یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

اسطوره های وسترن برای نجات آمریکا


اسطوره های وسترن برای نجات آمریکا

در فیلم ها «شهامت واقعی», همه آنچه معمولا در نوعی از فیلم های وسترن اتفاق می افتد را مشاهده می کنیم

در فیلم ها «شهامت واقعی»، همه آنچه معمولا در نوعی از فیلم های وسترن اتفاق می افتد را مشاهده می کنیم. در اینجا هم به دارکشیدن محکومینی را می بینیم که جمعیت زیادی برای تماشای اعدام آنها گردآمده اند. در اینجا هم هفت تیرکشی داریم و پرورش اسب و کمین نشستن و دوئل و... در اینجا هم کشت و کشتار و خشونت حرف اول را می زند و البته قهرمان اصلی هم مثل برخی از وسترن ها همچون «کت بالو» و «کالامیتی جین» و «چابک دست و مرده» و... زن است که کم کم خود را وارد جمع وسترنرها می کند اگر چه در ابتدای کار حضور او را برنمی تابند ولی به تدریج خودش را تحمیل می کند تا اینکه حتی عنصر اصلی در نبرد آخرین هم خود اوست.

به نظر می آید برادران کوئن برای گرامی داشت ژانر وسترن به عنوان مؤثرترین نوع سینمای آمریکا که اسطوره های این سرزمین و فرهنگ آن را بیش از ۱۰۰سال است در اقصی نقاط جهان گسترانده، به یکی از کامل ترین قصه هایش پناه برده اند که بیش از نیم قرن پیش در رمانی نوشته چارلز پورتیس منتشر شد و چندین بار نیز جلوی دوربین سینما و تلویزیون رفت؛ اولین بار توسط هنری هاتاوی و در فیلم به همین نام «شجاعت واقعی» (که با عنوان «جوانمرد» در ایران به نمایش درآمد.) و یک بار دیگر در سال ۱۹۷۵ با برداشتی آزادتر بوسیله استوارت میلر با نام «روستر کاگبرن» (در ایران تحت عنوان «مارشال» به نمایش درآمد)

رمان چارلز پورتیس در دسامبر ۱۹۶۸ منتشر شد و مورد استقبال قرارگرفت و بلافاصله هال والیس، آن را به کارگردانی هنری هاتاوی تهیه کرد. البته برخی کارشناسان سینمایی معتقدند که چارلز پورتیس، اصلا رمان را به سفارش هال والیس و برای فیلم سینمایی نوشت. نکته قابل توجه آن بود که رمان و فیلم اقتباس شده (که پروپاگاندایی بی پرده در تحسین اسطوره های وسترن محسوب می شد) در زمانی نوشته و ساخته شدند و برپرده سینماها رفتند که پیش از آن حتی جان فورد (به عنوان متعصب ترین وسترن ساز) نیز در سال ۱۹۶۵ با فیلم «پاییز قبیله شاین» پنبه وسترنرها را زده بود. البته بایستی توجه داشت که هال بی والیس مانند امثال جری بروکهایمر فعلی، یکی از تولیدکنندگان تبلیغاتی در سینمای هالیوود بود که آثاری همچون «کازابلانکا» و «شاهین مالت» را تهیه کرد که اغلب در تبلیغ ایدئولوژی آمریکایی بودند. ایدئولوژی که به قول سمیر امین متفکر مصری، برپایه منجی گرایی نژادپرستانه قرار داشت.

اما اینکه چرا در آن زمان چنین اثر ایدئولوژیک تولید شد، بایستی نگاهی به شرایط سیاسی و اجتماعی آن روزهای آمریکا داشت، همان روزهایی که ایالات متحده و ارتش آن، به طور تمام عیار در جنگ ویتنام گیر کرده بود و در حالی که روز به روز بر نیروهایش در هزاران مایل دور از مرزهای خود می افزود، هر روز هم جنازه های بیشتری از سربازان آمریکایی به وطن بازمی گشت و دل آمریکاییان را خون می کرد. این در شرایطی بود که اخبار ابعاد گسترده جنایات یانکی ها در ویتنام، رسانه های مختلف را فراگرفته و اسطوره نجات بخش آمریکایی در اذهان مردم دنیا به غارتگری ددمنش و حیوان صفت بدل گردیده بود و این پرسش به طور جدی برای افکار عمومی به خصوص درون آمریکا مطرح بود که بچه های ما در آن سوی دنیا و در ویتنام چه می کنند؟

یادمان باشد در طول تاریخ حداقل یکصد سال اخیر، همواره این سینمای تبلیغاتی و ایدئولوژیک هالیوود بوده که در بزنگاه های حساس به یاری سیاست های سلطه طلبانه آمریکا و شکست های فاجعه بار آن آمده و بسیاری از این فاجعه ها و شکست ها را در اذهان عمومی به برتری و پیروزی بدل ساخته و یا اصلا سعی داشته با داستان ها و ماجراهای انحرافی، سایه فراموشی بر آن فجایع بیفکند. مثلا خیل آثاری که پیش و پس از تاسیس رژیم اسراییل، در توجیه کوچ یهودیان آواره به سرزمین های مقدس ساخته شد (همچون اکسدوس» اتو پره مینجر) و یا انبوه فیلم های به اصطلاح کمدی پس از جنگ دوم برای التیام آلام خانواده هایی که عزیزانشان را در جنگی نامربوط از دست داده بودند و یا فیلم هایی که قبل و بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برای زمینه چینی این حادثه (مانند «جاده آرلینگتن») و بعد برای بازگرداندن غرور آمریکایی ها (مثل «جاسوس بازی» تونی اسکات یا «سقوط بلک هاوک» ریدلی اسکات) تولید شدند و یا فیلم هایی مانند «آپولو ۱۳» ران هاوارد که رسوایی پروژه فضایی آپولو ۱۳ را یک پیروزی برای آمریکاییان تصویر کرد و یا...

قصه جارلز پورتیس و فیلم هال والیس نیز در سال ۶۹-۱۹۶۸ در واقع همین خاصیت را داشت. یعنی در اوج بی اعتباری ارزش ها و اسطوره آمریکایی در جهان و سقوط آنچه همواره به عنوان منجی جهانی از آن می ساختند (به طوری که حتی در خود ایالات متحده، اسطوره های آمریکایی زیر علامت سوال رفته بود) پدیده ای همچون «شهامت واقعی» بسیار می توانست به کمک سردمداران آمریکا بیاید تا مجددا خود را در عرصه امپریالیسم جهانی بازیابند. یادمان نمی رود که برای تقویت حضور آمریکا در جنگ دوم و حمایت مجدد آمریکاییان از این حضور، فقط یک عکس قلابی و تبلیغ و پروپاگاندای بی سابقه ای رسانه ای بر آن، توانست مجددا مردم آمریکا را فریب داده و دوباره به جنگ ترغیبشان نماید. (شرح این ماجرا را کلینت ایستوود چند سال پیش با فیلم «پرچم های پدران ما» و براساس فیلمنامه ای از پال هگیس جلوی دوربین برد.»

مقایسه شرایط سیاسی و نظامی ۱۹۶۸ آمریکا با امروز تشابهات بسیاری را در مقابل چشمان ناظرآگاه و پی گیر می گشاید، از جمله اینکه امروز نیز ارتش ایالات متحده آمریکا (همراه متحدان ناتویی اش) در همان نوع باتلاقی گیر افتاده که در ۱۹۶۸ گرفتارش بود. فقط تفاوت آن است که باتلاق امروز بافاصله چندهزار مایلی از ویتنام در عراق و افغانستان به وجود آمده و البته آنچه در طی این ۱۰ سال برسر مردم این سرزمین ها و البته خود آمریکاییان آمده، بسیار هولناک تر از ویتنام و فجایع آن است. از همین رو، امروز اسطوره و منجی آمریکایی آنچنان در نظر جهانیان و خود مردم آمریکا افول کرده که نانسی پلوسی (رئیس کنگره آمریکا) دو سال پیش در جمع برخی نظامیان اعتراف کرد که دیگر آمریکا نمی تواند در دنیا دم از دموکراسی و حقوق بشر بزند!!

بنابراین بازسازی رمان نیم قرن پیش چارلز پورتیس و فیلم اقتباسی هال بی والیس و هنری هاتاوی توسط برادران کوئن به تهیه کنندگی اسکات رودین و استیون اسپیلبرگ (هر دو از تهیه کنندگان صهیونیست) در چنین شرایطی می تواند توجیه لازم را داشته باشد و همان چشم اندازی را تعقیب کند که ۵۰ سال پیش مدنظر تولیدکنندگان هالیوود بود.

این موضوع که برای انتقام خون پدران خود، تا قلب سرزمین های دیگران بتازیم و سوژه ها را در آنجا به جزا برسانیم همان تئوری معروف امپریالیستی است که برای توجیه لشکرکشی ها و تجاوزات نظامی به کار گرفته می شود. همان تئوری که به عنوان دلیل برای ورود ارتش آمریکا به جنگ ویتنام ارائه شد (براساس اظهارات و نوشته های ژنرال مک نامارا، وزیر دفاع ایالات متحده در زمان آغاز جنگ ویتنام که درفیلم مستند «مه جنگ» ساخته ارول موریس نیز نمایش داده شد، دلیل اصلی حمله آمریکا به ویتنام شمالی، ماجرای موهوم تهاجم قایق های توپدار این کشور به ناوهای آمریکایی در خلیج سایگون بوده که بعدا مشخص شد اصلا چنین حمله ای صحت نداشته است) و همان تئوری که امروز برای علت حضور سربازان ایالات متحده در عراق و افغانستان ذکر می گردد. (ظاهرا به خاطر انتقام خون قربانیان حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱)!

برداشت و تلخیص از وبلاگ مستغاثی