پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تماشای بوشهر در مه صبحگاهی


تماشای بوشهر در مه صبحگاهی

سیامک صفری, بازیگر تئاتر و تلویزیون, سفر را فرصتی برای اندیشیدن به خود می داند

‌ من متولد تهران هستم و مثل خیلی از آدم‌های دیگر فقط از مسیرهایی رفته‌ام که ضرورت کاریم ایجاب می‌کرده که از آنها بگذرم. گاهی اوقات به این فکر می‌کنم که من مدت زمانی طولانی است که فقط در یک منطقه از شهر می‌گردم و بقیه قسمت‌های شهر را آن‌قدر ندیده‌ام و آن‌قدر از آنها دور شده‌ام که گویی فراموششان کرده‌ام.

گرچه می‌دانم تهران دیدنی‌های زیادی دارد. ولی حداقل در این سال‌های اخیر فرصتی برای دیدن آثار متنوعش برایم فراهم نشده است. نه این که تهران را ندیده باشم. من موزه‌ها و آثار تاریخی شهرم را دیده‌ام، ولی این بازدیدها به ۲۰ یا ۳۰ سال پیش باز می‌گردد. زمانی که فرصت‌هایم بیشتر بود و برای دیدن این موزه‌ها و آثار تاریخی وقت می‌گذاشتم.

من تا اندازه‌ای اهل سفر هستم، ولی راستش آن‌قدر مشغول کارهایم شده‌ام که سفرهایم تا حدی متفاوت شده است. همیشه در ذهنم هست که سفر رفتن‌های متنوع با فضای خاص مثل رفتن برای پیدا کردن جاهای بکر، رفتن برای تجربه‌های متفاوت و... جالب است، ولی کارهای روزمره‌ام، من را از این دوست‌داشتنی ذهنی‌ام دور می‌کند و فرصت چنین کاری نمی‌یابم. بنابراین، سفرهای من معمولا کاری بوده است. به نظرم مهم‌ترین اتفاق در سفر، شناختن وقت مناسب آن شهر است. مثلا بدانیم در چه ماهی باید جنوب ایران را ببینیم و در چه ماهی باید به سمت غرب یا مرکز یا شمال ایران برویم.

اگر شما اسفند به سمت بوشهر بروید حتما با فضای آن منطقه ارتباط بهتری برقرار خواهید کرد و بوشهر زیباتر به نظرتان خواهد آمد. آن‌قدر زیبا که حتما در انتخاب‌های بعدی سفرتان آن را جزو گزینه‌های نخست قرار می‌دهید. شیراز و اصفهان هم زمان‌های خاصی برای رفتن و دیدن دارند. اگر به بعضی شهرها در زمان نامناسبش سفر کنید، شاید موجب شود بیش از لذت بردن به دنبال راهی برای فرار کردن از آنجا باشید، زیرا گاهی اوقات آب و هوای خاص موجب اذیت شدن مسافرانی می‌شود که زندگیشان را در شرایط کاملا متفاوتی سپری کرده‌اند.

من این نکته را در اولویت انتخاب‌های سفرم قرار می‌دهم، زیرا بارها آن را تجربه کرده‌ام. مثلا همیشه سفرهایم به بوشهر اواخر زمستان بوده است. صبح‌های زود بوشهر در مه غلیظی از هوای زمستانی فرو می‌رود. سکوت فضا را پر می‌کند و آنقدر موقعیت متفاوت و بکری ایجاد می‌شود که حتی می‌تواند من را از خواب شیرین صبحگاهی بیدار کند و راهی خیابان‌های این شهر فرورفته در مه کند تا قدم زنان به دریا برسم، درست کنار سکوهایی که مردم معمولا هنگام عصر یا غروب به آنجا می‌آیند.

تجربه‌های متفاوت‌تر از این هم داشته ام. من اهل کویرگردی نیستم و تاکنون حتی یک شب را هم در کویر نگذرانده‌ام، ولی شهرهای کویری زیادی را دیده‌ام. همیشه سفرهایم به اطراف کویر در زمان‌های وحشتناک سردی بوده که به قول معروف سرما به استخوان آدم می‌زند. این شب‌های سخت موجب شده در ذهنم بماند سفر به کویر در فلان ماه‌های خاص برای من مناسب نیست و بیش از این که لذت‌بخش باشد موجب اذیتم شده است.

بعد از بحث انتخاب درست، زمان سفر به شهر مورد نظر، برایم اهمیت دارد که در حد مقدور، به سراغ دیدنی‌های آن شهر بروم. معمولا همان آثار باستانی یا موزه‌هایی را می‌بینم که گردشگران به سراغ آن می‌روند و آن شهر با نام آن اثر شهرت یافته است. اهل گشتن و پیداکردن‌های بکر هم نیستم. اگر هم به دیدن جای متفاوتی از آثار مشهور بروم، به پیشنهاد اهالی و دوستان است.

وقتی به شهری می‌روم سعی می‌کنم با افرادش ارتباط برقرار کنم. البته نه از آن ارتباط‌های خاص با نگاه‌های جامعه‌شناسانه که به تحلیل افراد می‌پردازد. با آدم‌ها کمی حرف می‌زنم، کمی نشست و برخاست می‌کنم و از روی همین ارتباط کاملا معمولی فهمیده ام که ما چقدر ملت متنوع و رنگارنگی هستیم. در سمت جنوب مردم خونگرم هستند. در غرب هم مردم خونگرم هستند ولی متفاوت از جنوبی‌ها. آنها که سمت غرب زندگی می‌کنند پرجنب و جوشند و بسیار قوی که شاید تمام اینها متاثر از فضای کوهستان باشد.

کلا معتقدم از تهران که بیرون می‌رویم و از شهرهای بزرگ دیگر هم که دور می‌شویم، براحتی می‌توانیم آرامش و تمرکز پیدا کنیم. آرامشی که فرصت فکر کردن برایمان فراهم کند و فرصتی برای نگاه دوباره به زندگی خود و این که اکنون کجای کار هستیم و چه راهی در پیش داریم و کدام ابعاد زندگیمان را باید درست کنیم یا از نو بسازیم. در این فضاهای آرام حتی فرصت نفس کشیدن پیدا می‌کنیم و این یکی از وجوه خوب سفر است.