پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
قصه مرد افسرده
او کارگردانی است که ساخت یک فیلم موزیکال با ۱۰۰ دوربین همزمان برای فیلمبرداری را در کارنامه دارد، یک فیلم دیگرش را تنها با کشیدن خطوط گچی روی زمین ساخته و همکارانش را متقاعد کرده است تا به زیبایی و شرافت با توجه به بیانیه فیلم دگما ۹۵ به عنوان یک مانیفست نگاه کنند و همه اینها جدا از مسخره بازیهای غیرعادی او در هنگامی است که مشغول انجام کاری نیست. به دنیای شگرف «لارس فون تریه» خوش آمدید.
«لارس فون تریه» هر چند سال پیش با هوی تماشاچیان جدیدترین فیلمش «ضد مسیح» در بخش مسابقه جشنواره سینمایی کن روبهرو شد، اما یکی از آن نابغههای تاریخ سینما محسوب میشود.
او همیشه از این توانایی برخوردار بوده که بخشی از تماشاگران را کاملا در صف مقابل خود قرار دهد و بخشی را به ستایش و تحسین خود وادارد. او میگوید یک فیلم خوب باید همچون ریگی در کفش شما را اذیت کند و به نظر میرسد با این فیلم آخرش هم که ناامیدی یک زوج در اندوه از دست دادن فرزندشان را تصویر کرده، بخوبی توانسته نقش این ریگ را ایفا کند.
«رئیس همه» فیلمی که در سال ۲۰۰۶ اکران شد، با یک کامپیوتر فیلمبرداری شده است. شخصیت اصلی این فیلم رئیس یک کمپانی دانمارکی است که دوست دارد مشارکت کارکنانش را در بازیها و تشکیل گروههای بزرگ ببیند. با همه این نشاط، این مرد ریشو، یک شیاد بزرگ پنهانی است: او یک چیز برتر اختراع کرده که خودش هم آن را برای تصمیمگیریهای غیرمردمیاش سرزنش میکند. با این حال خریداران جدید این وسیله میخواهند تا این ابر رئیس را ببینند، و به این ترتیب یک بازیگر خیلی سطح پایین، استخدام میشود تا خود را به جای او جا بزند.
فون تریه میگوید: «من هرگز مجبور به کار در یک کارعادی از ساعت ۹ تا ۵ نبودهام، بنابراین نمیدانم در چنین شغلهایی در محل کار چه اتفاقی میافتد». بنابراین همه چیز از تخیل من ریشه میگیرد. آنچه سعی کردم انجام بدهم، این بوده که یک کمدی خیره سرانه بسازم، با این حال به نظر میرسد بهترین الگو برای ساختن یک رئیس غیرقابل تحمل خود فون تریه باشد. قصههایی از مرافعههای او با بازیگران و گروه؛ که بدتر از همهاش با «بیورک» در فیلم رقصنده در تاریکی بروز کرد، را همه شنیدهاند. بیورک بارها و بارها از حضور در صحنههای فیلمبرداری خودداری کرد و هر بار با التماس او را سر صحنه برگرداندند و چنان بلایی سر«نیکول کیدمن» آورد که او با وجود داشتن قرارداد برای بازی در سه گانه، از بازی در «مندرلی» و «واشنگتن» انصراف داد و قراردادش را فسخ کرد.
این کارگردان ۵۳ ساله دانمارکی که خیلی زود وارد دنیای سینما شد و نخستین فیلمهایش را از زمانی که در دبیرستان تحصیل میکرد، ساخت، در دوره تحصیل در مدرسه فیلمسازی دانمارک، بیش از ۴۰ فیلم کوتاه ساخت و برای برخی از آنها جوایزی را هم دریافت کرد.
او اولین کار حرفهایاش را با ساخت سهگانهای درباره اروپا شروع کرد. اولین فیلم این سهگانه «عنصر جنایت» که در سال ۱۹۸۴ اکران شد، توجه منتقدان را جلب کرد و جایزه ویژه تکنیکی کن را گرفت و حتی نامزد دریافت نخل طلای کن شد. «اپیدمیک» دومین فیلم این سه گانه موفقیت چندانی کسب نکرد و سومین فیلم آن یعنی «اروپا» توانست داوران کن را انگشت به دهان کند. کارگردان دانمارکی در این فیلم، آلمان پس از جنگ جهانی دوم را تصویر کرده و چنان ظریف به مسائل اجتماعی پرداخته که جایزه ویژه هیات داوران و جایزه ویژه تکنیکی را به خانه برد و عنوان بهترین دستاورد هنری کن ۱۹۹۱ را به خود اختصاص داد.
سهگانه دوم او با عنوان «قلمرو» به خاطر کسب درآمد برای کمپانی تازه تاسیسش شکل گرفت و پس از آن در سال ۱۹۹۵ بود که او در جشنهای صد سالگی سینما از تشکیل گروهی به نام «دگما ۹۵» خبر داد و آن را عملیات نجات سینما نامید.
در جهت اجرای این عملیات نجات، فون تریه با «شکستن امواج» یک فیلم طولانی ۱۵۳ دقیقهای بازگشتی درخشان را تجربه کرد و برای همیشه مهر تایید خود را بر پیشانی سینما کوبید و نه تنها نامزد اسکار شد، بلکه نخل طلای سال ۱۹۹۶ جشنواره کن و ۴۰ جایزه ریز و درشت را از آن خود کرد.
این فیلم که اولین فیلم از سه گانه اوست که خودش آن را با عنوان «قلب طلایی» مینامد، همه آن اصولی را که او در مانیفست این گروه یاد کرده بود، به کار بسته است؛ دوربینی که سرشانه قرار میگیرد و به فیلمبرداری میپردازد، فیلمبرداری در محلهای واقعی و از همه مهمتر ساختن فیلمی که آزاردهنده است... این سهگانه در سالهای بعد با دو فیلم دیگر یعنی «احمقها» و «رقصنده در تاریکی» تکمیل شد.
شخصیت اول «شکست امواج» زن جوانی است که برای بازگرداندن همسرش که شیفته اش است به زندگی، از همه چیزش میگذرد. او دست به سختترین کارها میزند تا از عشق وافر به همسرش که فکر میکند همین باعث رفتن او به کما شده، فاصله بگیرد یا حداقل از سرنوشتی که چون حاکمی کور میخواهد از او انتقام بگیرد، عذرخواهی کند. او همه مصیبتها را برای خودش میخواهد تا شوهرش زنده بماند. همه اینها از ایمانی قوی که در قلب او ریشه دارد، برمی خیزد، اما جامعه که نمیتواند رفتار او را تحلیل کند، طردش میکند.
«احمقها» (۱۹۹۸) داستان گروهی از جوانان است که میخواهند با رفتاری احمقانه، زندگی بورژوایی طبقه متوسط را تحقیر کنند. برای آنها احمق بودن، صفتی که همه مردم از داشتن آن وحشت میکنند به عنوان یک ارزش محسوب میشود. اما علنی کردن این حماقت درونی نیاز به یک جسارت ناب دارد که معلوم نیست این جوانها تا چه حد آن را در چنته داشته باشند.
«رقصنده در تاریکی» سومین فیلم این سه گانه که نخل طلای کن ۲۰۰۱ را به فهرست دستاوردهای کارگردان دانمارکی اضافه کرد، هم به فیلمی فراموش نشدنی در تاریخ سینما بدل شد.
سال ۲۰۰۳ ساخت سهگانهای دیگر از سوی فون تریه با عنوان «آمریکا، سرزمین فرصتهای طلایی» کلید خورد. نخستین فیلم این سهگانه یعنی «داگ ویل» بار دیگر منتقدان را به وجد آورد و فون تریه را برای ششمین بار در فهرست نامزدهای دریافت نخل طلای کن قرار داد.
«داگ ویل» نخستین فیلم این سهگانه، به بررسی انحطاط یک جامعه بشری و نقش تعیینکننده قدرت در آن پرداخت. اما این فقط موضوع نیست که متفاوت است بلکه او در ساخت آثارش هم متفاوت عمل میکند. در داگ ویل او دیوارها را از میان برداشته و مرز خانهها را با خط کشی تعیین کرده است. این تخت بودن وقتی بیشتر خود را نشان میدهد که او بارها و بارها با فیلمبرداری از بالا، زندگی آدمها را زیرنظر میگیرد.
در این فیلم شخصیت اصلی فیلم یعنی «گریس» با بازی نیکول کیدمن، در برابر این جامعه زوال یافته میایستد و همه شهر و محرکهای فکری این زوال را نابود میکند. او که حالا به ارزش قدرت پی برده، در برابر همه کسانی که از این قدرت برای آسیب رساندن به او استفاده کردهاند، مقابله میکند.
فون تریه در فیلمهایش همیشه یک نماینده منطق را در برابر قلبی که بشدت دیندار است قرار میدهد و نشان میدهد که پای استدلالیان چوبین است. در شکست امواج دکتر ریچاردسون به عنوان نماینده ذهن بیدار بشر، نگران است، اما کاری از پیش نمیبرد چون قدرت درک استدلال این زن را ندارد. در داگ ویل هم مردی که عاشق گریس است و تنها با سخنرانی میخواهد به او کمک کند، سرانجام به دست خود گریس کشته میشود. برای فون تریه منطق در برابر ایمان قرار دارد و ایمان بشدت فردی است و دیگران قدرت درکش را ندارند چون آنها به قواعدی تکراری عادت کردهاند و ایمان قلبی ندارند.
فیلم دوم از این مجموعه یعنی «مندرلی» (۲۰۰۵)، به تبعیض نژادی در آمریکا پرداخته است. «گریس» که تجربه زندگی در داگ ویل را پشت سر گذاشته و حالا وارد «مندرلی» شده، میخواهد به سیاهپوستهایی که هنوز در این شهر در بردگی به سر میبرند، کمک کند تا با حقوقشان آشنا شوند اما در مییابد که آنها میخواهند برده بمانند و دلیل این پذیرش فقط و فقط گریز از زیر بار مسوولیتی است که برایشان سنگین است.
سومین فیلم این سهگانه یعنی «واشنگتن» که قرار بود در سال ۲۰۰۹ روی پرده برود، هرگز ساخته نشد. فون تریه فیلم «مالیخولیا» را برای سال ۲۰۱۱ در دست ساخت دارد. فیلمنامه این اثر مثل دیگر کارهایش نوشته خود اوست.
آرزو پناهی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست