جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نظام های مختلف اقتصادی را چگونه تحلیل کنیم


نظام های مختلف اقتصادی را چگونه تحلیل کنیم

برای آنکه اقتصاد سیاسی پایدار و خوش بنیه ای داشته باشیم, نیازمند آنیم که مفروضات مربوط به نیکخواهی و دانش فراگیر عوامل انسانی, هر دو چنان ملایم باشند که بتوان هم به مسائل انگیزشی و هم به مشکلات دانشی به نحو مقتضی پرداخت

برای آنکه اقتصاد سیاسی پایدار و خوش‌بنیه‌ای داشته باشیم، نیازمند آنیم که مفروضات مربوط به نیکخواهی و دانش فراگیر عوامل انسانی، هر دو چنان ملایم باشند که بتوان هم به مسائل انگیزشی و هم به مشکلات دانشی به نحو مقتضی پرداخت.

در این مقاله در پی آنیم که(۱) درکی را از کار بست پایداری(robustness) مدل در حوزه‌هایی خارج از اقتصاد سیاسی شکل دهیم و این درک را برای بالاتر بردن فهم خود از طبیعت پایداری مدل در اقتصاد سیاسی به کار گیریم، (۲) پایداری و خوش بنیگی لیبرالیسم را با ملاحظه چگونگی عملکرد آن در بدترین شرایط از نظر انگیزش و اطلاعات در بافت استدلال‌های مطرح شده توسط اقتصاددان‌های کلاسیک و فردریش فون‌ هایک بسنجیم و (۳) شکنندگی سوسیالیسم را تحت بهترین شرایط انگیزشی و اطلاعاتی در بافت استدلال‌هایی که لودویگ فون میزس و فردریش فون‌ هایک پیش نهاده‌اند، کند و کاو کنیم.

«شاید بتوان پذیرفت که مدیران یا هیات مدیره افرادی هستند با توانایی برتر، فرزانه و آکنده از نیات خوب. اما تصور اینکه آنها دانای کل هستند و خطا در آنها راه ندارد احمقانه است.»

● لودویگ فون میزس (۱۹۶۶:۶۹۶)

«اقتصادسیاسی دانان» در دفاع از یک نظام سازماندهی اجتماعی در مقابل دیگری دو راه پیش رو دارند. یک راه سخت و یک راه آسان. وقتی اقتصاد سیاسی‌دان راه آسان را برمی‌گزیند، آن مجموعه‌ای از مفروضات را اصل قرار می‌دهد که بیشتر از همه به آن نکته‌ای که وی می‌خواهد بیان کند، راهگشا هستند. این راه ساده و آسان شامل فرض گرفتن شرایط ایده‌آلی است که در آن شرایط، نظام طراحی شده توسط تئوریسین به خوبی کار می‌کند. مثلا آشکار است که در اقتصادی دارای اطلاعات کامل و بی‌نقص که همه مشارکت‌کننده‌ها در آن از اطلاعات یکسانی برخوردار هستند، قیمت‌ها کاملا انعطاف‌پذیر، بازارها کامل و همه عوامل کاملا عقلایی هستند، بازار تسویه خواهد شد و تعادل عمومی به دست خواهد آمد. از سوی دیگر در حالت دوم و با فرض گرفتن شرایطی ضعیف‌تر از وضعیت آرمانی برای نظام طراحی شده، تعیین می‌گردد که این نظام، ویژگی‌های مطلوب خود را تا چه اندازه حفظ می‌کند.

این راه سخت‌تر در حالت حدی خود (یعنی در سخت‌ترین حالت) به معنای مفروض گرفتن بدترین سناریو است. به عنوان نمونه چندان معلوم نیست در اقتصادی متشکل از افرادی که کاملا آگاه و عقلایی نیستند و در آن قیمت‌ها چسبنده بوده و عدم تقارن‌های اطلاعاتی دیرپا هستند، بازارها کارآمد باشند و تعادل عمومی به دست آید. این حالت بدان خاطر سخت است که برای نشان دادن مطلوبیت یک نظام خاص تحت بدترین سناریو‌ها، آن نظام همچنان می‌بایست نیرومند و پایدار باشد. از این رو سیستم‌های پایدار و خوش‌بنیه دقیقا آنهایی‌اند که می‌توانند از آزمون این راه سخت با موفقیت گذر کنند. در هر حال، سیستمی پایدار است که در مواجهه با شرایط کمتر از ایده‌آل به خوبی عمل می‌کند. نظام‌های زیادی می‌توانند از آزمون حالت آسان گذر نمایند، اما تعداد بسیار معدودی از آنها پس از مواجهه با این حالت سخت، همچنان پابرجا می‌مانند.

دفاع از لیبرالیسم توسط «بنیانگذاران» آن در قرن هجده، گذر از آزمون این حالت سخت را هدف خود قرار داده بود. اقتصاددان‌های کلاسیکی همانند آدام اسمیت و دیوید هیوم می‌پرسیدند، «حال که انسان‌ها فرشته نیستند، بازار آزاد و بدون قید و بند چگونه عمل می‌کند؟» به اندازه کافی آسان است که ببینیم وقتی انسان‌ها نیکخواه و همه‌چیز‌دان باشند، بازار به خوبی کار خواهد کرد، اما لیبرال‌های اولیه علاقه‌مند بودند که دفاع خود از جامعه آزاد را برپایه فرضیات سخت‌تری قرار دهند. آنها می‌پرسیدند، «وقتی انسان‌ها نه فرشته، بلکه انسان هستند، جامعه بازار محور چگونه کار می‌کند؟»

در راستای این تلاش‌ها، لیبرال‌ها پایداری و خوش‌بنیگی اقتصاد سیاسی خود را در پاسخ به این پرسش با موفقیت نشان دادند.

در قرن بیستم، بزرگ‌ترین مدافعان لیبرالیسم، اقتصاددان‌های اتریشی، لودویگ فون میزس و فردریش آگوست فون‌ هایک بودند. میزس‌ و‌ هایک در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ به نبردی فکری حول مطلوبیت و امکان‌پذیری لیبرالیسم در برابر سوسیالیسم وارد شدند. آنها معتقد بودند که لیبرالیسم در اصل از نقطه‌نظر اقتصادی هیچ مشکل خاصی را به بار نمی‌آورد. از آنجا که این مکتب بر پایه اصول مبادله و مالکیت خصوصی بنیاد نهاده شده بود، قیمت‌ها در بازار فارغ از قید و بند، از راه کنش‌ها و فعالیت‌های طرفین تجاری بدست آمده و در راستای هدایت فعالیت‌های تولیدکنندگان در جهت حرکت منابع به سمت حوزه‌هایی که مصرف‌کنندگان با بیشترین نیاز خواستار آنها هستند، عمل می‌کنند. از طرف دیگر آنها اعتقاد داشتند از آنجا که سوسیالیسم، مالکیت خصوصی در ابزارهای تولید را نفی می‌کند، هیچ‌گونه قیمتی که نشان‌دهنده کمیابی نسبی منابع در کاربردهای مختلف باشد، نمی‌تواند ظهور یابد تا فعالیت‌های تولیدکنندگان را هدایت نماید. در نتیجه محاسبه عقلایی اقتصادی غیرممکن می‌شود.

باید به این نکته اشاره کرد که استدلال‌های طرح شده توسط میزس و‌ هایک در مباحثه‌شان با سوسیالیست‌ها نه نیکخواهی برنامه‌ریزی مرکزی را زیر سوال می‌بردند و نه این انگیزه‌ها و محرک‌ها (یا نبود آنها) که افراد فعال تحت سیطره سوسیالیسم می‌بایست منابع را به پرارزش‌ترین کاربردهای آنها تخصیص دهند به چالش می‌کشیدند. آنها فارغ از نیکخواهی برنامه‌ریزی‌های مرکزی یا انگیزه‌های آنها برای محاسبه، تنها بر عدم توانایی برنامه‌ریزان مرکزی در محاسبه تاکید می‌کردند. این دو بدین شیوه، همانند اقتصاددانان کلاسیک مقدم، در مجادله با سوسیالیست‌ها سراغ این حالت سخت رفتند.

فرض نیکخواهی عمومی که هم کلاسیک‌ها و هم اتریشی‌ها در نظر گرفتند، دو مزیت خطابه‌ای مهم داشت که غالبا در بحث‌هایی که در این باره انجام می‌شوند، از آنها غفلت می‌گردد.

اولا وقتی تحلیلگر بهترین نیات را مفروض می‌گیرد، کمتر در معرض اتهام دخیل ساختن نامشروع ارزش‌های خود در تحلیل قرار خواهد گرفت. ثانیا تمام نظام‌های سیاسی و اقتصادی باید هم با مشکلات دانشی و هم با مشکلات انگیزشی روبه‌رو شوند. اگر منحصرا به موضوعات مرتبط با انگیزه تمرکز کنیم، قادر به پرداختن به مشکل دانشی نخواهیم بود. تحلیلگر با فرض گرفتن نیکخواهی، از مشکلات انگیزشی عبور کرده و مسائل معرفت شناختی را به جبهه تحلیل می‌کشاند.

این که بپرسیم «با فرض نیکخواهی فردی، افراد چگونه می‌توانند دریابند که کار درستی که باید در هر شرایط مشخص انجام داد، چیست؟» دقیقا به همان میزان مفید است که سوال کنیم «با فرض آن که افراد آگاهی کامل و علم فراگیری دارند، در هنگام تصمیم‌گیری برای انجام کار درست با چه انگیزه‌ها و محرک‌هایی مواجه هستند؟»

اقتصاد سیاسی نیازمند آن است که هم فرض نیکخواهی و هم فرض دانش فراگیر چنان ملایم باشند که بتوان موضوعات انگیزه‌ای و مشکلات دانشی، هر دو را به خوبی مورد کند و کاو قرار داد. در این مقاله به دنبال آنیم که (۱) درکی را از کار بست پایداری(robustness) مدل در حوزه‌هایی خارج از اقتصاد سیاسی شکل دهیم و این درک را برای بالاتر بردن فهم خود از طبیعت پایداری مدل در اقتصاد سیاسی به کار گیریم، (۲) پایداری و خوش بنیگی لیبرالیسم را با ملاحظه چگونگی عملکرد آن در بدترین شرایط از نظر انگیزش و اطلاعات در بافت استدلال‌های مطرح شده توسط اقتصاددان‌های کلاسیک و فردریش فون‌ هایک بسنجیم و (۳) شکنندگی سوسیالیسم را تحت بهترین شرایط انگیزشی و اطلاعاتی در بافت استدلال‌هایی که لودویگ فون میزس و فردریش فون‌ هایک پیش نهاده‌اند، کندوکاو کنیم.

● سرشت خوش بنیگی (پایداری) در علوم طبیعی

واژه‌نامه انگلیسی آکسفورد، کلمه «robust» را «قوی، خوش بنیه و سالم» تعریف می‌کند. این کلمه از ریشه لاتین robustus به معنای «ازیا متعلق به درخت بلوط» می‌آید. ریشه لاتین این واژه معنایی زنده را از آنچه وقتی می‌گوییم چیزی خوش‌بنیگی و پایداری از خود بروز می‌دهد، فراهم می‌آورد. پایداری و خوش‌بنیگی (robusteness) یعنی توانایی در مقابله با شوک‌ها یا شرایط منفی گوناگون.

شاخه‌های مختلف علوم طبیعی از مدت‌ها پیش از مفهوم خوش‌بنیگی و پایداری استفاده کرده‌اند. مثلا در گیاه‌شناسی اگر گیاهی قوی و تنومند بوده و بتواند در برابر شرایط زمخت طبیعی سرپا بماند، خوش‌بنیه نامیده می‌شود. در زیست‌شناسی، فرد، اعضای بدن او یا بخش دیگری از ترکیب جسمی وی را می‌توان در صورتی که «قوی و نیرومند» باشد، خوش‌بنیه نامید. این ایده مشابه خوش‌بنیگی در گیاه‌شناسی است. افراد یا بخشی از ساخت آنها در صورتی قدرتمند هستند و از پایداری برخوردارند که بیماری را به راحتی از خود دور کنند یا هرگاه به مریضی مبتلا شدند، بتوانند با آن مبارزه کرده و بعد از رفع بیماری درجه کارکرد اولیه خود را به دست آورند. این واژه به نحوی قیاس‌پذیر در جانورشناسی نیز به کار برده می‌شود که در آن حیوانات در صورتی خوش‌بنیه و قدرتمند نامیده می‌شوند که با استقامت و تنومند باشند. این کاربست‌ها عملا پایانی ندارند. می‌توانیم میز کارمان را خوش‌بنیه(پایدار) بخوانیم، اگر بتواند وزن زیاد را تحمل کرده و از پس استفاده‌های شدیدی که هر روزه در معرض آنها قرار می‌گیرد، برآید.

مفهوم خوش‌بنیگی(پایداری) تقریبا در هر علم قابل تصوری یافت می‌شود و همواره برای نشان دادن قدرت و استحکام سوژه و توانایی آن جهت عملکرد خوب در زمانی که تحت درجات بالای فشار قرار دارد، مورد استفاده قرار می‌گیرد. در آمار، خوش‌بنیگی(پایداری) به توانایی یک آزمون آماری در به دست دادن نتایج صحیح یا تقریبا صحیح، با وجود مفروضات غلط یا مشکل داری که آزمون بر آنها مبتنی است، اشاره دارد. به همین ترتیب در مهندسی نیز همانند آمار، یک محاسبه، فرآیند یا نتیجه در صورتی خوش‌بنیه(پایدار) نامیده می‌شود که تا حد بسیار زیادی از داده‌هایی که به فرآیند یا محاسبه وارد می‌شوند، مستقل باشد.

● خوش‌بنیگی(پایداری) در اقتصاد سیاسی

از کاربرد ترمینولوژی خوش‌بنیگی(پایداری) در علوم طبیعی، حس خوبی را از معنای آن در اقتصاد سیاسی به دست می‌آوریم. اقتصاد سیاسی خوش‌بنیه(پایدار)، همان‌طور که در مقدمه ذکر شد، اقتصاد سیاسی است که بتواند در برابر آزمون حالت سخت تاب بیاورد. بنابراین اقتصاد سیاسی خوش بنیه (پایدار) اقتصاد سیاسی است که به سادگی از پس موانع و مشکلاتی که با آنها روبه‌رو می‌شود، برمی‌آید.

انحراف‌های نسبتا بزرگ از شرایط ایده‌آل یا مفروضاتی که اقتصاد سیاسی خوش بنیه(پایدار) برپایه آنها قرار دارد، به سقوط نظام برآمده از آن نمی‌انجامد، بلکه در عوض به تداخل اندکی در عملکرد طبیعی این سیستم منجر می‌شود یا اینکه هیچ تداخلی به بار نمی‌آورد.

ما در هنگام کار با اقتصاد سیاسی به ویژه به بررسی دو مساله مهم که هر چینشی در این شاخه از اقتصاد باید به آن بپردازد، علاقه‌مندیم. این دو عبارتند از مسائل دانشی و مسائل انگیزه‌ای. اقتصاد سیاسی خوش‌بنیه به خوبی به هر دوی این موضوعات می‌پردازد، اگر اطلاعات پرهزینه، ناقص و نامتقارن باشد، اقتصاد سیاسی خوش بنیه(پایدار) باز هم تخصیصی عقلایی را به بار می‌آورد. به همین نحو در صورتی که انسان‌ها، فرومایه و خودخواه باشند، اقتصاد سیاسی خوش بنیه(پایدار) کماکان پیامدهایی را که به لحاظ اجتماعی مفید هستند به وجود می‌آورد. خلاصه آنکه در شرایطی که با کمبود علم فراگیر و نیکخواهی مواجه هستیم، نظام اقتصادی ناشی از این اقتصاد سیاسی نباید سست شود. اقتصاد سیاسی خوش بنیه(پایدار) حتی در مواجهه با این نقص‌های بغرنج به خوبی عمل می‌کند.

● لیبرالیسم با بدترین مفروضات

وقتی انسان‌ها فرومایه‌اند: برهان کلاسیک استدلال اقتصاددان‌های کلاسیک در دفاع از لیبرالیسم، خوش‌بنیگی خود را در مواجهه با فرض وجود افراد فرومایه(مشکل انگیزشی) به منصه ظهور رساند. به راحتی می‌توان نشان داد که اگر همه افراد نیکخواه و خیراندیش فرض شوند، لیبرالیسم به خوبی عمل خواهد کرد؛ اما این مکتب چگونه با مفروضات واقع‌گرایانه‌تر رفتار می‌کند؟ اقتصاددان‌های کلاسیک در پی نشان دادن این بودند که بازار حتی در بدترین سناریو از جامعه‌ای پر از انسان‌های کاملا منفعت جو، تضمین خواهد کرد که تمایلات و مطلوبات انسان‌ها بی‌هیچ مشکلی برآورده خواهند شد. اصل موضوع دست نامرئی مشهور اسمیت نشان داد که فرآیند متشکل از انسان‌های خودخواه که هر یک فقط منافع خود را دنبال می‌کنند، چگونه به ارتقای منافع جامعه در کل می‌انجامد. گفته مشهور وی در ثروت ملل این نکته را به خوبی خلاصه می‌کند: «از نیکخواهی قصاب یا نانوا نیست که شام ما تامین می‌شود؛ بلکه این به دلیل توجه آنها به منافع خودشان است. ما نه بر انسانیت آنها بلکه به علاقه آنها بر خودشان تکیه می‌کنیم.» (اسمیت [۱۷۷۶]، ۲۷-۲۶:۱۹۷۶).

اسمیت در تحلیل خود از لیبرالیسم فرض نمود که انسان‌ها ذاتا «خودخواه» بوده و تحت‌تاثیر «تمایلات واهی و سیری‌ناپذیر» قرار دارند (اسمیت ]۱۷۵۹[، ۱۸۴:۱۹۷۶).

او با این فرض‌ها مفروضاتی سخت را اتخاذ می‌کرد. با این وجود اسمیت نشان داد که لیبرالیسم اقتصادی حتی در مورد انسان‌های رذل و بی‌مایه، هماهنگی صلح‌آمیز اجتماعی را که به افزایش بهره‌وری می‌انجامد ممکن می‌سازد. به واقع او خاطرنشان ساخت که لیبرالیسم نه تنها می‌تواند از پس جهانی متشکل از انسان‌های خودخواه برآید؛ بلکه عملا انگیزش منفعت‌جویانه انسانی را به نفع همه مهار می‌سازد. در لیبرالیسم، انسان خودخواه و آزمند «توسط دستی نامرئی به سوی ترفیع هدفی رهنمون می‌گردد که اصلا نیت آن را نداشته است.» و این هدف همان نفع جامعه می‌باشد (اسمیت [۱۷۷۶]، ۷۱-۱۹۷۶:۴۵). در این چارچوب بود که اقتصاددان‌های کلاسیک دفاع خود را از لیبرالیسم پی‌ریزی کردند. به قول‌ هایک:

«نکته‌ای که می‌تواند اندکی محل تردید باشد، آن است که نگرانی عمده اسمیت این نبود که وقتی انسان در بهترین شرایط خود قرار دارد، ممکن است به طور اتفاقی چه چیزی به دست آورد، بلکه این بود که اگر انسان در بدترین وضعیت خود باشد، باید فرصت بسیار اندکی برای صدمه زدن در اختیار داشته باشد.»

ادعای چندان گزافی نیست که بگوییم مزیت اصلی فردگرایی مورد حمایت اسمیت و معاصرانش آن است که انسان‌های بد تحت این نظام می‌توانند کمترین آسیب را به بار آورند. فردگرایی، نظامی اجتماعی است که در عملکرد خود به این وابسته نیست که انسان‌های خوب را برای راه‌اندازی آن پیدا کنیم یا منوط به آن نیست که همه انسان‌ها از آنچه الان هستند بهتر شوند، بلکه از آنها در تمام تنوع و پیچیدگی موجودشان استفاده می‌کند که بعضی اوقات، خوب و برخی مواقع بدند، بعضی وقت‌ها تیزهوش و بیشتر اوقات کند‌ذهن‌اند. (۱۲-۱۹۴۸:۱۱).

دیوید هیوم در اثر خود با عنوان «درباره استقلال پارلمان» آشکار می‌سازد که او هم همانند اسمیت علاقه‌مند به بسط دفاعی از لیبرالیسم است که به جای در نظر گرفتن حالت ساده و آسان، شرایط و مفروضات سخت را ارضا نماید. هیوم معتقد بود، «در مقیدسازی هرگونه نظام دولتی و انجام کنترل‌ها و بازبینی‌های مختلف بر قانون اساسی، باید همه انسان‌ها را افرادی فرومایه و رذل تلقی کرد و چنین انگاشت که در تمام کنش‌هایشان هیچ هدفی ندارند، جز نفع خصوصی خود.»۱ او به این شیوه همانند اسمیت نشان داد که لیبرالیسم چگونه به ساخت یک نظام اقتصادی و سیاسی خوش بنیه(پایدار) از راه بدترین سناریو تمایل دارد. ماندویل، حتی پیش از اسمیت و هیوم، شروع به دفاع از خوش‌بنیگی لیبرالیسم کرده بود.

او بر این باور بود که رذیلت خصوصی را می‌توان در راستای فضیلت عمومی مهار کرد. به قول ماندویل (۱۹۸۸:۲۴)، بدترین آدم‌های معمولی هم کاری در راستای صلاح عمومی انجام می‌دهند.

اولین مدافعان لیبرالیسم، بدترین سناریو را در ارتباط با طبیعت انسان فرض گرفتند و از آن برای نشان دادن اینکه لیبرالیسم چگونه می‌تواند طمع انسان‌ها را در چینش بازار به نفع صلاح عمومی افسار زند، استفاده کردند.

لودویگ فون میزس تا آنجا پیش رفت که بگوید اقتصاددان‌های کلاسیک از طریق پافشاری خود بر طبیعت گمراه و منحرف انسان، «عنصری ضروری را در مفهوم دولت مطلق شرکت دادند» (۱۹۶۶:۶۹۰). فلسفه سیاسی لیبرال در تشریح بدترین سناریو برای خود، ظاهری به دولت داد که گویی در مقام تشبیه «توسط موجودی کامل و فراانسانی هدایت می‌شود» (میزس، ۱۹۶۶:۶۹۰). در حقیقت لیبرال‌های قدیمی نه تنها بدترین حالت را درباره طبیعت انسان‌های درون سیستم خود فرض گرفتند، بلکه بهترین فروض را هم راجع به افراد درون دولت مفروض دانستند. «اینکه چه چیزی به لحاظ اخلاقی خوب است و از نظر اقتصادی با برنامه‌های دیکتاتور تمامیت‌خواهی که مشخصه همه قهرمان‌های برنامه‌ریزی و سوسیالیسم است تناسب دارد ، توسط بسیاری از لیبرال‌های قدیمی زیر سوال برده نشد.» (میزس ۱۹۶۶:۶۹۱). در حقیقت آنها «وقتی تصویر آرمانی دولت کامل را جانشین حاکمان مستبد ظالم و بی‌اخلاق و سیاستمداران دنیای واقعی کردند، باعث شدند تا توهماتی در این زمینه به وجود آید» (میزس ۱۹۶۶:۶۹۱). لیبرال‌های اولیه نشان دادند که در دنیایی متشکل از بوروکرات‌های کاملا نیکخواه و کنشگران تماما خودخواه بازار، «اقتصاد بازار ... دست آخر به همان نتایج ناشی از وجود یک پادشاه کاملا بی‌عیب‌و‌نقص راه می‌برد.» (میزس ۱۹۶۶:۶۹۱). با این حال دقیقا به آن خاطر که کلاسیک‌ها بهترین سناریو را برای دولت و بدترین آن را برای بازار فرض می‌گرفتند و می‌توانستند نشان دهند که بازارهای ناقص به همان نتایج دولت کامل دست می‌یابند، قادر به نشان دادن خوش‌بنیگی(پایداری) اقتصاد سیاسی لیبرال بودند.

● وقتی انسان‌ها ناآگاهند: برهان‌ هایک

دقیقا به همان ترتیب که به راحتی می‌توان نشان داد وقتی انسان‌ها کاملا خوب هستند، لیبرالیسم خوب عمل می‌کند، به همان سادگی می‌توان اثبات کرد که اگر انسان‌ها کاملا آگاه باشند لیبرالیسم به خوبی کار خواهد کرد. اما این مکتب چگونه با جامعه‌ای متشکل از افراد ناآگاه کنار می‌آید؟‌ هایک در مقاله مشهور خود، «کاربرد دانش در جامعه» که آن را در ۱۹۴۵ به نگارش درآورد، به همین مساله پرداخت (هایک ۱۹۴۸). او متذکر شد که همانند تقسیم کار، تقسیم به همان اندازه مهمی از دانش نیز در بازار وجود دارد. هیچ فردی به تنهایی همه دانش موردنیاز برای کارآمد ساختن عملکرد بازار را با خود ندارد. با این همه دقیقا به این دلیل که دانش میان میلیون‌ها فردی که جامعه را می‌سازد پراکنده است، بازار می‌تواند از راه نظام قیمتی، برنامه‌های مختلف و ناهمگون تمام شرکت‌کننده‌ها در بازار را هماهنگ سازد.

این طرح‌های تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان به واسطه نیروی هدایت‌کننده قیمت‌های بازار به نظم درمی‌آیند. قیمت‌ها تولیدکننده‌ها را قادر به ارزیابی کامیابی یا ناکامی گذشته پروژه‌هایشان می‌سازد تا تعیین کنند که آیا تمایلات مصرف‌کننده‌ها را به خوبی برآورده ساخته‌اند یا نه. به همین ترتیب قیمت‌ها به تولیدکنندگان اجازه می‌دهند پیش‌بینی‌های مستدلی درباره احتمال شکست یا موفقیت آتی پروژه‌های کنونی و آینده‌شان انجام دهند. منابع از راه نظام سود و زیانی که به واسطه قیمت‌ها امکان‌پذیر شده است، از دست آنهایی که قادر به استفاده از آنها جهت ارضای مصرف‌کننده‌ها نیستند، خارج شده و به دست تولیدکننده‌های تواناتر می‌رسند. نظام قیمتی که بر پایه دانش پراکنده و غیرمتمرکز افرادی قرار دارد که بازار را تشکیل می‌دهند، از این راه همه مشارکت‌کننده‌های بازار را به قناعت در مصرف اطلاعات پرهزینه توانا می‌سازد.

نیازی نیست مصرف‌کنندگان بدانند که باید مصرف بنزین خود را در این هفته بکاهند، چراکه حادثه‌ای طبیعی که در یک چاه حفاری دوردست روی داده، مقداری از عرضه نفت موجود را نابود ساخته است. قیمت‌های بالاتر هر آنچه نیاز دارند بدانند – اینکه بنزین امروز گران‌تر است – را به آنها می‌گوید و بنابراین آنها مصرف خود را بر این اساس پایین خواهند آورد. به همین صورت تولیدکنندگان خودرو نیازی به آگاهی از شرایط آب و هوایی در کشورهای خارجی که ممکن است بر موجودی معدنچیان فولاد جهت معدنکاری در یک روز خاص اثر بگذارد، ندارند. تمام اطلاعات مربوط به تصمیم خودروسازها در تولید اتومبیل در قیمت فولاد خلاصه می‌شود. آنها با همین قیمت‌ تنها می‌توانند رفتار خود را به شیوه‌ای که تضمین‌کننده هماهنگی برنامه‌های خود با برنامه‌های تمام افراد دیگر باشد، اصلاح نمایند.

هایک ثابت کرد که بازارها از راه نظام قیمتی قادر هستند با اطلاعات کاملا پراکنده و ناآگاهی افراد کنار آیند.‌ هایک با مفروض گرفتن بدترین حالت درباره اطلاعات در اختیار کنشگران در لیبرالیسم و با نشان دادن توانایی این نظام جهت شکوفایی بر پایه این «نقص»، خوش‌بنیگی(پایداری) اقتصاد سیاسی لیبرال را ثابت کرد.

هایک دفاع خود از قوی‌بنیگی و قدرتمندی لیبرالیسم را در «سرشت آزادی» (۱۹۶۰) و سپس در «قانون، قانون‌گذاری و آزادی» (۱۹۷۳) گسترده‌تر ساخت و ایده اهمیت نهادهایی خاص را به عنوان پس زمینه‌ای بسط داد که کنشگران ناآگاه می‌توانند یاد بگیرند که رفتار خود را با آن تطبیق دهند، به گونه‌ای که فعالیت‌هایشان با فعالیت‌های دیگران هماهنگ شود (بوتکه ۱۹۹۹). به‌زعم‌ هایک نهادهای مالکیت خصوصی، قرارداد و توافق که در نظامی از قوانین عمومی که محافظ این نهادها باشد جا گرفته اند، در تضمین اینکه فعالان اقتصادی بتوانند از دانش فردی خود در قبال زمان و مکان در اتخاذ تصمیمات به شیوه‌ای استفاده کنند که برنامه‌هایشان عملی گردد، حیاتی هستند.

این نهادها که‌ هایک نام می‌برد، دقیقا نهادهای زاده لیبرالیسم هستند و او به ما نشان می‌دهد که این نظام می‌تواند از طریق آنها به خوبی از پس ناآگاهی کنشگران برآید. به واقع‌ هایک آن قدر پیش رفت که معتقد بود لیبرالیسم به عنوان چینشی نهادی برای تضمین آزادی، به دلیل ناآگاهی ما ارزش پیدا می‌کند: «اگر انسان‌هایی با دانش فراگیر وجود داشتند و اگر می‌توانستیم نه تنها همه آنچه به دستیابی به آرزوهای کنونی‌مان تاثیر می‌گذارد را بشناسیم، بلکه قادر بودیم از تمام چیزهایی که بر حصول خواسته‌ها و تمایلات آتی‌مان موثرند آگاه شویم، دلیل چندانی در دفاع از لیبرالیسم وجود نداشت و البته آزادی افراد نیز به نوبه خود پیش‌بینی کامل را غیرممکن می‌ساخت. آزادی لازم است تا فضایی برای امر پیش‌بینی‌ناپذیر باقی بماند و ما آن را خواستاریم، چون یاد گرفته‌ایم که فرصت عملی شدن بسیاری از اهدافمان را انتظار بکشیم. به خاطر آنکه تمام افراد بسیار کم می‌دانند و به ویژه به خاطر آنکه به ندرت می‌دانیم کدام یک از ما بیشتر از همه می‌داند است که به تلاش‌های مستقل و رقابتی بسیار اعتماد می‌کنیم» (۱۹۶۰:۲۹).

● سوسیالیسم با بهترین مفروضات

همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، مدافعان اولیه لیبرالیسم فرض می‌کردند، دولت‌های غیرلیبرال متشکل از انسان‌هایی هستند که فقط بهترین نیات آنها را به حرکت درمی‌آورند و هیچ چیزی نمی‌خواهند، الا بهبود خیر عمومی. هرچند اینکه آیا واقعا این‌گونه است یا نه، محل سوال است. ‌آنها عملا فکر می‌کردند که این امر صحت داشته باشد و معتقد بودند که این موضع به هر حال مزایای خطابه‌ای قابل ملاحظه‌ای دارد.

همچنین گفتیم میزس بر این باور بود که افسانه نیکخواهی دولت که همچنان ادامه دارد، از این متفکرین ریشه گرفته است. به خاطر تاکید این افراد بر خوبی دولت، شرایط بحث در زمان ورود میزس و‌ هایک به صحنه نبرد با سوسیالیسم چنان بود که حمله به انگیزه‌های برنامه‌ریزان به مثابه تاختن به شخصیت آنها بود و این نوع نقد بی‌ارزش پنداشته می‌شد. در واقع اسکار لانگه در اوج مجادله در باب سوسیالیسم با میزس و‌ هایک، پرسش از انگیزه‌های برنامه‌ریزان تحت این نظام را خارج از عرصه علم اقتصاد و در نتیجه بیرون از میز مباحثه دانست و آن را بی‌ربط تلقی کرد. او اعتقاد داشت این‌گونه پرسش‌‌ها به معنای دقیق کلمه در حوزه جامعه‌شناسی جا دارند، نه در اقتصاد (۱۹۳۷:۱۴۳-۱۹۳۶). بنابراین میزس و‌ هایک (شاید خوشبختانه) در مجادله‌شان با سوسیالیست‌ها مجبور شدند از فرض حسن نیت دولت که در کلاسیک‌ها ریشه داشت، عدول نکنند. این فرض کلاسیک‌ها، هرچند بعدتر توسط مکتب انتخاب عمومی زیر سوال برده شد، اما مساله اصلی که مدافعان موخر لیبرالیسم با آن رویارویی داشتند، نبود. مشکل زمانی آغاز شد که «افراد شروع کردند که نه‌تنها بهترین نیات، بلکه دانش فراگیر را نیز به دولت نسبت دهند.

در این حالت چاره‌ای جز این نتیجه‌گیری نبود که دولت خطاناپذیر برای موفقیت در هدایت فعالیت‌های تولیدی در موقعیتی بهتر از افراد قرار دارد» (میزس ۱۹۶۶:۶۹۲). با این وجود، از منظر خوش بنیگی(پایداری)، اینکه‌ هایک و میزس نتوانستند بر مشکل انگیزشی نظام سوسیالیستی تمرکز کنند، موهبتی برای غایت لیبرال به حساب می‌آمد. میزس و‌ هایک هیچ گزینه‌ای پیش روی خود نداشتند، الا آنکه دفاع از سوسیالیسم را تنها بر پایه بنیادهای اطلاعاتی(مشکل دانشی آن) نابود سازند و با انجام این کار، شکنندگی سوسیالیسم را حتی تحت بهترین شرایط به کرسی نشاندند.

انتقاد میزس از مبانی دانشی و اطلاعاتی سوسیالیسم، در مقاله سال ۱۹۲۰ او با عنوان «محاسبه اقتصادی در جوامع سوسیالیستی» پایه‌ریزی شد. استدلال میزس در این نوشته، غایت سوسیالیستی را نابود کرد. او بحث خود را با این فرض آغاز می‌کند که برنامه‌ریزهای نظام سوسیالیستی هیچ چیز نمی‌خواهند جز برآورده ساختن تمایلات جامعه و این برنامه‌ریزها ارزش‌های نهایی جامعه را می‌شناسند. «برای مباحثه می‌توان فرض کرد که یک قدرت رازآلود همه را در ارزشیابی اهداف نهایی با یکدیگر و با مدیریت کل این فرآیند موافق سازد» (میزس ۱۹۶۶:۶۹۶). میزس علاوه بر آن فرض می‌کند که «هیات‌مدیران برنامه ریزی مرکزی افرادی با توانایی برتر، تیزهوش و مملو از نیات خوب هستند» (۱۹۶۶:۶۹۶). او همچنین به‌عنوان فرض این را در نظر می‌گیرد که «هر فرد در جامعه سوسیالیستی با همان شور و حرارت افراد امروزی در جامعه‌ای که در آن در معرض فشار رقابت آزاد قرار دارند، سعی و تلاش می‌کند» (۱۹۲۰:۱۲۰). میزس با این کار مشکل انگیزشی را به‌طور فرضی از نظر دور داشته و بر مساله دانشی و اطلاعاتی که سوسیالیسم با آن مواجه است، تمرکز می‌کند.

با این وجود او پیش از نشانه گرفتن نظام سوسیالیستی حتی بخشی از راه‌حل سوسیالیست‌ها برای مشکل اطلاعاتی را نیز می‌پذیرد. وی فرض می‌نماید که «ممکن است دولت دقیقا بداند که چه کالاهایی بیش از همه مورد نیاز هستند... دولت می‌تواند ارزش به دست آمده توسط تمامیت ابزارهای تولید را تعیین کند... همچنین ممکن است بتواند ارزش هریک از وسایل تولید را با برآورد پیامد کنارگذاری آن از ارضای نیازها محاسبه نماید» (۸-۱۹۲۰:۱۰۷). نهایتا او در بحث با سوسیالیست‌ها فرض می‌گیرد «که مدیر، تمام دانش تکنولوژیکی زمانه خود را در اختیار دارد. به‌علاوه او صورت کاملی از تمام عوامل مادی تولید را در دسترس خود داشته و می‌تواند تمام نیروی انسانی قابل به کارگیری را مورد استفاده قرار دهد.از این لحاظ انبوه کارشناس‌ها و متخصصینی که مدیر در اداره خود گردهم می‌آورد، اطلاعات کاملی را برای او فراهم می‌آورند» (۱۹۶۶:۶۹۶).

میزس نشان می‌دهد که حتی تحت این چینش که بهترین حالت فرضی برای اقتصاد سوسیالیستی است باز هم سوسیالیسم امکان‌ناپذیر است. در حالی که مشخصه لیبرالیسم، مالکیت خصوصی ابزارهای تولید است، سوسیالیسم بنا به تعریف به معنای نبود مالکیت خصوصی تعریف می‌شود. بدون مالکیت خصوصی در ابزارهای تولید، مبادله روی آنها غیرممکن خواهد بود.

بدون مبادله روی ابزارهای تولید هیچ قیمتی که نشان‌دهنده کمیابی نسبی منابع باشد، امکان ظهور نمی‌یابد و بدون وجود قیمت‌های بازار برای نشان دادن کمیابی نسبی ابزارهای تولید، محاسبه اقتصادی عقلایی در ارتباط با مناسب‌ترین کاربرد منابع کمیاب غیرممکن می‌باشد. به‌طور خلاصه تخصیص عقلایی در سوسیالیسم ناممکن است. میزس به ما می‌گوید که هدف هر نظام اقتصادی، تخصیص منابع به شیوه‌ای است که هیچ میل پرارزش‌تری بدان خاطر که ابزارهای مورد نیاز جهت برآورده ساختن آن به کاربردی کم‌ارزش‌تر تخصیص یافته‌اند، ارضا نشده باقی نماند.

استفاده لیبرالیسم از قیمت‌های بازار، تولیدکننده‌ها را به استفاده از محاسبه اقتصادی جهت تعیین موفقیت گذشته خود و برآورد پروژه‌های آتی‌شان قادر می‌سازد. از طریق این فرآیند، منابع به جریان به سوی پرارزش‌ترین کاربردهای خود گرایش پیدا می‌کنند. از سوی دیگر سوسیالیسم هیچ شیوه‌ای برای محاسبه اقتصادی در اختیار ندارد و از این رو از هیچ شیوه عقلایی جهت تخصیص منابع برخوردار نیست. اقتصاد سوسیالیستی تناقضی نابخردانه است، چرا که اقتصاد یعنی تخصیص عقلایی منابع. از این رو سوسیالیسم حتی با وجود فرض بهترین شرایط نمی‌تواند جوابگو باشد. سوسیالیسم دقیقا به این خاطر تحت بهترین شرایط انگیزشی نیز شکننده است که از چینش‌های نهادی مناسبی که اطلاعات ضروری را برای محاسبه اقتصادی عقلایی فراهم می‌آورند، بی‌بهره است.

● نتیجه‌گیری

اقتصاد سیاسی خوش‌بنیه (پایدار) نیازمند آن است که این سیستم به خوبی هم از پس مسائل انگیزشی برآید و هم به مشکلات دانشی بپردازد. تحت شرایط ایده‌آل نیکخواهی و دانش فراگیر کامل، هر سازماندهی اقتصاد سیاسی عملی خواهد بود. اما در دنیایی مملو از خدایگان، مفهوم اقتصاد و همراه با آن، علم اقتصاد از صحنه محو می‌شوند. آنچه اقتصاد سیاسی دانان دنیای واقعی باید توجه خود را به آن معطوف دارند، این است که شیوه‌های مختلف سازماندهی اجتماعی که در اختیار داریم، تحت شرایط واقعی انگیزشی و اطلاعاتی تا چه حد پایدار هستند. هم‌ هایک و هم اقتصاددان‌های کلاسیک، انعطاف‌پذیری لیبرالیسم و توانایی آن در گذر از آزمون با وجود فروض سخت را نشان داده‌اند.

استراتژی مباحثه‌ای آنها این بود که فرض کنند کنشگران منفعت جو، هم چینش بازار و هم مناصب قدرت سیاسی را به تصرف خود درآورده‌اند. آنها سپس توضیح دادند که چگونه از یک سو نهادهای لیبرال مالکیت، قرارداد و توافق در عرصه اقتصادی از منفعت‌جویی جهت ایجاد هماهنگی اجتماعی استفاده می‌کنند و از سوی دیگر نهادهای لیبرال محدودیت و نظارت و موازنه منطبق با قانون اساسی چگونه رذالت را به‌گونه‌ای به نظم درمی‌آورند که حتی اگرچه انسان سیاسی دگرگون نمی‌شود، اما قادر به پیگیری راه‌ها و روش‌های منفعت‌جویانه خود(به ضرر دیگران)، بدون اینکه مجازات شود، نخواهد بود. به بیان دیگر لیبرالیسم یک چینش نهادی بود که هم از منفعت‌جویی ما بهره گرفت و هم آن را مقید و محدود ساخت. لذا لیبرالیسم تحت شرایط دنیای واقعی (و احتمالا تحت شرایطی حتی بدتر از آن) می‌تواند عملی شود.

از طرف دیگر میزس و‌ هایک نشان دادند که حتی وقتی شرایطی بهتر از مشخصات دنیای واقعی را تحت سوسیالیسم فرض بگیریم، این نظام فرو می‌ریزد. به سخن دیگر سوسیالیسم حتی از آزمون حالت ساده و با فروض ایده آل نیز سربلند بیرون نمی‌آید. مشخص شده است که اقتصاد سیاسی سوسیالیستی در برابر انحراف از شرایط آرمانی بسیار شکننده‌تر است. حال چگونه می‌توان از سوسیالیسم انتظار داشت که به همان نحو که لیبرالیسم می‌تواند، با قدرت و با تکیه بر پایداری خود از پس شرایط دنیای واقعی یا بدتر از آن برآید. آشکار است که نمی‌توان چنین انتظاری داشت.

روی هم رفته مباحثات کلاسیک‌ها و اتریشی‌ها ثابت می‌کند که در حالی که لیبرالیسم هم تحت بدترین شرایط انگیزشی و هم در بدترین شرایط اطلاعاتی خوش‌بنیه(پایدار) است، سوسیالیسم هم در بهترین شرایط انگیزشی و هم در بهترین چینش اطلاعاتی شکننده است.

پیتر بوتکه، پیتر لیسون

اساتید دپارتمان اقتصاد دانشگاه جورج میسون

مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر

یادداشت‌ها

۱ - به نقل از بوکانان و برنان (۲۰۰۰:۶۸).

منابع

Boettke, Peter J., ed., The Legacy of F. A. Hayek: Politics, Philosophy, and Economics.

۳ vols. Aldershot, U.K: Edward Elgar Publishing, ۱۹۹۹.

Boettke, Peter J. «Which Enlightenment, Whose Liberalism: Hayek’s Research

Program for Understanding the Liberal Society.» In Legacy. Vol. ۱.

Boettke, Peter J., ed. Socialism and the Market: The Socialist Calculation Debate

Revisited. ۹ vols. London: Routledge, ۲۰۰۰.

Boettke, Peter J. «Towards a History of the Theory of Socialist Planning.» In Socialism.

Vol. ۱.

Brennan, G., and James Buchanan. The Reason of Rules: The Collected Works of James

M. Buchanan. Vol. ۱۰. Indianapolis: Liberty Fund, ۲۰۰۰.

Hayek, F. A. Individualism and Economic Order. Chicago: University of Chicago

Press, ۱۹۴۸.

Hayek, F. A. The Constitution of Liberty. Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۶۰.

Hayek, F. A. Law, Legislation, and Liberty. Vol. ۱. Chicago: University of Chicago

Press, ۱۹۷۳.

Lange, Oskar. ۱۹۳۶–۱۹۳۷. «On the Economic Theory of Socialism.» Reprinted in

Boettke. Socialism. ۴:۱۳۹–۵۸.

Mandeville, B. The Fable of the Bees. Indianapolis: Liberty Classics, ۱۹۸۸.

۱۱۱

Mises, L. «Economic Calculation in the Socialist Commonwealth.» Reprinted in

Boettke. Socialism. ۲:۸۷–۱۳۰.

Mises, L. Human Action: A Treatise on Economics. Chicago: Henry Regnery, ۱۹۶۶.

Smith, A. The Theory of Moral Sentiments. ۱۷۵۹. Reprint. Indianapolis: Liberty

Classics, ۱۹۷۶.

Smith, A. An Inquiry into the Nature and Causes of the Wealth of Nations. ۱۷۷۶.

Reprint. Indianapolis: Liberty Classics, ۱۹۷۶.