماید. دریافت چنین قانونی نیز منوط به ملكه ی عصمت است و در عصر غیبت نیز بشر را چون خورشیدی در پس ابر راهبری می نماید.

بنابراین، پذیرش امامت و ولایت مستمر اولیای دین (از معصومان) چه پیامبران و چه امامان(ع)، امری عقلی و نقلی است و نمی توان این حضور را انكار كرد; زیرا ولایت مستمر، شرط دیگر «كمال دین» است; چون كه دین بدون ولایت، دین بدون سیاست است، و دین بدون سیاست نیز ناقص است. دین وقتی می تواند كامل باشد كه در همه حوزه های خصوصی و عمومی حضور و قوانینی خاصی را نیز برای هر حوزه داشته باشد; افزون بر آن اگر این قوانین مجری برای اعمال و اجرا نداشته باشد، بیهوده و بی فایده خواهد بود. بنابراین دین با حضور قانون و اجرای خود در حوزه های قانونگذاری، قانونگذاری و داوری، با اجرای مسایل حكومتی، تشخیص و تقدیم موارد تزاحم نظام اجتماعی، به سمت و سوی تكمیل نقش و جایگاه خود می رود و با این روش كمال خود را پیدا می كند.]ر.ك: شریعت در آیینه معرفت، آیهٔ الله جوادی آملی، ص ۱۱۳ ـ ۲۱۱، نشر رجاء; حكومت اسلامی و ولایت فقیه، آیهٔ الله محمدتقی مصباح یزدی، ص ۲۳، نشر سازمان تبلیغات اسلامی; رهبری در اسلام، محمدی ری شهری، ص ۱۳۶، نشر دارالحدیث[

خلیل منصوری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.