جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

موانع تقرب به خدا


موانع تقرب به خدا

تلاش انسان برای رهایی از کمبودها و متاله شدن, معنا و مفهومی جز تقرب الی الله ندارد

تلاش انسان برای رهایی از کمبودها و متاله شدن، معنا و مفهومی جز تقرب الی الله ندارد. هر انسانی با خودسازی و تزکیه نفس بر آن است تا از نواقص برهد و کمالی را درخود ایجاد کند. دراین راه همواره با مشکلاتی از درون و بیرون مواجه است که اجازه نمی دهد به سادگی کمبودها را برداشته و رنگ خدایی بگیرد.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا موانع تقرب به خدا یعنی علل وعواملی که نمی گذارد تا انسان رنگ خدایی یافته و صفات الهی را در خود فعلیت بخشد و درمقام عبودیت ربوبی قرارگیرد، بیان دارد و راهکارهای رهایی از این موانع را براساس آموزه های قرآنی تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

● چیستی تقرب

هر انسانی می کوشد تا از نقص رهایی یابد و به کمال دست یابد، زیرا هنگامی که به خود می نگرد موارد و مصادیق بسیاری از کمبود را در خود می یابد که به وی اجازه کمتری برای حرکت و عمل و یا بهره گیری از دنیا و مواهب و نعمت هایش می دهد. این کمبودها و نواقص از آن جایی که درونی و ذاتی وی است، بسیار سخت تر است و ناراحتی آن دایمی تر می باشد. از این رو هرگاه به خود می نگرد از دیدن آن رنج می برد.شاید عامل بسیاری از خودسری ها و افسردگی ها، همین دیده شدن نواقص و کمبودها و عدم امکان رهایی از آن به طور مطلق درنظر برخی از افراد باشد؛ زیرا شخص نسبت به نواقص دوگونه ممکن است واکنش منفی نشان دهد: یا به قول خودش بی خیال همه چیز شده و خود را با همه این نواقص و ناتوانی ها بپذیرد و حتی این نواقص و کمبودها را کمال انسانیت بداند و درمسیر آن گام بردارد و یا آن که نواقص و کمبودها را نپذیرد و به سبب عدم شناخت درست از خود وتوانایی ها و سازوکارهای سرشته در ذات برای رهایی از آن دست از تلاش و کوشش بردارد و در گوشه ای عزلت گیرد و دچار افسردگی و پوچی و درنهایت خودکشی دربرخی موارد شود.

این درحالی است که بسیاری برخلاف این دو گروه با شناخت خود و توانایی های سرشته در ذات خویش، واکنشی مثبت از خود بروز و ظهور می دهند، تا این گونه در حد توش و توان، به پوشاندن و یا از میان بردن کمبودها و نواقص بپردازند. لذا بسیاری از کمبودهای خویش را جبران کرده و درمسیر کمالی گام برمی دارند.

مؤمنان از جمله انسانهایی هستند که به هستی و آفرینش، نگرش مثبتی داشته و بر این باورند که انسان ها نه تنها دارای نواقص و کمبودهایی هستند بلکه می دانند که دارای توانایی هایی نیز می باشند که می تواند آنان را از این نواقص و کمبودها برهاند و درمسیر کمالی قرار دهد، به گونه ای که پس از دستیابی به این کمالات و رهایی ازاین نواقص، می توانند به سعادت و خوشبختی با دو عنصر اساسی و کلیدی آن یعنی آسایش و آرامش دست یابند.

از نظر آنان، انسان نسخه ای از خداوند است که همه نام ها و صفات کمالی او را در خود سرشته دارد و فقط باید آنها را به فعلیت رساند تا پس از فعلیت یابی این نام ها و صفات، همه نواقص و کمبودها را به طور مطلق از ذات خویش زدوده و کمال مطلق را در خود ظهور و بروز دهد.

به عبارت دیگر انسان با حرکت در مسیری که آن را مسیر توحید و راه مستقیم می داند، می تواند خداگونه شود و به عنوان خلیفه الهی درهستی، ربوبیت و مدیریت نماید.از نظر مؤمنان مفهوم نقص و کمبود، معنایی جز تلاش و کوشش ندارد چنان که رهایی از نقص و کمبود نیز معنایی جز تقرب به خدا از راه متاله شدن ندارد. براین اساس انسان مؤمن و خداباور بر این اعتقاد است که برای رهایی از کمبودها و نواقص باید راهی را طی کند که وی را به خدا نزدیک کند و خود را به شکل و رنگ خدایی درآورد بنابراین کمال را جز در متاله شدن نمی یابد که از آن در فرهنگ قرآنی به صبغه الله و متاله و ربانی شدن و یا تقرب یاد می کند.به سخن دیگر در مفهوم قرآنی هرگاه از تقرب سخن به میان می آید به معنای نزدیکی روحانی انسان به خدا از راه اتصاف خود به صفات کمالی و پاک کردن خویش از عیوب ونقایص است که راه های مختلفی برای آن وجود دارد که بهترین، کوتاه ترین و آسان ترین راه، اسلام است که از آن به صراط مستقیم و راه راست یاد می شود.

از آن جایی که اسلام دین اعتدال و میانه روی و دین فطرت است، به عقل بهایی بسیار می دهد و همه احکام و قوانین عقلی را تایید و امضا می کند و حکم عقل را عین حکم شریعت بر می شمارد، چنان که حکم شریعت را عین حکم عقل دانسته و تبیین می کند که اگر کسی از عقل کامل برخوردار باشد و آن را به درستی براساس فطرت به کار گیرد به سادگی درمی یابد که احکام شریعت مطابق احکام عقل و عین آن است و تنها به سبب عدم به کارگیری درست عقل است که شریعت و آموزه های وحیانی برای اکمال و اتمام عقل وارد صحنه شده است تا انسان بتواند به کمک دو پیامبر باطنی (عقل) و پیامبر خارجی (وحی) گام به سوی تقریب و کمال بردارد و به مقصد متاله شدن و صبغه اللهی برسد.

● موانع کمال یابی

با این همه در مسیر انسان، موانع بسیاری است که باید از سر راه بردارد. به عنوان نمونه عقل با آن که در سرشت آدمی نهادینه شده، ولی تا به فعلیت نرسد و به کار گرفته نشود امکان ندارد تفسیر درستی از هستی ارایه دهد و انسان را در مسیر کمالی یاری نماید. مشکل از آن جا پدید می آید که عقل دارای رقیب جدی و سرسختی به نام هواهای نفسانی و کشش های غریزی است که اجازه نمی دهد عقل، مدیریت انسان را به دست گیرد و او را براساس اعتدال و به سوی کمال بکشاند.به سخن دیگر، عقل اگر مدیریت انسان را در اختیار گیرد به سبب شناخت کمال و درست از خود و امکانات و ظرفیت ها می کوشد تا همه قوای نفسانی از جمله غرایز به درستی و به جا مورد بهره گیری قرار گیرد. براین اساس هرگز مبارزه با نفس به معنای نابودی این غرایز نمی باشد، بلکه به معنای مدیریت و مهار آن است که به شکل تقوا خودنمایی می کند.

عقل با بهره گیری درست و به هنگام غرایز، راه کمال آدمی را صاف و پاک می کند با این همه اجازه نمی دهد تا به سبب شرایط حضور در ماده و جاذبه و قدرت یابی نفس در این شرایط، نفس آدمی در مسیر هواهای نفسانی گام بردارد و برانسان مسلط شود.

در حقیقت عقل نمی خواهد تا حق و حقوق بخشی از انسان نادیده و یا نابود شود بلکه می خواهد که با مدیریت درست و صحیح، حق هر بخشی به درستی و کمال ادا شود. از این رو خردورزی را با اعتدال و میانه روی یکی دانسته اند و حضور عقل را نیز به معنای حضور دین و حیا گرفته اند؛ زیرا عقل اصولا گرایش به عدالت، اعتدال و میانه روی دارد و دین نیز جز آموزه های تبیین کننده کمالی و اتمامی عدالت و میانه روی و اعتدال نیست. به سخن دیگر، مانع جدی در مسیر کمالی و تقربی آدمی چیزی جز نابخردی انسان نیست. انسان هرگاه عقل خود را به کار نگیرد و یا به شکل ناقص از آن بهره گیرد، دچار طغیان هواهای نفسانی می شود و همین طغیان و زیاده خواهی و فزون طلبی نفس و هواهای آن است که انسان را از مسیر عدالت و اعتدال و میانه روی دور می سازد و عقل در چنگال هواهای نفسانی اسیر می شود.

هنگامی که عقل در چنگال هواهای نفسانی اسیر شود، گاه خود عقل به عنوان بازیچه هواهای نفس عمل می کند و به شکل بسیار خطرناکی آدمی را به سوی بدختی و شقاوت می کشاند.

در چنین شرایطی عقل اسیر، خطرناک تر از هر زمانی می شود و آدمی شرارت ها و طغیان ها و فسادهای شگفت تری انجام می دهد که از هیچ موجود دیگری برنمی آید. انسان نابخرد، انسانی است که از عقل خویش بهره نمی گیرد و یا آن که مدیریت آن را به هواهای نفس سپرده است. در این زمان است که آدمی با هر حرکتی به جای آن که به سوی کمال و تقرب الی الله گام بردارد، در مسیر شیطان و هواهای نفسانی حرکت می کند و آن را تغذیه می نماید.

خداوند در آیه ۱۷۶ سوره اعراف به مساله مدیریت هواهای نفسانی به جای مدیریت عقل اشاره می کند. در این آیه تحلیل می شود که چگونه هواهای نفسانی و پیروی انسان از آن، مانع حرکت آدمی به سوی خداوند می شود.

هرچند که آیه درباره شخصی است که در روایات تفسیری از وی به نام بلعم باعورا یاد کرده اند، ولی در این آیه تبیین می شود که چگونه انسانی با آن که در مسیر کمالی قرار داشته به سبب پیروی از هواهای نفسانی و غلبه نفس بر وی، از رفعت و تقرب الی الله باز می ماند و در مسیر هبوط و سقوط قرار می گیرد. (المیزان، علامه طباطبایی، ج ۸، ص ۳۳۳)

● آثار پیروی از هوای نفس

پیروی از هوای نفسانی به جای عقل و وحی، موجب می شود تا انسان به سوی شرک در عبادت و پرستش معبودان باطل برود و به جای پذیرش ربوبیت مطلق خداوندی به ربوبیت و پروردگاری دیگرانی که خود عبدالله هستند روی آورد. این گونه است که شرک در آدمی خودنمایی و بروز می کند و راه دیگری را در پیش می گیرد که خود مانع جدی در حرکت آدمی به سوی تقرب الی الله و کمال یابی اوست.

عقل به آدمی نشان می دهد تا نسبت درست خود و خدا را بیابد و هدف و فلسفه آفرینش هستی و انسان را بداند و ربوبیت و پروردگاری خداوند را در همه هستی درک کند. اما هنگامی که خرد به کناری نهاده می شود و هواهای نفس، مدیریت انسان را در اختیار می گیرد، تحلیل های نادرست از هستی و انسان و خدا ارائه می دهد و امور دیگری را به جای خدا می نشاند و آنان را به عنوان پروردگار شایسته عبودیت و پرستش می گذارد. در این حالت، انسان درک نادرست و باطلی از هستی پیدا می کند و به جای خداوند، دیگران را می پرستد و از خدا و تقرب به او دور می شود و از کمال باز می ماند. (زمر آیه ۳ و نیز احقاف آیه ۲۸)

نتیجه طبیعی دوری از عقل و شرک ورزی چیزی جز گناه کاری و انجام اعمالی بر خلاف فرمان الهی نیست؛ زیرا شخصی که دیگری را به جای خدا گرفته و ربوبیت و پرستش را از آن دیگری کرده است، به آموزه های الهی عمل نمی کند و به اموری که خداوند از آن بازداشته مبادرت می ورزد و کم کم از مسیر الهی دور شده و از خداوند و کمالات باز می ماند. (مطففین آیات ۱۲ تا ۱۵)

به طور طبیعی نتیجه پیروی از هواهای نفسانی و برکناری عقل از دایره مدیریتی، چیزی جز دنیاطلبی و دنیاگرایی نیست؛ زیرا شخص بر این باور است که نیازهای نفسانی را باید پاسخ دقیق و کمالی داد و از آن جایی که هواهای نفسانی و خواسته ها و امیال آن چیزی جز دنیا نیست، گرایش به دنیا در وی تقویت می شود و از آخرت غافل می گردد و توجه و التفاتی به آن پیدا نمی کند. از این رو خداوند در آیه ۱۷۶ سوره اعراف دنیاگرایی و دنیاخواهی را نتیجه طبیعی پیروی از هواهای نفسانی برمی شمارد و به آدمی هشدار می دهد که چنین رویه ای جز هبوط و سقوط و بدبختی ابدی به سبب دوری از خداوند برای انسان ندارد.

پیروی از هواهای نفسانی نتیجه طبیعی دیگری نیز دارد که همان تجاوزگری و افساد و طغیان است؛ زیرا هواهای نفسانی و خواسته ها و تمایلات آن بی حد و اندازه است. از این رو ائمه فرموده اند: دو کس هرگز سیری ندارد خواهان دنیا و خواهان دانش(نهج البلاغه/ بخش حکمتها) انسانی که دنیا خواه شود، هرگز به چیزی سیر نمی شود و مانند کسی است که آب شوری را می نوشد تا تشنگی وی برطرف شود ولی هرچه بیش تر می خورد تشنه تر می شود. دنیا نیز این گونه است. کسی که به جای عقل، هواهای نفسانی را مدیر زندگی خود کرده است، نفس، او را به سوی دنیا می کشاند و از آن جایی که دنیا چون آب شور است، هرچه بیشتر می نوشد تشنه تر می شود و لذا به آن چه در اختیار دارد بسنده نمی کند و به سوی تصاحب حق و حقوق دیگران می رود. این گونه است که زیاده خواهی و دنیاگرایی وی موجب طغیان و تجاوزگری اش می شود و او را به فساد و تباهی سوق می دهد. (مطففین آیات ۱۲و۱۵)

این جاست که وحی و عقل این دو پیامبر باطنی و ظاهری از گردونه مدیریتی انسان به طور کامل بیرون می رود و زمام امور را نفس و هواهای آن در اختیار می گیرد و چون چنین شد، به هیچ هشدار بیرونی و درونی توجهی نمی کند و از آیات الهی در هر شکل و صورتی اعراض می کند. از مرگ و ذلت دیگران درس عبرت نمی گیرد و از تباهی وسقوط دیگران پندی برنمی دارد و به هشدارها و پیام های پیامبران بی توجهی می کند.

به سخن دیگر، اعراض و خودداری از آیات و رویگردانی از آن، برای کسانی که عقل و خرد خویش را به کناری نهاده و هواهای نفسانی را به عنوان مدیر جان و تن خویش برگزیدند، امری طبیعی است.

خداوند در آیه ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره اعراف ضمن بیان این مطلب، هشدار می دهد که حتی کسانی که گام هایی بلند تا بصیرت برداشته اند تا مقامات عالی انسانی رفته و از کرامت و قدرت هایی خاص برخوردار گشته اند، هرآینه ممکن است به سبب پیروی از هواهای نفسانی و بی خردی، در دام شیطان افتند و از جای بلند سقوط کنند.

نمونه این افراد بلعم باعورا و سامری است که توانسته بودند به مقامات عرفانی وکرامت و قدرت های برتر دست یابند ولی به سبب آن که هوشیاری خویش را از دست دادند و در دام غرور و تکبر افتادند، به سادگی به وسیله شیطان فریفته شدند و سقوط کردند.

خداوند در همین آیات تبیین می کند که پیروی از هواهای نفسانی و اوامر شیطانی موجب شده است تا انسانی که به مقامات عالی رسیده و به سادگی فریفته شود و سقوط کند. (مجمع البیان،طبرسی، ج۳و۴، ص۷۶۸)

بنابراین هر انسانی حتی اگر در مقام بلندی قرارگرفته و از کمالات بسیاری سود برده باشد، نباید مغرور وفریفته شود؛ زیرا تا زمانی که در دنیاست، ابلیس، دشمن قسم خورده می کوشد تا با بیدارکردن هواهای نفسانی و آتش زیرخاکستر، آدمی را به سقوط و هبوط بکشاند و از ادامه مسیر بازدارد.

تنها راه رهایی آن است که انسان در هر مقام و منزلت کمالی، توکل بر خدا داشته و امور خویش را به خدا تفویض کند و درمسیر عقل و وحی گام بردارد و هرگز مغرور و فریفته توانایی و کمالات خویش نشود حتی اگر اهل کرامت و تصرفات باطنی و خارق العاده باشد، زیرا هرگونه نادیده گرفتن عقل و وحی و دوری از توکل و تفویض موجب می شود تا دشمن سوگند خورده، آتش زیر خاکستر را به هم زده و با وسوسه، نفس را بیدارکرده و شخص را از درون به نیستی و نابودی بکشاند.

محسن حیدرزاده