دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
نگران نباش, بالاخره چراغ ها را روشن خواهم کرد

ساده و سرراست. نه! سهل و ممتنع. «کاملیا گل من» از کجای ادبیات داستانی ایران سر درآورده؟ کتابی که محل وقوعش در تلاقی جوانی و زنانگی است، نه به کلیشههای ادبیات زنان روی خوش نشان میدهد و نه از شیوههای مألوف جواننویسها و جوانینویسها تبعیت میکند. کتاب ۱۱۲صفحهای خانم آذر معصومی در قالب یادداشتهای روزانه زنی آبستن، فارغ از تجربه نسلی، وضعیت تازهای را رقم میزند که ظاهرا بهراحتی تن به ادبیاتشدن نمیدهد. شأن سهل و ممتنع کتاب هم از همین خصیصه ناشی میشود. کتاب، با نامگذاری شروع میشود و با «سلام بر کوچه» خاتمه پیدا میکند. تمام ماجرا هم خلاصه در تصمیم خانم مترجمی است که پس از جدایی از همسر نقاش خود، برآن شده تا با روزنگاری، سنگهایش را با جنین نامتولد در بطن خود وا بکند. «کاملیا» نامی است که زن برای بچه نه هنوز متولد خود برگزیده است.
به عبارتی با دیالوگ دو زن روبهرو هستیم که یکی در تنهایی و دیگری در سکوتی تاریک، مثل تاریکیهای کلمه، رنجنامه تنهایی را بازگو میکنند که در زیر شنزارهای کلیشه، دفن شدهاند. جهان«کاملیا گل من» چنان است که بهجز این دو، همه آدمهای دیگر، غریبه و ناشناساند. از اینرو، مکالمه میان مادر و جنین محملی است تا شکلی از حیات مجال بروز پیدا کند. خارخار ذهنی حاصل از خواندن «کاملیا گل من» در وهله اول از تصمیم راوی ناشی میشود، نوشتن برای زنی دیگر، زنی در آینده به نیت سپریشدن وقت. بدون هر دلیل استعلایی یا توجیهات متعارف. بهجز این، برای این زندگی هیچ رگه ارزشمندی که به ثبت و ضبط آن بیارزد، باقی نمانده است. از بُعد تئوریک، میتوان دامنه بحث را تا آنجا وسعت داد که ادبیات از منظری محذوف میتواند مدلی از گفتوگوی شیداگونهای میان زنی آبستن و جنین جاخوشکرده در جایی مجاور دل باشد.
هرقدر که نویسنده- مادر گفتوگو را پیش میبرد، جنین به لحظه تولد نزدیک و نزدیکتر میشود. یک بدن در فرآیند تبدیل به دو بدن، قصه را شکل میدهد. هیچ نیازی به صفآرایی تکنیکهای داستاننویسی و توسل به درس پسدادنهای کارگاهی نیست. زن، مترجمی است که بنابر اقتضای تنگناهای مالی تدریس هم میکند. همسر سابقش نقاشی است که او نیز در هزار خم دوزخی حیات روزمره به ناچار صحنه را ترک کرده است. هر جا که در رمان پای مرد غایب به میان میآید، هیچ لحن خصمانه و کین توزانهای در کار نیست. مرد، گناهی ندارد بهجز اینکه غایب است. جنین نیز غایب است و زن از پدر غایب برای کودک غایب حرف میزند. «کاملیا گل من» کتاب شجاعانهای است.
ساختار این رمان نمونههایی در ادبیات غرب دارد، ولی تهور نویسنده در امکانپذیری این داستان به زبان فارسی آنقدر چشمگیر و بدیع است که تیپولوژی ساختارشناختی رمان به محاق میرود. آنچه «کاملیا گل من» را از «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» اوریانا فالاچی و «فضیلتهای ناچیز» ناتالیا گینزبورگ متمایز میکند، انتخاب برش هوشمندانهای از زندگی معاصر است که تن، زن و زندگی شهری را به هم پیوند میدهد. «کاملیا گل من» جابهجایی و جهش حوزه زندگی خصوصی و عمومی را به خوبی نشان میدهد. منویات زندگی خصوصی با عمومی جا عوض کردهاند. به عبارتی هرقدر دولت در حوزه عمومی «مهر ورزید»، شهروندان در حوزه خصوصیشان به دولتکهایی مبدل شدند که «بودجه تصویب میکنند.» یادداشتهای روزانه مادر آبستن، از این جنبه بیشباهت به خاطرات دولتمردان بازنشسته یا سیاستمداران متنفذ نیست.
زن با جنین در شکم خود برای معاینه پزشکی، بودجه تصویب میکند. برای لباس و زایمان و هزینههای سکونت، تراز مالی ایجاد میکند. وقتی پزشک به راوی خواندن چند کتاب را پیشنهاد میدهد، زن داستان ترجیح میدهد به جای کتاب فروشیهای در دسترس محل سکونتش به انقلاب برود. در انقلاب، خاطره زندگی ویرانشده در شش الی هشتسال گذشته بهطور گسسته مرور میشود. کافهها و تئاترها و کتابفروشیها هنوز هستند، ولی کافهنشینها و مخاطبان کتابها و تئاتربینها گویی ناپدید شدهاند. اینجاست که زن با حضور در مکان، نسبتهای ویژهای با کلمه و حتی نوشتار زنانه پیدا میکند. بیجهت نیست که راوی احتمالا با رگهای از طنز به ادبیات زنان دهه گذشته با این تعبیرات اشاره میکند: «نگران نباش، بالاخره چراغها را روشن خواهم کرد.» (صفحه ۶۵) انگار که جنین هنوز متولد نشده، از قبل با آثار نویسندگان زن ایران آشناست.
راوی «کاملیا، گل من» رابینسون کروزوئهای ایرانی است که در هیات زنی آبستن از همه آدمهای پیرامونش دور است. برخلاف تصور اولیه، رمان با تولد بچه خاتمه نمییابد، بلکه با دیدار ناگهانی همسر سابق راوی و حرکتش از خیابان به طرف کوچه مدار کامل میشود. گذشته از این سیر، روایت به نحوی است که هیچ احتیاجی به استفاده یا پرکردن خلأهای داستان از طریق شگردهای پیشساخته حس نمیشود. نویسنده با موفقیت از آماتوریسم مستتر در شخصیت راوی صیانت کرده است. در لابهلای واگویههای رها و عاری از تصنع یادداشتهای روزانه فضاهای توریشکلی فراهم آمده که ذهنیت حاکم بر آدمهایی با تاریخی معین به خوبی بروز پیدا میکند. «از پس مرورکردن گذشته خودم برنمیآیم. شاید روزی-بعدها- بروم سراغش. اما به این کاری که حالا دارم میکنم نمیشود گفت مرورکردن، بیشتر مرور نکردن است. دارم چیزهایی را که به ذهنم میرسند، نمیگویم.» (صفحه ۲۲) سردرگم و گرفتار اشیا، دلواپس ناکامی و نابسامانی، با ترجمه و خیاطی و بافتنی و دست آخر، تنهای تنها، زن سیساله کشور بدون بالزاک، بالاخره راهش را کج میکند و به کوچه سلام میدهد.
مرجان مفید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست