یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
نگاهی به پاره ای از دعاوی بی پایه علیه پیشوایان مشروطه
ای مرغ سحر چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهكاری
وز نغمه روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه نیلگون عماری
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
علی اكبر دهخدا
در نخستین مرحله از مبارزه با استبداد با هدف برپایی حكومت مشروطه، و پس از آن در دوره های چندگانه استبداد صغیر، بازگشت ظاهری مشروطه، استقرار مجدد استبداد پس از كودتای ۱۲۹۹ و تداوم آن در خلال دوران پهلوی، و حتی در عصر حاكمیت جمهوری اسلامی، آری در تمامی این ادوار، از شیوه هایی كه برای بدبین كردن عامه مردم نسبت به مبارزه با استبداد و به تبع آن بازداشتن آنان از چنین مبارزه ای رواج داشت، متهم كردن پیشوایان این مبارزه به صورت های مختلف و نفی ارزش تلاش هایشان و هتك حرمت آنان بود. بررسی تمامی اقداماتی كه بدین منظور انجام گرفت، نیاز به تالیف كتابی جداگانه دارد و در این گفتار به ذكر دو نمونه از آنها بسنده می كنم.
نمونه اول متهم كردن مراجع سه گانه مخالف استبداد و خاصه مرحوم آخوندخراسانی به صدور حكم قتل شیخ فضل الله نوری پس از عزل محمدعلی شاه، از جمله در نوشته ای به قلم یكی از مدرسان قم كه در سال ۱۳۷۳، در نشریه كیهان اندیشه منتشر شد و من در نقدی بر آن در شماره ۵۶ همان نشریه، با استناد به مدارك معتبر، بی پایگی این اتهام را ثابت كردم و از جمله گفتم كه یكی از سه مرجع نامبرده یعنی مرحوم حاج میرزاحسین تهرانی، ۹ ماه قبل از سقوط حكومت محمدعلی شاه و قتل شیخ نوری، از دنیا رفته بود و ذكر نام او در میان كسانی كه ادعا شده حكم قتل را داده اند، دلیل بر بی پایگی این ادعا است. با این همه، جالب است كه آن مدرس محترم، بدون عنایت به مستندات ارائه شده در نقد این ناچیز، همان ادعا را در كتابی كه بعدا منتشر كردند تكرار فرمودند.
همچنین یك نویسنده مذهبی ضدمشروطه، در كتابی كه در همین سال های اخیر در دفاع از مواضع ملا قربانعلی زنجانی ملای مخالف مشروطه تالیف و منتشر كرده، مدعی شده است كه میرزای نائینی، ملا قربانعلی را مفسد فی الارض و درخور اعدام می شمرده و در تلگرافی كه از سوی آخوندخراسانی برای مراعات جانب ملاقربانعلی تهیه شده، تصرف ناروا و به تعبیر روشن تر خیانت كرده و آخوند كه لطمه های سختی از او خورده بود، از كار وی چنان به خشم آمده كه با تغیر به او گفته: «بس است دیگر میرزا حسین دنیای مرا خراب كردی حالا می خواهی آخرتم را هم خراب كنی»۱ كه در این مورد نیز من در نقدی كه در نشریه كیهان اندیشه منتشر شد، با ذكر مستندات معتبر توضیح دادم كه پس از بركناری محمدعلی شاه از سلطنت، نائینی از مرحوم آخوندخراسانی درخواست كرد تلگرافی به تهران بزند و از دولتمردان جدید بخواهد كه از اعدام شیخ نوری چشم بپوشند و آخوند نیز این درخواست را عملی كرد ولی به دلایلی نتیجه مطلوب حاصل نشد. آن گاه وقتی در نخستین روزهای پس از پایان دوران استبداد صغیر كه شور مشروطه خواهی و ضدیت با مخالفان آن در اوج بود، میرزای نائینی به فكر آن بود كه از اعدام شیخ نوری به رغم همه سرسختی او در مبارزه با مشروطه جلوگیری شود، چگونه معقول است كه پنج ماه بعد، پس از فرونشستن بخش عظیمی از آن شور و حرارت و با عملكردهای سران حكومت مشروطه كه حتی اعتراضات آخوندخراسانی را برانگیخته بود، میرزای نائینی توصیه كند ملاقربانعلی را با علم و تقوایی بس بیشتر از شیخ نوری و بیست و چند سال ارشدیت سنی بر وی در نودوچندسالگی به قتل برسانند آیا برای متهم كردن علما و مراجع غیرخودی، هیچ حد و مرزی نباید شناخت جالب تر آنكه در گزارش مزبور می خوانیم: از آخوند درخواست شد از تلگرافی كه برای توصیه به مراعات جانب ملاقربانعلی تهیه شده، عكسبرداری شود تا نائینی در آن دست نبرد آیا جعل كننده این قصه ها و راویان ساده لوح آن نمی دانسته اند كه صد سال قبل در خانه آخوندخراسانی در شهر نجف، ماشین فتوكپی و دستگاه زیراكس و دوربین عكسبرداری از اسناد و مدارك وجود نداشته است
اما نمونه دوم، طرح این ادعای كذب است كه آخوندخراسانی و میرزای نائینی از مبارزات خود با استبداد با هدف استقرار حكومت مشروطه در ایران پشیمان شدند و آخوند قصد سرنگون ساختن حكومت مشروطه و بازگرداندن نظام استبدادی را داشته و نائینی هم نسخه های كتابی را كه در تشریح مفاسد نظام مزبور و دفاع از مشروطه نوشته، می خریده و از دسترس مردم دور می كرده است. این دعاوی را من از دوران جوانی ام و قبل از آن، بارها از زبان متدینین و اهل علم شنیدم و در نوشته هایشان ملاحظه كردم و باورم شده بود و به دلیل همین باور، از مورخ و محدث محقق و جلیل القدر مرحوم علامه شیخ آقابزرگ تهرانی در شگفت بودم كه در كتاب های خود، هنگام یادآوری تلاش های خراسانی و نائینی در مبارزه با استبداد، به پشیمانی آنان از این مبارزات اشاره نمی كند. اینها بود تا با اقامتی چندماهه در نجف، امكان استفاضه از محضر آقابزرگ فراهم آمد و یك بار مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبایی كه از نوادگان سیدمحمد كاظم یزدی یگانه مرجع تقلید مخالف مشروطه و هوادار استبداد و از شاگردان مبرز آقابزرگ و از محققان نامی و صاحب آثار متعدد بود، در گفت وگو با من، به پشیمانی آخوندخراسانی از مبارزه با استبداد با هدف استقرار مشروطه اشاره كرد و من فرصت را مغتنم شمرده و به خیال خود برای اینكه مطلب به گوش آقا بزرگ برسد، از سیدعبدالعزیز خواهش كردم آن را در حضور آقابزرگ مطرح كند. او نیز پذیرفت و یك بار كه هر دو در محضر آقابزرگ بودیم، به مناسبتی سخن از مخالفت سیدمحمدكاظم یزدی با مشروطه به میان آمد و سیدعبدالعزیز از قول پدرش سیدجواد نقل كرد كه آخوندخراسانی، چندی پس از سقوط محمدعلی شاه و افتادن كارها به دست مشروطه طلبان، به دلیل عملكردهای نادرست آنان، از اقداماتی كه برای استقرار نظام مشروطه كرده بود پشیمان شد و حتی درصدد برآمد كه حكومت استبدادی را بازگرداند و محمدعلی شاه را مجددا بر اریكه سلطنت بنشاند.
در پاسخ این سخن، شیخ آقابزرگ گفت:
در اینجا دو مطلب است كه با یكدیگر خلط شده و باید از هم تفكیك كرد:
یكی اینكه آیا مرحوم آخوند، در مورد عملكردهای كسانی كه پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت، قدرت را به دست گرفتند چه نظری داشت و آیا آنان را افراد صالحی می دانست و عملكردهای آنان را تایید می نمود
در این مورد، شك نیست كه مرحوم آخوند، نسبت به كثیری از عملكردهای كسانی كه پس از خلع محمدعلی شاه قدرت را به دست گرفتند ایراد داشت و انتقادهای خود نسبت به عملكردهای آنان را بارها صریحادر نامه ها و تلگراف های متعدد آشكار ساخت و در این مورد هیچ تردیدی نیست.
مطلب دیگر آنكه آیا مرحوم آخوند به دلیل انتقادهای مزبور درصدد سرنگون كردن حكومت مشروطه و بازگرداندن استبداد و سپردن قدرت به دست محمدعلی شاه مخلوع و هواداران وی بوده
پاسخ سئوال فوق نیز قطعا منفی است و حتی با یك نگاه به نامه ها و تلگراف هایی كه آخوند پس از عزل محمد علی شاه، تا دو سال و اندی بعدهنگام درگذشت آخوند به اینجا و آنجا ارسال داشته، می توان دریافت كه او در موضع خود در مخالفت با استبداد و شخص محمدعلی شاه و روس های حامی او و حكومت استبدادی همچنان استوار و پابرجا بوده و هرگز درصدد بازگرداندن استبداد و محمدعلی شاه نبوده و اصل نهضت مشروطیت را همچنان تقدیس می نموده و اگر ایرادی داشته، به عملكردهای نودولتان و قدرت یافتگان جدید بوده نه به اصل نهضت مشروطه و به همین دلیل:
الف ـ حدود یك سال ونیم پس از اخراج محمدعلی شاه از ایران و استقرار مجدد مشروطیت، و پس از هجوم نیروهای روس و انگلیس به داخل ایران در اواخر سال ۱۳۲۸ه، آخوندخراسانی تلگرافی برای سران دولت های بزرگ جهان ارسال داشت كه در آن می خوانیم:
ملت مظلوم ایران كه عضوی قدیمی از خانواده بشریت است، به انگیزه احساسات ملی خود، گام به وادی تربیت و ترقی نهاده و با راهنمایی و تایید پیشوایان دینی، زنجیر اسارت و رقیتی را كه از حكام استبدادی در گردن داشت، با یك جنبش ملی گسیخت و پس از فداكاری ها و تقدیم قربانی ها، موفق شد اساس خودسری و استبداد را ویران كند و حكومتی ملی و شورایی بر پایه استوار مشروطیت و ملیت تاسیس كرد. ولی این اقدام نتایجی
دربر داشت كه با مقاصدی كه حكومت روسیه از دیرباز در جهت محو آزادی و استقلال ایران دنبال می كرد مخالف بود و بدین لحاظ، حكومت روسیه درصدد برآمد تا فرصت از دست نرفته، با حركت های غیرقانونی و مداخلات ناروا، آزادی پروران را از اجرای برنامه های خود در جهت نیل به پیشرفت های ملی بازدارد و هر چه زودتر به آرزوهای خود برسد. این بود كه تا توانست، از هیكل پوسیده استبدادیان نگهداری و از استوار شدن اساس مشروطیت جلوگیری كرد و حتی پارلمان ایران را به دست لیاخوف روسی منهدم ساخت و همین كه بنیاد پوسیده استبداد را در معرض نابودی دید، نیروهای نظامی خود را به تبریز اعزام داشت و نیروهایش در مقابل چشم مامورین كنسولی دولت های بزرگ مرتكب آن همه تجاوزها شدند... و تبهكاران و اشرار داخلی را تا توانست بر علیه دولت ایران۲ تحریك كرد و وقتی آنها پس از صدمه ها و خسارت های زیادی كه به ایران زدند سركوب شدند پناهشان داد: مثل رحیم خان قراچه داغی۳ و دیگر كسانی كه به سفارت و كنسولگری روس پناهنده شدند پس از اشاره به اینكه انگلیسی ها می خواهند گمرك و امور نظامی جنوب ایران را در اختیار بگیرند یادآور می شود:
همان اهدافی كه دولتین می خواستند با اعطای نیم میلیون لیره وام به ایران۴ به آن برسند و ملت و دولت ایران۵ زیر بار نرفت اكنون دولت انگلیس درصدد است با توسل به بهانه هایی چند به آنها نایل گردد... ملت تازه بیدار ایران كه خود را از بردگی خاندان سلطنتی قدیمی خود رهایی بخشید، تا جان در تن دارد تن به بردگی بیگانگان نخواهد داد... گمان نمی رفت كه طرفداران حقوق بشر، به جای آنكه در عالم نوع پرستی آزادی پروران ایران را در اصلاحات نوع پرورانه كمك كنند، سكوت و اغماض در برابر این همه تجاوزات روس و انگلیس به حقوق ملت ایران را كه لازم است برای اصلاح امور و پیشرفت های اساسی خود فارغ البال باشد، روا بشمارند.۶
ب ـ در سال ۱۳۲۹ ه چند ماه قبل از درگذشت مرحوم آخوند و پس از اشغال شمال و جنوب ایران به وسیله قوای روس و انگلیس، آن مرد بزرگ نامه ای برای دولت انگلیس فرستاد و در آن ضمن اعتراض به عملكرد دولتین تصریح كرد كه: ملت تازه بیدار ایران كه با هدف احقاق حقوق ملی خود و گسیختن زنجیر اسارت و آزادی از قید سلاطین، این همه خون ها و قربانی ها داده و بلای بر باد رفتن خانمان ها را تحمل كرده، تا جان در تن دارد، به بردگی بیگانگان تن نخواهد داد... در چنین موقعی كه ملت تازه بیدار ایران، برای تنظیمات اساسی خود به همان گرفتاری هایی دچار است كه ملت و دولت فخیمه انگلیس هم در ابتدای تاسیس مشروطیت خود به آن مبتلا بودند... مانع و بازدارنده ملت ایران از اهداف ملی خود نباشند و دولت روس را از این اقدامات و مداخلات ناحق كه تمام هم رجال ایران مصروف دفع آن گردیده منصرف كنند.۷
اكبر ثبوت
پی نوشت ها
۱ خط سوم در انقلاب مشروطه، ابوالفضل شكوری، صص ۱۸۹۱۸۶
۲ یعنی دولت مشروطه كه پس از كناره گیری محمد علی شاه به سر كار آمد.
۳ رحیم خان نامبرده همان است كه مرحوم آخوند در جای دیگر از وی به نام بیرحم خان یاد می كند و می گوید كه وی در دوره استبداد صغیر، از جانب محمدعلی شاه برای سركوب مدافعان مشروطه به تبریز و حوالی آن اعزام گردید و حاج میرزا حسن تبریزی از علمای طرفدار استبداد اعلامیه ای در تایید وی و عملكردهایش صادر و در آن تصریح كرد كه هیچ كس مجاز نیست به وی اعتراض كند و او و دارودسته اش با پشت گرمی به همین تائیدیه و حكم محمدعلی شاه در كشتار مردم تبریز و غارت اموال آنان نهایت اهتمام را به خرج دادند و از هیچ جنایتی فروگذار نكردند. پس از خاتمه دوران استبداد صغیر رحیم خان به روسیه پناهنده شد و بعدها از آنجا مجددا به ایران بازگشته و به پشت گرمی افسران روسی اقدامات دیگری را علیه حكومت مشروطه آغاز كرد و در این راه از كشتار مردم و حتی قتل زن و بچه باز نایستاد و تا هنگام مرگ سه ماه قبل از درگذشت آخوند از سرسخت ترین هواداران محمدعلی شاه و استبداد بود و نفرت آخوند خراسانی از وی كه در تلگراف آن مرحوم مورخه اواخر سال ۱۳۲۸ منعكس است مردود بودن این ادعا را كه آخوند قصد بازگرداندن استبداد و باز پس دادن تاج و تخت به محمدعلی شاه را داشته آشكار می نماید.
۴ در دوره محمدعلی شاه و به درخواست مصرانه او.
۵ مقصود مجلس است وگرنه دولتی كه محمدعلی شاه بر سر كار آورد، اصرار داشت كه این وام را بگیرد.
۶ حیات الاسلام، آقا نجفی قوچانی، صص ۸۷۸۴ با حفظ مضمون و اندكی تصرف در عبارات
۷ همان صص ۸۸۸۷
۸ شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ۱۴۹ و ۵۰، تاریخ احزاب سیاسی ایران، محمدتقی بهار ص ۷، م نشر دانش س ۲، ش۴، صص۴۴۴۳
۹ حیات الاسلام، صص ۱۱۵۱۱۴
۱۰ نشریه حوزه، س ۷، ش ۵، ص ۸۲۷
۱۱ تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، مصلح الدین مهدوی ۲۱۲۰ و ۲۵۳۲۵۲
۱۲ در كتاب تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان ج ۲، ص ۱۲۰ می خوانیم: نائینی هر نسخه از كتاب خود را به قیمت یك لیره طلا تا پنج لیره عثمانی می خریده تا در دست مردم نباشد. نویسنده این كتاب تاریخ كه دشمنی با مخالفان استبداد، قدرت تمیز را از او سلب كرده، حتی برای یك لحظه نیندیشیده كه مرحوم نائینی برای جمع آوری كتاب مزبور كه دو بار به چاپ رسیده و به ظن قوی در بیش از هزار نسخه منتشر شده بود چه مبلغ گزافی می باید در اختیار داشته باشد و آنگاه چنین مبلغی را از كجا آورده بود
۱۳ نشریه حوزه، ش ۷۷۷۶، صص ۲۱۲۰.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست