یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مدیریت و تشکیلات در سیره ی پیامبر ص


مدیریت و تشکیلات در سیره ی پیامبر ص

باید گفت تحلیل سیره ی پیامبر اکرم ص بویژه سیره ی مدیریتی ایشان می تواند ما را به اصولی رهنمون سازد که بتوان از آن به عنوان راهکاری عملی در سیاست, مدیریت و حکومت داری استفاده کرد

باید گفت تحلیل سیره‌ی پیامبر اکرم(ص) بویژه سیره‌ی مدیریتی ایشان می‌تواند ما را به اصولی رهنمون سازد که بتوان از آن به عنوان راهکاری عملی در سیاست، مدیریت و حکومت‌داری استفاده کرد.

چرا که در واقع واکنش‌های پیامبر و استنباط اصول کلی از رفتار و تدابیر اتخاذ شده توسط ایشان علاوه بر درک بهتر مسائل آن دوران می‌توان از آن رویکردهای مدیریتی و حکومت داری و تصمیم‌گیری را بدست آورد و در امور سیاسی و مدیریتی جامعه و حتی یک ارگان هم استفاده نمود.

یکی از راههای پی بردن به یک چنین اصولی فهم رفتارهای آن بزرگ‌مرد می‌باشد که معمولاً در چارچوب وحی و تدابیر عقلی و فردی و مشورت با اصحابش نمود می‌‌یابد.

البته ممکن است در اینجا سؤال شود در حالی که کردارها و کنشهای پیامبر(ص) ریشه وحیانی دارند و حقیقت وحی هم برای ما مجهول است می‌توان با مطالعه سیره پیامبر اکرم یک سری اصول کلی مدیریتی را استنتاج کنیم و آن را به کار ببریم!؟ چون تأکید بر وحیانی بودن موجب می‌شود از ارائه‌ی تحلیلی تاریخی و رهنما از تصمیمات مدیریتی و سیاسی و حتی تحلیل سیره‌ی نبوی غیر ممکن شود!؟

در این زمینه باید گفت:«اگر هم ریشه و منشأ رفتارهای پیامبر اکرم وحی باشد، از ظاهر رفتار ایشان و نمود بیرونی وحی که ظهور آن در مستندات تاریخی جنبه کاملاً عقلانی دارند، می‌توان این مهم را کشف نمود، در ضمن بسیاری از کنش‌های پیامبر در فضای متعارف و با توجه به مقتضیات هر حادثه و پدیده‌ای از ایشان بروز داده شده است.»[۱] به همین خاطر می‌توان یک صورت‌بندی از اصول کلی سیره مدیریتی پیامبر را بدست آوریم. این را هم باید اضافه نمود که سیره‌ی پیامبر سیره‌ یک صاحب رسالت است که در همه‌ی مراحل با کوشش خستگی‌ناپذیر همه روش‌های عقلانی عصر خود را به کار گرفته بود. و از همه مهمتر اذعان قرآن به اسوه بودن پیامبر اکرم به عنوان نمود هدایت اقناع کننده‌ی اذهان ما باشد.

اولین مسئله‌ای که پیامبر در هنگام آشکار نمودن رسالتش با آن روبرو بود، قوم و طایفه‌ی خود یعنی قریش بود. در این زمینه روشی که پیامبر در مقابل آنها برای حفظ تنظیماتی رسالت خود در مراحل مختلف اتخاذ نمود بر اساس میزان قدرت خود آنها و در عین حال هدف اساسی خود را بر مبنای حفظ و افزایش قدرت مسلمانان با توجه به متغیرات قرار داده بود.

چون پیامبر برای حفظ، تبلیغ و گسترش آیین جدید، نیازمند قدرت بود و ایشان برای بدست آوردن آن تمام ملاحظات عقلایی مربوط به رعایت حدود قدرتش را مورد توجه قرار می‌دهد و با یک سیاست تدریجی به اهداف خود نایل می‌آید و حتی اهداف خود را بر اساس میزان قدرت خود تعیین نموده و آن را پیش می‌برد و در این راه از صلح و جنگ و مذاکره در وقت خود بهره می‌برد و با این شیوه مدیریتی که اتخاذ می‌نماید پیام فرا زمانی و فرا مکانی خود را با توجه به موقعیت‌های آن دوران پیش می‌برد.

عملکرد پیامبر در طول ۲۳سال رسالت با عملکردی واقع‌گرایانه پیش می‌رود و این امر خود سبب شد که پیامبر مؤلفه قدرت را جزء مؤلفه‌های مادی قرار داده که در آن استراتژی فرماندهی جنگی، میزان و تعداد نیروهای انسانی، ادوات جنگی، موقعیت نیروهای پیامبر و ... تعیین‌کننده نهایی بوده که هرگاه این مؤلفه‌ها نادیده گرفته می‌‌شد، نتیجه‌ی آن شکست بود که نظیر آن به نافرمانی بخشی از سپاهیان در جنگ احد برمی‌گردد.

در هر صورت ما در این مقاله به صورت مختصر سیره‌ی مدیریتی نبی اکرم(ص) به عنوان رفتارها و عکس‌العمل‌ها و تنظیماتی که برای اداره این تفکر نوین به کار می‌برد، می‌پردازیم.

● رفتارهای مدیریتی پیامبر در مکه

در دوران مکه که از آن به دوران آغاز رسالت یاد می‌شود، دوران ضعف مؤلفه‌های قدرت نظامی‌ پیامبر محسوب می‌شود که مورخین حوادث و وقایع زیادی از فشار و سخت‌گیری و حملات متعدد قریش علیه پیامبر را ذکر کرده‌اند. در واقع قریش دشمن اصلی پیامبر در تمام دوران رسالت بوده است.

پیامبر برای غلبه به این وضعیت که ریشه در عصبیت و پیوند‌های قبیله‌ای داشت با مشکلات زیادی روبرو بود و توانست با یک سری جهتگیری که می‌توان آنها را تحت عنوان «اصول مدیریتی» نام برد به صورت کاملاً عقلایی و واقع‌گرایانه به تدریج با آنها غلبه کند.

«پیامبر اکرم در برخورد خود با قریش در مکه سیاست مبتنی بر اجتناب از هرگونه درگیری و سیستم تدافعی را به‌کار می‌برد تا مانع از گسترش دعوت آن نشود.»[۲]

بنابراین دعوت خود را پنهانی آغاز می‌کند و خود این پنهانی بودن دعوت از جوانب مختلف قابل تعمق است؛ چون پیامبر نمی‌خواهد یک دفعه و به صورت آنی به آن ساختار قبیله‌ای نفوذ کند به همین خاطر هم با توجه به میزان قدرت خود کار ابلاغ وحی را به مدت سه‌ سال به صورت پنهانی ادامه می‌دهد و کار را با معرفی خود به عنوان رسول الله و دعوت مردم به شنیدن آیات الهی و پیروی از آن آغاز می‌کند و در این مدت هم از تعداد کسانی که ایمان آورده‌اند، تکلیفی فراتر از توان و ظرفیت آنها نمی‌خواهد.

البته نتیجه این رویکرد ابلاغی که پیامبر به کار می‌برد این است که وقتی قریش می‌بیند پیامبر دارای خواسته‌های حداقلی است به ستیز و واکنش شدید مخالفت‌آمیز علیه او نمی‌پردازد. «پیامبر هم می‌داند که مهمترین انگیزه‌ی قریش در مخالفت با وی دفاع از منافع و امتیازات اقتصادی آنها است که به دلیل بت‌پرستی در مکه نصیبشان شده، و می‌بینیم که آیات اولیه هم که بر پیامبر نازل می‌شود در این باره است، این احکام و آیات را در قالب اندرز و تبشیر بر قریش عرضه می‌دارد».[۳]

پیامبر وقتی دعوتش را آشکار می‌کند باز همان اساس محدوده قدرت را رعایت می‌کند و تا زمانی که علاوه بر عامل روحی و روانی، عوامل مهم قدرتی عشیره‌ای که با اسلام آوردن حمزه و عمر (رضی الله عنهما)، و حمایت بنی‌هاشم به عنوان سیره حمایتی و ثروت خدیجه روبرو نمی‌شود، سرنوشت دعوت را تغییر نمی‌دهد و از این به بعد تلاش‌های خود را با تکیه بر این پارامترها برای زنده ماندن دعوت از سر می‌گیرد.

یعنی پیامبر بعد از اینکه برخوردار از سایر مؤلفه‌های قدرت که می‌تواند مانع از تعرض فیزیکی قریش به ایشان می‌شود، رسالت خویش را آشکار می‌کند و پیامبر هم وقتی می‌بیند که تازه مسلمانان که عمدتاً از طبقات پایین و بدون حمایت قبیله‌اند و شخصاً خود ایشان توانایی دفاع از آنان را ندارد امر به هجرت آنها به حبشه را صادر می‌نماید. ولی مهم در اینجا اصول تنظیمی ‌است که پیامبر به کار می‌برد و آن هم اینکه باز با وجود تمام این اذیت و آزارها اجازه رویارویی با قریش را نمی‌دهد و همواره آنان را به استقامت و صبر فرا می‌خواند. و علت هجرت هم از آنجا ناشی می‌شود که پیامبر و قتی می‌بیند چشم‌انداز اسلام و گسترش آن کم کم تیره می‌شود و موجب کاهش استقبال و گرایش مردم به اسلام می‌شود دستور به هجرت می‌دهند، این سیاست در واقع خیلی خردمندانه بود « چرا که پیامبر در هرگونه مواجهه با قریش معدود یاران خود را هم از دست می‌داد».[۴]

از همه مهمتر هجرت به مدینه مسیر رسالت پیامبر را کاملاً دگرگون نمود ولی نکته قابل توجه این است که واقع‌گرایی پیامبر هم در اینجا نمود می‌یابد و آنهم اینکه وقتی بعد از فوت ابوطالب و خدیجه آزار و تعرض‌های فیزیکی به پیامبر آغاز می‌شود برای در امان ماندن از تعرض قریش تصمیم به هجرت می‌نماید که پیامد بسیار مثبتی در امر دعوت ایشان محسوب می‌شود.

● پیامبر در مدینه

پیامبر اکرم که مهمترین هدف و دغدغه ایشان انجام رسالتشان بود و رسیدن به این مقصود خود مستلزم محیطی امن و آرامش فکری در جامعه بود، تا پس از آنکه با نمایندگان یثرب از قبایل مختلف قرار داد و صلح و دفاع مشترکی منعقد ننمود به آن سرزمین هجرت کردند.

پیامبر اکرم به عنوان یک نمونه و الگو در دوران حیات خود بلافاصله بعد از هجرت به مدینه حکومت تشکیل می‌دهد. و بسنده نکردن به مسایل عبادی و اخلاقی صرف از سوی ایشان و ارسال سفیران به نزد پادشاهان و سلاطین همه بیانگر اهمیت مسئله حکومت و رهبری سیاسی جامعه اسلامی‌و نوین است.

در هر صورت پیامبر به مدینه هجرت نموده و با مسایل و رویدادهای مختلفی روبرو بود که به اختصار در اینجا به این موضوع می‌پردازیم.

ساکنان شهر یثرب قبل از اسلام فاقد پیکره اجتماعی کامل بودند و تا آن زمان هیچگونه اقتدار سیاسی فراگیر یا نظام اداری در آن ایجاد نشده بود و صاحب یک تشکیلات و مدیریتی که واحدهای متفرق را در یک زنجیره مصالح مشترک پیوند دهد وجود نداشت، چون در هر جامعه‌ای یک سری امور مشترک وجود دارد که به آن جامعه هویت می‌بخشد. هرچند که ممکن است خرده تضادهایی هم وجود داشته باشد ولی در جامعه‌ یثرب به خاطر ناهمگونی میان شهروندان و رابطه جنگ و خون‌ریزی میان طوایف موجود در جامعه‌ یکسری کلان تضادهایی در این جامعه حکم فرما می‌باشد. اما پیامبر با ورودش که زیر بنایش را از همان پیمان عقبه و ملاقات ایشان با سران و نقبای دو طایفه بزرگ یثرب «اوس و خزرج» پایه‌گذاری نموده بود، به تکوین نظام اداری و ساختار قدرت در این شهر می‌پردازد.

«پیامبر در آستانه‌ی ورود با چند مشکل عمده روبرو بود:

۱) افراد موجود در این شهر فرهنگ نظم اداری و اجتماعی نداشتند.

۲) میان شهروندان آنجا نوعی ناهمگونی وجود داشت.

۳) امنیت در شهر به دلیل وجود جنگ بین اوس و خزرج و نیز این دو با یهودیان.

۴) وجود گروههای معاند در یثرب و قبایل اطراف.

در نتیجه تمامی ‌اینها موجب نگرانی برای ساکنان آن شده و لذا می‌بینیم که ساختار خانه‌های موجود به شکل قلعه‌های مسکونی و حتی پادگان‌های نظامی ‌می‌باشد.»[۵]

پیامبر در اوایل ورود علاوه بر آموزش و تربیت، شخصاً اداره امور و تمام شئون زندگی امت نوین می‌پردازد و زعامت سیاسی جامعه را برعهده می‌گیرد.

پیامبر به قول توماس آرنولد هم رئیس دین می‌شود هم رئیس دولت و در راستای تحقق بخشیدن به این امور دو شأن مهم زعامت سیاسی و اقتصادی و داوری را تشکیل می‌دهد.

با توجه به فرهنگ‌های متفاوت موجود در یثرب به منظور سامان بخشیدن به این امور و ایجاد وحدت و از بین بردن اختلافات اوس و خزرج و تفاوت‌های فرهنگی و معیشتی و تعیین وظایف و مسئولیت و حقوق متقابل مسلمانان اقدام به انعقاد پیمان برادری و اخوت میان مهاجرین و انصار می‌نماید، که دستاورد مهم این پیمان‌نامه ایجاد وحدت ملی بود که برای هر دولت مقتدری بدیهی است. بینش عمیق پیامبر در ایجاد وحدت ملی و سیاسی با عقد قرار داد با یهودیان مدینه ظهور می‌ابد این امر در واقع نوعی تلاش جهت ایجاد امنیت برای ساکنان مدینه اعم از مسلمان و اهل کتاب بود و با توجه به خطری که ممکن بود برای منافع مسلمانان توسط یهودیان ایجاد شود و ایجاد امنیت در قلمرو، هرچند که بصورت مخفیانه همواره بر کارشکنی‌های خود می‌افزودند، قرار داد عدم تعرض امضا می‌کنند. با این اقدامات، پیامبر به منظور اداره نظام سیاسی مدینه و انسجام جمعیت تشکیل دهنده آن دولت نوپای اسلامی‌ را بنا می‌نهند.

اهمیت مدینه علاوه بر آرام بودنش می‌توانست بهترین ابزار برای فشار آوردن به عاملین اصلی مخالف دعوت باشد به نحوی که بتوان آنها را از سر راه خود برداشت. چون قریش علاوه بر تسلط بر خود مکه به دلیل نفوذ بر قبایل اطراف مکه موجب شده بود که آن‌ها هم از گرایش به اسلام امتناع ورزند. و به نوعی هم از آزار و اذیت تازه‌مسلمانان و مصادره‌ی اموال آن‌ها جلوگیری کند. سیاست تلافی‌جویانه را در قبال آن‌ها اتخاذ نموده و با تهدید کاروان‌های تجاری قریش این سیاست را پیش می‌برد. پیامبر دستور تعقیب کاروان‌های تجاری را به انگیزه‌ی جبران خسارات و صدمات وارده از سوی قریش و هم فشار بر آن‌ها صادر می‌کند که در این راستا هم یک سری غزوات و سریه‌ها هم به وقوع می‌پیوندد که در هیچ یک از آن‌ها پیامبر قصد اقدام عملی و نظامی‌ برای فتح مکه و سرکوبی قریش را نمی‌نماید؛ بلکه اساساً تمایل به جنگ ندارد و علت اصلی جنگ بدر هم برمی‌گردد به همین سیاست تعقیب کاروان‌های تجاری که در یکی از آن کاروان‌ها ابوسفیان ریاست دارد و بنابر درخواست او از مشرکان قریش جنگ تحقق می‌یابد. ولی مجموع این اقدامات و امور تنظیمی‌ که پیامبر انجام می‌دهد از یک سو موقعیت مالی مسلمانان را بهبود می‌دهد و از سویی هم قریش مکه یهودیان و منافقین مدینه را تضعیف می‌نماید و حتی در ادامه‌ی این سیاست توسط پیامبر یعنی ناامن نمودن راه‌های ترانزیتی قریش مکه باز به فکر انتقام می‌افتند و در این راستا جنگ احد که با شکست مسلمانان همراه است، تحقق می‌پذیرد و بعد هم که کفار به فکر یکسره کردن کار مسلمانان می‌افتند، قبایل زیادی را گردآوری می‌کنند که از جمله یهودیان مدینه آن‌ها را یاری می‌دهند. پیامبر با مشورت اصحاب خود تصمیم به کندن خندق دور تا دور مدینه می‌افتد که علاوه بر استفاده از این تاکتیک بدیع جنگی چند عامل دیگر از جمله دلاوری‌های علی(رضی‌الله‌عنه) و طولانی شدن دوره‌ی محاصره و ایجاد اختلاف میان یهودیان موجب عقب‌نشینی کفار از مدینه شد. در واقع اتفاقی که در این مرحله می‌افتد اوج واقع‌گرایی و زمان‌شناسی و اصول صحیح مدیریتی پیامبر را نشان می‌دهد چون وقتی پیامبر مطمئن می‌شود که قریش به جانب آن‌ها دیگر نخواهد آمد و فضا و بستر مناسب برای گسترش مسالمت‌آمیز اسلام فراهم می‌بیند، در سال ششم هجری تصمیم بر عمره می‌گیرد و راهی مکه می‌شود. قریش هم که حیثیت خود را در حال لکه‌دار شدن می‌بیند تصمیم می‌گیرد که از ورودی ایشان جلوگیری کند ولی پیامبر که نه سر جنگ دارد و نه قصد ماندن در مدینه از راه‌های صعب‌العبور خود را به مکه می‌رساند ولی چون جنگ و قتال را ضروری نمی‌داند، قرارداد بلندمدتی را با آنان تنظیم می‌کند.

اهمیت انعقاد این قرارداد با مشرکین از چند لحاظ مهم است:

اول: این که برای ایشان نوعی شخصیت سیاسی و حقوقی قائل می‌شوند.

ثانیاً این امر بیانگر تلاش پیامبر برای حفظ جان اتباع خود در حین گسترش اسلام و نهایتاً فتح مکه بدون جنگ و خونریزی می‌باشد. البته پیامبر قبل از هر جنگی در این موضوع به نمایش قدرت می‌پردازد. البته نکته‌ای که نباید از یاد برد اعمال مدیریت در بحران است که پیامبر اکرم در برابر یهودیان بنی‌قینقاع، بنی‌نضیر و قریظه با بستن قرارداد همزیستی مسالمت‌آمیزی تحقق می‌بخشد هرچند که بعدها دچار پیمان‌شکنی شدند. در هر صورت با توجه به سیر کوتاه ما بر تحولات موجود در مدینه، این را هم باید افزود که تمام اقدامات پیامبر همراه با نوعی سهل‌گیری بوده که در این راستا از متراکم شدن تضادها در جامعه جلوگیری می‌کند، گسست‌های قومی‌ ‌قبیله‌ای را از بین می‌برد، تضادهای طبقاتی و اقتصادی را منحل کرده و از بلوک‌بندی علیه مسلمانان جلوگیری می‌کند و به طور خلاصه می‌توان گفت که روال مدیریتی که پیامبر طی می‌کند در ابتدای هجرت با ایجاد نوعی وظیفه‌ی فردی در یثرب تحت عنوان شهروندی و ایجاد رابطه‌ی متقابل آغاز می‌شود، تمام مسئولیت‌ها و امور تحت اداره و نظارت خود ایشان انجام می‌گرفت. ولی بعد از جنگ خندق که تعداد پیروان اسلام فزونی می‌یابد مشکلاتی که در ابتدای هجرت از لحاظ مسکن و اقتصاد وجود داشت به صورت حادتری نمود می‌یابد و حتی بیان شده که پیامبر برای این که تب مهاجرت را فرو بنشاند به سران قبایلی که به مدینه آمده بودند و در آنجا اقامت گزیده بودند دستور می‌دهند که به نزد قبایل خود برگردند و به حل و فصل مشکلات روزانه‌ی مردم بپردازند. ولی هرچه پیش می‌رفت جامعه و جمعیت توسعه می‌یافت و ساختار جامعه‌ی نوین با مرکزیت مدینه از لحاظ کمی‌ و کیفی دگرگون شده بود و وقتی پیامبر با این شرایط روبرو می‌شود به ایجاد دستگاه‌های فعالی در راستای حکومت، اقدام می‌نماید که به اختصار، گذری بر آن‌ها خواهیم داشت:

۱) نظام اداری:

بدون شک تدبیر امور جامعه نیاز به یک نظام اداری دارد، مراد از دستگاه اداری در واقع همان وزارت کشور کنونی است که متکفل و مسئول اداره‌ی کشور از طریق نصب استانداران و فرمانداران می‌باشد. پیامبر (ص) به عنوان عالی‌ترین مقام که در رأس هرم اجتماعی مدینه قرار دارد به تنظیم امور مختلف و مشخص نمودن وظایف افراد و مسئولیت‌های آن‌ها می‌پردازد و در همین راستا مسئولیت کتابت پیمان‌نامه‌ها، کاتبان وحی، امور مالیاتی و حتی مسئول ثبت معاملات و دیون را مشخص نموده و خود ایشان بعنوان مظهر این قوا با قدرت، قانون گذاری و دادرسی می‌نماید و گهگاه نیز به اجرای حکم می‌پردازد. پیامبر اکرم در زمینه‌ی نصب استانداران و فرمانداران اهمیت و شایستگی را مبنا قرار داده و در همین راستا امیرانی را به نواحی مختلف و شهرهای بزرگ فرستاده و برای تحقق بخشیدن به این مسئولیت‌ها یک سری عزل و نصب‌هایی را انجام می‌دهد که در زمان خلفای راشدین هم این وضعیت همچنان ادامه می‌یابد.

پیامبر علاوه بر این انتضابات افراد دیگری را نیز به عنوان «نقیب» که کارشناس ایجاد ارتباط با قبایل دیگر بود، انتخاب می‌نماید و حتی ایشان در هر قبیله‌ای افرادی را بعنوان «عریف» که مسئول جمع‌آوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم جهت ارائه به حاکم هستند، قرار می‌دهد.

پیامبر اکرم بعد از فتح مکه و فراغت از پیکار و مراحل تسلط و تثبیت شخص جوانی که در نهایت زهد و پرهیزکاری بوده به نام «عتاب بن اسید» به عنوان فرماندار مهمترین پایگاه مسلمانان بعد از مدینه، یعنی مکه قرار می‌دهد و او را به عنوان اولین «امیر الحاج»[۶] مکه می‌شناسند. و در همین راستا «قیس بن مالک» را به هَمْدان و عدی بن حاتم را به منطقه‌ی طی و عمرو بن حزم را به یمن و عین فروه را در «مراء» به عنوان استاندار منصوب می‌نماید و معاذ بن جبل را هم برای اجرای احکام به جانب یمن گسیل می‌دارد.

در واقع پیامبر به تناسب جامعه‌ی سنتی خود می‌تواند یک دستگاه اداری کامل را سازماندهی نماید. در کنار تمام این چیزها با توجه به نصوصی که وجود دارد می‌توان گفت که در ساختار جامعه‌ی نوین پیامبر دستگاه دبیرخانه به عنوان مجموعه‌ای که کار کتابت و دفتر داری را انجام می‌دادند، وجود داشته است. از آن جایی که یکی از ارکان اساسی هر سازمان و نهاد اداری که بدون آن امکان نظم سازمانی موفقی وجود ندارد، دبیر خانه می‌باشد پیامبر با توجه به مقتضیات حکومتی وجود چنین ساختاری را در دولت نوین مفید دانسته و با درک این ضرورت برای نگارش نامه‌های داخلی و خارجی و ثبت آمار و گزارشات و کتابت وحی و بایگانی آن‌ها و... دبیرانی را تعیین می‌کند.

گفته شده که زید بن ثابت متولی نوشتن نامه‌های پیامبر به جانب پادشاهان و رؤسای عشایر بوده، «عبدالله بن ابی ارقم» متولی نوشتن نامه به جانب ملوک مختلف بوده و حتی «حق امضاء» را از زمانی که پیامبر برای ارسال نامه‌هایشان از مهر به خاطر ایرادی که از ایشان گرفته بودند به او واگذار می‌کنند.

۲) مدیریت اقتصادی:

وقتی که دامنه‌ی اسلام به مناطق دیگری از جمله شام گسترش می‌یابد و مسائل غنیمت و جزیه و صدقات آغاز می‌گردد برای جمع‌آوری و ثبت و ضبط توزیع آن دستگاه‌هایی لازم می‌آید که به دستگاه مالی یاد می‌شود.

نقش پیامبر و دولت ایشان در اقتصاد جامعه و تنظیم و کنترل فعالیت‌های اقتصادی مردم است. که در اداره و مدیریت هر بخشی اقدامات متفاوتی به کار می‌برند. در نتیجه اداره‌ی مالی را تأسیس می‌نمایند و اعضای این نهاد مسئولیت‌هایی تحت عنوان عمال، نگهبان و کاتب و... را برعهده می‌گیرند.

این سازمان نوپا گام به گام برحسب رشد و تنوع درآمدهای حکومتی و مصادف آن گسترش می‌یابد که ترسیم آن بیشتر بر می‌گردد به تشریع زکات و اخذ آن که توسط آیات متعددی به آن تأکید می‌گردد.

در این دستگاه پیامبر برای اداره‌ی آن چند منصب را قرار می‌دهد که عبارت بوده‌اند از:

۱) مصدق: عاملی که صدقات و زکات را از واجدین زکات می‌گرفت که ابن اسحاق بیان می‌دارد که در زمان پیامبر ۲۸ نفر به‌عنوان عاملین و مصدقات زکات از جانب پیامبر منصوب شده بودند.

۲) مستوفی: کسانی بودند که رسول خدا برای جمع آوری مالیات و زکات از مصدقات و عاملان انتخاب نموده است.

۳) موزّع: توزیع کننده‌ی مال بین مستحقین زکات و حتی مسؤول خرید ادوات نظامی ‌مانند سلاح و اسب بوده‌اند.

۴) کاتب صدقات: اشخاصی بودند که مسئول ضبط آمار و ارقام و بایگانی صدقات بودند که در این مسئولیت شخصیت‌هایی چون زبیر بن عوام را قرار می‌دهد.

۳) سازمان قضایی

پیامبر اعظم علاوه بر تبلیغ شریعت امر قضاوت را هم بر عهده داشت و در مسائل اختلافی قضاوت می‌نمود؛ پیامبر تنها قاضی مدینه و به عبارتی قاضی القضات دولت اسلامی‌بود و ایشان احکام خود را صادر می‌کرد و سپس لازم الاجرا می‌نمود. ایشان در این راستا شیوه و روش جدید قانون‌گذاری برای حفظ نظم و جامعه و دادرسی متفاوتی با گذشته در مورد تبهکاران و مجرمان به کار می‌برد و نمونه‌ی بارز آن هم برمی‌گردد به انجام سنگسار توسط ایشان بر شخص زناکار می‌باشد.

ایشان در اجرای این مهم به منظور دادرسی افرادی را که صلاحیت داشتند به عنوان قاضی به اطراف دولت اسلامی‌ می‌فرستاد و در سیره‌ی «ابن هشام» نام شخصیت‌هایی از قبیل «ابوبکر، عمر، علی، عبدالله بن مسعود و ابن ابی کعب و زید بن ثابت» به عنوان قاضیان منصوب از طرف رسول الله نام برده شده‌اند و نوعی تقسیم کار را به مرحله‌ی اجرا در می‌آورد.[۷]

۴) مدیریت بین‌المللی و دیپلماسی:

سیاست خارجی پیامبر اکرم با ارسال نامه‌هایی به سران کشورهای مختلف ترسیم می‌شود. ولی چیزی که در اینجا مهم است هدف پیامبر در این کار می‌باشد و آن هم ابلاغ پیام و رسالت اسلام بود و هیچ گونه قصدی در قالب کشورگشایی نداشت. پیامبر اکرم در سال هفتم هجری بود که به بعضی از سران کشورهای مختلف نامه‌هایی را ارسال می‌نماید و از آن‌ها به دین اسلام دعوت می‌نماید که خود این نامه‌ها خطوط کلی سیاست خارجی اسلام را هم در بر می‌گیرد. پیامبر علاوه بر این کار بعضی از مأمورین ویژه‌ی خارجی را به بعضی از مناطق خارج از عربستان می‌فرستد. از جمله پیامبر «عمروبن امیه القهری» را با دو کشتی و شانزده نفر که در رأس آن‌ها جعفر بن ابی‌طالب بود به سوی نجاشی گسیل می‌دارد. و در کنار این عبدالله بن حذافه را به ایران و دحیه کلبی را به روم و شجاع بن وهب اسدی را به جانب شام می‌فرستند.[۸]

حتی در مدینه دارالضیافه تأسیس می‌شود و هیئت‌ها نمایندگانی از قبایل مختلف عرب و سفیران خارجی که خواستار دیدار با پیامبر اکرم بودند به منظور تشرف به اسلام و مقاصد سیاسی در آنجا اقامت می‌گزیدند و حتی مسئولانی را در جهت تشریفات و پذیرایی از هیئت‌های خارجی تعیین می‌نمایند و بیان داشته شده که مغیره بن شعبه مأمور میهمانان و نمایندگان کشورهای دیگر و نحوه‌ی چگونگی رفتار و برخورد با پیامبر و تعلیم آن‌ها گمارده می‌شود.

۵) ساختار و مدیریت نظامی:

از آن‌جایی که حفظ امنیت مرزها و مقابله با دشمنان خارجی یکی از وظایف بسیار مهم هر دولتی می‌باشد و نیروهای مسلح هم به عنوان ابزار کارآمد عهده‌دار این نقش می‌باشد و از سویی هم این ارگان بیانگر قدرت و اقتدار و پشتوانه‌ی محکم برای اعمال سیاست‌های داخلی و خارجی است و از همه مهمتر موقعیت پیامبر که از یک سو با تهدیدات قریش رو به رو بود و از سوی دیگر خطر یهودیان و منافقین وجود داشت لزوم سازماندهی ارتش مقتدر احساس می‌شد و پیامبر با درک این مهم و ضرورت در مدینه اقدام به تشکیل و سازماندهی نیروهای رزمی ‌و تقویت بنیه‌ی نظامی‌خود می‌نماید و استقلال آن را مدنظر قرار می‌دهد. البته پیامبر در کنار تأکید و التزام به حفظ و حراست از مرزها رعایت حسن همجواری و ارتباط عادلانه با امت و ادیان دیگر را در دستور کار خود قرار می‌دهد.

اوج کاربرد اصول مدیریتی پیامبر در زمینه‌ی دستگاه‌های نظامی‌ از اینجا نمود می‌یابد که چون برای پیامبر امکان شرکت مستقیم در تمام قتال و جنگ‌ها وجود نداشت برای هر سپاه ‌یک فرمانده تعیین می‌نمود و در هر جنگی که خود ایشان حضور داشتند فردی را بعنوان نماینده‌ی خود در مدینه منصوب می‌نمود تا در اداره‌ی جامعه‌ی نوینی که احداث نموده بود هیچ اختلالی ایجاد نشود. از جمله‌ی این جانشینان پیامبر: «ابولبابه، بشیر بن منذر، عثمان بن عفان، عبدالله بن ام مکتوم، ابی وهم الغفاری و... بوده است»[۹]

در دستگاه نظامی‌ رسول الله مقامی‌ تحت عنوان «مستنفر» وجود داشت که مسئول جمع‌آوری نیروهای انسانی برای جنگ بود و آنان را به این کار تشویق می‌نمود.[۱۰]

سازماندهی نیروهای نظامی‌ لشکر پیامبر بر پنج قسم: ۱-قلب ۲-میمنه ۳-میسره ۴-مقدمه ۵-ساقه تقسیم می‌شد که تحت عنوان «خمیس» نامیده می‌شد و در هنگام فتح مکه سپاهیانش را به گردان‌هایی تقسیم می‌نماید که فرماندهی آنان را اشخاصی از قبیل زبیر بن عوام و سعد بن عباده و ابوعبیده جراح قرار می‌دهد.

در همین ساختار نقشی تحت عنوان «بدل»[۱۱] وجود داشت زیرا از آن جایی که حفظ جان رهبر و فرمانده در هر جنگی از اهمیت والایی برخوردار است، شخصی را در قلب لشکر قرار می‌دادند که خود را در لباس پیامبر در می‌آورد و دقیقاً شبیه کاری که علی(رضی‌الله‌عنه) در ماجرای هجرت به مدینه در بستر گرامی ‌ایشان انجام دادند، بر عهده داشتند.

در ترتیبی که پیامبر برای ارتش خود قرار داده بود وازع وجود داشت که گروهان و گردان‌ها را منظم و منسجم می‌کرد و همچنین راهنمای جنگ کسی که اطلاعاتی در خصوص شرایط جغرافیایی و سوق‌الجیشی دشمن جمع‌آوری می‌کرد و آن را به اطلاع اتاق جنگ مسلمانان می‌داد. همچنین واحد اطلاعاتی این ساختار تحت عنوان «جاسوس یا عیون» که جهت آگاهی از برنامه‌ریزی‌ها و عملیات نظامی‌ دشمن طراحی شده بود، اطلاعات مورد نیاز را برای سپاه اسلام به دست می‌آوردند و می‌گویند عباس بن عبدالمطلب قبل از فتح خیبر مسلمان شده بود ولی اسلامش را کتمان نمود و از این طریق در بین مشرکان حضور می‌یافت و اخبار مهمی ‌را به دست می‌آورد و آن را به مدینه مخابره می‌نمود.

البته از جمله سازماندهی‌هایی که انجام گرفته بود «تبلیغات جنگی» بود که معمولاً دو قسم بودند قسم اول آن دسته از افرادی بودند که مسئول تبلیغات حماسی و بشارت پیروزی به سپاه خود بودند و قسم دوم که «مخزل» خوانده می‌شدند کسانی بودن که روحیه‌ی دشمن را با تبلیغات و سیاست‌های خاصی تضعیف می‌نمودند.

در هر حال این نوشته‌ی مختصری بود از اصول مدیریتی که پیامبر اکرم (ص) در حین آغاز رسالت و چگونگی برپایی ساختار قدرت در مدینه به کار برده، امید است که از این نوشته و سیره توانسته باشیم اصولی را برای تنظیم امور خود برداشت نموده و در دوران حیات خود در هر قالبی که باشیم، آن را به کار ببریم.

نویسنده‌: ادریس علی‌پور_ کارشناس ارشد فقه مقارن و حقوق جزا

ارجاعات و منابع

[۱] - مجتهد شبستری، محمد، نقد قرائت رسمی از دین، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۸، ص۲۶۸.

[۲] - علیخانی، علی‌اکبر، سیاست نبوی، برگرفته از مقاله مقصود رنجبر، ‌۱۳۸۶، ص۶۴.

[۳] - الجابری، محمدعابد، عقل سیاسی در اسلام، ترجمه: عبدالرضا سواری، انتشارات گام‌ نو، ‌۱۳۸۳، ص۹۱.

[۴] - سیاست نبوی، ص۶۹.

[۵] - همان، ص۲۲۹.

[۶] - همان، ص۱۹۳.

[۷] -همان، ص۷۳.

[۸] - مبارکفوری، صفی‌الرحمن، خورشید نبوت، ترجمه‌ی محمدعلی‌لسانی فشارکی، ص۳۹۷و۳۹۸.

[۹] - سیاست نبوی، ص۲۳۲.

[۱۰] - همان.

[۱۱] - ابومحمد عبدالملک ابن هشام، سیره‌ی رسول‌الله، ترجمه اصغر مهدوی، تهران، انتشارات خوارزمی، ج۴، ص۱۵۲.



همچنین مشاهده کنید