دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

کلاغه به خانه اش نرسید


کلاغه به خانه اش نرسید

سید محمدعلی جمالزاده نزدیك به نود سال از عمر صد و چند ساله خود را در غربت گذراند خواسته یا ناخواسته

سید محمدعلی جمالزاده نزدیك به ‏نود سال از عمر صد و چند ساله خود را در غربت گذراند؛ خواسته یا ناخواسته؟ نمی‏دانم، فقط در این سالهای طولانی دوری از وطن، خود به‏تجربه دریافته‏ام كه هر كس چند سال از عمر خود را در غربت سپری كرده باشد، می‏داند كه قصه تنهایی و غربت، قصه‏ای است كه هر جا حكایت شود غم‏افزاست و جانكاه؛ حال خواه در كویر لوت و بیابان برهوت باشد، خواه در كنار رودخانه سن و دریاچه ژنو.

از این‏رو براین باورم كه جمالزاده نیز از این قاعده مستثنی نبود. شاید بهترین گواه این مدعا را بتوان در لابلای نامه‏هایش یافت. برای نمونه او در نامه‏ای به بانوی گرانقدر سیمین دانشور از جمله می‏نویسد: «ژنو بلاشك یكی از قشنگ‏ترین شهرهای دنیاست (بعضی اشخاص معتقدند كه قشنگ‏ترین شهر است) و من هم زنِ خوب و خانه خوب و مزاج سازگاری دارم ولی تنها مانده‏ام و گاهی این تنهایی معنوی به‏جایی می‏رسد كه آن شعر معروف بر زبانم جاری می‏شود كه نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم».

او با اینكه می‏دانست كه می‏خواهد در غربت بماند، ولی شاید خود هم تا پایان كار ندانست كه چرا؟ آیا هراس از فساد گسترده در ایران بود؟ كه او آن را درد واقعی جامعه می‏دانست كه علاجش مشكل است و نه با مذهب می‏شود آن را مداوا كرد و نه با سیاست و تنبیه.۳ جمالزاده با این سخن انگشت بر زخمی دیرینه می‏گذاشت و در نامه‏ای نیز دلیل نرفتن به‏ایران را ترس از رشوه‏خواری و فساد گسترده می‏داند و می‏نویسد: «مكّرر به‏دوستانم گفته‏ام كه می‏ترسم به‏ایران بروم و از یك طرف عصبانی بشوم و عنانِ اختیار از دستم بیرون برود و حتی جذبه رشوه، از جاده بیرونم بیندازد و دارای قوه و قدرتی كه بتوانم در مقابل امكان ثروتمند شدن- از راه رشوه و دخل و مداخل و عایدات نامشروع- استقامت بورزم، نباشم و آدم محولی، یعنی ناپاك و آلوده و پُر سر و صدا و پُرمدعا و بی‏كاره از آب درآیم. حالا هم بی‏كاره و بی‏مصرف هستم ولی لااقل قدرت اینكه كار نامشروع و عمل زشتی انجام بدهم، ندارم»۴

یا ترس از جفت ارتشاء و تبرا از همزاد فساد، یعنی سنت استبدادی بود؟ كه «حجت را بر او تمام كرد كه بلای اساسی آن تاریخ و فرهنگ یك استبداد سنتی و یك سنت استبدادیِ زودرس و دیرپاست كه خواه ناخواه از مرزهای دولت مركزی هم گذشته، و نه فقط حكومت‏های محلی و ایلی، و درجات دیوانی و عیون اعیانی را فرا گرفته، بلكه به‏وجوه عامّه و وجود اشخاص نیز راه یافته است.

و از همین‏رو برداشت او از استبداد، صِرف دیكتاتوری یا حكومت مطلقه نیست، بلكه نوعی خودسری و خودرایی است كه در سطوح گوناگون اجتماع و اِشكال متعدد روابط اجتماعی، زبردست را صاحب همه حقوق می‏سازد و زیر دست را از هر گونه حقی می‏اندازد. جمالزاده، هم از این استبداد نفرت دارد و هم از آن می‏ترسد».۵ در هر حال این بیت از صائب بی‏گمان زبان حال جمالزاده است، آنجا كه می‏گوید:

دل رمیده ما شكوه از وطن دارد

عقیق ما دل پُر خونی از یمن دارد

هر كه اما می‏خواهد كه از بسیاری غم و درد غربت اندكی بكاهد، باید تدبیری كند و چاره‏ای بیندیشد؛ وگرنه نه تنها غم غربت از پای می‏افكندش كه سهل است، هویتش را هم از او می‏ستاند و بر باد می‏دهد. نه‏آنجایی می‏شود و نه اینجایی؛ برزخ‏نشینی می‏شود كه حتی اگر هم محیطی كه در آن زندگی می‏كند ظاهری «بهشتی» داشته باشد، روزگارش اما «دوزخی» است. جمالزاده هم چنین كرد و چون مصمم بود كه در اروپا بماند، برای رهایی از مهلكه بی‏هویتی، عشق به‏زبان فارسی را در خانه جان خود جای داد و تمام عمر دست به‏دامان فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران شد و از این رهگذر نه تنها خود را كه بسیاری را نیز از بی‏هویتی نجات داد و هم نشان داد كه چگونه می‏توان عمری را دور از وطن گذراند، بی‏آنكه بی وطن شد. در واقع زبان فارسی «وطن» اصلی جمالزاده شد و در این عرصه پهناور بود كه او هویت ایرانی خود را یافت و در «وطن‏دوستی» شهره عالم شد و خوش درخشید.

ولی دلباختگی عمیق جمالزاده به زبان فارسی و دلبستگی او به‏فرهنگ و ادبیات ایران و نیز وطن‏دوستی او، هیچگاه با تنگ‏نظری و تعصب و ناسیونالیسم خشك و بی‏مغز همراه نبود، بلكه همواره با بلند نظری و سعه صدر و با تسامح و تساهل به‏این امور می‏نگریست. او در مورد آمیختگی سنجیده زبانها و آمیزش آگاهانه فرهنگ‏ها و تمدن‏ها، تعصبات بی‏مورد نشان نمی‏داد و در جایی در این باره می‏نویسد: «زبان حالت رودخانه جوشانی را دارد.

باید سرچشمه آن پاك و قوی باشد تا اگر خاشاكی در آن وارد شود، خودِ رودخانه به‏قوّت و قدرت خود آن را از میان ببرد و محو سازد.

و این بسته به این است كه جوان‏های ما دارای افكار قوی و صحیح و تازه و جوان باشند و ذوق و فهم آنها از روی قواعد منطقی و عاقلانه و استوار ارتقا بیابد و خلاصه آنكه مرد فكر خود باشند و بر اسب اعتقاد و ایمانی سوار باشند كه در محیط و آب و هوای مملكت خودمان تربیت شده باشد و آب و علفِ جلگه‏های خودمانی را خورده و نوشیده باشد. مسلم است كه دروازه‏های مملكتمان را نمی‏توانیم به‏روی افكار جدید ببندیم و اگر ببندیم، به‏خودمان و به‏مملكتمان و به‏دنیا و به‏تمدن خیانت كرده‏ایم ولی افكار دیگران را نیز از راه خامی و بلاتشخیص پذیرفتن، كار معقولی نیست و همان طور كه وقتی از انگلستان پارچه وارد می‏كنیم، نزد خیاط می‏بریم كه مناسب قد و قامت و ذوق و سلیفه خودمان برایمان لباس بدوزد، در مورد قبول افكار جدید و قدیم بیگانگان باید آنهایی را بپذیریم كه برای ما مناسب و به‏ترقی و پیشرفت و رفاه مادی و معنوی هموطنان مفید و مناسب باشد و تا با اطلاع به‏احوالِ آب و خاك و مردم خودمان آن افكار را در دیگ فكر و تجربه به‏طوری كه قابل هضم باشد، حاضر نساخته‏ایم، به‏میدان نیاوریم و فكر مردم ساده را مشوش نسازیم. خلاصه آنكه چون خیلی عقب مانده‏ایم، خیلی عاقلانه و با حزم و احتیاط و به‏قول فرنگی‏ها rational (بخردانه) عمل نماییم كه بیهوده وقت و انرژی صرف نشود.۶

جمالزاده خود نمونه خوبی در این زمینه به‏دست داده است كه بی‏گمان در عرصه‏های دیگر نیز می‏تواند سرمشق و الگو قرار گیرد: او با آگاهی و هوشیاری و با تكیه بر سنت‏های كهن داستانسرایی در ایران، از هنر داستان‏نویسی اروپایی بهره گرفت و نخسین داستان كوتاه ایرانی را با سبك و شیوه‏ای جدید پدید آورد و از این طریق به‏گستره‏ای از ادب فارسی كه در تنگنای سنت‏های دست و پا گیر گرفتار آمده بود، هویتی تازه بخشید.

او طلایه‏دار داستان‏نویسی نوین ایران شد و راهگشای نسلی كه امروز خود را مدیون هدایت می‏داند ولی كمتر از نقش جمالزاده در پیدایش این گستره آگاهی دارد. و این در حالی است كه هدایت جمالزاده را بزرگ خود می‏دانست.

البته جمالزاده در خَلق اولین اثر ادبی خود یعنی «فارسی شكر است»، بیشتر به‏نثر داستان و به جنبه‏های ترقی زبان فارسی توجه داشته است، تا درونمایه و ساختار و موضوع و مضمون داستان؛ و خود نیز می‏گوید كه منظورش «به‏دست دادن نمونه‏ای از فارسی معمولی و متداوله امروزه» بوده است و اینكه : «در این داستان می‏خواستم به‏هموطنانم بگویم كه اختلاف تربیت و محیط، دارد زبان فارسی را، كه زبان بسیار زیبا و شیرینی است، فاسد می‏سازد و استعمال كلمات و تعبیرات زیاد عربی و فرنگی ممكن است كار را به‏جایی بكشاند كه افراد و طبقات مختلف مردم ایران كم‏كم زبان یكدیگر را نفهمند».۷

از این رو علامه محمد قزوینی نیز كه جمالزاده داستان «فارسی شكر است» را اول بار در حضور وی و تنی چند از دوستانش در برلین خواند و مشوق اصلی جمالزاده برای ادامه داستان نویسی بود، در تأیید جمالزاده و تشویق و ترغیب او به‏ادامه كار، بیش از همه بر زبان و انشاء داستان او تأكید دارد. علامه قزوینی بعد از انتشار اولین چاپ كتاب «یكی بود یكی نبود»، در نامه‏ای به‏جمالزاده- به‏سبك و شیوه نگارش خاص خود- در باره این كتاب می‏نویسد: «شهداللَّه كه از عمر خود برخوردار شدم و حلاوت عبارت روان‏تر از ماءزلال و گواراتر از رحیق و سلسال آن، كام روح و قلب بلكه تمام وجود مرا شیرین نمود.

الحق در شیرینی و سلاست انشاء و روانی عبارت و فصاحت لفظ و بلاغت معنی و انتخاب مواضیع نمكین و در عین اینكه زبانِ رایج محافل بلكه كوچه‏های تهران است از كلمات عامیانه و بازاری و مبتذل پاك بوده نمونه كامل‏العیار زبان فارسی حالیه است و اظهر صفات بارزه آن شیرینی و حلاوت است كه هیچ لفظی دیگر پیدا نمی‏كنم برای تعبیر از این حسی كه انسان از این نوع انشاء می‏كند»۸

باری، جمالزاده در سالهای طولانی زندگی در اروپا پیوندی پایدار با ایران و فرهنگ و تاریخ ایران و زبان و ادبیات فارسی برقرار كرد و به‏منظور استحكام و استمرار این پیوند، در كنار مطالعه در زمینه‏های متفاوت و متنوع و همزمان با تألیف و ترجمه و انتشار كتابها و مقاله‏های بیشمار و نقد و بررسی نشریات و كتابهای گوناگون، با ایرانیان فرهنگ دوست و ادب‏پرور نیز در گوشه و كنار جهان به‏مكاتبه و مراوده پرداخت. جمالزاده رسمی پسندیده و عادتی مرضیه داشت و كمتر پیش می‏آمد كه نامه‏ای را بی پاسخ گذارد.

خسرو ناقد

پانوشته‏ها:

۱- دیباچه كتاب «قصه ما بسر رسید»، سید محمدعلی جمالزاده، تهران ۱۳۵۷. ص ۱۲.

۲- برگزیده آثار سید محمدعلی جمالزاده، به‏كوشش علی دهباشی، تهران، ۱۳۷۸. ص ۷۱۶.

۳- یاد سید محمد علی جمالزاده، به‏كوشش علی دهباشی، تهران ۱۳۷۷. ص ۳۱۸.

۴- برگزیده آثار، ص ۷۱۹.

۵- به‏اختصار از: یاد سید محمد علی جمالزاده، ص ۸۸ -۱۸۷.

۶- برگزیده آثار، ص‏۳۶ -۴۳۵.

۷- از صبا تا نیما، یحیی آرین‏پور، تهران ۱۳۵۱. جلد دوم، ص ۲۸۲.

۸- برگزیده آثار، ص ۸۲۵.

۹- همانجا، ص ۲۵ -۷۲۴.

۱۰- نقل به‏اختصار از: برگزیده آثار، ص ۷۱۱ -۷۰۲.

۱۱- یاد سید محمدعلی جمالزاده، به‏كوشش علی دهباشی، تهران ۱۳۷۷. نشر ثالث، ۶۵۱ صفحه.

۱۲- برگزیده آثار محمدعلی جمالزاده، به‏كوشش علی دهباشی، تهران ۱۳۷۸. نشر شهاب، انتشارات سخن، ۸۳۶ صفحه.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.