چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

موفقیت آئینی ملودرام


موفقیت آئینی ملودرام

نگاهی به روند مجموعه سازی در تلویزیون ایران

● یک: ارتقای کیفی تولیدات در دهه هشتاد

باید پذیرفت که روند شکل‌گیری مجموعه‌های تلویزیونی، از فروردین۱۳۵۸ تا اکنون، بسیار دستخوش تغییر شده چه از لحاظ انتخاب ایده، چه از نظر پرداخت متن و چه در رویکردی که کارگردانان در حوزه «دکوپاژ» به آن دست یافته یا دست می‌یابند.

سرمایه‌گذاری اصلی تلویزیون ایران در دهه شصت، بر پروژه‌های تاریخی متمرکز شده بود اما در دهه هفتاد این تمرکز به حوزه ملودرام تسری یافت و پروژه های بسیار پرهزینه از «پروژه های تاریخی صرف» به پروژه‌های تاریخی- آئینی تغییر جهت داد. در دهه هشتاد، قصه به گونه‌ای دیگر شد یعنی تمرکز بر آثار «مناسبتی- آئینی» از این «ژانر بومی»، ژانری محبوب مخاطبان ساخت؛ همچنین حضور مشاوران امور دینی در جمع سازندگان مجموعه‌هایی که ظاهراً ملودرام‌هایی شبیه ملودرام‌های دهه‌های پیشین بودند، وجوه آئینی این آثار را به شکل کم سابقه‌ای ارتقا داد. حضور این مشاوران، نه تنها مقصد نهایی متون این مجموعه‌ها را از «دلمشغولی‌های انسان مدرن» به «گمشده‌های انسان مدرن» تغییر جهت داد که «نگاه آئینی» را وارد زندگی روزمره میلیون‌ها انسان کرد که تصورشان از تلویزیون و برنامه‌هایش، صرفاً تفنن بود. [این شیوه را مهندس ضرغامی، به تازگی در یک سخنرانی، «مهندسی پیام» نامیده است بنابراین اختیار کردن چنین راهی نمی‌توانسته از سر اتفاق بوده باشد.] در آثار دهه هشتاد، ما اغلب با دو ایده اولیه برای هر مجموعه روبه‌رو بودیم. ایده نخستین، همیشه جلوی چشم بود اما ایده دوم، به شکلی پنهانی، حضور خود را در متن منتشر می‌کرد و همین ایده هم بود که سرنوشت نهایی این آثار را مشخص می‌کرد.

مثلاً این ایده نخستین می‌توانست اجرای نقشه سرقت باشد برای خالی کردن یک گاوصندوق [سریال «گاوصندوق»] یا سرکیسه کردن یک جوان پولدار [دلنوازان] یا بلندپروازی‌های جوانی که می‌خواهد ره صدساله را یک شبه برود [به کجا چنین شتابان] یا یک کلاهبرداری در حوزه انبوه‌سازی مسکن [رستگاران] یا... اما ایده دوم که قرار بود جانمایه ایده اول باشد، مسیر روایت را به نفع خود به دست می‌گرفت تا در نهایت، مقصدی آئینی را برای مجموعه ترسیم کند. چنین رویکردی در سه، چهار سال اخیر توانست «مناسبت‌سازی» را از ژانری با تولیدات محدود، به ژانری با تولیدات وسیع هر شبه ارتقای کمی دهد.

اکنون دیگر هیچ مجموعه‌ای در تلویزیون [مگر تولیداتی که سالها قبل زمینه ساخت‌شان برنامه‌ریزی شده مثل «در چشم باد»] نیست که از این دایره بیرون باشد یعنی برنامه‌ریزان تلویزیون، ابتدا به ارتقای کیفی مجموعه‌های مناسبتی روآوردند و پس از آن، با موفقیت این سیاست، آن را به کلیه تولیدات تلویزیون تسری دادند و در روند این تسری هم توانستند مخاطبان پرشماری را جذب این آثار سازند. چرا؟ نگاهی دقیقتر به این آثار، ما را به این نکته می‌رساند که سطح کیفی روایت چه در شکل‌گیری «متن»، چه در کلاس بازی‌ها و چه در کارگردانی اثر، به شکل چشمگیری افزایش یافته و به آن سطح قابل قبولی که در سینمای کیفی کشور سراغ داریم نزدیک شده. البته چنین سیاستی مختص تلویزیون ایران نبوده و نیست. آثاری مثل «گمشده» و «۲۴» نمونه‌های شاخص چنین رویکردی در سطح بین‌المللی‌اند. باید پذیرفت که رعایت چنین حد استانداردی در یک مجموعه تلویزیونی، چندان آسان نیست.

● دو: افزایــش واقع‌نمایی اجتماعی مجموعه ها

ارتقای کیفی تولیدات این دهه، منحصر به آثار پرهزینه یا با هزینه های قابل قبول اما به هر حال چشمگیر نشد. نمایش‌های صابونی هم به شکل غیرقابل انتظاری در این مسیر، ارتقای کیفی یافتند و اگر مشکل «زبان» نبود می‌شد به جرأت ادعا کرد که می‌توانستند بازار جهانی را از دست آثار مشابه امریکایی مثل «دوستان» به درآورند اما خب، همانطور که می‌دانید اینگونه تولیدات، بخش اعظم بار طنز خود را بر دوش طنز کلامی نهاده‌اند و با تبدیل زبان، از آن «طنز» بشدت کاسته می‌شود.

نکته مهم در این نمایش‌های صابونی این بوده و هست که آن روند «دو ایده بودن»، در آنها هم به اجرا درآمده [علی‌رغم اینکه این آثار ممکن است تفننی، بادکنکی و یک بار مصرف تلقی شوند] یعنی ایده نخستین ممکن بوده پرداختن به اهالی همه فن حریف یک روستا در اواسط دوره پهلوی اول باشد [شب‌های برره] یا گیر افتادن یک کلاهبردار غیرقابل پیش‌بینی که به شیوه فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» خود را نخود هر آشی کرده [مرد هزار چهره] یا بدبختی‌های زندگی آدمی از طبقه زیر متوسط [خانه به دوش] یا... اما در انتها، بینشی آئینی، تلویحاً و در چارچوب برخی دیالوگ‌ها و نتیجه‌گیری‌ها، مقصد نهایی این آثار را تعیین کرده است.

اتفاق دیگری که در مجموعه‌های دهه هشتاد به وقوع پیوست این بود که برخی از «خطوط قرمز» ورود به حیطه‌های تاریک جامعه، برداشته شد؛ خطوط قرمزی که در دهه شصت حداکثر می‌توانست در

مجموعه ای کم‌هزینه اما پربیننده مثل «آینه عبرت» خودش را نشان دهد که در آن ابزار استفاده از ماده مخدری سنتی به نمایش درمی‌آمد و در دهه هفتاد، این «عبور» به جایی رسید که نام مجموعه هم شد «خط قرمز» و اسرار مگو و تاریک جامعه در آن، به اشاره و تلویح، عنوان شد اما در دهه هشتاد، نه تنها این خطوط قرمز از سر راه مجموعه‌ها برداشته شد که صحبت درباره آن به برنامه‌های خانوادگی پنج شبکه هم راه پیدا کرد و اسامی انواع موادمخدر و شناخت شیوه مصرف به منظور آگاهی خانواده‌ها و همچنین تاریکی انواع دیگر جرائم اجتماعی، به وضوح عنوان شد. این شیوه توانست در قدم نخست به «واقع‌نما»یی این آثار بیفزاید و در قدم بعدی، اعتماد مخاطبان را نسبت به این مجموعه‌ها روزافزون کند و درنتیجه، آن «ایده دوم» راحت‌تر در ذهن مخاطبان جای گیرد. [دقیقاً همان مسیری که مهندس ضرغامی به تلویح و به تصریح در زمینه «مهندسی پیام» برشمرد.]

همچنین در این دهه بود که مجموعه «یوسف پیامبر (ع)» توانست رکورد میزان مخاطبان ایرانی و خارجی مجموعه‌ای تاریخی‌– آئینی را بشکند. گرچه از سوی منتقدان، به ساخت، متن و بازی‌های این مجموعه، ایرادات پرشماری وارد آمد با این همه مخاطبان عام یک مسیر را برگزیدند و مخاطبان خاص، مسیری دیگر را و در چنین بستری از رسانه‌محوری این قرن، همیشه حق، متوجه «وجه کمی» مخاطبان است! این مجموعه به ما آموخت که قصه‌های قرآنی، [جدا از این که کیفیت ساخت، متن یا بازی‌های اقتباس‌های تلویزیونی یا سینمایی‌شان تا چه میزان باشد] بالقوه قدرت جذب مخاطبان بسیار را در خود دارند.

یزدان سلحشور



همچنین مشاهده کنید