یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
انتظار از دین
● مقدمه
این مقاله عهدهدار پرداختن به دو موضوع است:
اول سعی بر آن دارد تا نشان دهد که مقوله «انتظار از دین» دیرینه نیست و در عقلانیت معاصر ریشه دارد. درحالی که متعلق انتظار از دین اینطور نبوده و همپای دین و انسان قدمت دارد.
هدف دوم مقاله نشان دادن محوریترین متعلقات «انتظار از دین» است و در تمامی مقاله قصد بر آن بوده که کلیت و شمولیتبحث محفوظ بماند و مثالها صرفاً از باب روشن شدن مطلب آمده است.
۱) نقد
به نظر میرسد که موضوع «انتظار از دین» در وجوه سئوالی و یا خبری، بشدت از ذهنیت انسان امروز متاثر باشد. به تعبیر دیگر، موضوع به قدمت دین و انسان نیست، بلکه موضوعی است که از فضای تمدن جدید و انسان جدید برخاسته است. ترکیب «انتظار از دین» بیش از هرچیز دربرگیرنده صورتبندی عقلانیتی است که عمر آن چند سده بیش نمیباشد و مطالعه وضعیت گروندگان به هنگام ظهور ادیان بزرگ توحیدی مؤید این مطلب است. دلایلی حاکی از اینکه انسانهای مواجه با ظهور ادیان، از خود سؤال کرده باشند که چه انتظاری از دین دارند و یا اینکه در وجه خبری انتظارات خود را از دین برشمرده باشند، در دست نیست. البته میتوان رفتار آدمیان را به هنگام پیدایش و ظهور ادیان مورد تفسیر قرار داد و براساس مباحث انسانشناسانه توضیح داد که طبعا انسانها با پذیرش و گروش به یک دین، پاسخی به انتظارات خود دادهاند، ولی نکته در اینجاست که این شناخت و تشخیص از وضعیت وجودی انسانها به هنگام مواجهه با ادیان، خود متکی بر ذهنیت امروزین است و در قویترین حالتباید گفت که توجیهی پس از وقوع است.
نکتهای که آورده شد، بیارتباط با مباحث پست مدرنیستها در نگرش به صورتبندیهای عقلانی که وزن اصلی خود را در عصر روشنگری یافتهاند، نیست. جوهر چنین نگرشی در این خلاصه میشود که انسانهای جدید به انسانهای اعصار قدیمتر و تجارب دینیاشان از پشتشیشه آموزهها، باورها و مفروضات و... نگاه کرده و میکنند. ممکن است توضیحات برخاسته از این منظر در جای خود بکل یا به تناسب جزء و یا اجزای تشکیلدهنده، از اعتبار بالایی هم برخوردار باشد، ولی نمیتوان این اعتبار را به منزله همدلی و درک تجربی با انسانهای معاصر ظهور ادیان گذارد.
در پرسش از موضوع انتظار از دین مفروضی وجود دارد که مانند دیگر مفروضات، در نگاه اول در معرض توجه و مشاهده درنمیآید و آن مفروض این است که با پیشکشیدن و طرح «انتظار از دین»، آدمها مختارند که از «قبل» و با توجه به وجه و یا وجوهی از وجود خود اعم از عقل، احساس و یا میل، نکاتی را در ذیل «انتظار» ارائه نمایند و احیانا دلایل و تفاسیری هم برای آن اقامه کنند. در حالی که انسانهای معاصر با پیدایش ادیان خود را در مواجهه با یک حادثه عظیم و تجربه شگفت میدیدند که مستقیما و در «حال»، وجود آنها را مورد خطاب قرار میداد. و تمامی نکته در اینجاست که وضعیت «حال» آنان در نزد انسانهای امروزی به وضعیت «قبل» استحاله مییابد; به گونهای که آدمیان میتوانند همچون بسیاری از موارد دیگر، مثلا انتظارات از دولت، همسر، دوست، و یا حتی تیم ورزشی مورد علاقهشان از «قبل» و پیشاپیش نکاتی معروض دارند.
برای روشن شدن مطلب میتوان به طور مثال به تجربه ظهور اسلام و نحوه مواجهه آدمیان در هنگامی که وحی آنها را مورد خطاب قرار داد توجه کرد، تا جایی که راقم این سطور استقرا کرده، هیچ موردی وجود ندارد که بیانگر و مؤید وضعیتی باشد که بتوان آن را «انتظار از دین» نامید. بلی انتظار برای دین جدید و یا ظهور پیامبر در مواردی ثبتشده است، ولی تفاوت بسیار میان «انتظار از دین» با انتظار برای ظهور یک دین و یا پیامبر وجود دارد. در انتظار «برای» یک دین و یا پیامبر، آدمیان منتظر ظهور حادثهای عظیم میباشند; یعنی دین و یا بعثت انبیا. این حادثه عظیم تجربهای قدسی برای مؤمنین و انکاری برای منکران است; ولی چه در آن قدسیت و چه در این انکار، در لحظه «تجربه» جایی برای شناسایی انتظاراتی که از منظر انسانی به جامعه عرضه درمیآیند وجود ندارد. حتی در بعد هم انتظار آدمیان مورد خطاب قرار نمیگیرد، بلکه دل و یا عقل انسانها،از آن رو که وجه یا وجوهی از حقانیت تجربه و معارف دینی را مورد سنجش و التفات قرار میدهد، مورد سؤال و التفات واقع میشود. آیاتی که تعقل، تفهم و... آدمیان را مورد خطاب قرار میدهد، از باب توجه به وجه آگاه و یا معقول «مسؤول» بودن موضوعیت مییابد.
خلاصه آنکه موضوع و طرح «انتظار از دین» قدمت چندانی ندارد و بدون آنکه بخواهیم دربند تاریخ مشخصی برای پدیداری آن باشیم، میتوانیم به ذهنیت و تجربه برخاسته از تقابل و تعاطی دین با فلسفه علوم، صنعت، و... در چند سده گذشته همچون ظرف تاریخی «انتظار از دین» توجه دهیم. یعنی زمانهایی که دین بیش از آنکه متعلق کفر یا ایمان بشر قرار گیرد، متعلق تفحص و شناسایی از سوی عقلانیت متعارف و سرریزکردن مسائل برخاسته از مستحدثات در گستردهترین مفهوم آن بوده است. پس ترکیب «انتظار از دین»، چه به شکل سؤال و یا خبر، وجود خود را مدیون چنین شرایط و مقتضیاتی است.
مقوله انتظار از دین حتی میتواند در خود حامل تفاسیر پراگماتیستی هم باشد. براساس این تفسیر «دین» نه با توجه به حقانیت آن، بلکه از روی نتایجی که دربر دارد مورد سنجش و ارزش قرار میگیرد. (۱) عمل و نتیجه باور دینی بر روی انسان از منظر پراگماتیستی از دو زاویه قابل مطالعه است. زاویه اول ناظر به تاثیرات باور به دین بر روی آدمی است; فرضا میزان آرامش و یاتسلیای که میتواند از باور به دین حاصل گردد: وضعیت موجود. زاویه دوم ناظر به انتظاراتی است که از دین میرود. در این حالت گروش مردم به دین و ادیان با توجه به انتظاراتی است که مؤمن و یا طالب ایمان در صورت دیندار شدن برای خود تصور مینماید: وضعیت مختار.
گذشته از آیین پراگماتیسم، اگر کمی بیشتر به خود اجازه تفسیر آزاد از مقوله انتظار از دین را بدهیم، میتوانیم به رگههایی از «فایدهگرایی» هم ستیابیم.
به هر حال توجه به منظرهای پراگماتیستی و یا فایدهگرایی از جهتبار ارزشی نیست، بلکه با این قصد چنین اشاراتی صورت گرفت که نشان بدهد تا چه حد انتظار از دین معنی و مفهوم عصری و مصری به خود گرفته است و صرفنظر از مزایا و یا آسیبهای چنین رویکردهایی، تعمیم آن به اعصار پیش و تبدیل به یک حکم و مقوله عام بشری فاقد پشتوانه و سندیت لازم است.
۲) نقد
در قسمت پیشین سعی شد که مفروض نهفته در «انتظار از دین» مورد توجه و تامل قرار گیرد، در این قسمت میخواهیم که باختصار به پارهای از ابهاماتی که میتواند موهم این معنی باشد که «انتظار از دین» موضوعی کهنه و قدیمی است، توجهاتی داشته باشیم. این توجهات میتواند به نوبه خود روشنی بیشتری برای قسمت قبلی فراهم نماید. بهتر است که بحث را با ذکر یک مثال آغاز کنیم. کتاب «گروش به اسلام در قرون میانه» (۲) در نوع خود کتابی مهم و شایان تامل است. در این کتاب سعی شده که با بهرهگیری از اسلوب خاص نشان داده شود که چه اقشاری از مردم ایران و چگونه جذب دین اسلام شدهاند، و در همین عرصه، بعضی از وجوه و شباهتهای کارکردی دو دین اسلام و زرتشتی برای مردم آن زمان مورد استناد قرار گرفته است. این شباهتها و چگونگی توضیح آنها به گونهای است که گاه این توهم را دامن میزند که مردم ارزیابی نسبتاواحدی از مقوله «انتظار از دین» در ارتباط با ادیان محمدی و زرتشتی داشتند، در حالی کهآنچه ممکن استبه خطا «انتظار از دین» خوانده شود، صرفا برخی از کارکردها و فضایایجادشده مشترک میان زرتشتیگری و اسلام بود. به تعبیر دیگر این وجوه مشترک تداومیاز انس، آرامش، و امنیتخاطر را برای گروندگان ایجاد میکرد. تداوم یادشده انتظار و تامل نظری پیشینی نبود، بلکه شباهتهایی بود که در «عمل» و به هنگام «وقوع»، خود را نشان میداد. جان کلام این است که در این مثال مردم قبل از گروش به اسلام، درنگ و تامل نظری از خود بروز نمیدهند که بعد بخواهند پیش خود داوری و ارزیابی نمایند که دین تازه تا چه حد انتظاراتی را که آنها از یک دین دارند، برآورده میسازد و به دنبال آن تصمیم بگیرند که به دین جدید بگروند و یا همچنان راه و رسم آبای خود و یا دیگر بدیلها را پیشه نمایند. همسخنی و یا همدلی و یا همشکلی میان آن وجوه مشترک است که ایرانیان را تحتشرایط خاصی از دینی به دین دیگر منتقل ساخت. البته بدیهی است که در بحث ما آن گروه که مزایای خاصی را در جامعه به جهات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و یا نظامی جستجو میکردند و تحقق آنها را در پذیرش دین جدید و یا سازش با آن،به شکلی که بعضی از «دهاقین» آن روزگار انجام میدادند، میدیدند، باید مستثنا ساخت. حثبر سر تجربه و باور دینی است و نه انتخاب مصلحتآمیز یک دین.
در همین جا باید اشاره داشت که آن حالتحصر دو وجهی (Dichotomy) در پذیرش دین اسلام که بدفعات از سوی اغیار و یا اخیار شنیده شده است، چندان پایه و اساس ندارد. یک سر این حصر دو وجهی، حکایت از آن دارد که مردم به زور شمشیر و یا فرار از جزیه به اسلام روی آوردند و سر دیگر مدعی است که مردم ایران، مردمی زبون و جبون نبودند، بلکه از سر تامل و سنجش، اسلام را همچون آیینی برای خود پذیرفتند.گفتنی است که شواهدی برای تایید هریک از دو وجه مذکور در تاریخ، مندرج و مضبوط است، ولی این شواهد باز متفاوت از تجربه دینی و ارتباط انسانها با امر قدسی است و گذشته از این تفاوت یادشده، باز استثنائاتی هرچند مهم نسبتبه قاعده ،پیش نمیآید.
میتوانیم همین بحث را با مورد قراردادن گروندگان به اسلام در مکه، مدینه و سالهای بعثت ادامه دهیم. در تاریخ مربوط به ظهور دین اسلام، گاه مواردی ثبتشده که حکایت از آن دارد که برخی در «انتظار» ظهور دین و بعثت محمدی بسر میبردند. سلمان، ورقةبن نوفل یا یهود و نظایر آن از این دست است. این انتظارات که متکی بر پیشگوییهایی بود، بکل متفاوت و مجزا از مقوله «انتظار از دین» است. اینان در انتظار آمدن یک دین بودند ولاغیر. در اصل این انتظار، انتظار «برای» دین بود و نه «از» دین. نگاهی به شرححال و چگونگی ایمان آوردن اولین مسلمانان به پیامبر اسلام در ارتباط با بحث این مقاله، بسیار مهم است. هیچیک از آنان قبل از مورد خطاب گرفتنشان از سوی پیامبر، در نزد خود به یک جمعبندی که میتوان آن را «انتظار از دین» نامید، دست نیافته بودند. پس از خطاب هم چنین تامل نظری و ارزیابیهای مربوط به آن به عمل نیامد. گروندگان، پیام توحید را با مقولات و مباحث فلسفی و عقلانی مورد تفحص قرار ندادند. در آن مراحل اولیه احکامی وجود نداشت که منجر به تامل تطبیقی میان آن احکام و انتظارات رفتاری و اجتماعی گروندگان گردد. این گروندگان، مخاطب یک حادثه عظیم قرار گرفتند و به آن پاسخ مثبت دادند. البته پاسخ مثبت اینان با زمینههای شخصی خودشان و یا پیامبر که حامل وحی الهی بود بیارتباط نبود. گاه یک جمله قولوا لا اله الا الله تفلحوا، کافی بود که مخاطبان احساس کنند در معرض تجربهای قدسی قرار گرفتهاند. باز در مورد گروندگان به دین اسلام در محیط اولیه آن همانند مورد ایران گفتنی است که گروهی براساس مصلحتبه دین تمایل نشان دادند. این مصلحتها برگرفته از مزایا و یا اجبارهای محیطی بود و در ذات خود یک باور راستین به شمار نمیآمد و طبعا از مقوله بحث ما بیرون است. خلاصه آنکه «انتظار از دین» چه در وجه سؤالی و یا خبری برای گروندگان به ادیان در قرون گذشته و در لحظه گروش موضوعیت نداشت. طرح «انتظار از دین» یک فرآورده فرهنگی است که ریشه در تحولات چند سده اخیر دارد.
۱) نظر
انتظار از دین در بطن خود متضمن نوعی قید و شرط است. این تضمین خود ناشی از تامل و درنگی است که آدمیان نسبتبه حقیقت وحی از یک سو و حقیقت انسانیت از دیگر سو دارند. و همان گونه که در قسمتهای قبل به کرات آمد، این تامل و درنگ، موضوعی دیرینه نیست. ولی دیرینه نبودن آن به منزله این نیست که سراسر، موضوعی متکلفانه است. حال لازم است که فراخور یک مقاله این مطلب گفته شود که کلیت و جانمایه «انتظار از دین» امری قدیمی است، ولی به منصه بروز و ظهور درآوردن آن موضوعی حادث است. دین برای انسان یک امر عارضی نیست، حتی آیینهایی که به نوعی به مخالفتبا دین برخاستهاند، در نهایت و به شکل غیرمستقیم و با مفروضاتی که بخوبی کتمان و پنهان گشتهاند، بدل به شبه دین شدهاند. در انقلاب فرانسه، پرستش عقل، چنین وضعیتی را داشت و در جامعهشناسی اگوست کنت هم نمونهای دیگر را مییابیم. امروزه کم و بیش این موضوعی آشکار است که سوسیالیسم در وجوه مختلف خود، تظاهرات شبه دینی داشته است. کمونیسم نیز از این مقوله خارج نیست. کمونیسم از آن دسته شبهدینهایی است که به یک مهدویتسفت و سخت مجهز است. نمودها و تظاهرات شبه دینی در دیگر آیینهای آزادیخواهانه غربی هم مشهود است. در اینجا فرصت و نیاز به پردازش تفصیلی این تظاهرات شبه دینی نیست و صرفا از جهت عمومیتبحثبه آنها اشاره گردید.
در قبل به مثالهای گروندگان ایرانی و یا عرب در صدر اسلام اشاره شد، حال میتوان موضوع را از زاویه دیگری به بحث و تفحص گذاشت. آیا هرکسی میتوانستبا صرف دعوی پیامبری و انزال وحی بر خود، مقبول و مطلوب مخاطبان گردد؟ این سؤال از این جهت اهمیت دارد که دعوی و مخاطب آن با رشتههای عمیق به هم مربوط شدهاند و نمیشود بطور دلخواه و تصنعی این رشتهها و ارتباطها را دستکاری کرد. پذیرش دعوت پیامبر یک امر تصادفی نبود که بتوان برای آن هرگونه بدیلی را تصور کرد. در اینجا نوعی از پیوند و زمینههای مشترک میان دعوتکننده، دعوت و دعوتشونده برقرار است. این سه جزء را میتوان اضلاع یک مثلث تصور کرد که در انطباق و سازواری با یکدیگر تشکیل یک مثلث را میدهند. همین سازواری دعوتشونده با دعوتکننده است که انتظار از دین را رقم میزند. انتظار از دین در نزد دعوتشونده و به شکل کلی آن، نیاز و عطشی است که پیامبری و وحیانیتبه پاسخگویی و رفع آن مبادرت میورزد. این انتظار امری متاملانه نیست و هیچ محاسبه پیشی را برنمیتابد. از همین زاویه میتوان علتبروز موفقیت مقطعی پیامبران دروغین را توضیح داد. دعوی مسیلمه یک نمونه از این دعاوی دروغین. است میبینیم که گرد «او» عدهای جمع و حتی آماده جانفشانی میشوند.
علت پذیرش مقطعی دعوت مسیلمه را در دو زمینه میتوان شرح داد. یک زمینه نیاز وجودی آدمیان به دین است و زمینه دیگر ابعاد مختلف حیات مردمان پذیرنده دعوت در زمان اوست، میتوان از این دو زمینه تحت عنوان دلایل بعید و قریب نام برد. دلیل و لتبعید همان خصلت دینورزی (Homo Religious) انسان است. درحال حاضر بر همین لتبعید یا دینورزی انسان تاکید بیشتر میکنیم.
مردمان مخاطب مسیلمه از قبل درنگ نکرده بودند تا انتظار خود را از دین در ساحت نظر و تامل بیاورند و سپس دعوی مسیلمه را مورد سنجش قرار دهند. اگر پذیرش دین در لحظه عرضه، برخاسته از ساحت نظر میبود، چه بسا محاجهها و نقادیهای بسیار که پیرامون دعوت صورت میگرفت. این نکته در مورد پیامبران راستین و شخص پیامبر اسلام هم صادق است. احتجاجاتی که با پیامبر صورت میگرفت هیچکدام از جنبه نقد و نظر نبود، برخی از این احتجاجات از آن رو طرح میشدند که در صورت دروغین بودن دعوی، کذب آن آشکار شود; همچون سؤالاتی که قریش با میانجیگری یهود از پیامبر در مورد اصحاب کهف، ذوالقرنین و روح پرسیدند. پاسخ به این سؤالات از یک پیامبر راستین، «انتظار» میرفت. این سؤالات یا نمونههای مشابه در واقع نمادها و علایمی بودند که صدق را از کذب و صادق را از کاذب تمیز میدادند، ولی هیچکدام «انتظار از دین» نبودند. یعنی سؤالکنندگان، دین به مثابه دین را با این سؤالات محک نمیزدند. همچنین باید افزود که خود سؤالات هم برخاسته از ساحت نظر و تامل انسان به شمار نمیآیند، بلکه همان طور که آمد نمادهایی بودند که خبر از آشنایی میدادند و اصلشان هم یا به طور کلی ریشه در دینورزی داشتند و یا مثل سؤال از روح به طور خاص از تجارب دینورزانه اقتباس شده بودند; مانند نمونه اصحاب کهف.
احتجاجات کفار و مشرکان هم در تحلیل نهایی همین خصلت نمادی را در خود به نمایش میگذارد. نازل شدن فرشتگان برای تایید پیامبر و یا زندهکردن مردگان سلف و یا برخورداری از گنجینههای ناگفتنی زخارف دنیوی، همه علایمی هستند که مشرکان تصور میکردند با آنها میتوان دعوی پیامبر برای برگزیده بودنش را به محک زد. هرچند که برخی از مشرکان مصر بودند که در صورت تحقق این شرایط هم باز ایمان نخواهند آورد. آیات انتهایی سوره اسراء متذکر این نمادهاست. در مجموع احتجاجاتی که از سوی معارضین و مخاطبین پیامبر اعم از یهود و یا مشرکان به عمل آمد، همگی درصدد آزمون اصل دعوی هستند. معنای سخن این است که اگر اصل «دعوی» پذیرفته شد، محتوای دعوت، متعلق ایمان قرار خواهد گرفت; صرفنظر از هر آن چیزی که محتوای دعوت را تشکیل دهد. توجیهات و تفاسیر پیرامون محتوا، تفاسیر و توجیهات پسینی هستند. معجزه برای این است که اصل «دعوی» را اثبات نماید و مسیلمه چون فاقد اصالت دعوی بود به مسیلمه کذاب ملقب شد.
انتظار از دین در ساحت نظر معطوف به دو جنبه است: یکی ناظر به اصل دین است و دوم محتوای دین را مورد سؤال قرار میدهد و هر دو جنبه در ذیل فلسفه دین جای میگیرند. متعلق فلسفه دین قدیم است، ولی پردازش آن جدید میباشد. فلسفه دین بیشتر گرایش به آن دارد که با سند قرار دادن عقل، میزان معقولیت و سازوارگی امهات مابعدالطبیعه دین را مورد پژوهش قرار دهد. مطالبی همچون ماهیت و صفات خداوند و بالاخره آنچه به توحید فلسفی بازگشت دارد، از متعلقات فلسفه دین است و ناگفته نماند که این متعلقات در قالبهای کلامی، سابقه دیرینه دارد. استدلالاتی همچون براهین هستیشناسی، غایتشناسی، اتقان صنع و... به کار متعلقات فلسفه دین میآید. در عین حال، کاربرد توانایی عقل در رد و اثبات متعلقات یادشده و نحوه به کارگیری استدلالات، چه در غرب و چه در شرق، متعرضان جدی داشته و دارد. کافی است که در غرب به نام کانت و تلاش وی برای اثبات این نکته که عقل مرجع مناسبی برای مقولات مابعدالطبیعه نیست، اشاره داشت و در شرق اسلامی نیز به آموزههای اشاعره و یا مکاتب عرفانی و اشراقی بذل توجه نمود.
آموزههای نظری فلسفه دین و آموزههای غیرنظری و نقلی و حتی آموزههایی که میان مابعدالطبیعه و اخلاق در ارتباط با دین، به دومی اولویت و اهمیتبیشتر میدهند و.. . همگی در یک نقطه اشتراک نظر دارند که «اصل دین» ناظر به توجیه انسان در پهنه خلقت است و انتظار از دین در این بعد در پاسخگویی و آرامش بخشیدن به سؤالات و اضطرابهای انسانی خلاصه میشود. سؤالات کلاسیک از کجا آمدن و به کجا رفتن، و همچنین نیاز به پیوند داشتن با امر قدسی در همین راستا میباشد. بدیهی است آنچه برای یک اندیشهورز، متعلق اندیشه است، برای یک دینورز، متعلق اعتقاد و باور است و همچنین باید میان افراد به جهت عامی بودن، خاص بودن، و خاصالخاص بودن تمایز معرفتی و باوری گذاشت. از این نکته نیز نباید غفلت کرد که طرق باورمند شدن متعدد است. در جایی انتظار از دین برخاسته از عقلانیت است و گاه نیز دل با تعابیر و معادلهایی چون صدر و فؤاد، مواجهه اساسی با امر قدسی را عهدهدار است. تمیز میان این طرق و یا اولویت میان آنها از حوصله مقاله ما خارج است. میتوان به یک تعاطی پیچیده میان عقل و دین قایل شد. نقطه ثقل اهمیت، توجیه قلبی، عقلی، و یا توامان انسان در پهنای خلقت است. میتوان گفت که نیاز به این توجیه، نیازی ریشهای است، لذا شرط ضروری دین بودن دین، پاسخگویی و برآوردن این نیاز است. تامل نظری بر این نیاز و آن را مقوله بحث منظم و سازمند قرار دادن نسبتبه اصل نیاز، امری فرعی و تبعی است.
۲) نظر
در این مقاله بوضوح میان اصل دین و محتوای دین تمایز قایل شدیم. منظور از محتوا، پردازش اصول، جهت دادن به زندگی و ابعاد مختلف حیات انسان، شکلبندی ابعاد مذکور، و بالاخره تجهیز دین به شعائر و نمادهاست. در باب این موارد و کم و کیف آنها، اجماعی وجود ندارد و آنچه آمد صرفا طرحوارهای از محتوا با هدف به بحث گرفتن مقوله «انتظار از دین» است. در میان موارد یادشده، همیشه تمایزات روشنی وجود ندارد. فرضا نماز را در نظر بگیریم که در معنای عام و موسع خود عبادت خالق و راز و نیاز با معبود است، در حالی که به شکل خاص، نماز، با قواعد و کیفیتی که در اسلام و فقه آن آمده، نمادی از عبادت و راز و نیاز است. نماد عبادت در اسلام، الزاما با نماد عبادت در دیگر ادیان یکسان نیست، آنچه مشترک است نماز به مفهوم موسع آن است. همین نماد نماز در اسلام به نوبه خود میتواند ابعاد سیاسی و اجتماعی داشته باشد و از این طریق به مبحثشکل بندی منتقل گردد. لذا سیالیت موارد محتوایی ایجاب میکند که انتظارات از آنها نیز سیال باشد. بعضی از نمادها و شعائر مستقیما از ناحیه وحی مشخص شدهاند، مانند همین مورد نماز; در حالی که تعدادی دیگر متناسب با شرایط و مقتضیات، بر ساختههای دستبشر هستند. بر ساختگی این شعائر گونه دوم از ارج و اهمیت آنها نمیکاهد، بلکه تفاوت در منشا مستقیم آنهاست. البته شعائرگونه دوم همواره نیاز به نقادی دارند تا که قلب خود را به بار نیاورند. همچون مورد گوساله سامری که نمادی از الوهیت و عبادت گرفته شده، بود.
در باب شعائر و نمادها باید گفت که احتمالا یکی از اصلیترین «انتظارات از دین» است. بدون شعائر، دین در خطر تحلیل و در نهایت، تعطیل است. تاریخ بشر و آگاهیهای ما از نوع انسان نمایانگر شدت نیاز به شعائر است. در مراحل و مقاطعی هم که عصیان و شورشی علیه شعائر صورت گرفته، باز به مرور شاهد پیدایش شعائر جدید و یا تقلیل و شکلبندی متفاوت شعائر قدیمی هستیم. نماد تجسد مسیح در نان و شراب از مواردی است که در عالم مسیحیت مورد رد و طعن واقع شد، هر چند که کاتولیسم همچنان این نماد را پاس میدارد و مفسر آن است.گاه اعتراض به نماد به رفتاری منجر میشود که در نگاه اول، هیچ خصلت نمادگونهای در آن یافت نمیشود، ولی با تامل بیشتر میتوان وجوه نمادی را در این رفتارهای بظاهر معارض یافت و مشاهده کرد. فرضا اهمیت کار و کسب ثروت در کالونیسم یک نماد است. تلاش و توفیقات در کسب ثروت، نمادی از تقدیر مناسب و با جهتخیر تلقی میشود که از سوی پروردگار برای کاسب و عامل، مقدر شده است.
به هرحال نیاز به شعائر و انتظار از دین برای ارائه شعائر به انسانها، دیرین بوده و از عمق بسیار برخوردار است. ظاهرا انتظار انسانها از دین برای ارائه شعائر و نمادها، ویژگی ذاتی دارد و از مقوله انتظاراتی نیست که بتوان برای آن تفحص آگاهانه پیشینی قائل شد.
در فوق به نمادسازی گوساله سامری توجه داده شد و حال از جهت تدقیق بیشتر یادآوری میگردد که برخی مواقع نمادسازی با طرح پیشینی هم ممکن و شدنی است; همچون خوابنمایی برای درختی که در محوطه اقامت ناصرالدینشاه و همسرانش به عمد ترتیب داده شد تا همسران شاه ناگزیر به ترک محل و رفتن به اماکن مقدس دیگر نباشند. این نمادسازیها با طرح پیشین، بکل متفاوت از نمادهای گونه اول، که منشا الوهی دارند، و همچنین نمادهای برساخته بشر است که بطور طبیعی و در کوران احساسات و وقایع مذهبی و متناسب با ابعاد مختلف حیات اجتماعی، به وجود میآیند. البته این قبیل نمادسازیها علیرغم شایستگی رد و طعن، به نوبه خود مؤید نیاز انسان به نماد و انتظار از دین برای ارائه چنین نمادهایی است.
جهت و معنی بخشیدن به زندگی و تنظیم وجوه مختلف حیات، در این مقاله، به عنوان دو مورد منظور گردید. دلیل تمایز، عدم اجماع در ضرورت مورد دوم است. یعنی بسیار کسان مخالف این میباشند که دین راسا و مستقیما به تنظیم وجوه مختلف زندگی اشتغال بورزد. از نظر این گروه از دین انتظار میرود که صرفا انسان را از خود ملهم سازد ولاغیر. در نقطه مقابل، کسانی قرار دارند که در شرح انتظار از دین، جدای از معنیدار ساختن حیات، وظیفه و رسالت تنظیم تمامی زندگی را هم مندرج میسازند. آنچه مسلم است نمیتوان تفکیک مطلقی میان دو مورد «معنی و تنظیم» قایل شد. کسانی که تنظیم وجوه زندگی و ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... را بطور اصولی بر عهده خود انسان میدانند، منکر این نیستند که طبعا این انسانها مجهز به باروری معنایی دین میباشند و طبعا انسانهای تنظیمکننده وجوه حیات در اساس انسانهای دینی میباشند. در میان این دو سر طیف، اشکال دیگری هم وجود دارد. فرضا الهیات آزادیبخش، متناسب با جوامعی که در آنها به فعالیت مشغول است، خود را موظف به تبلیغ و تفسیر این نکته میبیند که از دین انتظار میرود به جای رسوخ و نفوذ اشباع شده در مابعدالطبیعه، به مسائل انسانها و زندگانی عرفی آنها ساسیتبیشتری داشته باشد. تجربه الهیات آزادیبخش، نباید به اشتباه مؤید حکم عمومی مبنی بر تنظیم وجوه زندگانی از سوی دین گردد. مسیحیت در یک دوران بطور مستقیم و یا غیر مستقیم میداندار اصلی تنظیم زندگانی مسیحیان بود. با پیدایش و سیر تدریجی عرفیشدن مساله تنظیم، مسیحیت عمدتا به حوزه الهیات و برخی از حوزههای محدود دیگر عقبنشینی کرد. پیدایش جنبشهای مختلفی که به زندگی انسان و تحقق عدالت اهتمام میورزیدند محرکی بود تا مجددا گرایش و تفسیر روز آمدی از مسیحیتخواستار حضور قویتر و مسؤولتر دین در پهنه زندگانی گردد.
در قلمرو شکلبندی وجوه زندگانی همچون مورد شعائر و نمادها، این خطر وجود دارد که تناسب و مقتضیات عصری و مصری، مغفول شود. باید توجه داشت که حضور بیشتر به مثابه گسترش اصالت و توان فزونتر برای دین نمی باشد.
همان طور که برخی از نمادها ممکن استبه جزمیاتی تبدیل گردند که عملا وبال دین شوند، افراط در تنظیمات، میتواند به نقیض خود منجر شود. در صورت پذیرش فرض انتظار برای دخالتمستقیم دین در امر تنظیمات، این نکته حیاتی است که چگونه تمهیداتی اندیشیده و کاربستی فراهم شود که مانع از این گردند که شکلبندیهای عصری و مصری، عمری بیش از آنچه که لازم و بایسته آنهاستبه دست آورند. حتی پردازش اصول هم که به نظر میآید پایدارتر از شکلبندیهای تنظیمی باشد، در جای خود با مخاطراتی مواجه است. پردازش اصول در کلیات خود در قلمرو فلسفه و یا کلام جای میگیرد، ولی اقبال به آنها متوط به شرایط و مسائل دیگری است. این شرایط و مسائل نه تنها حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دربر میگیرد، که در تعاطی با مسائل علمی، اعم از علوم تجربی و یا انسانی است. از دین (و یا در این ختم کلام بهتر است گفته شود که از دینورزان و بویژه مدعیان آن) انتظار میرود که این شرایط را مورد مطالعه و تامل جدی قرار دهند. به لفظ و تعبیر مذهبی باید گفت که شیطان دامهای بسیاری دارد و از جمله این دامها، ترغیب انسان به این است که ایمان و یا آموزههای خود را معیار و میزان ایمان و آموزههای دیگران قرار دهد، هرچند که گیریم متعلق ایمان و آموزه برحق بوده باشد. جمال و جلال دین با زشتی و عجز مردمان به دست نمیآید.
«آن شخص به وعظ رفت در همدان که همه مشبهی باشند. واعظ شهر برآمد بر سر تخت، و مقریان قاصد، آیتهایی که به تشبیه تعلق دارد; چنانکه: الرحمن علی العرش استوی وقوله اامنتم من فی السماء ان یخسف بکم الارض، وجاء ربک والملک صفا صفا، یخافون ربهم من فوقهم... آغاز کردند پیش تختخواندن. واعظ نیز چون مشبهی بود، معنی آیت مشبهیانه میگفت و احادیث روایت میکرد: سترون ربکم کما ترون القمر لیلة البدر، خلق الله آدم علی صورته، ورایت ربی فی حلة حمراء. نیکو تقریر میکرد مشبهیانه، و میگفت: وای بر آن کس که خدای را بدین صفت تشبیه نکند و بدین صورت نداند، عاقبت او دوزخ باشد، اگر چه عبادت کند; زیرا صورت حق را منکر باشد، طاعت او کی قبول شود؟ و هر آیتی و حدیثی که تعلق داشتبه بیچونی و لامکانی، سائلان برمیخاستند دخل میکردند که، وهو معکم اینما کنتم، لیس کمثله شئ، همه را تاویل میکرد مشبهیانه. همه جمع را گرم کرد بر تشبیه و ترسانید از تنزیه. به خانهها رفتند با فرزندان و عیال حکایت کردند و همه را وصیت کردند که خدا را بر عرش دانید، به صورت خوب، دوپا فروآویخته، بر کرسی نهاده، فرشتگان گرداگرد عرش! که واعظ شهر گفت: هرکه این صورت را نفی کند ایمان او نفی است. وای بر مرگ او، وای بر گور او، وای بر عاقبت او.
هفته دیگر واعظی سنی غریب رسید. مقریان آیتهای تنزیه خواندند; قوله لیس کمثله شئ، لمیلد ولمیولد، والسموات مطویات بیمینه. و آغاز کردند مشبهیان را پوستین کندن، که هر که تشبیه گوید کافر شود. هرکه صورت گوید هرگز از دوزخ نرهد. هرکه مکان گوید وای بر دین او، وای بر گور او. و آن آیتها که به تشبیه ماند همه را تاویل کرد و چندان وعید بگفت و دوزخ بگفت که هرکه صورت گوید طاعت او طاعت نیست، ایمان او ایمان نیست. خدای را محتاج مکان گوید، وای بر آن که این سخن بشنود. مردم سخت ترسیدند و گریان و ترسان به خانهها بازگشتند. آن یکی به خانه آمد، افطار نکرد. به کنجخانه سر بر زانو نهاد. بر عادت، طفلان گرد او میگشتند. میراند هریکی را و بانگ برمیزد. همه ترسان بر مادر جمع شدند. عورت آمد پیش او نشست، گفت: خواجه خیر است، طعام سرد شد، نمیخوری؟ کودکان را زدی و راندی، همه گریانند. گفت: برخیز از پیشم که مرا سخن فراز نمیآید. آتشی در من افتاده است. گفت: بدان خدای که بدو امید داری که در میان نهی که چه حال است؟ تو مرد صبوری، و تو را واقعههای صعب بسیار پیش آمده، صبر کردی و سهل گرفتی و توکل بر خدای کردی و خدا آن را از تو گذرانید و تو را خوشدل کرد. از بهر شکر آنها را، این رنج را نیز به خدا حواله کن و سهلگیر تا رحمت فرو آید. مرد را رقت آمد و گفت: چه کنم، ما را عاجز کردند، به جان آوردند. آن هفته آن عالم گفت: خدای را بر عرش دانید، هرکه خدای را بر عرش نداند کافر است و کافر میرد، این هفته عالمی دیگر بر تخت رفت که هرکه خدای را بر عرش گوید یا به خاطر بگذراند به قصد که بر عرش استیا بر آسمان است، عمل او قبول نیست، ایمان او قبول نیست. منزه است از مکان. اکنون ما کدام گیریم؟ برچه زییم؟ برچه میریم؟ عاجز شدیم!
زن گفت: ای مرد هیچ عاجز مشو، و سرگردانی میندیش. اگر بر عرش است و اگر بیعرش است، اگر در جای است و اگر بیجای است، هرجا که هست عمرش دراز باد! دولتش پاینده باد! تو درویشی خویش کن و از درویشی خود اندیش» (۳)
نویسنده: دکترحاتم قادری
پی نوشتها:
۱. ویلیام جیمز. پراگماتیسم. ترجمه عبدالکریم رشیدیان. تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰. سخنرانی هشتم.
۲. ریچارد.و بولت، گروش به اسلام در قرون میانه. محمد حسین وقار. تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۴. توجه داده میشود که مطالب آورده شده در متن مقاله به منزله نقد کتاب نیست، که صرفا به دلیل نیاز به آوردن شاهدی برای بحث بوده است.
۳. مقالات شمس تبریزی. تصحیح محمدعلی موحد. تهران، خوارزمی، ۱۳۶۲. ص۱۷۶-۱۷۸.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست