یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

همه راضی, جعفر خان ناراضی


همه راضی, جعفر خان ناراضی

اگر قبلا سری به سایت youtube می زدید و دوربین مخفی ها و صحنه های خنده دار قدیمی و جدید را می دیدید حال می توانید برای دیدن همان صحنه ها به علاوه نریشنی خنده دار به دیدن تهران انار ندارد بنشینید

اگر قبلا سری به سایت youtube می زدید و دوربین مخفی ها و صحنه های خنده دار قدیمی و جدید را می دیدید حال می توانید برای دیدن همان صحنه ها به علاوه نریشنی خنده دار به دیدن تهران انار ندارد بنشینید.

تهران انار ندارد به عنوان یک مستند کمدی که اتفاقات جدی را به هجو می کشد گفته نویسنده معاصر آلمانی را در ذهن متبادر می کند که درباره هجویه و گفته بود :« امروز که همه از اثر تراژدی کرخ شده اند بهترین وضعیت برای گفتارهای جدی هجو است. » تهران انار ندارد همه چیز را به هجو می کشد هر چیز که به دستش برسد حتی چیزهایی که نباید این کار را با آن بکند چون فیلم را به سمت دیگری می برد. این درست وضعیتی است که در سایت youtube هم با آن روبرو می شویم یعنی هر چیزی که جست و جو می کنیم اغلب خنده دار است اما در ذات غم انگیز و نباید به آن خندید.

سالها پیش درست در اواسط دهه ۷۰ میلادی «گادفری رژیو» با تهیه کنندگی فرانسیس فورد کاپولا فقید دست به ساخت مستند اوانگارد خود با نام «زندگی بدون توازن» می کند. در این مستند آوانگارد که درباره ماشینی شدن انسان است از تصاویری استفاده می شود که هیچ گاه در سینما رایج نبوده است، تصاویری چون تند کردن حرکت ماشینها و در مقابل آن تند کردن حرکت انسانها. تصاویری که در آن انسانهای مسخ شده دوران مدرن رو به دوربین می ایستند و هر کدام با شخصیتی که دارند به دوربین زل می زنند و موسیقی فیلیپ گلس مینیمالیست بر روی این تصاویر جاودانه ترین لحظه های تاریخ سینما را رقم می زند. «تهران انار ندارد» هم به صورت کاملا آشکارا می خواهد تقلیدی از فرم گرایی «زندگی بدون توازن» را داشته باشد. پرتره های انسانهای مختلف، تند کردن تصاویر و بعد استفاده آنها در کل سطوح فیلم از نمونه های آشکار تقلید «تهران انار ندارد» است.

اما آیا این تقلید از جایگاه قبلی اش فراتر رفته یا بهتر بگوییم این اقتباس فرمی در «تهران انار ندارد» هم مانند «زندگی بدون توازن» اثر کرده است ؟ بهتر است جواب را بعد از توضیحات زیر بگیریم. مسعود بخشی پازل هایی از تاریخ تهران، فیلمهای آرشیوی، عکسها و آهنگهای قدیمی را کنار یکدیگر گذاشته و همه اینها را به علاوه تصاویری از تهران امروز که غالبا خنده آور است (مانند تصاویر بلو توثی دوربین های مخفی) بکار برده و درلابلای همه اینها از فرم «زندگی بدون توازن» استفاده کرده و پس از تمام اینها نریشن های بامزه ای را روی تصاویر گذاشته است. با این انتخاب های آشفته و غیر قابل انسجام چه به لحاظ مضمون و چه به لحاظ فرم روایتی «تهران انار ندارد» بیشتر به عنوان یک کتاب طنز در مورد موضوعات می ماند که با کاریکلماتورهایش ما را به خنده وا می دارد و این اجازه را به خودمی دهد که هر نتیجه ای بگیرد البته این بدین معنا نیست که «تهران انار ندارد» حرف مستند و راستی را نمی زند بلکه بدین معنی است که آن را خوب بیان نمی کند حرف جدی خود که درلایه های طنز نریشن ها و تصاویر فیلم پنهان شده است را هم به هجو می کشد تا همه چیز را به باد هوا بگیرد و به قول فیلم باد در آن تاثیر بگذارد!

«تهران انار ندارد» آنقدر مغشوش است که آن را باید با خود تهران قیاسش کرد از ماشین مشدی ممدلی دارد تا جعفر جعفر گفتن شخصیت اول فیلم دختر لر سپنتا و فیلم مرتبا سرگردان بین شوخی و جدی و بین مرزهای این دو می چرخد و مقصدی را پیدا نمی کند.به حتم بدین خاطر است که مسعود بخشی در پایان فیلم نتیجه گیری خود را واضح و آشکار به بیننده می گوید: «فیلمی بیهوده و گزافه گو!» و اضافه می کند که حاضر است خسارت ساخت این فیلم بیهوده را بدهد. اما همه این پراکندگی ها اهمیت چندانی ندارد حداقل در برابر استقبال تماشاگران از یک فیلم مستند ایرانی اهمیت چندانی ندارد زیرا این به خودی خود ارزشمند است که تماشاگر به دیدن یک فیلم مستند بنشیند و خسته از سالن نمایش بیرون نرود و اتفاقا از طنز فیلم لذت برده باشد. ولی بخش اعظم دیدن فیلم تاثیر گذاری بعد از دیدن آن است یعنی جایی که متوجه می شویم فیلمساز چه تاثیری بر روی تماشاگرانش گذاشته و با نشان دادن چه دیدگاه تازه ای او را سیراب کرده ؟ درباره «تهران انار ندارد» این سیراب شدن وجود ندارد. فیلم دغدغه تهران سردرگم را مطرح می کند اما طرح این مساله آنقدر دستمالی می شود که در آخر تماشاگر بدون دریافت جدی و تبدیل شدن این مساله به یک دغدغه سالن را ترک می کند اما زندگی بدون توازن اینگونه نیست؛ فیلم که حتی یک ثانیه نریشن هم ندارد آنقدر تماشاگر را میخکوب می کند که بعد از دیدن فیلم تماشاگر نمی تواند از فیلم جدا شود. دغدغه فیلم و علامت سوال های آن در ذهن تماشاگر باقی می ماند و تماشاگر هر لحظه آنها را دنبال خود می کشد. در آخر باید گفت مسعود بخشی تجربه ای را از سر گذرانده که می تواند اقتباسی دسته چهارم از «زندگی بدون توازن» البته فقط در قالب فرم تصویری به حساب بیاید.