رژه نگاتیوها در زندگی ما

در ذهنم یک پرده سینما هست که یک سری فیلم نگاتیو که بعضا هم رنگی می‌شوند، روی آن شروع می‌کنند به رژه رفتن...
گاهی روی یک عکس متمرکز می‌شوم و گاهی خیلی سریع می‌گذرم. یه کانتر هم اون …

در ذهنم یک پرده سینما هست که یک سری فیلم نگاتیو که بعضا هم رنگی می‌شوند، روی آن شروع می‌کنند به رژه رفتن...

گاهی روی یک عکس متمرکز می‌شوم و گاهی خیلی سریع می‌گذرم. یه کانتر هم اون بالا هست که هی شماره می‌ا‌ندازد. از اون کانتر هیچ وقت خوشم نیامده و هرگز هم خوشم نخواهد آمد.

یک سری چیزها آزارم می‌دهد که خودم باید بگیرم و بندازمشون دور. خاطرات تلخ گذشته را می‌خواهم از روی اون قطعه فیلم بچینم و بگذارم توی بایگانی و خاطرات خوش رو روی همون قطعه فیلم بگذارم تا برای خودش رژه برود.