دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

غرب‌شناسی؛ ضرورتی برای هویت‌یابی فرهنگی


غرب‌شناسی؛ ضرورتی برای هویت‌یابی فرهنگی

۱) هر تمدنی برای اینکه بتواند وجود خود را متعین و متشخص سازد چاره‌ای ندارد جز اینکه در برابر «خود»، «دیگری» را تعریف نماید. هیچ خودی بدون وجود دیگری و هیچ دیگری‌ای بدون وجود خودی …

۱) هر تمدنی برای اینکه بتواند وجود خود را متعین و متشخص سازد چاره‌ای ندارد جز اینکه در برابر «خود»، «دیگری» را تعریف نماید. هیچ خودی بدون وجود دیگری و هیچ دیگری‌ای بدون وجود خودی معنا ندارد.

۲) تمدن غرب در آغاز رنسانس که آغاز تکاپویش برای ساخت تمدنی جدید بود برای اینکه خود را متشخص سازد و حد و حدود تمدن خود را متعین کند دست به «ساخت دیگری» زد و آن دیگری همان «شرق» بود.

در واقع غرب چاره‌ای نداشت جز اینکه برای تشخص بخشیدن به «خود» شرق را ابژه و دیگری قرار دهد. در نتیجه شرق‌شناسی به عنوان دانشی که مسئول این کار خطیر بود شکل گرفت و رهاورد مطالعات عمیق و دقیق و در عین حال کاملاً سامان‌مند و جهت‌دار شرق‌شناسی این شد که ضمن استفاده از دستاوردهای عظیم شرق بویژه دستاوردهای تمدن اسلام و ایران، شرق را به ابژه خود و «دیگری خود» و آنکه مرز غرب باید به‌آن ختم شود، تبدیل کرد.

تلاش در راستای تکوین و تکامل این پروژه را، یعنی پروژه دیگری ساختن شرق، در تمام آثار شرق‌شناسان و حتی دیگر محققان و فیلسوفان و اندیشمندان غرب کاملاً محسوس و ملموس است. ادوارد سعید در کتاب ارزشمند خود شرق‌شناسی نمودهای متعدد و متکثری از این رویکرد به شکل کاملاً مستند ارائه داده است.

۳) اکنون ما در آستانه تشکیل تمدنی جدید بر سه پایه اسلام، ایران و عالم مدرن هستیم. ما نیز برای اینکه «خودی خود» را متشخص کنیم و حد وجودی خویش را رسم نماییم یکی از راه‌هایی که پیش رو داریم این است که غرب را ابژه خود قرار دهیم و در حالی که دستاوردهای آن را نادیده نمی‌گیریم، آن را به دیگری خود بدل کنیم. برای اینکه در غرب حل نشویم و در تفکر غربی استحاله پیدا نکنیم چاره‌ای جز ایجاد کرسی‌های غرب‌شناسی در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها و پی‌ریزی اساس تفکری که مورد وثوق همگان باشد نداریم. از این منظر غرب‌شناسی گامی برای تولید علم بومی و گامی بلند در جهت رسیدن به پیشرفت اسلامی ‌- ایرانی خواهد شد.

به نظر می‌رسد آنچه می‌تواند ما را «ما»، و غرب را «غرب» کند این است که محور مطالعات غرب‌شناسی با نگرشی باشد که به غرب به عنوان تمدن طاغی و تمدن اشراق به عنوان تمدن تائب مدنظر قرار گیرد.

۴) متأسفانه برخی از لایه‌های جامعه علمی - آکادمیک ما هنوز که هنوز است و حدود ۱۵۰ سال از آشنایی ما با غرب می‌گذرد همچنان دچار نوعی سردرگمی و تشتت فرهنگی است! چرا که از یک سو دل در ارزش‌های کهن و به میراث‌مانده اسلامی - ایرانی دارند و از سویی دیگر سر در آستان تفکر مدرن غربی می‌گذارند که می‌پندارند هیچ گریزی از آن نیست(!) و این سرگشتگی فرهنگی را در پی‌خواهد داشت. این تقسیم‌بندی میان شرق و غرب و پایه‌گذاری مطالعات غرب‌شناسی بر حول چنین محوری چه بسا بتواند کمکی به هویت‌یابی فرهنگی امروز ما کند و جامعه علمی و آکادمیک ما را به انسجام و خودباوری علمی و فرهنگی برساند.