شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

کنکوری ها دریا دلی ها, چه شد


کنکوری ها دریا دلی ها, چه شد

مسابقه بار دیگر به پایان رسید فرصتی برای سنجش فضل ها برخی سرخورده و مغموم به پایان می اندیشند و برخی به پیروزی نفس گیرشان تا مدتی کوتاه, دل خوشند و باز این دایره, تا سال دیگر همچنان سرگشته تر از پیش, می گردد و می گردد و جز سرگیجه و سرگردانی چیزی نمی آفریند

مسابقه بار دیگر به پایان رسید. فرصتی برای سنجش فضل ها. برخی سرخورده و مغموم به پایان می اندیشند و برخی به پیروزی نفس گیرشان تا مدتی کوتاه، دل خوشند و باز این دایره، تا سال دیگر همچنان سرگشته تر از پیش، می گردد و می گردد و جز سرگیجه و سرگردانی چیزی نمی آفریند.

انگار کسی را جرئت بازبینی نیست. پس کسی که مثل هیچ کس نیست، کی از راه می رسد و بر این نمایش بی سرانجام، نقطه پایانی خواهد بود؟! این بازی از کجا آغاز شد؟ کنکور از چه هنگام غول شد؟! ما از چه تاریخی، به تاریخ تکرار و ملال پیوستیم؟ از پرسش ها، نترسیم، کمی به عقب برگردیم، شاید هنوز، اندکی هوایی، تازه، برای تنفس باقی مانده باشد. این جوانان مشتاق و سرگردان از کدام دروازه عبور کرده اند، تا به قلعه غول بی شاخ و دم کنکور رسیده اند!

ماجرا شاید از لحظه ورود جوانان ما، به سال اول دبیرستان آغاز می شود. گویی برای این عزیزان که وارد عالم نوجوانی می شوند، پایان دوران معصومیت و آغاز رنج های نوجوانی است. از آغوش گرم خانواده، به دوران، دوران سوز جوانی پرتاب می شوند. در گروه های به هم فشرده، برای چند سال آینده و عبور از هفت خان کنکور ، تربیت می شوند. از یک طرف، جوان امروز بار آرزوهای بر باد رفته خانواده خود را به دوش می کشد، از سوی دیگر برای اولیای دبیرستانی که در آن درس می خواند، افتخار می آفریند. جوانان برای به اصطلاح، رقابت سالم، ترغیب می شوند. سیستم آموزشی در مدارس چنان طاقت فرساست که جوان هوشمند امروز، راهی جز اطاعت از فرامین بی چون و چرای اهل علم، نمی بیند و به جای تفکر و تعمق و بازبینی و پرسش، فقط تقلید و اطاعت می کند، چرا که این راه را بی خطرتر تشخیص می دهد. نمره تعیین می کند چه کسی موفق تر است پس به فکر نمره باش. نه به فکر فهمیدن و درک درست از هر علم و دانشی. به فکر عبور از این مرحله باش به مرحله بعد. بخوان و بخوان.

راز موفقیت در همین است. این راهکارها به ذهن فرزندمان خطور می کند. چرا که مسیر با این نوع نگرش، هموارتر به نظر می رسد. کم کم، جوان خلاق دچار رکود در خلاقیت می شود و این رکود به شکل لکه های تاریکی از نگرانی و ترس، بدبینی و یاس و دو دلی و تردید، در روح لطیف جوانان، نمایان می شود. آن که بیشتر می خواند، بیش تر می ترسد. انگار درس و امتحان، یک جدال بی وقفه در صحنه، دبیرستان و مدارس است. اولین پتک با این شعار بر سر جوان تازه به دوران رسیده وارد می شود. اگر می خواهی در کنکور قبول شوی، باید بیشتر تلاش کنی. کلاس های تقویتی پشت هم، با مخارج بعضاً سرسام آور، فشار مربیان و معلمان، که تو باید بتوانی. ناآگاهی خانواده ها، از میزان توان فرزندانشان و شناخت از استعدادهای حقیقی آنان، همه و همه موجب می شوند جوان بیشتر بخواند و کمتر بفهمد و زندگی را بشناسد. تنها هدف، بالاترین امتیاز و نمره در کارنامه تحصیلی آنان است. هیچ راهی برای روشنگری جوانان پیش پای آنها نیست. مدارهای سرگیجه هر روز با شعاع های بزرگتر روح تشنه یادگیری جوانان را می بلعد و آنها را هر روز گیج تر و گیج تر می کند. سال دوم دبیرستان با فشارهای مجدد خانواده ها، برای انتخاب رشته تحصیلی دلخواه آنان، با توجه به حیثیت و آبروی خانوادگی جوانان، آغاز می شود. کابوس تکرار می شود دومین ضربه در مسیر علم و دانش، کاری تر از قبل، هوش و حواس جوانان را مخدوش می کند. بی هدف به دنبال آن چه بر آنها دیکته می شود، پیش می روند. چه بسیارند جوانانی که ناخواسته به رشته های تحصیلی پناه می برند، تا از دست خاندان خویش در پناه باشند. این تصور که رشته های ادبی، فرهنگی، فنی و حرفه ای و هنری قسمت تنبلان و بی سوادان است. از برخوردهای بی تأمل برخی خانواده ها در ذهن پاک دانش آموزان رخنه کرده است. تا جایی که جوان جویای هدف، نمی داند در برابر تحمیل و تهدید خانواده و ذوق و سلیقه و استعداد خود، کدام راه را بر گزیند. با احساس ناتوانی و استیصال و با کمترین توان عزت نفس ، راهی را که ناخواسته به او تفویض شده، می پذیرد. اعتراض هایش یا بی اثرند یا کم اثر. گاه به عصیان رو می آورد و با افت شدید درسی، اعتراض های پنهانش را به نمایش می گذارد. گاه با بی تفاوتی به این سناریوهای ملال آور، دهن کجی می کند و بسیاری مواقع تن به روش زورگویانه اطرافیان می دهد و در همان رشته ای که دوست ندارد، ادامه تحصیل می دهد تا روزی که به دروازه های کنکور برسد و شب ها خواب های پریشانی از غول کنکور ببیند.

روز موعود فرا می رسد. جوان با عنایت خانواده و کلاس های تقویتی تشویق می شود. تست پشت تست، شب تا صبح بیدار خوابی. بی آنکه بداند چه می خواهد پیش می رود. با این تصور که سرنوشت سایر همگنانش نیز همین گونه رقم خورده است، روح ملتهبش را التیام می دهد و به آرامش دعوت می کند، تا لحظه اعلام نتایج می رسد. کسی نمی داند و شاید نمی پرسد که تا آن زمان که نتایج اعلام شوند، بر روح این جوانان حساس چه می گذرد؟ بارها و بارها، هویت و ارزش وجودی خودشان را با ورود به کنکور قبولی در آن، سنجیده اند، حال اگر قبول نشوند چه جایگاهی نزد خانواده، دوستان و اقوام خواهند داشت. عاقبت یک روز، یک ورق روزنامه، عاقبت او را رقم می زند. قبول یا مردود. پیروزی برای لحظاتی، جوانان کامیاب را، مسرور و سرمست می کند. «مهم نیست کجا باشد همین که قبول شدم کافیه!؟ مهم نیست این رشته مورد علاقه من نیست، فقط برم دانشگاه.» اما آن عده که خود را هنوز پشت کنکوری می دانند، پشت درهای بسته به انتظار هیچ، تمام می شوند. با چشمانی خیس و دستانی لرزان به خانه بر می گردند. هر کس با برخوردی سرد یا گاه دلجویانه، روبه رو می شود. جوان احساس سرخوردگی و بی لیاقتی می کند. برخی عصبی و خشمگین به آسمان و زمین، دشنام می دهند و گروهی خود را در اتاق های شخصی، حبس می کنند و با همه در حالتی قهرآمیز، وداع می گویند.چرا؟ از تو می پرسم، جوان، چرا؟ آیا این جا دیگر وقت رو به رو شدن با حقیقت نیست. تا کی به دنبال مقصر می گردیم. جایی، لحظه ای در مکانی باید از خودمان شروع کنیم در غیر این صورت هرگز رشد نمی کنیم. قد نمی کشیم. حالا از تو می پرسم، آیا همه وجود تو منتظر همین نتیجه بود. تا احساس خوشبختی و موفقیت کند؟! شاید حق تو همین باشد. حق کسی که همیشه منتظر است تا دیگران آینده و اقبالش را رقم بزنند؛ حق کسی که اراده و همت والای انسان را بی ارج و بی ارزش می شمارد؛ حق کسی که منتظر است همیشه کسی از راه برسد و او را نجات دهد. چرا همواره آماده نشست هستی نه آماده پریدن! سهم تو در این مسابقات کور، چیست؟! آیا می دانی تو کیستی؟! چه نیروهای ژرفی، چه استعدادهای درخشانی در تو نهفته است و منتظر یک اشاره از توست تا شکوفا شود؟!

آیا می دانی برای چه کاری خلق شده ای؟! آیا باور داری که هر کسی را بهر کاری ساختند؟ تو را بهر چه کاری ساخته اند؟ تا به امروز کدام یک از استعدادهایت را پر و بال داده ای؟ آیا تو و امثال تو، به این آتش های خانمان سوز، دامن نزده اید؟ آیا به تعریف درستی از علم و دانش و فن، رسیده ای؟ آیا نمی توان هم پیش رفت و هم آموخت و هم به دام مدرک گرایی نیفتاد؟ به جوانانی که امروز و دیروز فارغ التحصیل شده اند، نگاه کن چند نفر تا به حال به تو گفته اند، در تمام این دوران، هیچ علاقه ای به رشته دانشگاهی خود نداشته اند. چند درصد رامی شناسی که به محض دریافت کارشناسی ارشد، مدرک خود را در گنجه خانه می گذارند و خود را برای همیشه فارغ از تحصیل و یادگیری می دانند و گروهی که مدرک تحصیلی را برای رفع حوائج قوم و خویشی، لازم و ضروری می دانند. اگر خواندن درس و تحصیل ما را برای همه عمر به یادگیری هر چه بیشتر علم و دانش ترغیب نکند، دانش کور و بی فضل است. پس چگونه باور می کنی رفتن به دانشگاه، تو را برای همیشه از هر معضلی می رهاند. آیا در هیچ رشته و حرفه و شغلی، در هیچ هنری و فنی، راهی برای کشف وجود تو نیست؟! اگر خودت را نشناسی، هرگز قادر نخواهی بود به خودت کمک کنی.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.