چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

تو نابغه ای پسر


تو نابغه ای پسر

سی ام مارس ۱۷۹۶ میلادی دانشجوی ۱۸ ساله ای پس از شام در خوابگاه دانشگاه «گوتینگن» آلمان سرگرم حل سه مسئله ریاضی شد که استادش به او تکلیف کرده بود.
او استعداد بالایی در حل مسئله …

سی ام مارس ۱۷۹۶ میلادی دانشجوی ۱۸ ساله ای پس از شام در خوابگاه دانشگاه «گوتینگن» آلمان سرگرم حل سه مسئله ریاضی شد که استادش به او تکلیف کرده بود.

او استعداد بالایی در حل مسئله های ریاضی داشت و استاد ، آینده بزرگی را برای این دانشجو پیش بینی می کرد.استاد غیر از تکلیف های عادی ، به عمد مسئله های سخت تری را برای او طرح می کرد.

دانشجو هم در عرض دو ، سه ساعت همه آنها را حل می کرد.

آن روز او در عرض کم تر از سه ساعت تکلیفش را به پایان رساند.وقتی کارش تمام شد در لا به لای دفترش چشمش به یک کاغذ اضافه خورد.روی کاغذ یک مسئله طرح شده بود با این مضمون : چگونه می توان یک ۱۷ ضلعی متساوی الاضلاع را با استفاده از یک پرگار و یک خط کش غیر مدرج رسم کرد؟

او بدون تعجب برای حل این مسئله هم تلاش کرد اما چند ساعت گذشت و به نتیجه نرسید.

پیش خودش فکر کرد شاید چون هر بار مسئله های ریاضی را راحت حل می کند ، این بار استاد موضوع سخت تری برای تقویت ذهنش مطرح کرده است.

پسر تیزهوش با سرسختی تمام به حل مسئله ادامه داد.کلنجار رفتن با یک پرگار و یک خط کش غیر مدرج ، تا پاسی از بامداد ادامه یافت و سرانجام مسئله حل شد.

روز بعد این دانشجو پیش استاد رفت و با کمی دلخوری گفت : برای حل آخرین مسئله ای که داده بودید تمامی شب را بیدار ماندم.فکر می کنم خیلی کند ذهن شده ام.امیدوارم مایوستان نکرده باشم.

استاد ، نگاهی به حل مسئله انداخت و از شگفتی خشکش زد : تو دیشب این مسئله را حل کردی؟»

پسر ، سری تکان داد و با شرمندگی گفت : بله ، اما خیلی طول کشید.

استاد ، یک پرگار و یک خط کش غیرمدرج به او داد و خواست بار دیگر روی کاغذ یک ۱۷ ضلعی متساوی الاضلاع بکشد.پسر ، این بار با مهارت کارش را انجام داد.

استاد ، با هیجان گفت : می دانی تو یک مسئله باز ریاضی را که دو هزار سال پیش طرح شده بود حل کرده ای ؟ ارشمیدوس هم نتوانسته بود آن را حل کند.نیوتن هم نتوانست.تو فقط در یک شب آن را حل کردی ؟ تو نابغه ای ! من هم روی همین مسئله کار می کردم و دیروز آن را به اشتباه به همراه تکلیفت به تو دادم.

سالها بعد آن دانشجو وقتی این خاطره را به یاد می آورد اظهار داشت : اگر در آن زمان کسی به من می گفت با مسئله ای بسیار سخت رو به رو هستم که طی دو هزار سال گذشته هیچکس نتوانسته آن را حل کند شاید هرگز نمی توانستم فقط در یک شب به جواب برسم.

آن دانشجو «فریدریش گاوس» بود که با حل همین مسئله ، نامش در دنیا پر آوازه شد.وی با تلاش خستگی ناپذیر ، یک ریاضیدان ، فیزیکدان و ستاره شناس نامور شد.

به طور معمول ، ما انسانها وقتی با چالش یا مسئله ای سخت رو به رو می شویم همیشه می خواهیم اطلاعات بیش تری درباره آن جمع کنیم.چون فکر می کنیم این اطلاعات برای حل آن مسئله یا چالش مفید خواهد بود.گاهی اما هر چه اطلاعات بیش تری دریافت می کنیم ترس و احتیاطمان نیز نسبت به آن مسئله بیش تر می شود.با این اطلاعات منفی ، موانع در راه حل مسئله بیش تر می شود و اعتماد به نفس ما هم فرسایش می یابد.

یک ضرب المثل چینی می گوید «گوساله از ببر نمی ترسد.» وقتی با چالشی مواجه می شویم ، آشنایی کم تر با شرایط پیرامون آن ، همیشه بد نیست.این باعث می شود بدون هراس و تردید ، برای حل مسئله تلاش کنیم.به طور کلی می توان گفت ترس کم تر محصول آشنایی کم تر است ؛ نظر شما چیست؟