دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شعری بدون درگیری زبان بازی


شعری بدون درگیری زبان بازی

نقد واره ای بر مجموعه شعر دختری مینیاتوری بودم

مدتی پیش به صورت اتفاقی در گشت و گذارم در فضای مجازی میان صفحات ادبی و موسیقی ، به وبلاگ بانویی شاعر برخوردم که خواندن چند غزل از شاعرانگی اش مرا به حیرت واداشت. بانویی که در مقام یک شاعر توان مند و شعر بلد، با زبانی مستحکم و توانی بالا، مدت ها و مدت ها فکر و اندیشه مرا میهمان مهرکده منظومش ساخت و به تشویقم واداشت. تا این که مجموعه شعرش به دستم رسید و تصمیم گرفتم نقدواره ای هرچند مختصر و گذرا - از سر بی وقتی و با اعتذار- برایش تدارک ببینم. نام این مجموعه"دختری مینیاتوری بودم" است و شاعرش شیما شاهسواران احمدی، که توسط انتشارات فصل پنجم در ۱۱۰۰ نسخه در چند ماه اخیر در طرحی نو و قالبی شکیل به بازار عرضه شده است.

این مجموعه از ۳۳ غزل تشکیل شده است که هیچ کدام از غزل ها نام گذاری و با ردیف عددی مشخص شده است. اولین نکته ای که در این مجموعه توجه مرا در نقش یک منتقد صرف به خود مشغول ساخت این بود که شاعرش به هیچ وجه خود را درگیر بازی های زبانی، گنگ سرودگی، اطناب و پیچیدگی بی مورد نکرده است و مرد این میدان کشاکش وار صریح، ساده، رسا و هنرمندانه آن چه در خور غزل امروز دانسته و در چنته داشته، پرطنین سروده است، بی آن که خواننده را در کوچه های تو درتوی گیجی و سردرگمی بیندازد! این خصیصه که مع الاسف در بیشتر کارهای معاصر به چشم می خورد ناشی از یک سو» تفاهم است. به عقیده راقم این سطور، شعر و ادبیات و در کل هنر، در چند دهه اخیر با ورود به حوزه های هنری مدرن و سپس پست مدرن، زبان و احتوایی تازه و دگرسان طلب کرده است و در این راستا شعر پارسی به علت نداشتن سرمشق ها و راهنمایان خوب که بتوانند الگوهای خوب و کارساز تدارک ببینند، خاصه به بهانه پست مدرن سرایی در این گرداب پیچیده و مهمل گویی گرفتار آمده است!

بارها گفته ام و بار دگر می گویم که حقیر تعریف خاص خود را از هنر پست مدرن دارم و بیشتر عزیزانی که شعر پست مدرن می سرایند را متاسفانه درگیر یک سو»تفاهم بزرگ می پندارم که شعر این دوره را تنها در یاس ، تیرگی، ظلمت اروتیسم منفی، خودکشی، پوچ انگاری به آخر خط رسیدگی و در یک کلام مرگ تدریجی می انگارند. البته منکرتاثیر و تاثر محیط اجتماعی و قواعد متمایز حاکم بر زندگی ها نمی شوم اما بیشتر مدنظرم تعاریفی است که به عنوان پایه و زیربنای این دوره به کار گرفته می شود. هنر پست مدرن یعنی هنر همگانی! هنری که دو اصل نسبیت و تطور را در همه عرصات و وادی های تو در توی هنر اصل قرار داده است و با محوریت این دو اصل زندگی در هنر را تبیین کرده است و این به معنای پوچی و هیچ انگاری و بی هدفی نیست بلکه بهانه ای ست که با ادغام جدیت و سهل انگاری، قانون مندی و بی قانونی و... سعی در ایجاد فضایی تازه برای گفتن سخنی تازه تر کرده است. حال تا چه اندازه مفید عمل کرده است نیاز به آسیب شناسی مفصلی دارد که در این مقال نخواهد گنجید.

چه، من بخشی از حرف هایم را در این خصوص در نگاره های دیگرم زده ام، پس برای جلوگیری از اطناب و ره گم کردن به اصل کارمان - نقد مجموعه این شاعر- بر می گردم. مهم ترین خصیصه این مجموعه ، ایجاد فضاهای گاها جدید و به روز با محوریت عاطفه و دوست داری ست. شاعر کوشیده است تا مفاهیم و کانسپت های مدنظر خود را که اکثرا هم حالتی ترکیبی و چندگانگی دارند در زبانی نسبتا به روز و امروزی ، در قالب نسبتا یکنواخت و بسته غزل طرح ریزد. البته به علت بسته بودن این چارچوب شعری و همین طور نداشتن توانایی لازم، شاعر در برخی ابیات شعرش را دچار نارسایی معنایی نیز کرده است.

آنچه در خوانش غزل های این مجموعه در وهله اول توجه مرا به خود جلب کرد، استفاده نکردن از علایم سجاوندی دستوری و قواعد صحیح نگارشی ست که ممکن است خواننده را در درک معنا به گیجی بیندازد و گاها در مصرع هایی شاید بتوان با پس و پیش کردن واژگان، معنای مدنظر را صریح تر و ساده تر بیان نمود. دقت کنید:

۱) سیب(،) ممنوعه ترین میوه دنیای شماست

در این مصراع می توانست با گذاشتن علامت ویرگول ضعف معنایی را جلوبگیرد.

۲) خودکار من عمری ست حرف زور نشنید

گوشی که سنگین است یا کر دست من نیست

در مصراع اول زمان فعل باید نقلی استمراری باشد که ماضی ست و این ضعفی بزرگ است که می توان این مصراع را با این گونه چینش واژگان اصلاح کرد:

خودکار من نشنیده حرف زور، عمری ست

۳) " ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند"

که تو را دور از این خانه نگه می دارند

بدیهی ست که در مصراع دوم این بیت زمان مضارع التزامی ست نه اخباری! پس بدارند صحیح تر است!

موضوع دیگر در این مجموعه استفاده از ردیف هایی گاها طولانی، تکراری و بسیار محاوره ای است که از وقار غزل ها کاسته است و بیشتر به گفت و گویی روزمره شبیه ترش کرده است! بنگرید:

۱)خسته از سوختن و ساختنی(،) حق داری

خسته از این همه پرپر زدنی(،) حق داری

۲) چشم های تو چه زیباست(!) خدا رحم کند

ماه هم محو تماشاست(!) خدا رحم کند

ردیف ، ردیف خوبی نیست و هیچ توجیهی به طویل و بلند بودنش ندارد. معلوم است که خدا رحم می کند. پس ظرافت و گزیده گویی شاعرانه در غزل چه می شود و به کجا می رود؟!

۳)بزن به زخم دلم مرهم(!) از کجا معلوم(!؟)

شفا دهد، ندهد، دردم از کجا معلوم(!؟)

۴) باز از قلم افتاد دلبر، دست من نیست

باز این غزل شد نفرت آور، دست من نیست

همان طور که می بینید، علاوه بر رعایت نکردن جای گذار علایم دستوری و نگارشی سجاوندی ، ردیف های طولانی، وزن غزل را پایین کشیده است!

موضوع بعد، ایراد اطناب و تکرارهای خسته کننده و بی مورد در برخی غزل هاست. شعر، خاصه قالب غزل، از هرگونه گزافه گویی و اطناب و توضیح مبراست و لطفش در ایجاز و چکیده سرایی ست. در برخی از غزل های این مجموعه، چنان داستان وار و تکراری سخن به درازا می کشد که خواننده می انگارد با شاعری تازه کار و نابلد روبه روست. حال این که این گونه نیست و شاعر این مجموعه در برخی غزل ها، چنان ابیات ماندگار و رسایی دارد که این ایده را رد می کند. تنها این که ایشان متاسفانه در انتخاب ، حذف و اضافه و چینش اشعار دقت لازم نکرده اند و اگر بنده مسوول، ناظر و راهنمای چاپ این مجموعه بودم بیش از نیمی از ابیات را حذف می کردم. بنگرید:

۱) شعر می کشد مرا به پیش هر قدم گرفته ای مرا

دست کم گرفته ام تورا دست کم گرفته ای مرا...

بادبادکی به شاخه ای گیر کرده و نمی رود

هرچه پس زدم تو را چرابازهم گرفته ای مرا(!؟)

علاوه بر التفات ضعیف در بیت دوم که تغییر ضمیر بسیار ناشیانه صورت پذیرفته است و نداشتن مضمونی پربار و مناسب، آن قدر گرفته ای گرفته ای در غزل تکرار می شود که خواننده ممکن است به سر درد بیفتد.

هر چند جوی منفی با روحیاتی زخم خورده و دل هایی شکسته بر محتوای برخی غزل ها سایه انداخته است که نشان از ذهن و دریافت حساس و مو از ماست کش شاعر دارد که چگونه در درامی اجتماعی با ابزار عاطفه، آن هم از جنس زنانه ، به تماشای کارگاه درد ها و رنج ها با محوریت زن- این مظلوم و معصوم بی نشانه سرزمین- نشسته است و با ادغام آن چه می خواسته نتیجه گیری کند با واقعیات مطرح شده، غزل هایی گاها خاص ساخته است. در این مجموعه به غزل هایی برخوردم که دارای ابیاتی در شان و در سطح بسیار بالا ، هم از حیث محتوایی و هم فرم و استراکچر قرار داشتند. اشعاری که بیت - بیت شور و شعور و هیجان بودند و در فضایی نه چندان تکراری از زبان روایت گری با ویژگی های زنانه عاطفی و هم چنان مستحکم، به واقعیات موجود زندگی نظر دوخته و شاعرانگی کرده اند. بنگرید:

سبک هندی مرا غزل بسرا زن هندو بیافرین از من

طبع شعرم شبانه گل کرده ست گل شب بو بیافرین از من

این غزل با این مطلع، هرچند تحت تاثیر غزلی با نام ماه و پلنگ است و بهتر بود شاعرش به این تاثیرپذیری اشاره می کرد، اما زیباست و معانی زیبایی چاشنی کرده است. همچنین تناسبات معنایی بسیار خوبی هم میان واژگانی چون هندو، گل، بیشه، آهو و... ایجاد کرده است که می توانید با مراجعه به غزل از این زیبایی های معنایی لذت ببرید.در این غزل با توان مندسازی کاراکترهای یاد شده و دادن نقش هایی دگرسان با بارمعنایی جان دار، تازه و مضمون ساز، حال و هوایی ماندگار ایجاد شده است.

نویسنده : سالار عبدی