چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

«دسته دلقک ها», آن روی سکه


«دسته دلقک ها», آن روی سکه

نگاهی به جدیدترین ترجمه مهدی سحابی از فردینان سلین

دکتر لویی فردینان دتوش که نام‌خانواد‌گی خود را به سلین، نام مادربزرگش، تغییر داده در ایران با دو اثرش یعنی «مرگ قسطی» (ترجمه مهدی سحابی، نشر مرکز) و «سفر به انتهای شب» (ترجمه مرحوم فرهاد غبرایی، نشر جامی) نویسنده‌ای شناخته شده است اما حکایت رمان «دسته دلقک‌ها»، حکایت دیگری است.

یک آشنایی تازه با سلین برای خوانندگانی که دو کتاب قبلی را خوانده‌اند و فکر می‌کنند اکنون هم با اثری مشابه سروکار دارند. در حقیقت «دسته دلقک‌ها» روی دیگر سلین را نمایان می‌کند؛ روی کمی بذله‌گو و دلقک‌مآب (فرمی که داستان بر مبنای آن بنا شده و شکل گرفته است) که بیشتر ناشی از فضای لندن و شخصیت‌هایی است که او در این داستان روایت می‌کند و ساختار و زبان و لحن رمان را می‌سازد. لندن شهری است که سلین روی خوشی به آن نشان می‌دهد، شاید به یاد روزگار خوشی که خود در این شهر گذرانده، آن هم در دوران جنگ جهانی دوم و تجلی این نگاه در زبان و لحن طنزآلود او در «دسته دلقک‌ها» شکل دیگری از زبان سلین را می‌سازد.

برای آشنایی با زبان سلین ـ بحث‌انگیزترین وجه ادبی داستان‌های او ـ خواندن «مرگ قسطی» و «سفر به انتهای شب» توصیه می‌شود.

زبان «آرگو» به معنای زبان صریح و خشن، که با نثر محاوره‌ای همراه است، جملات منقطع و سه‌نقطه‌های فراوان میان متن که نشان عصبیت و ریتم تند است، تکنیک نوشتاری سلین است که آن را با تلخی و سیاه‌بینی خود نسبت به انسان‌ها و روابط‌شان و به‌ویژه جنگ همراه کرده.

دکتر سلین علاوه بر حرفه‌اش که روح او را با تلخی‌های انسانی و بیماری‌ها و ناملایمات محشور کرده است، نزدیکی زیادی با جنگ جهانی و حتی شرکت در جنگ و دوران زندان و یهودی‌ستیزی داشته و اگر بر این باور باشیم که جهان‌بینی هر نویسنده تاثیر زیادی از پستی و بلندی‌های زندگی او می‌گیرد، می‌توان به چرایی این نگاه تلخ و خشونت‌بار در کلام و سیاهی فضاهای داستان‌های او پی برد. صحنه‌های ابتدایی «دسته دلقک‌ها» با وجود لحن طنزآمیزش فضایی سیاه و زبانی گزنده دارد که باوجود اینکه اشاره صریحی به جنگ و فضای بمباران در آن نشده، حتی خواننده امروز را به یاد محله‌های خاکستری و سیاه دودآلود می‌اندازد که از صدای بمب و آدم‌های گریزان و گریه کودکان و خانه‌های ویران آکنده است.

سلین در این فضا راوی اول شخص را که همان «فردینان» ادامه‌ و دنباله راوی همیشگی داستان‌های اوست و این بار زخمی از جنگ به لندن پناه آورده، با همقطارش «بورو» که پیانیست ساکتی است میان قشری می‌برد که در وانفسای جنگ به شغل‌های پست و حقیری مثل دزدی و گدایی مشغول‌اند؛ مامورین پلیس هم بی‌رحم و رشوه‌گیرند.این آمیختگی فلاکت و سیاهی فضا را با استادی به زبان دلقک‌ها درمی‌آورد و به داستان سویه نمایشی می‌دهد. یعنی پس از تصویرکردن فضای کلی شهر، هرکدام از آن آدم‌ها را روی صحنه می‌برد و در تک‌گویی‌های طولانی شرح‌حال‌شان را می‌گوید و در این بین، فردینان مانند شاهدی است که روایت می‌کند.

«دسته دلقک‌ها» در واقع بازیگران و لود‌گان نمایشی هستند که از جنگ فرار کرده‌اند و مدام با گزمه‌ها و عسس‌ها درگیر می‌شوند و حرف‌شان را با صراحت می‌زنند و در این تندی و بی‌پروایی وجهی از واقع‌نمایی سلین نمود می‌یابد (رجوع کنید به مقدمه مهدی سحابی، مترجم کتاب و توضیحات او در باب نام کتاب). راوی داستان از همین گروه است که از فرانسه و جنگ به لندن گریخته. بی‌پول و بی‌مکان با اقامتی که مشکل دارد و همین او را از دست پلیس فراری می‌کند و به آدم‌های مختلف پناه می‌برد.

ابتدا کاسکاد تصاویری که سلین از روابط و آدم‌های این بخش ترسیم می‌کند تکان‌دهنده است. او به عمق این روابط با تلخی ترحم‌انگیزی می‌نگرد و این را در قالب زبانی خشن و تا اندازه‌ای طنزآمیز روایت می‌کند به‌طوری‌که هر کدام از آدم‌های آن محل خود انگار دلقک‌هایی هستند که به نوبت بر صحنه می‌آیند و سهم خود را ادا می‌کنند و مخاطب را به فکر وامی‌دارند.

از اینجا به بعد راوی دیگر یک شاهد نیست که تنها دیده‌هایش را نقل کند بلکه فردینان و بورو، وقتی از کاسکاد طرفی نمی‌بندند با دکتر کلودوویتس که او هم مقیم غیرقانونی و فراری از جنگ است، نزد پدرخوانده دیگری‌ درحقیقت دلقکی دیگر- می‌روند به نام تیتوس وان کلابن که مالخر است و در خانه بزرگ و شلوغ پر از جنس و خرده‌ریز او ساکن می‌شوند، به برکت علاقه کلابن به موسیقی و هنرنمایی‌های بورو، مدتی را آنجا سر می‌کنند تا بورو که علاوه بر موسیقی به علم شیمی و انفجار هم علاقه دارد، طی حادثه‌ای همه‌چیز را منفجر می‌کند. فردینان که جان سالم به در برده، دوباره تنها و مستاصل این بار قصد مراجعت به فرانسه و حتی جنگ را دارد اما حالا کسی به او توجه نمی‌کند. و دوباره با آدمک دیگری، با سوستن دو رودینکور آشنا می‌شود که مالیخولیای سفر به شرق و تبت دارد. این رویا چیزی است که فردینان را که در ورطه فلاکت دست و پا می‌زند سر کیف می‌آورد و امید می‌بخشد. سفر، سفر به ناشناخته‌های دوردست شرق. همراه شدن با اسطوره‌ها هر چند که از ته دل بدبین است اما با سوستن همراه می‌شود تا سوار اتوبوس خط ۲۹ شود.

فارغ از فضاسازی نسبتاً طولانی آغاز رمان(حدود ۶۰ صفحه ابتدایی) داستان یک‌باره و با ضرب‌آهنگی سریع پیش می‌رود و انگار نویسنده در جست‌وجوی داستان، ماجرای اصلی را می‌یابد و موتور نقالی او روشن می‌شود و بی‌وقفه می‌تازد. ناآرام، بی‌پروا و جسور اما هنگامی که به فلسفه شرق می‌رسد

ـ به آرامش، به فرار، به رویا ـ فردینان آرام می‌شود، انگار دیگر از اصلاح دنیا ناامید شده است.گویی تنها راه نجات را این‌بار در رهاکردن می‌داند - راهی که خود سلین پس از جنگ برگزید و به دانمارک گریخت - او که از ابتدا با سلاح خشونت و پرخاش به مبارزه با جنگ و ویرانی می‌رود با فکر فرار آرام می‌گیرد، اعتماد می‌کند و راهی می‌شود.

شگرد سلین این است و نتیجه آن آرامشی است که در انتهای کار نصیب خواننده نیز می‌گردد؛ آرامش پس از توفانی سهمگین.

سپینود ناجیان