دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
پا در کفش شیطان
● نگاهی به داستان بلند «كفشهای شیطان را نپوش» نوشته احمد غلامی
چنانچه داستان بلند غلامی دو - سه سال دیرتر از انتشار ترجمه داستان بلند «ارواح» نوشته پل اُستر چاپ میشد، بیتردید بیشتر اهل قلم فكر میكردند غلامی تحت تأثیر استر بوده یا دستكم از او الهام گرفته است، اما چاپ تقریباً همزمان این دو كتاب در ایران هر گونه شبههای را منتفی میكند.
«كفشهای شیطان را نپوش» داستانی است مبتنی بر جریان بازیدادن و بازی خوردن، اما نه از نوع متعادل و متوازن بلكه از مقوله نامتعادل و یكجانبه (Nonequivalence and Unilateral Type Game)
آذر كه مورد علاقه پویان است، طبق قرار و مصلحت به همسری ظاهری امیر در میآید تا در صورت دستگیری او، بهعنوان همسر به ملاقاتش برود و اطلاعات زندان را با بیرون مبادله كند. به علت دستگیری امیر و تشكیلات مرتبط با او كمترین اشارهای نمیشود، بنابراین انتساب او به جریانهای موجود یا حتی ناموجودی كه در آینده موجودیت پیدا میكنند، به خواننده محول میشود. پویان یك شركت مهندسی را اداره میكند و نیلوفر دختر یكی از شهدای جبهه جنگ، كه دوست و همسنگر و همراه پویان بوده است، منشی اوست. با دستگیری امیر و اعدام قریب به یقین او، ماهیت بازی بهكلی تغییر میكند و شخصیت واقعی پویان برای آذر مشخص میشود؛ درحالیكه همزمان حس میكنیم نیلوفر كه از پویان فاصله میگرفت دارد به پویان نزدیكتر میشود و به این ترتیب تداوم بازی به خواننده القا میشود.
داستان از نوع تكمحوری است و نویسنده تمام انرژی داستان را روی رخدادها و شخصیتهای حول همین محور متمركز كرده است و نه جوانب دیگر. مثلاً از نحوه معیشت و نیز برخورد جامعه با خانواده نیلوفر، كه میتوانست چند صفحهای به خود اختصاص دهد، خودداری میشود و بهجای آن فقط بینش مادرِ نیلوفر تصویر میشود. با همین شیوه، شخصیتهای اصلی و فرعی بازنمایی میشوند، مگر اینكه پای عدم قطعیت درمیان باشد. طرح داستان از نوع قابل گسترش (Expandable Plot) است؛ یعنی میشد رخدادهای پیرامونی شخصیتهای اصلی را بسط داد و به شخصیتهای درجه دوم میدان عمل و گفتار بیشتری داد و روایت را تا حد یك رمان چند صد صفحهای حجیم كرد. اما غلامی مثل بعضی از نویسندگان ترجیح میدهد كه محور روایت را به نفع حجم آن كمرنگ نكند. به عبارتی در پی «تأثیر» محور برجسته و دینامیسم قصه است تا «كامل بودن» آن؛ ایدهای كه ادگار آلنپو آن را میستود و امثال بورخس و كورتاسار سخت به آن پایبند بودند و امروزه، خصوصاً در آمریكا، فرانسه و آلمان، بیشتر نویسندگان را مجذوب خود كرده است - بگذریم از اینكه مدعیان شاگردی بورخس و كورتارسار در ایران، قصهای پنج صفحهای را در انشائی دویست و پنجاه صفحهای تكرار میكنند.
به لحاظ خصلتنمایی، داستان از تعلیق هیجانی، شتابآلود و بیتابكننده برخوردار نیست، بلكه تعلیقش از نوع شناور و آرام Floating and quiet suspention است. در این نوع تعلیق، قرار نیست گره داستان در پولدار شدن، ازدواج، به قتل رسیدن كسی یا پیداشدن قاتل نمود پیدا كند، بلكه تعلیق در پرسشهای مربوط به چند و چون شخصیتها و رخدادهای مرتبط با آنها مستتر است. به عبارت دیگر خواننده با هستیشناختی انسانها و رویدادها روبهرو است: پویان كیست؟ چرا اینقدر قوی و درعین حال ضعیف است؟ منظورش از این اعمال چیست و این بازیگر به كجا بند است و بین «حالت معصومانه و كودكانه چهره و نگاه او» و رفتار نامّتعین و غیرقابل پیشبینی و «چشمهای آبیاش» كه نیلوفر را به وحشت میاندازد، چه رابطهای وجود دارد؟ اینگونه تعلیقها معمولاً با آرایهها و تمهیداتی برجسته میشوند و شخصیتپردازی را با پررنگتر كردن گره و تعلیق درهم میآمیزند؛ كاری كه غلامی برای نمونه در صفحههای ۳۲ و ۳۳ میكند. او در شناساندن پویان به خواننده مینویسد: «پویان میدانست نیلوفر كیف را میگذارد روی میز و گذاشت؛ مینشیند روی صندلی و نشست، دوباره بلند میشود و كیفش را برمیدارد و این كار را هم كرد. میرود طرف در تا برود خانه و رفت. میدانست حالا برمی گردد و...» این رفت و برگشت بین ذهن پویان و كنشهای نیلوفر، درعین حال كه شناخت بیشتری از هر دو نفر بهدست میدهد، گره مورد اشاره قبلی را پررنگتر میكند، زیرا بهسرعت درمییابیم كه اینها همه عواملیاند برای فضاسازی جزییتری كه آنجا هم پویان ژست تازهای از نوعدوستی به خود بگیرد و خود بیشتر از پیش رازناك جلوه دهد.
پویان درعین حال كه برای آذر، بهعنوان همفكر، رؤیا بهعنوان همسر، نیلوفر بهعنوان كارمند، نقش و «محدوده بازی» تعیین میكند، رشته اعصاب و عواطف آنها را هم در دست میگیرد. نیلوفر از او میترسد، ولی در خانه هم عطر خوشبوی اهدایی او را به خود میزند و به او فكر میكند. آذر اعتماد گذشته را به پویان ندارد، ولی «وقتی دلش میخواهد نگران باشد و وقتی دلشوره به سراغش میآید، بوی پویان او را آرام میكند.» (ص ۱۹) رؤیا مدام با پویان جر و بحث میكند و او را اسرارآمیز میداند و میپرسد «تو دنبال چی هستی؟ تو كی هستی» (ص ۲۴) و حتی در كابوس هم دست پویان است كه او را زیر آب نگه می دارد و فقط با خوردن قرصهای قوی خوابآور میتواند خود را خلاص كند، اما باز هم «خودش را در آغوش پویان رها می۱كند» (ص ۴۳). بهاین طریق خواننده میفهمد كه پویان بهشیوه «راسپوتین» اطرافیان را اغوا كرده و به خواب میسپارد و طبق دستورالعملهای «ماكیاولی» در كتاب «شهریار» آنها را هدایت میكند. پویان نمیداند نیلوفر را دوست دارد، یا نه ولی در اندیشه تسخیر او است و دوست دارد كه همواره برای نیلوفر یك «سوژه» باقی بماند. اعصاب رؤیا را خرد میكند، اما چون تصویری و حتی اشارهای به مطلق بودن قدرت درونی او نمیشود، در حالتهایی - مثلاً زمانی كه «یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله» را میشنود، بیاختیار گریه میكند. گویی فضای غمناك هستی یا بهقول میگل اونامونو «سرشت سوگناك زندگی» او را به تهیبودن خود (در عین برخورداری از قدرت) آگاه میسازد: «دلم میخواست زمان میایستاد. تو هم رؤیا كنارم بودی، برای همیشه، بدون احساس نیاز به یه آدم دیگه.» (نقل بهمعنی از ص ۴۱) و گرچه رؤیا احساس امنیت موقت میكند، اما «ترس درونی و حذفناپذیر پویان از دیگر انسانها» كه درواقع زاییده رفتار و كردار خودش است، بهقوت خود باقی میماند.
فتح الله بینیاز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست