دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ایران قدرتمندتر از گذشته می شود


ایران قدرتمندتر از گذشته می شود

اهمیت سازمان شانگهای برای ایران در چیست و حضور کشورهایی که به نوعی منافع مشترک جمهوری اسلامی ایران دارند چه نقشی را به این سازمان و همکاری های ایران می دهد برای پی بردن به این مسئله و فهم آن ابتدا باید دید که جایگاه این اتحادیه در نظام بندی دنیا کجاست

پس از فروپاشی نظام دو قطبی که تقریباً حدود ۱۸ سال از آن زمان می گذرد، هنوز هیچ نظامی به صورت مسلم و مشخص تثبیت نشده است و در این دوران انتقال، قدرت های جهانی هستند که نظام آینده را شکل خواهند داد. این قدرت ها سعی می کنند که به نظام مطلوب خود برسند. آمریکا پس از فروپاشی شوروی تعریفی مطرح کرد که نظم نوین جهانی نام گرفت و اصل آن نظامی مبتنی بر تک قطبی و سلسله مراتب بود. تعریف آن ها این بود که چون تنها ابرقدرت باقی مانده از نظام دو قطبی است، حق دارد سلطهٔ جهانی را در اختیار داشته باشد و باقی قدرت ها می توانند با میزان قدرت خود در این سلسله مراتب صاحب جایگاه شوند.

در ابتدا هنوز باقی بازیگران تصمیمی نگرفته بودند. در یک مقطع بسیار کوتاه هم این نظم نوین جهانی اجرا شد که زمان حملهٔ عراق به کویت و در طرح برخورد با صدام رخ داد. به تدریج بقیه قدرت ها از موقعیتی که فراهم شده بود، استفاده کرده و نظام های دیگری تعریف کردند. یکی از روش ها نظام چند قطبی بود. استدلال آنها این بود که می گفتند قدرت آمریکا به معنی داشتن سلطه جهانی است چرا که نه می تواند و نه ما می خواهیم.

دو شرط برای داشتن چنین جایگاهی لازم است. یکی این که دارای توانمندی برای تحکیم موقعیت خود را داشته باشد، که آمریکا به دلیل مشکلات اقتصادی نتوانست به این جایگاه برسد. دوم این که لازم بود اعضای جامعه جهانی به این نظم سر بسپارند که آن هم نشد. نخستین کشوری هم که با این حرکت مقابله کرد، جمهوری اسلامی بود که تن به این شرایط نداد. پس از آن نظم جدیدی با عنوان نظام چند قطبی مطرح شد. هر چند تئوریسین های آمریکایی سعی کردند نظریات جدیدی را مطرح کرده و در قالب طرح های ریگان وجورج بوش پدر اعلام کنند. مانند هانتینگتون که نظریه برخورد تاریخ را داد و یا فوکویاما که پایان تاریخ را مطرح کرد. همه این ها تلاشی بود تا به راهی، تداوم سلطه آمریکا را فراهم کنند. دست آخر تیم جورج بوش پسر نظریه جنگ پیشگیرانه را مطرح کردند و مسائلی را هم به وجود آوردند. پس از آن هم که نظریه چندقطبی مطرح شد. یعنی دیگر بازیگری به تنهایی نمی تواند در صحنه بین الملل خودنمایی کند بلکه این قطب های اقتصادی و جغرافیایی هستند که می توانند با هم رقابت کنند و دورهٔ قدرت نظامی گذشته و حالا اقتصاد است که حرف اول را می زند.

قطب بندی جغرافیایی به چه معنی؟

یعنی کشورهایی که به لحاظ جغرافیایی تقرب بیشتری دارند می توانند این قطب را تشکیل دهند. مانند اتحادیه اروپا. عنصری هم که در این قطب بندی تأثیر دارد، یکی جغرافیا است و یکی اقتصاد.

بلوک بندی های زمان جنگ سرد و پس از جنگ جهانی دوم، قطب نظامی بود. اما حالا عنصر نظامی شرط اول نیست. رقابت و همکاری های اقتصادی حرف مهم را می زند. کشورهایی که به لحاظ جغرافیایی نزدیک هستند و تعامل اقتصادی نیز دارند، تشکیل قطب می دهند. در نظام موازنه قوای پیش از جنگ جهانی دوم تنها قدرت های بزرگ، قدرت های نظامی بودند. اما پس از آن دیگر قدرت نظامی مطرح نیست که بتواند علیه جامعه جهانی حرف بزند. پس یارگیری در این قطب ها حتی از ضعیف ترین ها مهم است. از این رو اتحادیه اروپا از کشورهایی شکل گرفت که کشورهای مهمی بودند و از کشورهای کوچک نیز استفاده کردند. البته تلاشی هم به موازات آغاز شد. آن هم تلاش انگلیس بر اساس سیاست سنتی موازنه قوا برای حفظ منافع خود اعمال کرد. انگلیس از قرن ۱۶ به دلیل داشتن یک جزیرهٔ کوچک دست به موازنه قدرت می زد تا خود را حفظ کند. پس از فروپاشی شوروی، انگلیس به موازنهٔ بین دو سوی اقیانوس اطلس دست زد. یعنی بین آمریکا و اتحادیه اروپا موازنه برقرار شود. اما قدرت از غرب خارج نشود. اگر هم تا به حال به این سیاست تکیه کرده و گاهی با اروپا همراهی می کند و گاهی با آمریکا، در همین راستا است.

پس این حرکت توجیه تعلیق انگلیس میان آمریکا و اتحادیه اروپا است.

دقیقاً. اما این نظریه تا به حال مطرح نشده بود و این برای نخستین بار مطرح می شود. اگر انگلیس به اروپا بپیوندد، دولتی کوچک است و محدود می شود و اگر به آمریکا بپیوندد هم مشکل خواهد داشت.

این سیاست انگلیسی ها چقدر کارآمد است؟

تابحال موفق بوده و کماکان می تواند ادامه یابد. انگلیس می داند که اتحادیه اروپا رقیب اقتصادی آمریکا است و اگر انگلیس به اتحادیه اروپا بپیوندد، قدرت خود را از دست می دهد. الان انگلیس همچنان حق وتو دارد در حالی که میزان اقتدارش از دیگر کشورهای عضو شورای امنیت کمتر است. اگر اتحادیه اروپا هنوز آن انسجام و اقتدار را پیدا نکرده و یا اروپا صاحب چالش با آمریکا است، این به دلیل نقش انگلیس است. این در حالی است که اتحادیهٔ اروپا از این کار راضی نیست. آن ها هم از همین رو اروپای قاره ای را به کار می برند چون انگلیس جزء منطقه جغرافیایی اروپا نیست.

به هرحال اتحادیه اروپا نخستین قطبی بود که شکل گرفت و با آمریکا رقابت کرد اما این روزها قطب های مختلفی در گوشه و کنار دنیا شکل می گیرد. آمریکای لاتین که زمانی حیات خلوت آمریکا بود، حالا خود به عنوان اتحادیه اقتصادی و سیاسی مستقل از آمریکا شکل می گیرد. ونزوئلا و شیلی و بولیوی نمونه آن هستند. در آسیا هم آ.سه.آن شکل گرفت و سازمان شانگهای هم در همین راستا شکل گرفت. چین و روسیه خود را دیگر رقیب هم نمی بینند. آسیای مرکزی بعنوان اجزای کوچک این قطب، راهی جز الحاق ندارند. آسیایی ها که می بینند نه می توانند به اروپا ملحق شوند و نه به آمریکا پس تنها راه برگشت ناپذیر این است که با همسایگان همکاری کنند.

اتحادیه شانگهای هم صاحب قدرت بالایی است و به تدریج این قدرت بیشتر هم می شود. چرا که از یک طرف با توجه به پذیرش هند و پاکستان و ایران به عنوان ناظر، اعضا صاحب چند قدرت اتمی دنیا می شوند. ضمن این که جمعیت آن نیز بیش از ۵۰ درصد جمعیت دنیا است. ذخایر عظیم دنیا نیز در این منطقه است. روسیه و ایران بزرگترین ذخایر گاز دنیا را دارند. بازار عظیمی را نیز برای کار در اختیار دارند و از این رو اتحادیه شانگهای به تدریج خود را نشان می دهد و شکل می گیرد. اتحادیه شانگهای به عنوان قدرت عظیم در حال تحول است که می تواند مقابل زیادی خواهی های سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی اروپا و آمریکا ایستادگی کند. حالا به پاسخ پرسش شما برمی گردیم. در این رابطه برای ما مهم است که در قواعد یک اتحادیه قدرتمند قرار می گیریم. ضمن این که می توانیم به این وسیله در مقابل فشارهایی که غرب به طور اعم و آمریکا به طور اخص وارد می کند، بایستیم. دو عضو دارای حق وتو در شورای امنیت در این اتحادیه هستند. از طرفی این کار برای ما نیز بسیار مفید است که در این مجموعه حاضر باشیم. یکی از مسائل مهم موقعیت استراتژیک ما است که نقش بسیار مهم و کلیدی دارد. کلیه مراودات تجاری و همکاری های اقتصادی و راه های ترانزیتی همه از ایران می گذرد. تمامی ارتباطات با خاور میانه هم از طریق ایران است. پس وزن جمهوری اسلامی در اتحادیه شانگهای بالاست. حتی به لحاظ فرهنگی-هویتی که جمهوری اسلامی در جهان اسلام را دارد، می تواند حلقه ارتباطی خوبی باشد.پس نقش ارتباطات فرهنگی مهم است و اگر برای اتحادیه شانگهای چهار ستون تعریف کنیم، عبارتند از: چین، هند، روسیه و ایران. گرچه در حال حاضر احتیاط کاری هایی از ناحیه چین و روسیه برای قبول این شرایط و قبول عضویت دائم ایران است، به ویژه چین که منافع خاصی در آمریکا و اروپا دارد، اما در همین حال در دراز مدت راهی برگشت ناپذیر است. به ویژه که ما تضاد منافع با چین، روسیه و هند نداریم و می توانیم مکمل هم باشیم. در همین شرایط هست که روسیه می پذیرد و دعوت می کند که ایران در عضویت نیروهای واکنش سریع دریای خزر حاضر شود. اتحادیه شانگهای روزبه روز قدرتمندتر می شود. اما این حرکت آرام است. اعضا عجله ای ندارند و در این شرایط در میان مدت، نظام چند قطبی جدی می شود. هر چند آمریکا هنوز نمی پذیرد که دورهٔ تک قطبی گذشته است. اما با شکست های آمریکا در خاور میانه به ویژه پس از یازدهم سپتامبر در عراق و افغانستان و با وجود کابوس آمریکا در آمریکای لاتین، دیگر کسی تمکین از نظر آمریکا را ندارد.

مهم این است که نظام چندقطبی تا کی ادامه پیدا کند که به تحولات آینده ارتباط دارد. حالا تئوری دیگری آمریکا مطرح کرده که دیگر ادعای قدرت اول ندارد. اما می گویند ما تنها قدرت جهان هستیم که می توانیم امنیت را در دنیا و برای کشورهای متمدن تأمین کنیم. حالا می گویند ما نظر خود را دیکته نمی کنیم، می گویند ما امنیت را صادر می کنیم و در مقابل کالا وارد می کنیم.

ریگان می گفت ما دو قدرت در دنیا بودیم. یکی استعفا داد پس همه به ما منتقل شده است. امروز می گویند که همه همکاری می کنیم ولی امنیت و تأمین آن به عهدهٔ ما است. با تحولات فعلی و بیداری کشورهای جهان سوم، بهرحال ناچار می شوند که نظام چند قطبی را بپذیرند.

قدرت دادن به سازمان شانگهای چندمین اولویت ایران است؟ اگر هم اولویت ارجح داشته باشیم، چه محوری است؟

ما پس از انقلاب به هیچ قدرتی تکیه نکردیم. مگر در زمان جنگ همه دنیا در مقابل ما نایستادند؟ ما خودمان جلو رفتیم.

تنها سوریه بود.

آنهم به صورت محدود.

حداقل جلوی ما نایستاد.

بله. به قول شما فقط جلوی ما نبودند وگرنه کنار ما هم نبودند. روال سیاست ما هم در آینده باید همین باشد. باید بدانیم چون صاحب نظام ارزشی هستیم، ضرورتاً کسانی که دارای ارزش های دیگری هستند، شاید همکاری استراتژیک با ما داشته باشند، اما معلوم نیست که در درازمدت ادامه دهند. چین با ادعای حاکمیت حزب کمونیست به دلیل منافع اقتصادی، ارزش های خود را کنار گذاشته است. روسیه که بطور کلی از ارزشهای خود استعفا داد. پس ما اولویت نداریم. آنچه مطرح است این است که اتحادیه شانگهای در راستای اهداف ما است و تعارضی با منافع ما ندارد.

با وضعیت چندگانه کشورهای عضو شانگهای، نحوهٔ عضویت ما، مشکلی برایمان ایجاد نمی کند؟ تمام و کمال نبودن همکاری ما در رفتار هند و روسیه و چین تأثیر ندارد؟

ممکن است تحکیم روابط با کندی پیش برود ولی تعارضی پیدا نمی کند. ما رقیب هم نیستیم. با وجود این که ایران و روسیه هر دو صاحب ذخائر نفت و گاز عظیم هستند، رقیب به حساب نمی آیند چون رقابت بالاست. در مورد چین برعکس است. آنها شدیداً به نفت و گاز ما احتیاج دارند. هند و پاکستان به گاز ما محتاج هستند و ما ادامه می دهیم. در قالب شانگهای این روابط محکم تر می شود.

به تدریج قدرت ما را هم افزایش می دهد. مثل انتقال گاز روسیه به اوکراین که باعث قدرت روسیه است.

به همین علت اروپا در بحران اوکراین پیشنهاد می دهند که آنها از ایران گاز بگیرند حتی در حالی که ما بر سر مسائل هسته ای مشکل با آنها داریم. در هر صورت ما را قدرتمندتر می کند.