پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
کاوشی در یک رباعی خیام
«ای آن که نتیجه چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست ؛چو رفتی ، رفتی»
● نسخهشناسی رباعی
رباعی مذکور منسوب به حکیم عمرخیام نیشابوری است که در بسیاری از نسخ تصحیح شده موجود در بازار به چشم میخورد . این رباعی را محمد قزوینی در مجموعة از «نخبه الاشعار کشف کردند، بنام "مونس الاحرار فی دقایق الاشعار" و آنهم به چندین باب منقسم و یک بابش به رباعیات تخصیص یافته و سپس یک باب دیگر هم مخصوص رباعیات خیام دارد و سیزده رباعی از حکیم نیشابور در آنجا مندرج است . این [کتاب] در سال ۷۴۱ به تحریر آمده است.» اما آنچه که موجب تشکیک نسخهشناسان و خیامشناسان در انتساب این رباعی به خیام گردیده ، وجود این رباعی ذیل در مختارنامة عطار است که هماهنگی و تشابه بسیاری با رباعی مذکور دارد :
«تا کی گویی ز چار و هفت ای ساقی
تا چند ز چار و هفت تفت ای ساقی
هین قول بگو که وقت شد ای مطرب
هین باده بده که عمر رفت ای ساقی»
نسخهای که شفیعی کدکنی اساس تصحیح مختارنامه قرارداده به سال ۸۲۶ است؛ اما نسخههای قدیمیتر آن به سالهای ۷۱۱؟ و ۷۳۱ برمیگردد . شفیعی کدکنی معتقد است که «بسیاری از معروفترین و زیباترین رباعیها که بنام خیام شهرت یافته ، براساس نسخههای قدیمی این کتاب ، همگی از آن عطارند و انتساب آنها به خیام حداقل مربوط به دو قرن بعد از نوشته شدن نسخههای متن این کتاب است.» جلالالدین همایی نیز در تصحیح رباعیات خیام (طربخانه) تعداد ۲۷ رباعی را از آن مختارنامه عطار میداند و رباعی مذکور را "مسخ شده" رباعی عطار میداند. آنچه که پژوهنده را در انتساب این رباعی به خیام سسترای میکند ، ابواب ۲۴ و ۴۲ مختارنامه است که دارای عنوانهای،"در آنکه مرگ لازم و روی زمین خاک رفتگانست" و "در قلندریات و خمریات" است که با جهانبینی خیام پیرامون مرگ و دمغنیمتی همخوانیهای بسیاری دارد. البته مستشرقی چون والنتین ژوکوفسکی برای نخستین بار در مقالهای با عنوان "عمر خیام و رباعیات سرگردان" باب نوینی در تحقیقات مرتبط با رباعیات منسوب به خیام باز کرد. کشف رباعیات سرگردان در ادبیات ما نقطهی آغازی برای پژوهندگان بود تا با تعمقی بیشتر به نسخ موجود بپردازند و سره را از ناسره بازیابند. حال در این مجال قصد نویسنده، شناسایی صحت و سقم این رباعی در انتسابش نسبت به خیام نیست، بلکه جهت آشنایی خواننده با جایگاه این رباعی در تاریخ ادبیات ایران، نگاهی نسخهشناسانه نیز بر این رباعی افکندهام و غرضم آشکارسازی معنایی و بافتی (کانتکسcontext) این رباعی میباشد.
● تحلیل رباعی
گوینده رباعی ، انسان را نتیجة چهار و هفت میداند که واژه چهار (دال) برابرنهاد عناصر اربعه (مدلول) و مقصود سرشت و طینت آدمی است (نشانه) و واژه هفت (دال) برابرنهاد افلاک سبعه (مدلول) و مقصود رقم خوردن سرنوشت و تقدیر آدمی است (نشانه).
هفت در ادبیات کهن دال بر هفت آسمان، هفت فلک، افلاک سبعه و ... بوده و این هفت سیاره متشکل از: قمر، عطارد، زهره، شمس، بهرام، مشتری و زحل میباشد. این سیارهها هریک نشانهای برای سرنوشت آدمی بوده است . این شکل بهره کشی از نجوم را "فن احکام نجوم "( Astrology ) مینامیدند و معمولاً به بابلیان نسبت میدهند در حالی که جورج سارتون مولف کتاب "تاریخ علم"معتقد است، «غیبگویی و فالگیری مورد عمل و محبوب در نزد بابلیان بیشتر از روی جگر حیوانات و سایر چیزهای زمینی انجام میشده و کمتر به مشاهدات آسمانی و کواکب نظر داشتهاند. فن ستارهشناسی و احکام نجوم که آن اندازه در رومیان و قرون وسطی تاثیر عمیق پیدا کرده بیشتر از اختراعات کلدانی (یعنی دورة دیرتر از بابلیان) بشمار میرود.» پیشگویی به واسطة ستارگان فنی محبوب بابلیهای متاخرتر بوده است. در قدیمیترین لوحة بابلی به خط میخی که به واسطة ستاره زهره پیشگویی صورت گرفته این گونه آمده است: «اگر در بیست و یکم ماه آب ( ab ) زهره در مشرق پنهان شود و برای مدت دو ماه و یازده روز در آسمان پنهان بماند ، در روز دوم ماه ارخسمنه زهره در مغرب آشکار شود، بر زمینها باران خواهد بارید و ویرانی و پریشانی خواهد بود.» این فن به جهان یونانی و سپس عربی راه یافت. بطلمیوس ( ح ۱۰۰ ـ ۱۷۰ . م ) صاحب کتاب "المجسطی" در نجوم علمی، کتابی به نام "تاثیر احکام نجوم یا چهار مقاله" دارد که آن را مکمل طبیعی "المجسطی" میدانند. «در نظر بطلمیوس تاثیر اجرام آسمانی صرفاً بدنی و جسمانی است. از تاثیر فیزیکی آشکار خورشید و ماه برزمین نتیجه میگیرد که همه اجرام آسمانی باید برزمین اثر فیزیکی بگزارند...» بطلمیوس در کتابهای سوم و چهارم این مجموعه از تاثیر اجرام سماوی بر زندگی آدمی سخن میراند . اعراب نخستین کسانی بودند که آثار بطلمیوس را به زبان عربی ترجمه کردند . سال ۱۸۰ ه.ق / ۸۰۰ م "المجسطی" به زبان عربی برگردانده شد و چهار مقاله نیز نخست به جهان اسلام و سپس به مغرب زمین انتقال یافت. فن احکام نجوم از کلدانیها به بطلمیوس یونانی و از آنجا به دنیای اسلامی ـ ایرانی راه یافت و توانست تاثیر خود را بر نجوم ایرانی بگزارد ، طوریکه هنوز ترجمههای از چهارمقاله بطلمیوس در ایران موجود است .
هفت در آیین زرتشتی نیز اشارتی به هفت اهریمن (اکمنه، ایندره و ...) است. که آنان نیز در پراکندن مصایب جهان و دخالت در سرنوشت نقش داشتهاند، اما آنچه در رباعی مذکور مراد است ، افلاک سبعه میباشد . پس فن احکام نجوم در گذشته، توانایی پیشگویی آینده انسان را در سر میپرورانده است و نمونههای تاریخی آن بسیار میباشد. مشهور است که تالس، اولین فیلسوف یونانی، توانست خورشید گرفتگی را پیشبینی کند، اما چون لیدیان و ایرانیان در هنگامه نبرد بودند، این گرفتگی خورشید را بد یمن دانستند و به جنگ ششساله خود پایان دادند. این موضوع رابطه میان علم نجوم و خرافههای مرتبط با آن را به روشنی بیان میدارد. مراد از هفت در ادبیات کلاسیک ما بیشتر به رابطه میان ستارگان و تاثیر آنان بر سرنوشت زندگی انسان است. زیرا جهان و مافیهایش در نگاه انسان پیشامدرن از رابطهای مرموز تبعیت میکند، که در آن هریک از عناصر طبیعی میتوانند در سرنوشت انسانی نقشی کارا داشته باشند.
چهار در ادبیات کهن دال بر عناصر اربعه (آخشیجان) است: خاک، آب، هوا و آتش . در قدیم فلاسفه یونان باستان در زیر فلک قمر قایل به چهار عنصر بودند و همه چیز را ساخته از آنها میدانستند و برای عناصر ، طبایع و خواصی قایل بودند. قدما عالم را به دو قسم تقسیم میکردند: عالم علوی و عالم سفلی . عالم علوی شامل افلاک و ستارگان است که از اثیر تشکیل یافتهاند و عالم سفلی اجسام عنصری یا عناصر چهارگانه است . فلک ثوابت و سیارات هفتگانه (یعنی عالم علوی) در عناصر چهارگانه (آتش، هوا، آب و خاک) و طبایع چهارگانه (گرمی، سردی، تری و خشکی) تاثیر میکنند و سبب پیدایی مرکبات، معدن، نبات و حیوان میشوند. تحت نظریه عناصر اربعه، نظریه اخلاط نیز در پزشکی قدیم پیدا شد که بنابر آن، بدن انسان و دیگر جنبندگان خوندار دربردارنده چهار نوع مایع، یعنی خون، بلغم، صفرا و سودا است. «بدین سان برپایه نظریه عناصر چهارگانه و طبایع و اخلاط، بخشی از بیماری شناسی در پزشکی قدیم شکل گرفت و نیز آثار و علامتهای روانی و شخصیتی فهرست شد، چنانکه مزاج گرم با دلیری، کرم، شتاب، زودخشمی، کمثباتی، هوشمندی و قدرت تصور؛ مزاج سرد با کندذهنی، خشونت، بداخلاقی؛ مزاج مرطوب با دلیری، کندذهنی، کمثباتی، نرمخویی، گذشت، خوشخلقی، زودپذیری و فراموشکاری؛ مزاج خشک با صبر و ثبات، دیرپذیری، کینتوزی و بخل همراه شد، زیرا به عقیده قدما از خاک عزم برمیخیزد و از آب نرمی و از گرما تندی و از سرما درنگ و خویشتنداری و مخالفت طبایع بزرگترین بیماریها شمرده میشد.» عدد چهار در اینجا نشانهای بر این مدعاست که سرشت (طبع) انسانی، هرچه باشد، در زندگیش نمود عینی خواهد داشت و آدمی با سرشت سرد نمیتوان انتظار رفتارهای را داشت که در اشخاصی با سرشت گرم پیدا میشود. هراکلیتوس، فیلسوف یونانی، این مسئله را به زیبایی مطرح مینماید، که "سرشت آدمی، سرنوشت اوست".
گوینده این رباعی در پارادایمی از تاریخ قرار گرفته است که، سرشت و سرنوشت آدمی را متاثر از چرخش کواکب و طبایع آدمی میدانند.
در شکلی از جهانشناسی، چهار آمیزهای یا آخشیجانی، تاکید بر جبر حاکم بر انسان است. پس گوینده رباعی مذکور بدین امر اشاره میکند: ای آنکه سرشت و سرنوشتت متاثر از عناصر چهارگانه و افلاک سبعه است، پس می خور (دم غنیمت شمر) که هزاربار بیشت گفتم، پس از مردنت، آمدنی نیست. در رباعی دیگری منسوب به خیام همین اندیشه دوباره تکرار گردیده است:
«ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج وچهار وشش وهفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت»
اینجا نیز مراد از پنج، پنج حس (باصره، ذائقه، لامسه، شامه، سامعه) و منظور از شش، شش جهت (راست، چپ، بالا، پایین، جلو و عقب) است. در چند رباعی دیگر نیز خیام به این طبایع و عناصر چهارگانه نیز اشاره میکند:
«ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد زخاک و باد و از آتش و آب»
یا
«ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه بر تو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است»
شیخ عطار نیز از پارادایم چهار و هفت، به دور نبوده است و در آثار خود یادکردی از آنان داشته است:
«زهی کمال خدایی که صد هزار عقول
ز فهم کردن او ماندهاند سرگردان
مقدّری که هزاران هزار خلق عجب
پدید کرد ز آمیزش چهار ارکان
برآورید ز دودی کبود در شش روز
بکرد چار گهر هفت قبة گردان»
و یا
«شدند انباز چار ارکان که تا تو آمدی پیدا
نه ای تو هیچ کس خود را متاع چار ارکانی
چو ارکان باز بخشندنت به انبازی یکدیگر
از آن ترسم که جان تو نیارد تاب عریانی»
محمد تقی جعفری رباعی "ای آن که نتیجه چهار و هفتی" را جزء آن دسته از رباعیاتی میداند که از جذابیت عامیانهای برخوردار است. او معتقد است که این رباعی کمترین ارزشی از نظر علمی و فلسفی ندارد و همچنین مینویسد: «موضوع چهار عنصر یا چهار آخشیج امروزه از میدان علم خارج گشته است، زیرا هیچ یک از آنها عنصر به معنای علمی آن نیست و همچنین چهار آخشیج هم از دیدگاه علم پزشکی مستندی ندارد». وی در تحلیل این رباعی پارادایم غالب بر آن عصر را به فراموشی میسپارد و با نگاهی علمی مدرن به بررسی این رباعی میپردازد. آنچه از دید جعفری غافل مانده است این موضوع میباشد: این رباعی را باید با نگاه حاکم بر همان دوران بررسی کرد. در آن زمانهی مذکور، مراد از چهار و هفت، سرشت و سرنوشت آدمی است. پارادایم غالب بر آن دوران حکم میکرده که زندگی آدمی را در میانهی طبایعش و سرنوشتی که بر او حاکم بوده است، بدانند.
در مصرع چهارم رباعی "ای آن که نتیجه چهار و هفتی" ، گوینده به نوعی "جریان سنساره یا چرخ زادمان و مرگ" را که در عقاید مردم هند و بودیسم وجود دارد، تکذیب میکند و موکداً بازگشتناپذیری به این جهان را اصرار میکند. البته گروهی از این رباعیات منسوب به خیام فاقد این نگرش است و در جهتی کاملاً متضاد با این بینش، از ایده تناسخ پیروی میکند. در برخی کتب به مذهب تناسخی خیام اشاره شده است، که از آن جمله روایت شهرزوری در کتاب "تاریخ الفی" است که با ذکر رباعی در انتساب به خیام همراه است:
«ای رفته و باز آمده، بل هم گشته
نامت ز میان نامها گم گشته
ناخن همه جمع آمده و سم گشته
ریش از پس کون درآمده دم گشته»
البته رباعیاتی مستحکمتر از نظر نسخ در آثار خیام وجود دارد که در آنان، شائبه این تفکر تناسخی به چشم میخورد؛ رباعیاتی چون:
«این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است»
یا
«من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت»
اعتقاد به تناسخ در میان ایرانیان به خصوص در آن دوره تاریخی، امری دور از ذهن نبوده است، چون جایگاه ایرانیان در میانهی دو تمدن یونان و هند که در این زمینهی تناسخ از شواهد و قراین بسیاری برخوردار بودهاند، جایگاهی دور از دسترس نبوده است. کتاب "فایدیون" افلاطون و آراء "امپدوکلس" و "فیثاغورس" در یونان و همچنین ایده "کارما" و "جریان سنساره" در میان هندوان و بوداییان، تمامی نشانههای بر مذهب تناسخی در این دو دیار دارد. ابوریحان بیرونی، یکی از کسانی است که به عنوان یک واسطه، «هندویان را نیز با فرهنگ یونان آشنا ساخت و اقلیدس و مجسطی و رساله اسطرلاب را بزبان سانسکریت برگردانید» و همین طور بسیاری از آثار هندیان را به ایرانیان معرفی کرد. ابوریحان بیرونی به این نکته اشاره میکند که «برخی از متکلمان اسلام، به تناسخ تمایل داشتهاند و گفتهاند تناسخ چهار مرتبه دارد» گروهی تجسد بخشی روح را در برزخ و دوزخ و استحاله شدنش به حیوانات و نباتات را گونهای از حلول و تناسخ میدانند که در دین زروانیسم و اسلام بدان اشاره گردیده است. البته خود خیام نیز به آراء یونانیان و نظریات اقلیدس نیز آشنایی تام داشت. اما بنا به گفتهی فروغی «اگر خیام تناسخی بوده، چرا مکرر در رباعیات خود اظهار تاسف میکند که میرویم و برنمیگردیم و چرا تا این اندازه از مرگ متاثر است»
به هر حال آن چه که مربوط به این رباعی میشود این است که گوینده آن تاثیر عناصر و طبایع چهارگانه و هفت افلاک وستاره را در سرنوشت آدمی مقدر میداند و انسان را گریزپا از دست این عوامل نمیداند. آدمی، در آنچه را که سرشت و سرنوشتش برایش رقم زده، قدرت دخل و تصرف ندارد؛ پس نیکو آن است که با خماری این نشئه "این جهانی" را به فراموشی سپارد، چرا که پس از این جهان، جهانی دگر نیست. اگر آدمی در چنگ تقدیر است، پس ضرورتی ندارد که در فکر جهانی دگر باشد. نه حتی اندیشة جهانی دگر را باید از سر بدر راند، بلکه بازگشت دوباره به این جهان در کالبدی دیگر نیز برای آدمی میسور نیست.
هراکلیتوس میگوید: سرشت آدمی، سرنوشت اوست. یونانیان در تمامی آثارشان این نکته را یادآور شدند که، آدمی سرنوشتش از خودش جداست و ایزدان چیره بر سرنوشت او هستند. از ایلیاد هومر تا فایدیون افلاطون و از نمایشنامههای اشیل تا اروپید به این مسئله پرداخته شده است و حتی در برخی از موارد سرنوشت گروهی از ایزدان نیز غیرقابل تغییر بوده است.
پیشگویی، گریزناپذیری از سرنوشت محتوم و تواناتر بودن سرنوشت از دانایی، درونمایه بسیاری از آثار ادبی جهان بوده است: اشیل در اثر "پرومته در زنجیر" مینویسد: «ضرورت [یا تقدیر] بسی تواناتر از دانایی است» و سوفکلس در اثر "ادیپ شهریار" گریزناپذیری از سرنوشت محتوم را به تصویر میکشد. ویلیام شکسپیر نیز در تراژدی "مکبث" از تحقق یافتن پیشگویی جادوگران سخن به میان میآورد که سرنوشت مکبث را از پیش تعیین شده میدانند. حال این رباعی، چه از خیام باشد و چه از رباعیات عطار به حساب آید و یا آن که را در زمره "رباعیات سرگردان" به شمار آوریم، در آن تختهبندی جان در میانهی سرشت و سرنوشت مدنظر است.
مجید نصرابادی
ـ خیام، عمر؛ رباعیات خیام، مقدمه: محمد علی فروغی ؛ نشرپرتو :۱۳۷۵ ؛ ص: ۴۳ .
ـ عطار، فرالدین؛ مختارنامه ، مقدمه : محمد رضا شفیعی کدکنی ؛ انتشارات توس : ۱۳۵۸ ؛ ص : ۲۰۹ .
ـ همان پیشین، ص : شانزده .
ـ رشیدی تبریزی، یاراحمد ؛ رباعیات خیام (طربخانه) ؛ تصحیح جلالالدین همایی ؛ نشر هما: ۱۳۷۲ ؛ ص :۴۸ ـ ۴۹ .
- براون، ادوارد؛ تاریخ ادبیات ایران (از فردوسی تا سعدی)؛ ترجمه و حواشی: فتح الله مجتبائی، انتشارات مروارید: ۱۳۷۳؛ ص: ۳۷۱.
ـ سارتن، جورج ؛ تاریخ علم ،ج۱ ؛ احمد آرام ؛ امیرکبیر : ۱۳۵۷ ؛ص: ۷۹ .
ـ همان پیشین ، ص : ۸۰ .
ـ بیرشک، احمد؛ زندگینامة علمی دانشوران (ج۲)؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی :۱۳۷۲ ؛ ص : ۸۳۲ .
ـ والی ، زهره؛ هفت در قلمرو فرهنگ و تمدن بشری ؛ انتشارات اساطیر : ۱۳۷۹ ؛ ص : ۳۰۰ .
- برای کسب اطلاعات بیشتر پیرامون این واقعه به مقالهی "تالس" اثر نگارنده، به این آدرس زیر مراجعه نمایید:
http://www.webnoosh.com/article.aspx?id=۲۱
- برای اطلاعات بیشتر پیرامون بینش انسان پیشامدرن میتوانید به این آدرسهای ذیل مراجعه کنید:
شایگان ، داریوش ؛ بت های ذهنی و خاطرهای ازلی ، امیرکبیر، تهران:۱۳۷۱ص :۱۲۹ ـ ۱۳۴ .
کاسیرر ، ارنست ؛ فلسفه صورتکهای سمبلیک ؛ جلد دوم:اندیشه اسطورهای؛ موقن ،یداله ؛هرمس :۱۳۷۸ ، ص : ۸۹ .
ـ نزدیکترین فلک از افلاک نهگانه، یعنی فلکالافلاک ، فلک البروج و افلاک سبعه ، به زمین است .
ـ انوشه ، حسن؛ فرهنگنامة ادبی فارسی (ج ۲)؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی : ۱۳۸۱ ؛ ص: ۱ ـ ۳ .
- عطار، فرالدین؛ دیوان عطار؛ ص: ۱۱۷.
- همان پیشین؛ ص:۱۲۶-۱۲۷.
- جعفری، محمد تقی؛ تحلیل شخصیت خیام (بررسی آراء فلسفی، ادبی، مذهبی و علمی عمر بن ابراهیم خیامی)؛ تهران: کیهان، جاپ سوم ۱۳۷۲؛ ص: ۱۲۲.
- براون، ادوارد؛ص: ۳۸۳.
- برای دستیابی به آراء افلاطون در باب تناسخ به مقاله نگارنده در این باب نظر افکنید: http://greek.blogfa.com/post-۱۲۴.aspx
- بیرونی، ابوریحان؛ فلسفه هند قدیم (از کتاب ماللهند ابوریحان بیرونی)؛ ترجمه: اکبر داناسرشت؛ امیرکبیر: ۱۳۶۳؛ ص:۷.
- همان پیشین، ص: ۶۹.
- خیام، عمر؛ ص: ۱۹.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست