چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آب حیات بر تشنگان مبندید


آب حیات بر تشنگان مبندید

هر آنچه در قرآن کریم و سنّت معتبر قطعی از جهت صدور و دلالت آمده مربوط به دین می باشد, و لازم است به حقانیّت معارف آن دو اعتقاد داشت و به احکام و دستورالعمل های آن ملتزم بود; زیرا هر دو منبع الهی بوده و مصون از خطا می باشند و تمام معارف آن دو حق است و اعتقاد باطلی در آن ها نیامده است, مگر این که خود به بطلان آن اشاره کرده اند مانند آنچه از افکار جاهلی صدر اسلام نقل شده است

هر آنچه در قرآن کریم و سنّت معتبر قطعی (از جهت صدور و دلالت) آمده مربوط به دین می باشد، و لازم است به حقانیّت معارف آن دو اعتقاد داشت و به احکام و دستورالعمل های آن ملتزم بود; زیرا هر دو منبع الهی بوده و مصون از خطا می باشند و تمام معارف آن دو حق است و اعتقاد باطلی در آن ها نیامده است، مگر این که خود به بطلان آن اشاره کرده اند. مانند آنچه از افکار جاهلی صدر اسلام نقل شده است.

صرف این که بخشی از معارف قرآن و سنت از طریق عقل قابل دسترسی باشد، دلیل بر غیردینی بودن آن نیست; چون عقل خود در مواردی به تأیید دین نیاز دارد. علاوه بر آن، همه نمی توانند به آن معارف عقلی برسند، حال آن که دین برای عموم مردم است.

● مقدمه

قرآن کریم، برای هدایت بشر از سوی خداوند نازل شده و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)نیز از سوی خدا مأمور هدایت مردم هستند و هرچه از طریق این دو منبع به ما می رسد، جزو دین به حساب می آید و مایه حیات است: «یا ایها الّذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم.» (انفال: ۲۴) ای کسانی که ایمان آورده اید ]به ندای[ خدا و پیامبر پاسخ مثبت دهید هنگامی که شما را به چیزی خوانند که زنده تان می سازد. مراد ما از دین بودن این است که اعتقاد به حقّانیّت تمام معارف قرآن کریم و سنّت قطعی (از جهت صدور و دلالت) و عمل به تمام دستورات و احکام آن دو ضروری و واجب است. در این رابطه از طرف برخی نویسندگان شبهاتی مطرح شده است که به بررسی آن ها می پردازیم.

● اشکال مربوط به دین بودن تمام محتوای قرآن و سنّت

گفته می شود: دین شامل اموری است که عقل و علوم بشری نمی تواند به آن برسد; زیرا در تلقی متجددانه، از رابطه دین و انسان، دین برای انسان است و آدمی در دینداری محققانه (نه مقلدانه) ابتدا تصوری از انسان محتاج به دین دارد، آن گاه دین را برای این انسان و رفع نیاز وی برمی گیرد.( ) و از طرفی، بعضی از احکام و معارفی که در قرآن و سنَّت آمده است و مربوط به امور عادی زندگی می شود، برای انسان قابل دسترس است و انسان با استفاده از ره آورد علوم، می تواند از دین بی نیاز شود. بنابراین، مسائلی از قبیل امور طبّی، سماوی و اجتماعی که در قرآن کریم و روایات آمده، جزو دین نیست و لزوماً صحّت ندارد.( )

در تبیین و توجیه این نظریه گفته شده است: شأن خداوند، فقط آمریّت و مولائیّت و شأن پیامبران و امامان(علیهم السلام)، منحصر در نبوت و امامت نمی باشد، تا همه سخنان آنان دین محسوب شود و برای ما الزام آور باشد. ممکن است خداوند از باب تفضّل و پیامبران با استفاده از عقل و علم لدنی خود مطالبی را گفته باشند.( )

● نقد و بررسی

این اشکال یکی از مهم ترین اشکالاتی است که فراروی مدعیان جامعیت دین و شمول آن نسبت به امور اجتماعی، سیاسی و علمی، با استفاده از متون دینی قرار گرفته است و برخاسته از توفیق انسان معاصر در علوم مختلف بشری بوده و مبتنی بر فرضیه ای خاص در باب قلمرو دین است که مفاد آن این است که انسان می تواند با استفاده از دانش عادی خود، بخش عمده ای از نیازهای خویش را برطرف کند و در این زمینه به دین نیازی ندارد. پس قلمرو دین، منحصر به اموری است که از طریق غیر وحی قابل دسترس نباشد.

از نقد این نظریه در باب قلمرو دین در جای دیگر به تفصیل سخن رفته است.( ) در این مقال علاوه بر بیان تهافت در کلام مطرح کنندگان این اشکال و بیان نتایج نامطلوب آن، با اثبات پیچیدگی وجود و نیازهای انسان و ناتوانی دانش عادی بشری در شناسایی آن دو و ظنی بودن اغلب یافته های علمی بشر، ثابت می شود که ما فقط در نیازهای انحصاری محتاج دین نیستیم تا احکام و معارف خارج از آن بخش در قرآن و روایات، دین محسوب نشود:

الف) تهافت در کلام

آنچه در دلیل این شبهه آمده است، با موارد متعدّدی از کلام مدافعان آن تهافت دارد. مثلاً آمده است:

دین یعنی کتاب و سنّت قطعی.( ) دین، نفس احکام و معارفی است که از ناحیه پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)به ما رسیده است.( ) دین، یعنی آنچه خداوند فرموده و آنچه در قرآن آمده و آنچه پیشوایان دین گفته اند.( )

یکی از مدافعان این نظریه، می نویسد: نسبت بین قلمرو دین و علم و عقل از نظر منطقی عموم و خصوص من وجه است، نه تباین یا تساوی; یعنی گزاره های واحد هم می تواند دینی باشد و هم علمی یا فلسفی، به شرطی که اعتقاد به آن بر آوردنده اهداف دین باشد.( )

ب) مدعای بی دلیل

کسانی که این نظریه را مطرح می کنند، بر مدعای خود دلیل نیاورده اند، بلکه اصلاً نمی توان به امتناع عقلی دخالت دین در امور مربوط به قلمرو علم و عقل، استدلال عقلی کرد. شاید تنها دلیل آنان این باشد که اگر دین در مورد اموری که انسان از طریق علوم بشری به آن می رسد، بیانی داشته باشد، لغو خواهد بود.

برای بیان نادرستی این سخن، کافی است ثابت شود که بیان دین در این گونه موارد لغو نیست. به نظر ما، اگر دین در امور مربوط به علوم بشری سخنی داشته باشد نه تنها لغو نیست، که در مواردی ضروری است. چنان که صاحب این اشکال نیز در جای دیگر معترف است،( ) که یکی از اهداف و رسالت انبیای الهی، یادآوری اموری است که عقل می تواند به آن ها برسد. مانند توحید که فطری نیز می باشد.

توضیح آن که آنچه با دانش بشری قابل دسترسی است، یکی از امور زیر می باشد:

۱) اموری که همه انسان ها درباره آن به نتیجه رسیده اند و هیچ اختلافی با هم ندارند.

۲) اموری که تنها متفکّران درباره آن به نتیجه رسیده اند و با هم اختلافی ندارند.

۳) اموری که تنها متفکران در مورد آن به نتایجی رسیده اند، ولی با هم اختلاف دارند.

۴) اموری که تمام انسان ها در مورد آن به نتایجی رسیده اند، ولی با هم اختلاف دارند.

حال باید دید، امور دنیوی، مانند مسائل اجتماعی و حکومتی، که در آن نسبت به دین احساس بی نیازی می شود، جزو کدام یک از موارد فوق است. در حالت اوّل، اگر دین سخنی نگوید، مشکلی پیش نمی آید و در حالت دوّم نیز ممکن است، به دلیل اعتماد مردم به دانشمندان، ضرورتی به بیان دین نباشد، ولی بیان دین لغو نیست; زیرا این بیان می تواند ارشاد به حکم عقل( ) و تأیید آن باشد. چنان که صاحب این اشکال نیز قبول دارد که در مواردی که دین مؤید عقل است و با توجه به تغییر و تحول در یافته های بشری و عدم اطمینان صد در صد به آن، به دلیل یقینی بودن معارف وحی، از آنچه پیامبران می آورند، تأثیر بیش تری می پذیریم.( ) مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی، یکی از اهداف دین را تأیید عقل در کشف حقایق، دانسته است.( ) در حالت سوّم، که برخی از اندیشمندان به خطا رفته اند، اعتماد مردم سلب می شود و نمی توان گفت: هر کسی به یکی از دانشمندان اعتماد کند; چون هرج و مرج پیش می آید. در این حالت و نیز در حالت چهارم، که حتی خود مردم هم اختلاف دارند، بیان دین ضرورت دارد.( )

به نظر می رسد، بیش تر مسائلی که علوم بشری به آن پرداخته و می پردازد، به ویژه آن بخشی که در قرآن و سنت نیز آمده است، حالت سوّم و چهارم دارند که بیان دین در آن موارد، نه تنها لغو نیست، بلکه ضرورت دارد. بهترین شاهد بر این مطلب وجود اختلاف شدید حتی بین دانشمندان است که در مذاهب مختلف فکری و اعتقادی گوناگون بشری ظهور پیدا کرده است که هر یک دیگری را خطا می داند و موجب شده، نتوان به یکی از آن ها اعتماد کرد. این نیست، مگر به دلیل پیچیدگی وجود انسان و محدودیّت دانش بشری و غیر یقینی بودن اغلب آن. برای روشن شدن مطلب درباره ابعاد و مراتب انسان و نیازهای او و نارسایی دانش بشری و نیاز به دین، توضیح مختصری می دهیم.

۱) انسان موجودی ذو ابعاد و ذو مراتب

انسان، این گُل سرسبد مخلوقات و خلیفه الهی، دارای ویژگی های منحصر به فردی است که از او موجودی پیچیده ساخته و شناخت دقیق وجودش را بسیار دشوار کرده است:( )

اگر به ظاهر آن پری پنهان بود آدمی پنهان تر از پریان بود

نزد عاقل زان پری که مضمر است آدمی صد بار خود پنهان تر است( )

یکی از ویژگی های انسان این است که از بدن مادی و روح معنوی تشکیل شده است و روح او می تواند، فارغ از بدن و به صورت مستقل زنده بماند. شواهد عقلی( )، تجربی، و نقلی( ) فراوانی برای اثبات این ویژگی انسان اقامه شده است که بحث از همه آن ها مجال وسیعی می طلبد. در اینجا فقط به آیه ای از قرآن کریم که انسان را ذو ابعاد معرفی می کند، اشاره می شود:

«بدأ خلقَ الانسان من طین ثُم جَعَلَ نَسْلَهُ من سلالة من ماء مهین ثمَ سَوّاهُ و نفخَ فیه من روحه.»( ) و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد، سپس ]تداوم [نسل او را از چکیده ای از آبی پست مقرر فرمود، آن گاه او را درست اندام کرد و از روح خویش در او دمید.

هویت واقعی انسان به روح اوست،( ) که خداوند در مرحله نهایی از خلقت انسان، بر جسم او می دمد. در مورد خلقت حضرت آدم(علیه السلام)آمده است که پس از دمیدن روح، خداوند به فرشتگان دستور داد، بر او سجده کنند: «اذ قال ربک للملائکةِ انّی خلقٌ بشراً من طین، فاذا سوَّیْتُهُ و نَفَختُ فیه من رُوحی فقعوا لَهُ ساجدین.» (ص: ۷۱ـ۷۲); آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل خواهم آفرید، پس چون او را کاملاً درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم سجده کنان برای او به خاک بیفتید. و همین بُعد انسان است که بعد از مردن و متلاشی شدن جسم اش باقی بوده( ) و نشانه های خداوندی را در خود دارد: «سنُریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبیَّن لهم الحق» (فصلت: ۵۳); به زودی نشانه های خود را در افق ها ]ی گوناگون [و در وجود خودشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حقّ است. شناخت همین بعد از انسان، شناخت خدا و بهترین معارف و غایت شناخت انسانی است که حضرت پیامبر(صلی الله علیه وآله)در مورد آن فرموده است: «مَنْ عَرَفَ نفسه فقد عَرَفَ ربَّه.»;( ) کسی که خود را شناخت خدایش را شناخته است. نهایت این که، همین بُعد انسانی است که علوم بشری به تمام و کمال قادر به شناخت آن نیست: «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلاً.» (اسراء: ۸۵); درباره روح از تو می پرسند، بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است.

ویژگی دوم انسان، ذو مراتب بودن اوست; یعنی چون اعمال اختیاری انسان در کمال او مؤثر است، دارای مراتب وجودی بس متعدد و گوناگون می باشد.( ) مراتب وجودی او از قعر حضیض ذلت تا اوج سریر عزت در تب و تاب و نوسان است. قرآن کریم می فرماید: «لکلٍّ درجات مما عملوا.»;( )برای هر یک ]از گروه صالحان و طالحان[ بر اساس اعمالشان درجاتی است.

انسان میان دو سوی نزدیک به بی نهایت قرار گرفته است; از یک سو، می تواند آن چنان رشد کند تا به اعلی مرتبه مقام قرب الهی برسد و از سوی دیگر، ممکن است آنچنان سقوط کند که به پست ترین مرتبه برسد و فروتر از حیوانات شود: «ثم رددناه اسفل سافلین الاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات.» (تین: ۵ـ۶); سپس او را به پست ترین (مراتب) پستی بازگردانیدیم، مگر کسانی را که گرویده و کارهای شایسته کرده اند. «اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون.» (اعراف: ۷۹); آنان چون چهارپایان، بلکه از آنان گمراه ترند. آنان بی خبران و غافلانند.

ویژگی سوم انسان چنان که از آیات قرآن کریم استفاده می شود این است که علاوه بر زندگی دنیوی، دارای زندگی برزخی و اخروی نیز هست: «و کنتم امواتاً فاحیکم ثم یمیتکم ثم یُحییکم ثم الیه ترجَعُون.» (بقره: ۲۸); مردگانی بودید و شما را زنده کرد، باز شما را می میراند و باز زنده می کند و آن گاه به سوی او بازگردانیده می شوید. «قالوا ربَّنا آمَتنا اثنتین و احییتنا اثنتین.» (مؤمن: ۱۱); می گویند: پروردگارا! دو بار ما را به مرگ رسانیدی و دو بار ما را زنده گردانیدی.

این دو آیه شریف، بیان می کند که خداوند انسان را دوبار می میراند و دوبار زنده می کند که زنده شدن اوّل در عالم برزخ و دوّم در عالم آخرت انجام می گیرد.( )

ویژگی چهارمی که از آیات قرآن برای انسان، به دست می آید، ارتباط وثیق بین زندگی دنیوی انسان و سعادت اخروی اوست، به نحوی که ثمره یا عین تک تک اعمال اختیاری دنیوی خویش را در آخرت خواهد دید:

«فَمن یعمل مثقالَ ذرة خیراً یره و من یَعْمَل مثقال ذرة شراً یره.» (زلزال: ۷ـ۸); پس هر که هم وزن ذره ای نیکی کند ]نتیجه[ آن را خواهد دید. و هر که هم وزن ذره ای بدی کند ]نتیجه[ آن را خواهد دید.

۲) نارسایی دانش بشری

پیشرفت روز افزون علوم بشری در کشف روابط بین پدیده ها و استخدام طبیعت و موفقیت های علوم انسانی در حوزه های مربوط به انسان، تحسین برانگیز است; لکن، چنان که دانشمندان بزرگ نیز اعتراف دارند، واقعیت این است که، بشر نتوانسته با بهره گیری از دانش خویش، به شناخت دقیق و کاملی از جهان و روابط بین اجزای مختلف آن، نایل آید; زیرا مدرکات عادی انسان بسیار محدود و معلومات او نسبت به مجهولاتش بسیار اندک است: «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً.» (روم: ۷); به شما از دانش جز اندکی داده نشده است. انسان از طریق علوم عادی خویش نمی تواند به تمام باطن امور دنیوی برسد، چه رسد به این که، شناختی از آخرت داشته باشد: «یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون.» (روم: ۷); از زندگی دنیوی ظاهر آن را می شناسند حال آنکه از آخرت غافلند.

مشهور است، انشتین پس از آزاد کردن انرژی هسته ای به خبرنگاران گفت: اکنون برای من معلوم گشت، نسبت معلومات بشر به مجهولات او مانند نسبت نردبان چند پله ای به فضای لایتناهی است و بشر از نردبان علم، جز چند پله بالا نرفته است.( )

از سوی دیگر، ظنی و خطاپذیر بودن غالب یافته های بشری که خود را در اختلاف شدید بین دانشمندان نشان داده، موجب سلب اطمینان نسبت به آن شده است. حتی کار به جایی رسیده که یکی از دانشمندان مشهور غرب مشاهده و عقل را منبع معرفت نمی داند.( ) و نیز خود صاحب این اشکال گوید: تاکنون یک قانون علمی صددرصد دقیق و غیر تقریبی به چنگ تجربه نیامده است.( )

گذشته از درستی یا نادرستی دو سخن مزبور، نمی توان با چنین نظری نسبت به یافته های تجربی، ادعا کرد که از طریق علوم عادی می توان تمام نیازهای واقعی انسان را شناخت و به بخشی از آن ها به درستی پاسخ داد و در آن قسمت از دین مستغنی شد!

۳) نیاز به دین در شناخت انسان

محدودیّت علوم بشری در شناخت انسان و ظنی بودن غالب آن و پیچیده بودن وجود انسان، موجب شده به رغم تلاش های فراوانی که برای شناخت ابعاد مختلف انسان صورت گرفته است، انسان شناسی غیر دینی نتواند، ابعاد وجودی انسان و تمام نیازهای واقعی او و رابطه اعمال انسان با نتایج اخروی آن ها را به طور دقیق شناسایی کرده و معضلات انسان را حل کند،( ) بلکه بیش تر پنهانگر ذات انسان در پرده حجاب بوده تا روشنگر آن( ) و خود دچار نوعی بحران شده است.( ) با این وصف، پاسخ هایی که علوم بشری به برخی نیازهای انسان می دهد، چندان قابل اطمینان نیست تا ما را از وحی بی نیاز کند. بنابراین، چاره ای نیست که از خالق انسان کمک بگیریم که آگاه به تمام ویژگی ها و نیازهای انسان است. «الله یعلم و انتم لا تعلمون.»;( ) و خداست که می داند و شما نمی دانید.

خداوند کریم با برانگیختن پیامبران و فرو فرستادن وحی به آنان، هر آنچه در سعادت انسان مؤثر بوده، بیان کرده است که برخی از آن برای بشر قابل دسترس است و برخی به نحوی است که خود انسان به هیچ وجه نمی تواند، درک کند: «و انزل اللّه علیک الکتاب و الحکمة و علّمک ما لم تکن تعلم.» (نساء: ۱۱۳); خداوند کتاب و حکمت به تو نازل کرد و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت. «و یُعَلّمُکم ما لَمْ تکونُوا تعلمون.» (بقره: ۱۵۱); آنچه را نمی دانستید به شما یاد می دهد.

از جمله آنچه در متون دینی آمده، معارفی است که ابعاد وجودی انسان و نیازها، هدف و وسیله رشد او را بیان می کند، تا انسان با آگاهی از خویش و عمل به دستورات دین به کمال مطلوب برسد: «قد انزل اللّه الیکم ذکراً و رسولاً یتلوا علیکم آیات اللّه مبیّنات لیخرج الذین آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الی النور.» (طلاق: ۱۰ـ۱۱); راستی که خدا سوی شما تذکاری فرو فرستاده است; پیامبری که آیات روشنگر خدا را برای شما تلاوت می کند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون برد.

علاوه بر قرآن کریم که وحی مستقیم الهی است، کلمات پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام)که ملهم به الهام الهی اند و خود مدارج عالی کمال را طی کرده اند، در شناسایی ابعاد وجودی انسان و نیازهای واقعی او و راه های جوابگویی به آن ها بسیار راهگشا است. همین ویژگی های متون دینی موجب شده تا انسان شناسی دینی که بر اساس تعالیم دینی شکل گرفته، نسبت به انسان شناسی های دیگر امتیازاتی مانند: اتقان (خطاناپذیری)، جامعیّت و توجّه به مبدأ، معاد و ساحت های مختلف وجود انسان، داشته باشد.

ج) نتایج غیرقابل قبول این اشکال

انحصار قلمرو بیانات دین به امور خارج از حیطه علوم بشری، علاوه بر اشکالاتی که گذشت، نتایج غیرقابل قبولی نیز دارد. از جمله:

۱) نسبی بودن دین: یکی از لوازم محدود کردن بیانات دینی به امور غیرقابل دسترس برای انسان از طریق عادی، این است که محدوده دین به تبع ضیق و سعه قلمرو کشفیات علوم بشری سعه و ضیق پیدا کند. یعنی با پاسخ دهی علوم بشری به نیازهای انسان، آن موضوع از حیطه دین خارج شده و با کشف نیازی از انسان که علوم قادر به جوابگویی آن نیست، موضوعی به موضوعات دین افزوده می شود. بنابراین، این شبهه علاوه بر این که با ثبات دین که در جای جای قبض و بسط به آن اشارت رفته است،( ) قابل جمع نیست، نتیجه اش نسبیَّت در قلمرو دین است.

۲) اختصاص دین به دانشمندان: لازمه دیگر شبهه مذکور این است که بیانات دینی مخصوص علما و اندیشمندان باشد، حال آن که به یقین، دین برای عموم مردم آمده است، نه دانشمندان و خواص فقط; گر چه از آنان غافل نیست و معارف در خور فهم آنان را هم در بردارد. ابن رشد در این باره می گوید: کان الشرع مقصوده الاول العنایة باالاکثر من غیر اغفال عن تنبیه الخواص.( ) مقصود اولی شرع عنایت به اکثر مردم است، بدون این که از آگاهی بخشیدن به خواص غفلت کند.

صاحب این اشکال نیز قبول دارد که متاع رایگانی که پیامبران آورده اند برای عموم مردم است. علاوه بر آن، مردم عادی به تمام یافته های علوم بشری دسترسی ندارند.

۳) عدم اعتماد به مطالب قرآن کریم: پذیرش غیردینی بودنِ برخی مطالب قرآن کریم و احتمال عدم صحت آن ها، به معنی وجود امور خلاف واقع در قرآن کریم بوده و با مبانی دینی و آنچه در آیات و روایات قطعی آمده منافات دارد; زیرا اوّلاً قرآن کریم کلام خداوندِ عالم به همه امور است و برای هدایت مردم به حقیقت و سعادت نازل شده است: «قل یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم.» (یونس: ۱۰۸); بگو ای مردم، حق از جانب پروردگارتان برای شما آمده است. با این وصف، نباید در قرآن چیزی غیر از حق راه داشته باشد; زیرا کتابی که کلام خداوند عالم به غیب است، چیزی نمی گوید که مطابق با واقع نباشد.( ) برخی از آیات قرآن نیز دلالت دارد که هیچ گاه باطل به ساحت مقدس قرآن راه ندارد و هیچ وقت احکام و معارف آن باطل نخواهد شد. مانند: «و انّه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید.» (فصلت: ۴۱ـ۴۲); و به راستی آن کتابی ارجمند است. از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی آید; وحی (نامه)ی است از حکیمی ستوده صفات. ثانیاً، چنان که در جای خود به اثبات رسیده است، روایات نیز سخنان معصوم(علیهم السلام)است که علمشان به علم الهی متصل می باشد و مصون از خطاست.

بنابراین، آیات و روایاتِ مربوط به امور دنیوی و مسائلی که علوم بشری به آن ها می پردازند نیز جزو منبع دینی بوده و باید احکام دینی مربوط به این امور، مورد عمل واقع شود و معارف آن نیز مورد ایمان و تصدیق قرار گیرد.

● اشکال مربوط به دین بودن تمام محتوای قرآن

گفته می شود: در قرآن کریم مقداری از افکار و عقاید باطل جاهلیّت آمده که علوم روز آن ها را تأیید نمی کند. با توجه به این که دین از طرف خدا بوده و حق می باشد، این امور را نمی توان دین شمرد. بنابراین، مسائلی از قبیل وجود جن و چشم زخم و... که در قرآن از آن ها یاد شده است، جزو دین نمی باشند. در نتیجه نمی توان گفت: هر آنچه را که در قرآن کریم آمده، باید جزو دین به حساب آورد.

طبق این اشکال وجود عقاید و باورهای نادرست در قرآن کریم قطعی است. علت یا علل ورود این عقاید به ساحت مقدس قرآن کریم، به دو روش تبیین شده است: یکی «تاریخ مندی قرآن کریم» و دیگری «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کریم» اینک به اختصار اشارتی به آن ها کرده، پاسخ می دهیم:

الف) تاریخ مندی قرآن

قرآن کریم به زبان بشری است و زبان بازتاب مستقیم جهانِ خارج و عینی نمی باشد، بلکه نشانه هایی معطوف به «تصورات» و «مفاهیم» ذهنی ای است که در ذهن خودآگاه یا ناخودآگاه جمعی افراد پایدارند. بنابراین، به جای دو واژه «لفظ و معنا» بهتر است از «دال و مدلول» استفاده شود. طبق این بیان، اگر قرآن کریم از «جن» و «چشم زخم» سخن می گوید، بدین جهت است که مردم صدر اسلام، وجود جن و مسأله زخم چشم و این قبیل امور را قبول داشتند. پس این الفاظ در قرآن، بر مفاهیم ذهنی آن ها دلالت دارد نه به وجود خارجی. تمام ارشادات قرآنی در مورد این امور، از جمله «سحر»، در سیاق نقل تاریخی است; بدین معنا که نصّ قرآن از «سحر» به عنوان نشانه ای تاریخی سخن می گوید. از این رو، برای اثبات وجود سحر، نمی توان به روایتی استناد کرد که در آن از مسحور شدن پیامبر(صلی الله علیه وآله)به دست یهودیان یاد می شود; زیرا واقعیّت فرهنگی آن زمان پدیده سحر را باور می کرد و در آن شک و تردیدی روا نمی داشت.( )

● نقد

اولاً، به نظر می رسد، این دیدگاه مبتنی بر نظریّه نشانه ای فردینان دی سوسور( ) زبان شناس سوئیسی است که آن را در کتاب «درس های زبان شناسی عمومی»( ) مطرح می کند. طبق این دیدگاه، الفاظ بر مفاهیم ذهنی دلالت دارد، نه بر جهان خارج و در همان مفاهیم ذهنی، استعمال می شود که ممکن است ما به ازای خارجی نداشته باشد. این نظر در باب وضع و دلالت الفاظ مورد انتقاد جدّی واقع شده( ) و اشکالاتی بر آن وارد است: یکی این که مفاهمه مشکل خواهد بود; زیرا ممکن است دو طرف سخن نسبت به شیء مورد نظر ذهنیت مشترکی نداشته باشد. دوم این که، قصد معنا از مقدمات استعمال است و نمی تواند از قیود مستعمل فیه باشد. اشکال سوم این است که با این وصف نمی توان از صحت حمل صحبت کرد.( )

ثانیاً، قرآن کریم چگونه براساس ذهنیت جاهلی سخن گفته است، حال آن که کلام الهی بوده و لفظ و معنای آن، از طرف خداوندی نازل شده است که به تمام اشیای آشکار و پنهان احاطه کامل دارد: «قل انزله الذی یعلم السرّ فی السموات و الارض.» (فرقان: ۶); بگو آن را کسی نازل ساخته است که راز در آسمان ها و زمین را می داند. «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.» (بقره: ۲); این کتابی است که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست، ]و[ مایه هدایت تقواپیشگان است.

ثالثاً، نه تنها، دلیل مقبولی بر خرافی بودن اعتقاد به واقعیت داشتن جن و چشم زخم، اقامه نشده است، بلکه به عکس، آیات و روایات متعددی بر وجود جن و چشم زخم دلالت دارد( ) که با این نظریّه به هیچ وجه قابل توجیه نیست. علاوه بر آن، وجود عقاید خرافی بدون ابطال در قرآن کریم و روایات، به منزله این است که انسان ها را در جهل و نادانی نگه دارد که با هدف بعثت و نبوت و نیز با حکمت خداوند منافات دارد.

ب) بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کریم

بر اساس این نظریّه، خداوند با آگاهی از موقعیت و شرایط اجتماعی حاکم بر جامعه عرب آن روز، برای این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)بهتر بتواند احکام متعالی را برای مردم بیان کند، برخی از عقاید و آداب و رسوم آنان را در قرآن کریم راه داده است. البته این عقاید و رسومات عرب جاهلی که در قرآن کریم آمده، بخش اندکی از قرآن را تشکیل می دهد و بدنه اصلی قرآن حقایق الهی و ابدی است. بنابراین، نباید وجود قانون بطلمیوسی را در قرآن کریم انکار کرد و از باطل شدن آن نتیجه گرفت که حکمی از قرآن باطل شده است.( )

از طریق دیگری نیز برای این نظریّه استدلال شده است، به این بیان که قرآن کریم به زبان قوم نازل شده است زیرا می فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه لیبیّن لهم.» (ابراهیم: ۴); و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا (حقایق را) برای آنان بیان کند. روشن است که به زبان قوم بودن، یعنی در قالب فرهنگ قوم بودن; زیرا زبان هر قوم آینه و تجلی فرهنگ و معتقدات و نظریه ها و جهان بینی آن قوم است.( ) قرآن کریم نخواسته، فرهنگ زمان عصر بعثت را نفی یا اثبات کند، بلکه از عقاید برای پیشبرد اهداف خود، که هدایت مردم است، استفاده کرده است.

● نقد

این نظریه اشکالات و پیامدهای نادرست متعددی دارد که چه بسا مورد قبول صاحبان آن نیز نباشد.( )

الف) اشکالات این نظریه

۱) با استناد به آیه، «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه لیبیّن لهم.» (ابراهیم: ۴) گفته شد: مراد از لسان، فرهنگ است که شامل اعتقادات و آداب و رسوم می باشد. این ادعا درست نیست; چون اولاً، اگر مراد از لسان فرهنگ باشد، همین آیه معنای روشنی نخواهد داشت; زیرا آنچه که برای بیان و تفاهم لازم است هم زبان بودن است، نه هم فرهنگ بودن. ثانیاً، واژه لسان در لغت و زبان عربی به معنای فرهنگ نیامده، بلکه به معنی زبان آمده است. ابن منظور گوید: و قوله عزوجل: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه» ای بلغة (= زبان) قومه. ثالثاً، بررسی آیاتی که در آن ها کلمه «لسان» به کار رفته است، خلاف این مدعا را ثابت می کنند; زیرا در تمام این موارد «لسان» به معنای نطق یا وسیله نطق آمده است.( ) مانند: «لا تحرک به لسانک لتعجل به.» (قیامت: ۱۶);( ) زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن ]= قرآن [حرکت مده.

۲) ناسازگاری این نظریّه با اهداف رسالت که همان زدودن غبار جهالت و اعتقادات باطل از چهره جامعه اسلامی و هدایت و رستگاری بندگان الهی است.

۳) تنافی با قداست قرآن کریم; زیرا لازمه چنین دیدگاهی، این است که قرآن کریم برای ابلاغ پیام خود، از عقاید باطل استفاده کند. به علاوه، اغراء به جهل نیز خواهد بود که با اهداف رسالت و حکیم بودن خداوند سازگار نیست.

۴) تعارض با صریح آیات متعددی از قرآن کریم، مانند: «انّه لقول فصل.» (طارق: ۱۳); در حقیقت قرآن گفتاری روشنگر است. «انّه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید.» (فصلت: ۴۲ـ۴۳) آیاتی که قرآن را هدایت برای عالمیان (هدیً للعالمین)( ) و نور (نوراً مبیناً)( ) و تبیان هر چیز (تبیاناً لکل شیء)( ) معرفی می کند. و از همه بهتر آیاتی که دارای واژه «حق» و «بالحق» می باشد که مکرر در قرآن کریم آمده است. مانند: «والذی اوحینا الیک من الکتاب هو الحق.»( ) و آنچه از کتاب، به سوی تو وحی کرده ایم، خود حق است.

ب) پیامدهای غیرقابل قبول این نظریه

۱) تقسیم معارف و احکام قرآن به ذاتی و عرَضی که برای تشخیص ذاتی از عَرَضی ملاکی ارائه نشده است. (عَرَض، فرهنگ و اعتقادات غلط زمانه می باشد.)

۲) از بین رفتن دوام و اعتبار احکام امضایی دوران نزول قرآن;

۳) از بین رفتن واقع نمایی قرآن در برخی موارد، حال آن که قرآن حق است و هیچ باطلی در آن راه ندارد.

۴) تردید مردم نسبت به قرآن کریم در آینده; زیرا علوم به مرور زمان، بطلان عقاید باطل جاهلی موجود در قرآن را ثابت می کند.

● چند نکته

۱) با توجه به این که قرآن کریم، به لغت عربی بوده و به زبان عرف عقلا است در آن از کنایه، تمثیل و تشبیه، برای بیان حقایق متعالی در برخی آیات استفاده شده است. مانند: «حتّی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حَمِئَة.» (کهف: ۸۶); تا آن گاه به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که ]خورشید [در چشمه گل آلود، غروب می کند. در این آیه شریفه، برای نشان دادن مشرق و مغربی که ذوالقرنین پیموده بود، تشبیه به کار رفته و اشاره به مغرب دارد( ) و از تعبیر «وجدها» استفاده می شود، مراد این است که ذوالقرنین خورشید را دید، گویی در چاه تاریک پنهان می شود، همانند دریانوردی که خورشید را می بیند که گویی در دریا فرود می رود.( )

۲) وجود مطالبی در قرآن که ممکن است مورد تأیید علوم تجربی نباشد، دلیل بر حقیقت نداشتن آن ها نیست; زیرا بسیاری از امور هستند که از حیطه علوم تجربی خارج اند و علوم تجربی حق اظهار نظر در مورد آن ها را ندارد. مگر علوم امروز، از راه تجربه، به معجزه های پیامبران، وجود فرشتگان و ده ها موضوع دیگر که در متون دینی آمده، رسیده است؟ گرچه حقیقت جنّ برای ما روشن نیست، ولی نباید منکر وجود آن شد، چون قرآن کریم نه تنها به وجود بلکه به مواد آفرینش آن نیز تصریح دارد: «و الجانّ خلقناه من قبل من نار السموم» (حجر: ۲۷); و پیش از آن، جن را از آتش خلق کردیم.

۳) موارد متعددی از اعتقادات غلط جاهلی، در قرآن کریم مورد انتقاد قرار گرفته است. مانند: «افحکم الجاهلیة یبغون و مَن اَحْسنُ من اللهِ حُکماً لقوم یُوقِنوُن؟» (مائده: ۵۰); آیا خواستار حکم جاهلیّت اند برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟ «ما جعل ازواجکم اللائی تظاهرون منهن امهاتکم.» (احزاب: ۴); آن همسرانتان را که مورد «ظهار» قرار می دهید، مادران شما نگردانیده است.

از این آیات و آیات دیگری که به نحوی اعتقادات و رفتار نادرست مردمان صدر اسلام را مورد انتقاد قرار داده است، استفاده می شود که قرآن کریم هیچ امر باطلی را بیان نکرده است، مگر این که به بطلان آن اشاره می کند و یا واضح البطلان می باشد. بنابراین، همه آنچه در قرآن کریم آمده حق و جزو دین می باشد.

● اشکال مربوط به دین بودن محتوای سنّت

عمده اشکال در مورد دین بودن تمام محتوای متون دینی، مربوط به سنّت بوده و این سؤال مطرح است که آیا تمام گفتار و رفتار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) جزو دین است و یا تنها بخشی از گفتار و رفتار آنان مربوط به دین است؟ آیا رفتار و گفتار مربوط به امور دینی فردی و یا امور سلیقه ای و ذوقی آن بزرگواران مثل رنگ لباس آنان، بر فرض نبود نص، به حکمی دلالت دارد و می توان استحباب را از این فعل معصوم استفاده کرد یا خیر؟( )

طرح این اشکال امروزه بیش تر جنبه سیاسی پیدا کرده است. مرحوم مهندس بازرگان که پیش تر خود، مدافع سر سخت دخالت دین در امور اجتماعی از جمله حکومت بود، در اواخر عمر خویش، سعی کرد نشان دهد که سیاست و حکومت در قلمرو دین نیست. وی در این زمینه می گوید:

در گفتارها و آموزش ها و کارهای ثبت شده از رسول خدا و ائمه هدی، سرشار از سفارش ها و دستورالعمل های زندگی جاری و دنیایی وجود دارد. مانند: طب النبی و طبُّ الرضا، کلمات قصار و نهج البلاغه حضرت امیر و نهج الفصاحه و حکمت ها و روایات رسیده از پیامبر گرامی و امامان، تقریباً در کلیه روابط و آداب زندگی. خطبه های نهج البلاغه و نامه های حضرت امیر، ضمن آن که شامل خداشناسی و دین شناسی و تعلیم و تربیت است، عنایت وافر نسبت به اخلاق و روابط اخلاقی، مسائل حکومت و اداره امت نیز دارد. حضرت رسول و امامان بزرگوار و بزرگان دین مانند هر انسان و بندگان مؤمن و برجستگان امت، علاوه بر وظایف رسالت و امامت، معلم و مصلح و موظف به خدمت و اعمال صالح بودند و می بایستی به مصداق «قد کان لکم فی رسول الله اسوةٌ حسنة» الگو و نمونه باشند. بنابراین، در کنار وظایف نبوّت و سوق دادن به خدا و آخرت، هر جا که عهده دار کاری برای زندگی شخصی یا عمومی شده اند به اصلاح و آموزش مردم و به دعوت به خیر یا امر به معروف و نهی از منکر نیز پرداخته، به عنوان انسان مسلمان و خدا پرست با ایمان مبادرت به خدمت و تربیت هم نوعان می کرده اند. تعلیماتی که از این نظرها داده اند، در عین ارزنده و ممتاز بودن، جزء دین و شریعت حساب نمی شود و مشمول «ان هو الاّ وحی یوحی» نمی گردد.( )

● نقد

این دیدگاه از جهات متعدد مورد نقد و انتقاد اندیشمندان کشورمان واقع شده است که پرداختن به تمام جوانب آن خارج از حوصله این نوشته است.( ) باید توجه داشت، روایاتی که گفتار و رفتار پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) را بیان می کند قابل تقسیم به دو دسته کلی متفاوت است:

۱) روایاتی که در بیان و تفسیر قرآن کریم وارد شده است، خواه به تقیید مطلقات و تخصیص عمومات و خواه به تفصیل مجملات قرآن بینجامد. مانند احکام نماز که اکثر قریب به اتفاق آن در سنّت آمده است. به یقین این بخش از افعال و رفتار حضرت نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام)حتّی اگر مربوط به امور دنیوی باشد، جزو دین است; زیرا با انضمام دو آیه زیر، وحیانی بودن این بخش از سنّت اثبات می شود:

«و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم لعلّهم یتفکرون.» (نحل: ۴۴); و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است، توضیح دهی، امید آن که آنان بیندیشند.

«ولا تحرک به لسانک لتعجل به انّ علینا جمعه و قرءانه فاذا قرأناه فاتبع قرءانه ثم انّ علینا بیانه.» (قیامت: ۱۶ـ۱۹); زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن (= قرآن) حرکت مده; چرا که جمع کردن و خواندن آن به عهده ماست! پس هر گاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن! سپس بیان ]و توضیح [آن ]نیز [به عهده ماست.

آیه اوّل به پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید: آنچه برای مردم نازل شده است برایشان بیان کن و توضیح بده. در آیه دوّم می فرماید: برای این کار عجله نکن، چون توضیح و بیان آن به عهده ماست. پس بیان و توضیحی که از سوی پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)درمورد آیات قرآن بیان می شود، جنبه الهی و دینی دارد.

۲) روایت هایی که بدون نظر به تفسیر قرآن کریم، به صورت مستقل وارد شده و شامل تشریع حکم یا بیان مسأله ای است. اشکالاتی که در این باب مطرح می شود، بیش تر مربوط به این بخش از رفتار و گفتار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و ائمه اهل بیت(علیهم السلام)است. سخن کسانی که روایات مربوط به این بخش را جزو دین نمی دانند، ممکن است، به یکی از دو امر مبتنی باشد که مربوط به مقام ثبوت مسأله می شود:

الف) امتناع عقلی دخالت دین در امور دنیوی;

ب) عدم عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)در امور دنیوی

در پاسخ به اشکال اول ثابت شد که هیچ دلیل قطعی به امتناع دخالت دین در امور دنیوی اقامه نشده است، بلکه در مواردی لازم است، دین به آن امور نیز بپردازد. مسأله عصمت در این امور نیز در دو بخش قابل بررسی است:

۱) عصمت به معنای عدم خطا در تطبیق شرعیات; یعنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) در تطبیق شرعیّات، مانند نماز، داوری و اجرای حدود خطا نمی کنند. تمام علمای شیعه جز شیخ صدوق و یکی از مشایخ وی این نوع خطا را از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار به دور می دانند.( ) علاوه بر این که، از آیات می توان بر این نظر استدلال کرد، عقل نیز حکم می کند، برای جلوگیری از سست شدن پایه ایمان مردم، باید پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و ائمه اهل بیت(علیهم السلام)مصون از این نوع خطا باشند.( ) از میان آیات متعدد، فقط به یک آیه اشاره می شود: «ولو لا فضلُ الله علیک و رحمتُهُ لهمَّتْ طائِفةٌ منهم أن یُضلّوک و ما یضلّون الّا انفسهم و مَا یضرونَک من شَیء و انزلَ اللهُ علیک الکتاب و الحکمه و علَّمکَ مالم تکن تعلم و کانَ فضلُ اللهِ علیک عظیماً.» (نساء: ۱۱۳); و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو نبود، طایفه ای از ایشان آهنگ آن داشتند که تو را گمراه کنند، ولی جز خودشان (کسی) را گمراه نمی سازند و هیچ گونه زیانی به تو نمی رسانند و خدا کتاب و حکمت بر او نازل کرد و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ بود.

از این آیه شریفه و نیز آیاتی که به اطاعت مطلق پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله)فرمان می دهد،( ) عصمت آن حضرت استفاده می شود.( )

۲) عصمت به معنی مطابق با واقع بودن گفتار و رفتار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام): برای اثبات عصمت پیامبر اکرم و ائمه اهل بیت(علیهم السلام)در این امور نیز دلیل عقلی اقامه شده است; به این بیان که این نوع خطا نیز به اعتماد و ایمان مردم صدمه وارد می سازد و با حکمت و اهداف رسالت منافات دارد. همچنین دلایل نقلی متعددی بر این مطلب دلالت دارد که مجال ذکر آن ها نیست. از روایات متعددی مقام علمی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)استفاده می شود که در کتب روایی شیعی و سنّی به ویژه «اصول کافی» و «بصائر الدرجات» آمده است. در این جا به ذکر دو حدیث بسنده می کنیم:

حدیث اول: ابواسحاق نحوی گوید: بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم و شنیدم می فرمود: «خدای عزوجل پیغمرش را به محبّت خود تربیت کرد و سپس فرمود: "تو دارای خلق عظیمی هستی" (قلم :۴) و آنگاه کار را به او واگذار کرد و فرمود: "هر چه را پیغمبر برای شما آورد بگیرید و از هر چه منعتان کند باز ایستید" (حشر:۷) و باز فرمود "هر کس از رسول خدا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است" ( نساء : ۸۰) پیغمبر خدا کار را به علی واگذار کرد و او را امین شمرد، شما ]شیعیان [تسلیم شدید و آن مردم ]اهل سنّت [انکار کردند. به خدا ما شما را دوست داریم. هر گاه بگوییم، بگویید، و هر گاه سکوت کنیم، سکوت کنید، و ما واسطه میان شما و خدای عزوجلّ هستیم، خدا برای هیچ کس در مخالفت امر ما خیری قرار نداده است.»( )

حدیث دوم: امام رضا(علیه السلام) می فرمایند: «خداوند به پیامبران و ائمه (صلوات الله علیهم) توفیق بخشیده و از خزانه علم و حکم خود آنچه به دیگران نداده، به آنان داده است. چون خدای عزوجل بنده ای را برای اصلاح امور بندگانش انتخاب فرماید، سینه اش را برای آن کار باز کند و چشمه های حکمت در دلش گذارد و علمی به او الهام کند که از آن پس، از پاسخی در نماند و از درستی منحرف نشود.»( )

بنابراین، می توان گفت: تمام رفتار و افعال حتی امور سلیقه ای و شخصی پیامبر اکرم و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) به نحوی در استنباط احکام حائز اهمیت است و می توان آن ها را جزو دین شمرد، مگر دلیلی بر خلاف آن اقامه شود; زیرا افعال آن بزرگواران در مسیر کمال انسانی است و در تمام شؤون، رضایت خداوند را مد نظر داشته اند. پس از هر عملی که آن ها انجام می دهند، حداقل عدم حرمت و از هر کاری که ترک می کنند حداقل عدم وجوب آن، استفاده می شود، مگر این که ثابت شود آن ها به جهت تقیّه صورت گرفته است. همین اندازه در دینی بودن افعال پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام)کافی است. این مقدار از استناد به افعال آنان وقتی اهمیت بیش تری پیدا می کند که قایل شویم، با شک در تکلیف، نمی توان برائت عقلی جاری کرد.( ) علاوه بر آن، حتّی اگر در باب شک در تکلیف، قایل به اصالت برائت عقلی، شویم، بعد از فحص می توان برائت عقلی جاری کرد; ولی با دیدن یک عمل از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)بدون فحص، می توان حکم به عدم حرمت یا اباحه آن نمود. از سوی دیگر، اصل برائت ممکن است، مکروه بودن یک فعل را نفی نکند.

گفتار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) اگر از جهت سند و صدور مشکلی نداشته باشد، به دلیل مطابق با واقع بودن می توان آن را مبنای نظریه علمی قرار داد; مگر یک دلیل قطعی خلاف آن اقامه شود یا متن حدیث در آن مطلب غیر صریح باشد. بنابراین، سخنی که حاکی از اشتباه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یا ائمه اهل بیت(علیهم السلام)باشد، مردود و غیر قابل قبول است، از جمله این که در کتب اهل سنّت آمده است: حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) از نخلستانی عبور می کردند، دیدند گروهی به تلقیح نخل مشغولند. حضرت فرمودند: گمان نمی کنم در این کار فایده ای باشد. آنان از این کار دست کشیدند. در نتیجه، آن سال نخل ها خرما ندادند، وقتی ماجرا را به حضرت خبر دادند، فرمودند: "اذا کان شیء من امر دنیاکم فانتم اعلم به و اذا کان من امر دینکم فالی." شما در امور مربوط به دنیایتان از من آگاه تر هستید و اگر مسأله ای مربوط به دینتان بود، به من مراجعه کنید.

این روایت و شبیه به آن در منابع شیعی وارد نشده و مخالف با آیات و روایات فراوانی است که دلالت بر عصمت حضرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)دارند. به علاوه، این کار اضرار به غیر است که هر عاقل مؤمنی از آن پرهیز می کند و به چیزی که علم ندارد، حکم نمی کند، چه رسد به پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) که از کمال عقل برخوردار می باشند. خود حضرت در این زمینه فرموده اند: لا بعث اللّه نبیاً و لا رسولاً حتّی یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته.( ) خداوند نبی و پیامبری را جز برای تکمیل عقل مبعوث نسازد و عقل او بهتر از تمام عقل های امتش باشد.

مصطفی کریمی

پاورقیها:

۱۹ـ ر.ک. به: دکتر رؤف عبید، انسان روح است نه جسم، ترجمه زین العابدین کاظمی / محمود رجبی، پیشین، ص ۵۶ و ۵۷

۱۴ـمحمدتقی جعفری،تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی مولوی ج۲، ص ۴۷

۱ـ عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ سوم، موسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۳، ص ۵۶۲

۱۵ـ جلال الدین محمد رومی، مثنوی، دفتر دوم ابیات، ۴۲۵۵

۱۷ـ ر.ک. به: عبداللّه جوادی آملی، انسان در اسلام، ص ۳۰ / عائشة بنت الشاطیء، القرآن و قضایا الانسان، ص ۱۷۹ ـ ۲۰۴ / عبدالله نصری، مبانی انسان شناسی در قرآن، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۸ / محمود رجبی، انسان شناسی، ص ۴۰ ـ ۵۰

۱۶ـ ر.ک. به: ابن سینا، الشفاء الطبیعیّات الفن السادس، الفصل الاول / محمد صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة، ج ۸، السفر الرابع، الباب الاول، الفصل الاول، ص ۶ ـ ۱۱ / دکتر محمد حسن احدی و شکوه السادات بنی جهانی، علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی، ص ۱۸ ـ ۲۱.

۱۸ـ سجده، آیه ۷ ـ ۸ و نیز مؤمنون، آیه ۱۲ـ ۱۴.

۱۳ـ ر. ک: حسینعلی علی اکبریان، ص ۲۳۷ـ۲۳۸

۱۲ـ ر.ک. به: علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تعلیقه استاد حسن حسن زاده آملی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۷ هـ.ق، ص ۳۴۷

۱۱ـ ر. ک. به: عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، ص ۲۷۲

۱۰ـ در مورد حکم ارشادی ر. ک. به: محمد رضا مظفر، اصول الفقه، قم، اسماعیلیان، ج ۲ ـ ۱، ص ۲۲۷ و ج ۴ ـ ۳، ص ۱۳۴

۲ـ همو، نوار "انتظار ما از دین"

۲۴ـ محمد حسین الطباطبایی، پیشین، ج ۱، ص ۱۱۲ ـ ۱۱۳

۲۱ـ محمدباقرمجلسی،بحارالانوار، ج۲، ص۳۲،روایت۲۲،باب ۹

۲۷ـ عبدالکریم سروش، صراط های مستقیم، ص ۳۷ / قبض و بسط تئوریک شریعت، ص ۵۹۶

۲۲ـ محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج ۳، ص ۶۶

۲۸ـ ر.ک. به: محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۵۸

۲۰ـ ر.ک. به: خواجه نصیرالدین الطوسی، بقای روح، در کتاب بقای روح یا جسم، نوشته پرویز تاجدار

۲۶ـ ر.ک. به: کارل ریسموند پوپر، حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام، ص ۳۰ و ۳۵

۲۳ـ انعام، آیه ۱۳۲ و احقاف، آیه ۱۹

۲۹ـ ر.ک. به: ارنست کاسیر، رساله ای در باب انسان، ترجمه بزرگ زاد، ص ۴۶

۲۵ـ به نقل از: احمد امین، رسالة الاسلام، سال چهارم، شماره ۲، ص ۲۴

۳۵ـ ر. ک. به: نصر حامد ابوزید، «تاریخمندی; مفهوم پوشیده و مبهم»، ترجمه و تحقیق محمدتقی کرمی، نقد و نظر، سال سوم، ش چهارم، پاییز۱۳۷۶، ص ۳۶۰، ۳۳۴، ۳۳۵، ۳۵۷، ۳۶۰

۳۱ـ بقره، آیه ۲۱۶ و ۲۳۲. آل عمران، آیه ۶۶ و نور، آیه ۱۹

۳۸ـ فرانک ر. پالمر. نگاهی تازه به معنی شناسی، ترجمه کورش صفوی، چاپ اول، تهران، مرکز نشر، ۱۳۶۶، ص ۵۳ـ ۵۵

۳۷- Corsde Linguistique generale.

۳۹ـ ر. ک. به: محمد کاظم خراسانی، کفایة الاصول، ص ۳۱

۳۳ـ ابن رشد، محمد بن محمد الاندلسی المالکی، فصل المقال، بیروت، ۱۹۹۷، ص ۱۱۷

۳۰ـ بحران انسان شناسی غیردینی، در چهار محور زیربیان شده است: الف) ناسازگاری تئوری ها و فقدان انسجام درونی; ب) فقدان داور کارآمد و مورد اتفاق; ج) نادیده گرفتن گذشته و آینده انسان (مبدأ و معاد); د) ناتوانی از تبیین مهم ترین پدیده های انسانی.

۳ـ ابوالقاسم فنایی، "انتظار بشر از دین، درنگی در صورت مسأله"، نقد و نظر، سال دوّم، ش سوّم و چهارم، مسلسل ۷۰۸، ص ۲۹۲

۳۲ـ مثلاً گوید: خود دین ثابت است، یعنی آنچه خداوند فرموده و آنچه در قرآن آمده و آنچه پیشوایان دین گفته اند. (عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص ۵۰۲)

۳۴ـ محمدحسین طباطبایی،پیشین، ج۷، ص۱۷۳ وج۱۷،ص ۴۲۴

۳۶- Ferdinan de Saussur.

۴۸ـ نحل، آیه ۸۹

۴۲ـ هدایت الله جلیلی، «وحی در همزبانی با بشر»، کیان، ش ۲۳، ص ۴۰

۴۳ـ ر. ک. به: محمّد علی ایازی، «نقد و بررسی بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن»، نامه مفید، ش ۱۰، تابستان ۱۳۷۶ / مصطفی حسینی طباطبایی، «زبان قوم نه فرهنگ ایشان»، بیّنات، سال دوّم،۱۳۷۴،ش۲/محمدحسین الطباطبایی،المیزان، ج۷،ص ۱۷۳

۴۷ـ نساء آیه ۱۷۴

۴۵ـ و نیز در این معنی آیه ۹ سوره بلد و آیه ۲۴ سوره نور را می توان نام برد.

۴۰ـ مانند: سوره جن که در آن به وجود جنّ و گوش به قرآن دادن آن ها اشاره شده است و نیز روایاتی که در این باب آمده است. و در مورد چشم زخم مانند: سوره یوسف، آیه ۶۷ و سوره قلم، آیه ۵۱. علامه طباطبایی معتقد است: همه مفسران «لیزلقونک بابصارهم» (قلم: ۵۱) را چشم زدن دانسته اند. ر. ک. به: ترجمه المیزان، ج ۲۰، ص ۸۶. حضرت علی می فرماید: «العین حقّ» نهج البلاغه، کلمه قصار ۴۰۰ و مراد از حق، حقیقت داشتن است.

۴۴ـ حسن مصطفوی،التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۱۰، ص ۱۹۱

۴۹ـ فاطر، آیه ۳۱ و زمر، آیه ۴۱

۴ـ ر. ک. به: مصطفی کریمی، قرآن و قلمروشناسی دین، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته علوم قرآنی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، سال ۱۳۸۰، ص ۹۲ ـ ۱۱۳

۴۱ـ بهاء الدین خرمشاهی، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن» بیّنات، ش ۵، ص ۹۲ـ ۹۷

۴۶ـ آل عمران، آیه ۹۶

۵۹ـ محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، ج ۲، ص ۲

۵۳ـ مهدی بازرگان، خدا و آخرت هدف بعثت انبیاء، ص ۷۶

۵۲ـ ر. ک. به: مصطفی ملکیان و دیگران، گفتگوی فلسفه فقه، چاپ اول، مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی، بهار ۱۳۷۷، ص ۱۸

۵۶ـ ر.ک.به: همان، ج۳، ص ۱۸۱ـ۸۲

۵۱ـ محمد محمود حجازی، التفسیر الواضح، الطبعة العاشره، بیروت، دارالجلیل، ۱۴۱۳، ج ۲، ص ۴۲۶

۵۴ـ جهت آگاهی از تفصیل مطلب ر. ک. به: حسینعلی علی اکبریان، پیشین، ص ۱۵۳ـ ۱۷۷. و نیز برای نقد سخن مهندس بازرگان ر. ک. به: عبدالله نصری «تکامل انسان هدف بعثت انبیاء»، کتاب نقد، سال اول، شماره دوم و سوم، بهار و تابستان ۱۳۷۶، ص ۲۸۳ـ ۳۱۴ / آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء، ص ۳۴۳ـ ۳۶۸.

۵ـ عبدالکریم سروش، فربه تر از ایدئولوژی، چاپ اول، تهران، صراط، ۱۳۷۲، ص ۵۵

۵۵ـ ر.ک. به: جعفر سبحانی، الاهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، الطبعة الثانیة قم، منشورات المرکز العالمی للمدرسات الاسلامیة، ۱۴۱۱ هـ، ج ۳ ص ۱۷۹

۵۸ـ ر.ک محّمد حسین الطباطبایی، المیزان، ج ۲، ص ۱۳۷. و ج ۵، ص ۸۲

۵۰ـ محمدبن عمر فخرالدین الرازی، مفاتیح الغیب، الطبعة الاولی، بیروت دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۱۰ هـ. ق، ج ۲۲ـ ۲۱، ج ۱۴۱. ۷۵ / محمد محمود حجازی، التفسیر الواضح، الطبعة العاشره، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۳ هـ.ق، ج ۲، ص ۴۳۶

۵۷ـ «ما ارسلنا من رسول الالیطاع باذن اللّه». (نساء ۶۴) به انضمام آیه «مَن یطع الرسول فقد اطاع الله» (نساء/۸۰)

۶۲ـ المتقی بن حسام الدین الهندی، کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۴۶۴ـ ۴۶۵ حدیث ۳۲۱۷۶ / محمود آلوسی، تفسیر روح المعانی، ذیل آیه ۳۹ سوره نحل

۶۰ـ همان، ج ۱، کتاب الحجة، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، ح ۱

۶ـ همو،مدارا ومدیریت، چ اول، تهران، صراط، ۱۳۷۶، ص ۶۶

۶۱ـ مثل آنچه شهید صدر قائل است. ر.ک. به: السید محمدباقر الصدر، المقرر السید محمود الهاشمی، دروس فی علم الاصول، بیروت، دارالمعارف، ۱۴۱۰ هـ.ق، ج ۱، ص ۴۶

۷ـ همو، قبض و بسط تئوریک، شریعت ص ۵۰۲

۸ـ ابوالقاسم فنایی، پیشین، ص ۳۰۰

۹ـ ر.ک. به: عبدالکریم سروش، خدمات و حسنات دین، در کتاب مدارا و مدیریت، ص ۲۵۰

جهت اطلاع بیش تر از مباحث مربوط به جن و چشم زخم ر. ک. به: عبدالکریم نوفان عبیدات، عالم الجن فی ضوء الکتاب و السنة، ص ۷۹ ـ ۸۹ و ۱۱۵ـ ۱۷۰ / تفسیر مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۲۸ / تفسیر المیزان، ج ۲۰، ص ۸۶ ـ ۹۰ (ترجمه فارسی) / تفسیر نمونه، ج ۲۴، ص ۴۲۶

http://www.erfanifar.blogsky.com



همچنین مشاهده کنید