جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

دلتنگ آفتاب دلبسته خانه


دلتنگ آفتاب دلبسته خانه

«نامه های بی تاریخ» مجموعه شعرهای کمیل قاسمی است

آدم کم حرف دلش پر است/ آدم پر حرف دهانش

نامه‌های بی‌تاریخ، مجموعه شعری است هفتاد صفحه‌ای که توسط نشر پیام امروز منتشر شده است با طرح جلدی ساده و بی‌ادعا، مثل کمیل قاسمی که شاعر این مجموعه است و ساده و بی‌ادعا و کم‌حرف است.

شعرهای این کتاب نه زرق و برق آرایه‌ها و پیرایه‌ها را دارند و نه با طنطنه زبان و کلمات دشوار، خواننده را متحیر می‌کنند.

حتی از اندوه مصنوعی معمول در شعر این روزگار نیز در شعرهای کمیل قاسمی نشانی نیست، بازی‌های زبانی، اعتراض‌های خروشان، بازی با اساطیر و مضامین رایج و خلاصه، همه تمهیداتی که برای دیده شدن و چهره شدن و دهان به دهان نقل محافل شدن شعر و شاعر لازم است در شعرهای این دفتر نمود چندانی ندارد.

به جای همه اینها، شعر و اندیشه و تخیل و عاطفه و ژرف‌نگری و سادگی و رسایی و شیوایی، دغدغه‌ شاعر است. نه آن که بگوییم او در تمامی سروده‌هایش، به تمامی این مولفه‌ها دست یافته است، اما پس از خواندن چند شعر از نامه‌های بی‌تاریخ، این را درمی یابیم که؛ شعرهای کمیل قاسمی، شبیه شعرهای پرحرف و پرشمار رایج در این روزگار نیست.

‌پشت به آفتاب تابان/ رو به کوه گران/ می‌تراشد / سایه‌ خاموش خویش را / انسان/

این شعر کوتاه، تمثیلی است از وضعیت انسان در جهان و تلاش و رنج او، آیا آفتاب تابان، همان حقیقت هستی مطلوب است؟ و کوه گران همین واقعیت و وضع موجود انسان است؟

هر چه هست، این تصویر کوتاه اما عمیق و تاثیرگذار، با ترسیم موقعیتی طنزآمیز و در عین حال اندوهبار و هراس‌آور، چونان آینه‌ای در برابر انسان قرار می‌گیرد.

‌نه سدی شکسته / نه باران بسیار باریده/تنها دریا آمده/ ماهی را از دلتنگی درآورد

در این شعر، حادثه از منظری متفاوت بیان می‌شود؛ دو جمله‌ اول شعر که با «نه» آغاز می‌شود نشان می‌دهد که در این حادثه، نگاه رایج انسان‌ها، اصل نیست و بزرگی این رخداد، یعنی پیشروی دریا، دلیل ساده‌ای دارد که شاید در تلقی معمول، کوچک به نظر برسد، اما در نگاه شاعر و در نگاه ماهی دلتنگ، بسیار بزرگ است؛ دریا با همه‌ بزرگی‌اش می‌آید تا ماهی را از دلتنگی درآورد.

در نگاه به اشیای پیرامون همراه با ظرافت خیال شاعرانه، شعری متولد می‌شود:

‌تا به خانه می‌رسم/شال و کلاه می‌کند/ می‌ایستد دم در/نه می‌رود که بدانم رفتنی است/ نه می‌نشیند که بدانم ماندنی /دل تنگ آفتاب/ دل بسته‌ خانه/ چوب لباسی ارثیه‌ پدری/

همین تصویر صمیمی، در شیوه‌ بیان و استفاده از ظرفیت‌های زبان، چنان گسترش می‌یابد که شعر را برای بارها خواندن وتأویل کردن مهیا می‌سازد. آن گونه که در فراز و فرودهای حسی و عاطفی، کلمات این شعر با خواننده همراه باشد و شعر و زندگی درهم‌آمیخته شود.

شعری عاشقانه از این دفتر نقل می‌کنم تا بگویم که می‌توان شعر عاشقانه نوشت، اما نه انتزاعی و ذهنی، می‌توان شعر عاشقانه‌ واقعی و وقوعی نوشت، اما نه سطحی و احساساتی، می‌توان شعر عاشقانه نوشت، اما نه بی‌خبر از زندگی و زمانه‌ای که درآنیم:

نکته: نامه‌های بی‌تاریخ با همین سادگی و بی‌ادعایی آنقدر شعر خوب خواندنی و به یاد ماندنی دارد که خوانندگان و دوستداران شعر را با خود همراه کند و نوید بر آمدن نگاهی نافذ و هوایی تازه در سرزمین شعر باشد

‌برای رسیدن به من/ به خودش می‌رسید/ از روی آینه‌ جیبی/ در فرصتی کوتاه/ نقاشی خدا را پر رنگ‌تر می‌کرد/ قرار ما کنار روزنامه فروشی بود/ دیرآمده بودم/ دیرت شده بود /مثل باد رفته بودی/که مثل باران بی‌قرار رسیدم/سنگی کوچک نمی‌گذاشت باد/ روزنامه‌ها را ورق بزند/ سنگ/ گلوله را گل کرده بود و/ تفنگ را تف.../ بیا مثل همین روزنامه‌ها/ که باران به جلدشان رفته/ بنشینیم/ کنار هم/ در ایستگاهی خلوت/ که هر چه اتوبوس‌ها چشم بیندازند/ سوار نشویم/

تامل در این شعر از منظر نگاه طنزآمیز شاعر به رفتار عاشقانه و تقابل آن با حوادث سیاسی، جلوه‌هایی دیگر از زیبایی سخن را نمایان می‌سازد.

‌وقتی شعری گم می‌کنم/ هر کس به هر چه می‌خندد/ هر کس برای هر چه می‌گرید/ به خودم می‌گیرم/

این شعر به خوبی تلقی شاعران را از جهان بیان کرده است؛ شاعران بر این پندارند که با شعرشان در جهان تصرف می‌کنند و می‌توانند منشأ دگرگونی در رفتار انسان‌ها باشند.

وقتی شاعر شعرش را منتشر می‌کند، دلش می‌خواهد که همگان از آن با خبر باشند و نیز تاثیر شعرش را بر دیگران ببیند، این است که هر خنده و گریه‌ای را به خود می‌گیرد.

همین تصور لطیف است که شاعران را از بی‌تفاوتی و بی‌خبری دیگران دلگیر می‌کند:

‌من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم/ حرفی از جنس زمان نشنیدم/

سهراب سپهری

احمد عزیزی، این مفهوم را به بیانی گزنده‌تر می‌سراید:

ما رسول امتی کور و کریم

کس نمی‌داند که ما پیغمبریم

در شعری کوتاه از نامه‌های بی‌تاریخ، سخن از همین بی‌تفاوتی است:

‌از گذر تفاوت‌ها/ بی‌تفاوت مگذر/ از روز و شب/ سپید و سیاه/ من و دیگران /

بچه‌های خوب/ با سنگ/ صدای تفنگ را در نیاورید/ نمی‌بینید مردم خوابند/

طنز تلخی در این شعر کوتاه است که در جامه‌ پند و اندرز آمده است، وقتی شعر با/ بچه‌های خوب/ آغاز می‌شود، یعنی کسی که بچه‌ها را نصیحت می‌کند خودش را بزرگ‌تر از آنها می‌پندارد و با لحنی صمیمی می‌خواهد، بچه‌ها را به سکوت و انفعال دعوت کند.

اما جمله‌ پایانی شعر، انگار به ما نهیب می‌زند که آن نصیحت‌کننده نیز حق دارد اگرچه از این وضع خرسند نیست.

در بخش پایانی کتاب «نامه‌های بی‌تاریخ» تعدادی از سروده‌های موزون کمیل قاسمی آمده است که به نظر می‌رسد از تجربه‌های دوران آغازین شاعری اوست.

در این سروده‌ها اگر چه گاهی با لحظاتی تأمل برانگیز مواجه می‌شویم، اما در قیاس با شعرهای آزاد این شاعر، می‌توان گفت که چشم‌انداز شاعری کمیل قاسمی در قالب‌های آزاد نمایان‌تر است و برخی کاستی‌های زبانی و نگارشی که در شعرهای موزون اوست نشان می‌دهد که شاعر، بخشی از توان ذهنی و زبانی خود را در رویارویی با دشواری‌های وزن و قافیه، می‌فرساید.

باری، نامه‌های بی‌تاریخ، با همین سادگی و بی‌ادعایی، آنقدر شعر خوب، خواندنی و به یاد ماندنی دارد که خوانندگان و دوستداران شعر را با خود همراه کند و نوید بر آمدن نگاهی نافذ و هوایی تازه در سرزمین شعر باشد.

اسماعیل امینی