یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت


رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت

در این مقاله سعی كردیم تا حقانیت ادعای رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت مبنی بر وجود برخی هزینه ها و عملكردهای پنهان را تشریح كنیم ولی می خواستیم كه واقعیتی را نیز مورد تاكید قرار دهیم وجود محدودیتها مدیرانی كه برای غلبه بر اضطراب و تشویش ناشی از پیچیدگی كارشان شدیدا به این نوع ساده سازیها نیازمندند, ضروری است

هدف این مقاله تشریح فرضیات اصلی رویكرد اجتماعی - اقتصادی به مدیریتSocio Economic Approach to Management (SEAM) و بحث درباره وجود عملكردها و هزینه های پنهان كه به علت ناهمگنی و وجود مغایرتهای بی‌شمار در شرایط كار پدید آمده‌اند . منظور این است كه به مدیران نشان دهیم كه چگونه می توان برای غلبه بر مشكلات عملیاتی و تشخیص ناهمگنی های محیط كار از رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت كمك گرفت.

رویكرد اجتماعی- اقتصادی به مدیریت به ساده سازی شرایط محیط كار بااستفاده از ابزارهای مدیریتی اشاره دارد. باتوجه به این رویكرد سعی می‌شود تا ناآشكاربودن بسیاری از هزینه ها و عوامل موفقیت مشخص شده و تاكید شود كه نمی‌توان تنها با اتكا بر یك رشته این موارد پنهان را دوباره ساماندهی كرد.

در این مقاله می‌خواهیم منشا، وخاستگاه این قسمت پنهان را بیشتر شفاف كنیم. توضیحات ما برمبنای ایجاد ارتباط میان نا همگنی ها و مغایرت هاست. در این مقاله به تشریح ساده سازی شرایط كار و ساده سازی انسان خواهیم پرداخت.

سعی داریم تا نشان دهیم كه اگرچه ظاهرا افزودن دوباره این ویژگیها به ابزارهای مدیریت از دیدگاه اپیستمولوژی (معرفت شناسی) بسیار دشوار است. ولی مایلیم كه براین واقعیت نیز تاكید كنیم كه ساده سازی الزامی است، زیرا سبب كاهش نگرانی شده و به‌عنوان دفاع در كار و زندگی ضروری است.

ما با توجه به اهمیت وجود پیچیدگی ها، عمیقا درك كرده ایم كه چگونه می توان با به‌كارگیری نظریه ها، مدل ها وتوضیحاتی به ساده‌سازی حقایق پرداخت ولی این مسئله بیشتر جنبه دانشگاهی دارد زیرا بر چگونگی كار شركتها بی‌تاثیر بوده یا اثر اندكی دارد. اگر تحلیل و تشخیص موضوع پیچیدگی ضروری است، پس باید برای طراحی مدل ها و ابزارهای جدیدی كه مسئله را مستقیماً برای مدیران بیان می كنند، تلاش كافی صورت گیرد.

رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت با شرح یكی از تئوری های پیچیدگی و ایجاد ابزارهای مناسب فعالیت در این زمینه به دو مورد اخیر می پردازد. علاوه براین، از ساده انگاری و خوشبینی بیش از اندازه در مورد پیچیدگی نیز خودداری می كند. این رویكرد بر ویژگیهای ناكامل و متعارض شرایط نیز تاكید دارد. (ساوال و زارده ۱۹۹۵ ص ۳۵)

ما باید ارتباط بین پیچیدگی وتعارض و نقش آن در رویكرد اجتماعی -‌ اقتصادی را دوباره تعریف كنیم. بنابراین برای ایجاد ارتباط بین این دو مفهوم چهارچوبی نظری را براساس مفهوم ناهمگنی ارائه خواهیم داد.

با یك فرضیه اصلی شروع می كنیم مبنی بر اینكه بیشتر مدل ها، انسان را بیش از اندازه ساده در نظرمی گیرند. سوال این است كه چگونه می توانیم ابزارهای مدیریتی به وجود آوریم كه این گونه عمل نكنند؟

پاسخ، دقیقاً‌ همان هدف رویكرد اجتماعی‌– اقتصادی است . از انسان آغاز كنیم و وی را آن گونه كه هست در نظر می‌گیریم (پیچیده و غیرقابل پیش بینی) و روشی ایجاد می‌كنیم كه تمامی ویژگیهای شرایط كار را شفاف سازد. فرضیه رویكرد اجتماعی–اقتصادی بر این است كه بسیاری از این ویژگیها (به‌ویژه سلامتی و شرایط اجتماعی) در ابزارهای حسابداری و گزارش‌دهی معمولی یا پنهان هستند و یا نادیده گرفته شده اند. (ساوال و زارده ۱۹۹۲) بنابراین، هدف رویكرد اجتماعی –اقتصادی بررسی روشهای مدیریتی جدیدی است كه بهبود سازگاری بین اهداف اقتصادی و اجتماعی شركتها را میسر گرداند. (ساوال ۱۹۹۷). در این رویكرد اصل موضوع چنین فرض شده كه اگر نتوانیم بین اهداف اجتماعی و اقتصادی تعادل ایجاد كنیم دچار هزینه های پنهان خواهیم شد. در اینجا می‌خواهیم دشواری ایجاد تعادل را از نظر شناخت و از نظر عمل نشان دهیم. زیرا (و فرض ما نیز باید براین باشد كه) ماهیت این اهداف با یكدیگر متفاوت (نامتجانس یا ناهمگن) است و بدین علت با هم درجدل (مغایرت) هستند.

بنابراین، باید نحوه به‌كارگیری رویكرد اجتماعی -اقتصادی در درك ناهمگنی و مغایرتها را بررسی كنیم.

● ناهمگنی و منطق های چندگانه

نظریه پردازان سیستمی همواره بر این موضوع تاكید داشته‌اند كه دیدگاه تحلیلی، پیوستگی حوزه‌هایی را نادیده می‌گیرد كه از نظامهای مرتبط تشكیل شده اند. (به عنوان نمونه فون برتالانفی و چابرول - ۱۹۷۳). آنها اثرات سیستمی دیگری از این ارتباطات را برای ما شفاف كرده اند. با وجود این، تصور می كنیم كه برای این واقعیت نیز اهمیت كافی قائل نشده اند كه دردرون نظامهای متفاوت. عناصری با ماهیتها، ساختارها و نقشهای بسیار مختلف با یكدیگر همزیستی دارند.

این اختلافات چیزی را به وجود می آورند كه می‌توانیم آن را دقیقاً به عنوان همزیستی منطق‌های متفاوت شناسایی كرده و ناهمگنی بنامیم.

ما سه سطح از ناهمگنی ها را شناسایی كرده ایم:

۱ - ناهمگنی شرایط (كار)؛

۲ - ناهمگنی ارتباط بین كاركنان و وظایف ایشان؛

۳ - ناهمگنی درونی انسان.

حال به بررسی تك تك آنها می‌پردازیم:

۱ - ماهیت غیر متعارف ناهمگنی‌ها و شرایط مدیریت: شرایط كار مدیریت عناصر كاملاً متفاوت همچون انسان، ماشین، وابستگی به زمان و امور موقتی، محدودیتهای مكانی و غیره را با هم تركیب می كند. (گیرین ۱۹۸۳). این موارد را به‌عنوان موارد ناهمگن، گسسته و نامربوط (یعنی بدون منطق داخلی) و سردرگم (یعنی مواردی كه درك و تحلیل كلیت آنها میسر نیست) تعریف می كنند.

۲ - كار را نمی توان به طور كامل تعیین كرد: همان گونه كه بسیاری از محققان (یعنی ساوال ۱۹۸۰، ترپو ۲۰۰۲، و بیشتر ارگونومیست ها (۱) كازامیان ۱۹۹۶) نشان داده اند كاركنان هرگز آنچه را كه دقیقاً قرار است انجام دهند، انجام نمی دهند. این امر فقط به‌دلیل بد بیان‌شدن كارها برای ایشان اتفاق نمی‌افتد، بلكه به دلیل این واقعیت است كه انسان را نمی توان به‌طور كامل به نقش كاری وی محدود كرد. ما (انسانها) ماشین نیستیم. همواره بین آنچه كــه تعیین شده (آنچه كه از كارگرخواسته شده تا انجام دهد) و برداشت كارگر از آنچه كه باید انجام دهد تفاوتهایی وجود دارد. این فاصله اختلاف بین انسان و ماشین و یا براساس اصطلاحات ماركس بین كار جاندار و كار بی جان را عینیت می‌بخشد.

۳ - تضادها و تعارضات درونی انسان: انسانها حتی اگر در بروز شرایط و اهداف خود (یعنی منطق محدود به عنوان مثال مارچ وسیمون ۱۹۸۵، ترپو ۲۰۰۲، یانسن ۱۹۹۸)‌ عقلانی هم رفتار كنند، باز تحت تاثیر تضادها و تعارضات درونی خود قرار دارند. این تعارضات از نمونه های مهم علم روانكاوی به‌شمار می روند و عبارتند از: دوست داشتن و بیزاری، عشق و نفرت، نیاز و وحشت و غیره. بنابراین، مدیران باید با ناهمگنی های مربوط به این سه سطح مختلف روبه‌رو شوند.

● ناهمگنی و مغایرت

ناهمگنی برای ما به‌مفهوم هم‌زیستی منطق های متفاوت در كنار یكدیگر است. ولی ممكن است كه انواع هم‌زیستی‌ها متفاوت باشند. ارتباط بین منطق ها می تواند مكمل، آشتی ناپذیر و یا مغایرت با یكدیگر باشد.

▪ درك منطق های مكمل نسبت به دیگر موارد آسان‌تر است. به عنوان مثال می توان به همكاری دو فرد متفاوت اشاره كرد. به عنوان نمونه، می توان بااستفاده از رویكرد اجتماعی -اقتصادی هزینه مربوط به غیبت كوتاه مدت (كمتر از دو هفته) را محاسبه كرد. غیبت كوتاه مدت واكنشهای افراد به شرایط كار (منطق اجتماعی) را منعكس می كند. بنابراین، این دو منطق اجتماعی و اقتصادی را می توان با یكدیگر در نظر گرفت و هزینه های منطق اجتماعی را براساس منطق اقتصادی محاسبه كرد.

▪ آشتی ناپذیری نوعی تقابل متقارن بین منطق ها است. هر دو نوع منطق ضمن دارابودن ماهیت مشترك مفاهیم متفاوتی دارند. از این دیدگاه، هر یك برای برداشت سهم خود ازمنبعی محدود ( همانند بودجه، دستمزد، ارتقا شغلی و غیره) در تلاشند. حاصل این نوع ارتباط بی نتیجه به خوبی توسط كروزیه و فریدبرگ (۱۹۸۰) یا پفر و سالانچیك(۱۹۷۴) مطالعه شده است.

▪ در حقیقت ما معتقدیم كه این دو نوع ارتباط، همزمان وجود دارند. منطق ها هم مكمل و هم آشتی ناپذیرند و ارتباطی جدلی را تعریف می كنند كه ما می‌توانیم آن را مغایرت نیز بنامیم.

با استفاده از مثال فوق می‌توان غیبتهای مشهود را تنها تا اندازه ای مدیریت كرد. یعنی می توان آن را حذف كرد یا تا حد حذف كاهش داد (بگذریم كه برخی اوقات افراد حضوردارند ولی فكرشان جای دیگری است) منطق اجتماعی یا انسانی متفاوت بوده و تا اندازه‌ای با منطق اقتصادی مغایرت دارد. بنابراین، كاركردن با مفاهیم ‌ناهمگنی و مغایرت در ارتباط است.

ما معتقدیم كه هزینه‌های پنهانی كه رویكرد اجتماعی اقتصادی برآن تكیه دارد نشانه هایی از ویژگیهای ناهمگنی در شرایط كار و نشانه هایی از مغایرت بین منطق ها هستند. هزینه های پنهان تفاوتهای ذاتی بین این منطق ها را بیان می‌كنند و حقیقتی كه همواره در اینجا نهفته است این است كه امكان تلفیق آنها در هم وجود ندارد.

● آسیب خودشیفتگی(۲)

چه خوب است كه هزینه های پنهان تنها پیامد ناهمگنی ها و مغایرتها هستند. مغایرتها كنترل كامل یا حتی تسلط بر اوضاع را ناممكن می سازند. این امر مدیرانی كه دقیقا ماموریت آنها تسلط بر اوضاع است را با شبهه جدیدی مواجه می كند. این شبهه چیزی را به وجود می آورد كه بعد از فروید فیول و گوسور (۲۰۰۲) آن را آسیب خودشیفتگی نامیدند. مدیران برای تسلط آرمانی بر اوضاع دستمزد بالایی می گیرند و رتبه و مقام آنها نیز به طور نمادین به تسلط ایشان وابسته است. این آسیب مخرب بوده و می تواند شوكی بسیار عمیق و فراموشی ناپذیر برای مدیران باشد.

آسیب خودشیفتگی می تواند دو نوع نگرانی و تشویش شناخته شده یعنی افسردگی و بدگمانی را به وجود آورد. فردی كه تشویش و نگرانی وی به افسردگی منجر شده احساس شایستگی و كفایت نمی كند. نگرانی وتشویش منجر به بدگمانی سبب می شود كه جهان و مردم، در چشم وی متخاصم به نظر آیند. سازوكار دفاعی بدن انسان در برابر این دو نوع تشویش و اضطراب شروع به مقاومت می كند.

«ژرژ دوورو» كه بنیانگذار روانكاوی قومی است می تواند به ما در درك چگونگی ایجاد سازوكار دفاعی توسط مدیران كمك كند. «دوورو» (۱۹۶۷) گروهی از جامعه شناسان را مورد مطالعه قرار داد. وی دركتابی كه“از اضطراب تا نظم“ نام گرفته، به تشریح عوارضی كه این محققان به آن دچار بودند پرداخته است. در تحقیق وی افراد نمونه، موضوع مورد بررسی نیز هستند. به‌این دلیل و همان گونه كه گفته ایم، نمی توان آن را كاملاً در یك مدل ساده تلفیق كرد. هرگونه سازماندهی و هرگونه ساده‌سازی نظری با مقاومت ایشان روبه‌روست. از سوی دیگر، این مقاومت سبب ایجاد تشویش و اضطراب در محقق نیز می شود. این نوع تشویش مشابه تشویشی است كه در اثر آسیب خودشیفتگی برای مدیران پدید می‌آید.

«دوورو» دو نوع روش مقابله با این تشویشها را تشریح می كند. بدین منظور باید یا افراد مورد مطالعه و یا محقق را ساده كرد. در روش اول، محقق كلیت فرد مورد مطالعه را مد نظـــــر قرار نمی دهد. به عنوان مثال، وی را تنها به‌عنوان انسان اقتصادی در نظر می گیرد. در روش دوم، محقق خود را ساده می كند. وی تنها روشهای استاندارد شده و مرسوم تحقیق را مورد استفاده قرار می دهد.

پی نوشتها

۱ – ارگونومی علم مطالعه كارایی و عمل انسان است كه ویژگیها و توانائیهای انسان را مورد مطالعه قرار داده و از این طریق شرایط تطبیق و هماهنگی كار و انسان را فراهم می سازد. متخصصان این علم ارگونومیست نام دارند.

۲ – NACISSISTIC WOUND : یكی از اصطلاحات علم روان‌شناسی است كه به مفهوم ضربه یا حمله به اعتماد به نفس فرد است.

منبع:

JOURNAL OF ORGANIZATIONAL CHANGE,۲۰۰۳

مترجم : علی پورقاسمی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.