یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

غلامحسین صابر


غلامحسین صابر

«كوچك كه بودم, پدرم شب ها با صدای بلند برای ما كتاب می خواند, مثنوی, گلستان سعدی, دیوان حافظ ورمان های خارجی و من جسته و گریخته می فهمیدم چه می گویند تمام آرزویم این بود كه من هم روزی بتوانم كتاب بخوانم »

▪ نقاش و عكاس

▪ متولد ۱۳۲۰ شیراز

▪ لیسانس تاریخ و جغرافیا از دانشگاه ادبیات شیراز ۱۳۴۳

▪ دبیر آموزش و پرورش ۱۳۷۵- ۱۳۴۴

▪ حدود بیست نمایشگاه انفرادی در شیراز،‌ تهران و...

▪ تعداد كثیری نمایشگاه‌های گروهی در شیراز، تهران و...

▪ دوره تربیت دبیر دانشسرای عالی تهارن ۱۳۴۴

«كوچك كه بودم، پدرم شب‌ها با صدای بلند برای ما كتاب می‌خواند، مثنوی، گلستان سعدی، دیوان حافظ ورمان‌های خارجی... و من جسته و گریخته می‌فهمیدم چه می‌گویند. تمام آرزویم این بود كه من هم روزی بتوانم كتاب بخوانم.»

«پدرم به طبیعت خیلی علاقه داشت و ما را مرتب برای گشت‌و‌گذار به اطراف می‌برد. آن‌‌جا گل‌ها، درختان و پرنده‌ها را به ما معرفی می‌كرد و خصوصیات هر كدام را برای‌مان توضیح می‌داد. ابرها را خیلی خوب می‌شناخت، از روی شكل و مسیر حركت‌شان، غالباً‌ پیش‌بینی‌های درستی می‌كرد. ابر را كه می‌دید، می‌گفت باران یا برف و یا رعدوبرق دارد، از روی جهت حركت آن‌ها، میزان بارندگی‌شان را تشخیص می‌داد. این اطلاعات را كه به صورت تجربی به دست آورده بود، از كودكی به ما یاد می‌داد. گنجینه‌ای از قصه بود. شب كه می‌شد، به عشق قصه‌های او به خانه می‌رفتیم، او كه اشتیاق ما را می‌دانست، شرط می‌كرد كه اگر آدم درستی بودید و كار بدی نكردید برای‌تان قصه می‌گویم و ما سعی می‌كردیم تا ‌آدم‌های خوبی باشیم تا قصه‌های او را بشنویم. قصه‌ها را خیلی قشنگ و با بیان زیبایی تعریف می‌كرد. سخنور بسیار خوبی بود و هر خانه‌ای كه می‌رفتیم، همه مجذوب صحبت‌هایش می‌شدند. فكر می‌كنم بیش از همه، پدرم بود كه من را علاقه‌مند به طبیعت كرد.»

غلامحسین صابر در خانواده‌ای اصالتاً شیرازی و در خانه‌ای كه قریب به دویست سال قدمت داشت، متولد شد. خانه‌ای قدیمی و هم دوره با خانه‌های زینت‌الملوك و قوام‌الملك و در قدیمی‌ترین محلات شیراز نزدیك شاهجراغ، در بالای مسجد نو (در غربی) (۱) با حوضی در وسط حیاط و اتاق‌ها و اُ‌رسی‌ها و درك‌های متعدد كه در سه طرف قرار گرفته بود. با باغچه‌ای كه همیشه‌ی سال، درختان نارنجش سبز بودند و در تابستان‌ها، بوی عطر شمعدانی‌ها و گل‌های یاس و یاسمن‌اش، تا چند طرف خانه احساس می‌شد. وقتی كه آب حوض را روی آجر فرش كف حیاط می‌ریختند، عطر خاك و بوی نارنج و شمعدانی‌ها، تمام خستگی جسم‌ و جان را به در می‌كرد. صابر در این خانه رشد كرد و بالید و خاطرات تلخ وشیرینش رقم خورد.

شاخص‌ترین جای این خانه، اتاق میهمانی بود كه سقف آن را با نقاشی از گل و مرغ و اسلیمی ها پْر كرده بودند. اثری زیبا، نمونه‌ای شاخص از نقاشی روی سقف و جلوه‌ای از ذوق نقاشان عهد قاجار در شیراز. «این سقف از كودكی توجه مرا به خود جلب می‌كرد و علاقه داشتم به پشت بخوابم و ساعت‌ها سقف را تماشا كنم. خیلی زیبا بود.»

«باران كه می‌بارید، ریختن قطره‌های باران در حوض و دایره‌های درهمی كه شكل می‌گرفت، ساعت‌ها مرا مجذوب می‌كرد برف كه می‌بارید، به قدری ذوق‌زده می‌شدم، كه حتی میل به غذا را نیز از دست می‌دادم. نه نهار و نه شام. یك سره پشت پنجره می‌نشستم و آمدن برف را تماشا می‌كردم. در پشت بام خانه، لحظات زیادی از اوقاتم را صرف دیدن حركت خورشید در میان ابرها و یا پرواز پرندگان كردم. شب‌های تابستان، دراز كه می‌كشیدم، مدت‌ها ماه و ستارگان و ریختن شهاب‌ها را تماشا می‌كردم.»

در سال ۱۳۳۱ دبستان «رضاشاه» در شیراز، نخستین مدرسه‌ای بود كه قرار شد به صورت نمونه، و با متد مدارس اروپایی اداره شود. به همین جهت در كنار كلاس‌های درس، امكاناتی نظیر آزمایشگاه، كتابخانه و كارگاه‌های مختلف نظیر كارگاه نقد نقاشی را در آن تدارك دیدند و البته همه را فقط یك معلم آموزش می‌داد. صابر كلاس پنجم و ششم ابتدایی را در این مدرسه سپری كرد. «یك روز معلم ما (اقای فرزان) به بچه‌ها گفت كه هر كس دلش می‌خواهد نقاشی كند، بیاید و كار كند. من هم مثل بقیه بچه‌ها، از روی كنجكاوی به كارگاه نقاشی رفتم. آن‌جا كاغذ، مداد، آبرنگ و قلم‌مو در اختیار هر كدام ما گذاشتند و گفتند هر چه دوست دارید بكشید. من عكس معبدی هندی از داخل یك مجله را انتخاب كردم و كشیدم. نتیجه برای اولین‌بار رضایت بخش بود، و كارهای دوم و سوم مجذوب كننده. لذت انجام این كار وصف‌شدنی نبود. معلم نه تنها تشویقم كرد. بلكه در ساعات درسی دیگر، از من می‌خواست تا نقاشی كنم و من كه عاشق طبیعت بودم، منظره‌های زیادی را ذهنی نقاشی كردم، او هم، همه آن‌ها را به دیواره‌های كلاس و راهرو می‌زد. به زودی مدرسه پْر از نقاشی‌های من شد.» مدیر مدرسه هم (آقای ایزد نگه‌درا)، به زودی به جرگه مشوقان پیوست. دو سال پایانی دبستان آن‌قدر كار كرد و تشویق شد، تا در سال‌های طولانی دبیرستان، نقاشی را بی‌هیچ تشویقی ادامه دهد. سال‌های دبیرستان همچنین دوران الفت بیشتر او با مطالعه هم بود. «خیلی مطالعه می‌كردم. بیشتر كتاب‌هایی را كه می‌خواندم از مغازه بلادی در خیابان زند كرایه می‌كردم. ابتدا رمان‌ می‌خواندم، ولی از كلاس هشتم به بعد، كتاب‌های علمی زیادی به خصوص درباره نجوم خواندم. تا كلاس دهم رمان‌ها و داستان‌های بسیاری را از نویسندگان مطرح دنیا خوانده بودم. در حیطه ادبیات، معلومات خوبی به دست آورده بودم و نویسندگان و قهرمان‌های كتاب‌های آن‌ها، الگوهای من و نقاشی عرصه‌ای برای بروز قهرمانی‌ها شد. پس نقاشی را جدی‌تر گرفتم و بیشتر كار كردم. تقریباً‌ هیچ معلمی نبود كه به طور مستقیم چیزی به من یاد دهد، هر چه آموختم نتیجه تلاش‌های خودم بوده است. تنها تشویق می‌شدم. حْسن‌ بزرگ خانواده‌ام این بود كه كاری به كارم نداشتند و می گذاشتند هر چه دوست دارم، انجام دهم.

نقاشی در شیراز دارای پیشینه‌ای طولانی و درخشان، اما با تاریخی نسبتاً نامعلوم است. می‌توان از دوره‌های ایلخانان، تیموریان و صفویه و مكتب خاص نقاشی شیراز و اوج‌گیری آن در این دوره‌ها و كارگاه‌هایی یاد كرد كه از جمله وظایفشان، تهیه و تكثیر نسخ فارسی برای تجارب به كشورهایی نظیر هندوستان بوده است. در سال‌های حاكمیت زندیه و پایتختی شیراز، نقاشی این دوره، سرفصلی برای شكل‌گیری پیكرنگاری درباری و اوج گیری آن در نیمه اول دوران حاكمیت قاجاریه می‌شود. در دوره قاجار نیز، به رغم اطلاعات ناقص و اندك از نقاشی شیراز، اما به اعتبار نقاشی‌های برجامانده بر در و دیوار سقف‌ها و كاشی‌های خانه‌های اعیان و اشراف و نامی چون لطفعلی صورتگر شیرازی، می‌توان مطمئن از حضور پویایی نقاشی در این سال‌ها شد.


غلامحسین صابر

غلامحسین صابر به توصیه خواهرش برای آشنایی با روش كار با رنگ و روغن مدتی را نزد «خلیل‌نگارگر»(۲) شاگردی كرد و از او روش كار با رنگ و ابزارهای آن، طریقه ساختن رنگ، بوم‌سازی و نیز شیوه كپی كردن را آموخت. «خیلی نكات دیگر از جمله آشنایی با رمبرانت، تیسین، رافائل و بسیاری از نقاشان ایتالیایی، هلندی و فرانسوی دیگر. داستان‌هایی از آن‌ها تعریف كردند كه مرا سخت شیفته آنان كرد به ویژه رامبرانت». (۳)

در یك نمایشگاه گروهی دانش‌آموزی، با پسر جوانی كه دانشجوی رشته پزشكی بود، آشنا می‌شود. او با دیدن كارهای صابر، از او می‌خواهد كه دیگر كارهایش را نیز به وی نشان دهد. وقتی كارهای دیگرش را دید به او گوشزد می‌كند: «كپی كردن كار درستی نیست و بی‌فایده می‌باشد. راه درست آن است كه خود نقاش مستقیماً از مردم و طبیعت الهام گیرد و به خلاقیت بپردازد. مرا دو سه بار برای طراحی از آدم‌ها به كوچه و بازار برد و روش طراحی از افراد را به من آموخت. بعد از آن دیگر او را ندیدم. اما سخن و كار او را انگیزه‌ی شد كه نقاشی من كاملاً متحول شود. دیگر كپی كردن را كار گذاشتم و مستقیماً به نقاشی از افراد و طبیعت پرداختم. از آن به بعد، كوچه‌ها، بازارها و... محل طراحی و آموزش من بودند. «شاهچراغ، مسجد نو، گود عربان، بازار حاجی و... از هر فرصتی برای این كار استفاده می‌كردم.» نقاشی را نیز به همین ترتیب ادامه می‌دهد. ابتدا از سیمای نزدیكانش و سپس مردم كوچه و بازار. دوران دبیرستان به همین ترتیب به پایان می‌رسد.

خیلی مایل بودم كارهایی از نقاشان هلندی به ویژه رمبرانت ببینم، ولی اصلاً چیزی در این زمینه سراغ نداشتم. چون اهل خرید مجله و كتاب بودم، یك بار اتفاقی مجله سخن را ورق می‌زدم، كه با تصویری از چهره رمبرانت برخوردم. مجله را خریده و هر جا كه می‌رفتم با خود می‌بردم و در هر فرصتی تصویر را نگاه می‌كردم. رمبرانت خیلی روی روحیه من تاثیر گذاشت. تكینك او را می‌پسندیدم و سایه روشن‌هایش برای من ایجاد شگفتی می‌كرد. بعد هم با ایلیا رپین آشنا شدم. روش قلم گذاری او را خیلی می‌پسندیدم. به تدریج كارهای بیشتری از این دو پیدا كردم و هر دو معلم و الگوی من شدند.»

مدرسه را كه تمام كرد، بلافاصله وارد دانشگاه شد. (دانشكده ادبیات رشته تاریخ و جغرافی ۱۳۴۳-۱۳۳۹) فضای دانشجویی و نوجویانه دانشگاه، نگاه او را به خود و اطرافش، وسعت و عمق بیشتری بخشید و مطالعات و نگاهش را به نقاشی جدی‌تر كرد.

«درایام تحصیل در دانشگاه، از كتابخانه آن استفاده زیادی كردم. مشاهده كتاب‌هایی مربوط به نقاشی، تاثیر عمیقی روی من گذاشت. آشنایی با نقاشان امپرسیونیست و همچنین نقاشان مدرن از آن زمان آغاز شد. با مشاهده هر چه بیشتر مجلات و كتاب‌های هنری، به این نتیجه رسیدم كه تنها از این طریق می‌توان به معلومات عمیق‌تری دست یافت. یادم می‌آ‎ید هر روزی را كه می‌خواستم برای نقاشی در فضای باز بروم، شب قبلش، مطالعه زیادی روی كار نقاشان مورد علاقه‌ام انجام می‌دادم تا به شیوه‌ای نزدیك به آن‌ها كار كنم.»

در همین ایام دانشجویی بود كه موسیقی كلاسیك را نیز كشف كرد و در طی سالیان بعد حداقل به عنوان شنونده‌ای خوب، هم آن را شناخت و هم به شاگردانش معرفی كرد. «آشنایی با موسیقی كلاسیك به پیشرفت فكری من كمك كرده و روی كارهای هنریم خیلی تاثیر گذاشته است. در كنار دانشجویان علاقه‌مندی كه مرتباً از چایكوفسكی، بهتوون، شوپن، وانگر و... صحبت می كرند، علاقه‌مند شدم تا آن را بهتر بشناسم. موسیقی كلاسیك در ابتدا، برایم نامفهوم بود و درك نمی‌كردم. ولی اصرار داشتم كه بفهمم. فكر می‌كردم كه حتماً چیزی در آن هست كه من نمی‌توانستم بفهمم. پس مدت زیادی دوام آوردم و گوش كردم.»

«فعالیت من در زمینه عكاسی نیز از همین دوران و با خرید یك دوربین «لوبیتل» شروع شد. به دلیل آشنایی با نقاشی،‌عكس‌ها بد از آب در نمی‌آمدند و حداقل كادربندی‌های خوبی داشتند. ولی چند سالی طول كشید تا فرصت و امكانات كافی برای پرداختن به عكاسی فراهم شود.»

بعد از پایان یافتن تحصیل در دانشگاه، جهت استخدام در آموزش و پرورش، یك‌سالی را در دانشسرای عالی تهران ادامه تحصیل می‌دهد. حضورش در تهران برای او فرصت مغتنمی بود تا به گالری‌ها سر بزند و همه‌ دار و ندارش را صرف خرید مجلات و كتب، به خصوص كتاب‌های مربوط به نقاشی و رمان كند. (۱۳۴۴-۱۳۴۳)

با استخدام در آموزش‌وپرورش، اولین سال‌های معلمی را در خرمشهر گذراند (۱۳۴۷-۱۳۴۴) سه سال تنهایی، كه تمام آن را یك‌سره صرف كار و مطالعه كرد. در سال‌های دانشجویی، وقتی در كتاب‌های كتابخانه، با آثار امپرسیونیست‌ها و پست امپرسیونیت‌ها آشنا شد، سخت شیفته این سبك از نقاشی شده بود. برای این كه اطلاعاتی از این نقاشان و روش كار آن‌ها كسب كند، هر مطلبی را گیر می‌آورد، می‌خواند. طبعاً مقالات به فارسی كم بود و به انگلیس فراوان.

نویسنده : حسن موریزی نژاد

پی نوشت:

۱- بنا شده در دوره حاكمیت اتابكان در فارس. قرن هفتم ه.ش

۲- از نقاشانی بود كه متاثر از صدرالدین شایسته و اولیایی كار می‌كرد و تكنیك پرداخت با آب‌رنگ را به خوبی انجام می‌داد.

۳- غلامحسین صابر نقاش. ادیب. فروتن. روزنامه عصر (شیراز). سال چهارم. شماره ۱۰۱۰، صفحه ۸

۴- هانیبال الخاص، بازگشت صابر به غم كم‌رنگی‌ها، روزنامه كیهان، سه‌شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۵۵، شماره ۱۰۸۱، صفحه ۹

۵- احمدرضا دالوند، از شیراز تا شیراز با رنگ، دنیای سخن، صفحه ۱۰۴

۶- بروشور نمایشگاه عكس، نگارخانه سبز، اردیبهشت ۱۳۷۶

۷- پیشین

۸- هانیبال الخاص، پیشین


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.