سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

تاریخ ماد


تاریخ ماد

ماد ها مردمان باستانی ایرانی بودند که در بخش های شمالی, باختری و شمال باختری ایران امروزی زندگی می کردند, که به طور کلی, نواحی امروزی کردستان, همدان, تهران, آذربایجان, شمال اصفهان, و زنجان را دربرمی گیرد

● مادها

ماد ها مردمان باستانی ایرانی بودند که در بخش های شمالی، باختری و شمال باختری ایران امروزی زندگی می کردند، که به طور کلی، نواحی امروزی کردستان، همدان، تهران، آذربایجان، شمال اصفهان، و زنجان را دربرمی گیرد. آنها در هزاره دوّم پیش از میلاد به این ناحیه وارد شدند. پژوهشگران و تاریخ نگاران می پندارند که مادها نیاکان کردهای امروزی هستند که در منطقه کوهستانی ایران، عراق، سوریه و ترکیه امروزی زندگی می کنند، و یکی از اقوام ایرانی بودند که نزدیک به ۲.۰۰۰ سال ق.م، یک نژاد کردی تازه را ساختند. هرودوت نیز یادآور می شود که «ماد ها، دقیقا همان ساز و برگی را داشتند که پارس ها؛ و پوشش معمول هر دوی آنها، آن قدر پارسی نیست که مادی است.» (۷.۶۲) «این مادها در عهد باستان توسط همه مردمان آریایی نامیده می شدند».

● اتحادیه قبایل ماد

در منابع آشوری نیمه دوّم سده نهم قبل از میلاد، از اتحادیه قبایلی نام برده شده است که در نواحی جنوبی تر و جنوب باختری ماننا پدید آمده بود و آن را «اتحادیه قبایل ماد» می نامیدند.

در این که کدام یک از قبیله ها جزو آن اتحادیه بوده اند، از منابع آشوری اطلاعی در دست نیست اما مشخص است که همه قبایل ماد جزو اتحادیه مزبور نبودند و به همین سبب، آشوریان برخی از قبایل این اتحادیه را به نام «مادای» نمی خواندند.

هرودوت می گوید که مادها به شش قبیله تقسیم می شدند: بوسیان، پارتاکنیان، استروخاتیان، آریزانتیان، بودیان و مغان. از این میان، فقط نام قبیله پارتاکنیان که در ناحیه خاوری اصفهان کنونی زندگی می کردند نامی است که ریشه آن به روشنی ایرانی می باشد. به ظاهر پارتاکنیان از دیگر قبیله های ماد جدا می زیستند و گاهی جزو ایشان محسوب نمی گردیدند.

از دیگر قبیله های ماد نیز، فقط نام آریزانتیان، نامی ایرانی است و باید کلمه ایرانی «آریا – زنتو» یا «قبیله آریایی ها» باشد.

نکته ای که از این مسئله می توان نتیجه گرفت اینکه چون آریزانتیان در میان دیگر قبیله های ماد به «قبیله آریاییها» مشخص گشته اند، پس آیا می توان پذیرفت که دیگر قبایل ماد نمی توانستند منشأ آریایی داشته باشند؟

به دیگر سخن باید گفت، شاید توده اصلی مادها، از گوتیان و عیلامی زبانان، و بر روی هم قبایل «کاسی» تشکیل می شده اما، عنصر زبان ایرانی در بسیاری از دیگر قبیله ها برتری به دست آورده بود و مغان (مغ ها)، که صنف کاهنان در سراسر ایران، از آنان تشکیل می شد، آموزه های دینی خویش را به زبان ایرانی تبلیغ می کردند.

از سده هفتم ق.م به بعد به تقریب، تمام نام های مادی که به دست رسیده ریشه روشن ایرانی دارند، و گذشته از نام قبیله آریزانتیان، به نظر می رسد نام های قبیله های پارتاکنیان و استروخانیان نیز از ریشه ایرانی می باشد.

شاید هم اتحادیه قبایل ماد به صورت اتحاد قبایلی غیر ایرانی وجود داشته و بخش آریایی ساکنان سرزمین ماد، بعد ها به شکل «قبیله آریایی ها» بطور جداگانه تشکیل شده باشد.

همچنین ممکن است اصطلاح «مادها» ریشه «عیلامی – کاسپی» داشته باشد. منابع آشوری در ردیف واژگان «مادای» و «آمادای» که منظور از آن اتحادیه قبایل ماد بوده، واژه «ماتای» را که به نظر می رسد ریشه عیلامی دارد آورده اند و این نیز شاید حاکی از آن باشد که اصطلاح «مادها» از دیر باز در آن سرزمین متدوال بوده است.

به هر تقدیر، عنصر قومی آریایی که به تدریج نقش مهمتری را در اتحادیه قبایل ماد بازی کرد، به عناصر بومی آن سرزمین منتسب نبوده است.

از سده نهم ق.م تا سده هفتم ق.م، زبان نواحی کنونی آذربایجان و کردستان ایران، غیر ایرانی بوده و ساکنان آن نقاط به زبان های لولوبی و گوتی و مانند آن حرف می دند؛ و تنها خاور ماد یعنی ناحیه تهران و اصفهان کنونی را زبان ایرانی بطور کامل فراگرفته بود.

مطابق منابع کهن آشوری و یونانی و ایرانی، در مجموع معلوم می گردد که سه قبیله از شش قبیله تشکیل دهندهً اتحاد مادها، یعنی بوسیان (دربرگیرنده کردوخی ها و میتانی ها) ، استروخاتیان (دربرگیرنده ساگارتی ها، کرمانجها) وبودیان (لرهای امروزی) متعلق به کردها و لرها (اقوام کهن گوتی، لولوبی و هوری) بوده و سه قبیله مادی دیگر عبارت بوده اند از آریزانتیان (قبیله آریا یا نجیب زادگان) که در حدود کاشان میزیسته اند و قبیله مغ ها، که در ناحیه بین رغه آذربایجان (مراغه) و رغه تهران ( ری ) ساکن بوده اند و سرانجام پارتاکانیان (به معنای مردمی که درکنار رود زندگی می کنند - شاید اشاره به زاینده رود)، که در ناحیه اصفهان امروزی زندگی می کردند.

مطابق منابع یونانی، در سرزمین کمند اندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاهان کنونی)، مادی های ساگارتی میزیسته اند که شکل بابلی - یونانی شده نام خود، یعنی زاگروس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران داده اند. نام همین قبایل است که در اتحاد قبایل پارس نیز موجود است و خط پیوند خونی قبایل ماد و پارس، از همین قبیله ساگارتی ها (زاکروتی، ساگرتی)، سرچشمه می گیرد. قبایل پارس پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی طولانی را در مناطق ماد ها بوده و بعدها رو به جنوب رفته اند.

به دشواری می توانیم علل آغازین ایجاد اتحادیه قبایل ماد را بیان و این مشکل را که اتحادیه مزبور جنبه پدافندی داشته یا آفندی حل کنیم. با این وجود، در اینکه بقای طولانی آن از دوران آغاز پایه گذاری ماد، حاکی از لزوم همکاری قبیله های مزبور در مبارزه علیه تاخت و تاز آشوریان (۸۳۴ ق.م تا ۷۸۸ ق.م) بوده، شکی نمی تواند وجود داشته باشد.

آشوریان تا پایان دوران حکومت «آشورنصیرپال دوّم» (۸۸۴ - ۸۵۹ ق.م) از قله های مرزی زاگرس نگذشته به نقطه های دوردست درون آن رخنه نمی کردند. اما پس از آنکه پایگاه جنگی در «زاموآ» برای خود ساختند، تاخت و تاز های تندی به سرزمین ماد و دریای کاسپی (مازندران) به انجام رساندند. چنانچه ساکنان نواحی مختلف ماد می خواستند استقلال و آزادی خویش را نگهدارند، می بایست در برابر دست اندازان، تشکیلات نیرومندتر از آنچه در پایان سده دهم و آغاز سده نهم قبل از میلاد در خاک «زاموآ» وجود داشت، پدید می آوردند. این سازمان ممکن بود دولتی که در آن زمان در زاموآی درونی، در کرانه های دریاچه اورمیه قوام گرفته بود - یعنی ماننا - باشد، و یا یک سازمان نیرومد قبیله ای چون «اتحادیه قبایل ماد».

● آغاز پیدایش دولت در سرزمین اتحادیه قبایل ماد ::

در شرح لشکرکشی های ۸۳۴ ق.م تا ۸۲۷ ق.م آشور به نواحی زاموآ و ماد، سرزمین های نزدیک به دریاچه اورمیه و پارسوآ، زیر حکومت شاکهان بسیار قلمداد می شد. بدین قرار که: پادشاهی «اوپو» در ناحیه گیلزان، پادشاهی «اوآلکی» در ماننا، پادشاهی «شولوسونو» در «هارونا»، پادشاهی «آرتاسارو» در شوردورا، و پادشاهی «نیک دیارا» در ایدا و ... .

پادشاهی «اوآلکی» و «نیک دیارا» رفته رفته بر دیگران گسترش می یافت و توده سرزمین های پیرامون دریاچه اورمیه و زاموآی داخلی را «کشور مانناها» می خواندند.

وقایع آغاز سده هشتم قبل از میلاد از لحاظ تاریخ ماد اهمیت فوق العاده داشت. در آن دوران که ماد هنوز برای مبارزه با دشمن خطرناکی چون آشور، متحد و آماده نبود و پادشاهی نظامی آشور، آن سرزمین را هدف چپاول و غارتگری های منظم قرار داده به طور مرتب، قطعاتی از خاک آن سرزمین را جدا می کرد، تاخت و تاز اورارتو منجر به ایجاد حایلی میان آشور و ماد گشت و ماد از اینکه تحت انقیاد آشور درآید نجات یافت؛ و چون خود اورارتوییان از لحاظ قوم ماد به صورت بزرگترین خطر درآمدند، مبارزه آزادی خواهانه ماننا، این خطر تازه را از قبایل جنوب و خاور دور نمود.

سرانجام چون اورارتو بار دیگر ماننا را به زیر فرمان درآورد و «ساردوری دوّم» (۷۵۳ - ۷۳۵ ق.م) شاه اورارتو دوباره جسارت کرده به بابل (نامار و دره دیاله) حمله کرد، رقابت میان دو امپراتوری کشورگشا - یعنی آشور و اورارتو - به مردم ماننا و ماد کمک کرد.

ماننا چندان نیرومند نبود که قبایل جنوب خاوری را در زیر لوای قدرت خویش متحد سازد و نه تنها از دست اندازی های اورارتو، بلکه لشکرکشی های آشوریان نیز به خاک ماد جلوگیری کند. مرحله رونق و پیشرفت اتحادیه قبایل ماد مصادف بود با دوران مبارزه شدید ماننا علیه اورارتو - مبارزه ای که به خاطر آزادی خویش به انجام رساند و از سال ۷۸۸ ق.م (آخرین لشکرکشی سمیرامیس و اَدَدنیراری سوّم به خاک ماد) تا ۷۴۵ ق.م (آغاز دور تازه تاخت و تاز آشور) دوام داشت. بر اثر پیروزی آشور بر اورارتو، ماننا توانست قد راست کند ولی این پیروزی خطری بسیار جدی برای اتحادیه قبایل ماد ایجاد کرد که ماننا در آن زمان قادر به رفع آن نبود. از آغاز نشستن تیگلت پیلسر سوّم به تخت سلطنت آشور، که منجر به شکست اورارتو شد و به رونق دولت ماننا کمک کرد، دوران سخت دست اندازی های تازه آشوریان به سرزمین اتحادیه قبایل ماد آغاز گشت.

منابع آشوری نام ده ها تن از امیران سرزمین ماد را بازگو می کنند ولی هیچ یک از ایشان در میان دیگران شاخص نبودند. در روایات مادی، این نکته به روشنی نگاه داشته شده است که پس از تعرضات آشور، دوران استقلال آغاز شد که به هر تقدیر، بر پایه گذاری دولت ماد مقدم بود. این روایت را هرودوت برای ما نگاه داشته است و کتسیاس نیز با تحریفاتی بازگو می کند. هرودوت چنین می نویسد:

«آشوریان در طی پانصد و پنجاه سال در آسیای بالا حکمرانی کردند و نخست مادها از اطاعت ایشان سرپیچیدند و به خاطر آزادی خویش با آشوریان جنگیدند و به ظاهر مردانگی ها کردند و خو را از قید اسارت آزاد نمودند. پس از آن دیگر اقوام نیز به مادی ها تأسی کردند. میان مادی ها مرد خردمندی وجود داشت به نام «دیوک» پسر «فرائورت». این دیوک عاشق حکومت انفرادی بود و به شرح زیر عمل می کرد: مادی ها (در آن زمان) در دهکده ها می زیستند. او که پیشتر هم در دهکده خود محترم بود - گرچه می دانست که بیداد با داد در پیکار است - بهتر و بیش از پیش عدالت را رعایت می کرد و حال آنکه در سراسر خاک ماد بی قانونی حکمفرما بود. مادی های ساکن دهکده وی چون رفتار او را دیدند به داوریش برگزیدند. و چون دزدی و بی قانونی در دهکده ها از پیش بیشتر شد، مادی ها در یک جا گرد آمدند و نطق ها ایراد کردند و از ماجرا سخن گفتند تا یکدیگر را راضی کنند که از قدرت سلطنتی اطاعت کنند.»

اگر تاریخ های گفته شده هرودوت را بدون تغییر بپذیریم، آغاز حکومت دیوک را می توان سال ۷۲۷ ق.م برشمرد. ولی وضع دوران سلطنت دیوک در نوشته های هرودوت، با تصویری که منابع آشوری از آن زمان (فاصله سال های ۷۴۵ - ۶۷۵ ق.م) رسم می کنند چندان مغایرت دارد که برخی تاریخ نگاران ناگزیر گواهی هرودوت را رد کرده اند.

طبق منابع آشوری، در سال ۷۱۵ ق.م، شخصی به نام «دایائوکو» (به ایرانی کهن: دَهیو-کَه) به دست آشوریان اسیر شد و به سوریه تبعید گشت. بر این باورند که دایائوکو همان دیوک است که نام وی در کتاب هرودوت آمده است.

هرودوت مدت حکومت دیوک را ۵۳ سال می وید و با توجه به تاریخ اسارت وی در منابع آشوری، آغاز پادشاهی وی را باید سال ۷۶۷ ق.م دانست. با این حال این امکان هم وجود دارد که شاید پادشاهی دیگر میان دیوک و فرورتیش (پادشاه بعدی ماد به گفته هرودوت) به سلطنت پرداخته است که هرودوت مدت دوران سلطنت وی را به حساب پادشاهی دیوک گذاشته است. چنانکه خواهیم دید، حکومت فرورتیش به احتمال حدود سال ۶۷۳ ق.م آغاز شده است و بدین سبب، ممکن است سلطنت دیوک اندکی دیرتر، و پس از لشکرکشی خانمان سوز تیگلت-پیلسر سوّم (۷۴۴ ق.م) آغاز شده باشد و همین لشکرکشی بوده که ماد ها ملزم به اتحاد و گردآمدن به دور دیوک نموده است.

این موضوع نیز مسلم است که دیوک نمی توانسته برخلاف انچه هرودوت گفته است، پادشاه سراسر ماد باشد. وی تنها یکی از فرمانروایان کوچک و متعدد مادی بود و بس. اما درخشش تاریخ نوادگان وی، بر سیمای وی پرتو افکنده است. او حتی فرمانروای مستقل یک ناحیه بزرگ هم نبود. منبع آشوری سال ۷۱۵ ق.م، دایائوکو را «حاکمی از جانب ماننا» (شکین مات ماننایی) می خواند و حال آنکه متون آشوری در دادن لقب پادشاه به این و آن کرامت ویژه ای نشان می دهند.

بسیار احتمال دارد که در آغاز امر، دیوک بسیار سنجیده و بخردانه عمل کرده است که دولت ناتوان و کوچک و تازه خود را تحت حمایت ماننا که در آن زمان نیروی بسزایی داشت قرار داده است. اما بعد کوشید به کلی مستقل گردد و بدین منظور با اورارتو عقد اتحاد بست و همین اتحاد موجب سقوط وی گشت.

محل پادشاهی دیوک نیز ناشناخته است؛ ولی چون وی - به گفته منابع آشوری - از طرف ماننا حکومت داشته، گمان می رود که قلمرو وی با سرزمین ماننا همسایه بوده است و همان سرزمینی است که در منابع آشوری «مادای» می خواندند (در دره رود قزل اوزن). شناخته شده نیست که آیا اکباتانا چنانچه هرودوت می گوید، در زمان دیوک مرکز پادشاهی بوده است یا نه.

«هَنگمَتنَه» یا «هگمتانه» یا «اکباتانا» (به معنی جای گردهمایی است) و پنداشته می شود که نشست های عمومی اتحادیه قبایل ماد در آنجا برگزار می شده است و شاید در یکی از همین نشست ها بوده که دیوک را به رهبری اتحادیه مزبور برگزیدند و در عین حال به سمت «داوری» مردم خودش در مادای (در دره رود قزل اوزن) نیز باقی ماند. در رویاروی این روایت، منابع آشوری وجود دارد که دیوک را فرمانروایی ایالتی کوچ به نام مادای (ماد) و حاکم گماشته از سوی ماننا می خواند و وی را پیشوای همه مادها نمی داند.

به احتمال می توان گفت که دولت کوچک مادای - هسته پادشاهی آتی ماد - به پادشاهی «دَهیو-کَه» (دیائوکو)، در زمان لشکرکشی پردامنه «تیگلت-پیلسر سوّم» در سال ۷۳۷ ق.م به خاک ماد، وجود داشته است. اما در متون «تیگلت-پیلسر سوّم» یادی از آن نرفته است. متأسفانه برای پاسخ به این پرسش مدارک بسنده در دست نیست. اما چنانچه گفته سنگ نبشته های آشوری مبنی بر اینکه دایائوکو حاکمی از سوی ماننا بوده است را بپذیریم، می توان حدس زد که «تیگلت-پیلسر» که می کوشید تا در آن لشکرکشی با ماننا مدارا کند، اصلا در ناحیه تحت حکومت دیوک وارد نشده است، و یا شاید دوران حکومت دیوک، تنها پس از درگذشت «تیگلت-پیلسر سوّم» (در سال ۷۲۷ ق.م) آغاز شده باشد، و در سنگ نبشته های «سارگن دوّم» (۷۲۲ - ۷۰۵ ق.م) که می خوانیم دایائوکو حاکمی از سوی ماننا است.

● تبعید دیائوکو به سوریه و شورش خارخار

ایالت های «کیشه سو» و «خارخار» که توسط سارگون دوّم تسخیر گشتند (۷۱۶ ق.م) به احتمال قوی بخش مهمی از سرزمینی را که دیائوکو به ظاهر از سوی ماننا در آنجا حکومت می کرد، از آن جدا ساخته و به خود ملحق ساختند. آن گاه معلوم شد پادشاه ماننا که خود مطیع آشوریان است نمی تواند تکیه گاه و مدافع دولت دیااوکو باشد. «روسای یکم» پادشاه اورارتو بوسیله پیک های خویش این نکته را به دیائوکو گوشزد می کرد. روسا در آن زمان علیه «اولوسونو» شاه ماننا به عملیات جنگی دست زد و این اقدامی بود تنبیهی و انتقامی در برابر طرفداری اولّوسونو از دولت آشور. سالنامه های «سارگون دوم» می گوید که روسا در سال ۷۱۵ ق.م، ۲۲ دژ ماننا را تصرف کرد و دیائوکو را تشویق نمود که از ماننا جدا شود و حتی دیااوکو پسر خود را به عنوان گروگان و نماینده خویش نزد «روسا» پادشاه اورارتو فرستاد.

سارگن دوّم در همان سال نه تنها دژهای مزبور را از اورارتو پس گرفت بلکه به طور مستقیم به آشور ملحق ساخت و سپس، علیه «دیااوکو» لشکر کشید و وی را با خانواده اش اسیر کرد و به هامات (یا حمات) در سوریه تبعید نمود.

سارگن سپس به منظور رویارویی با قدرت اورارتو، تاخت و تاز به بخش پایینی قزل اوزن را ادامه داد و وارد «آندیا» گشت. این محل تحت تصرف شخصی به نام «تلوسینا» بود که دست کم از سال ۷۱۹ ق.م متحد روسا بشمار می رفت و یکی از افرادی بود که به یاری «باگداتو» فرمانروای «اوئیش دیش» و «متاتی» فرمانروای «زیکرتو»، در توطئه قتل «آزا» فرزند پادشاه پیشین ماننا شرکت جست. سارگن دوّم از این ناحیه ۴.۲۰۰ اسیر و تعداد زیادی دام به دست آورد.

در آن هنگام شورش بزرگی در ایالت «خارخار» که به تازگی فرمانبردار شده بود وقوع یافت. شورش مزبور به ظاهر کار اتحادیه قبایل ماد بود و به احتمال از «الی پی» به شورشیان کمک می رسید و به ایالات همسایه از جمله «بیت همبان» و «نامار» نیز سرایت کرد.

سارگُن دوّم از نواحی «بیت سانگی بوتو»، «اورُ-یاکا»، «سیگریس» و «ساپاردا» در شما شورشیان نام می برد. لشکریان آشور علیه شورشیان دست به اقدام زدند و توانستند چند دژ را در سرزمین رودک بالا و پایین اشغال کنند و از آن جمله بود چهار دژ «کیشِشلو»، «کیندائو»، «آنزاری» و «بیت باگای» که توسط پادگان های دائمی آشوری اشغال شدند. به طوری که در سالنامه ها گفته شده است، دژ «خارخار» «بمنظور مطیع ساختن ماد» سخت مستحکم شده بود. در ایالت «بیت همبان»، دژ «کی-میرا» به تصرف آشوریان درآمد و بیش از ۲۵۳۰ نفر را به اسارت بردند.

اما سارگون نتوانست سرزمین هایی را که تسخیر کرده بود همچون دیگر ایالات به زیر فرمان خویش درآورد و فرمانروایان محلی در املاک خویش باقی ماندند و تنها به پرداخت خراجی متعهد شدند. نفوذ کامل آشوریان تنها در نقاطی حکمفرما بود که دژهای آنان بر آن ناظر بودند و مردم محل را تبعید کرده به جایشان، ساکنان کشورهای دیگر (به ویژه سوریه و فلسطین) را ساکن ساخته بودند. اما در پیرامون این نقاط، اهالی ماد و گوتی تحت فرمان فرمانروایان پیشین و سران قبایل خویش بودند.

در آغاز سده هفتم قبل از میلاد در سرزمین ماد بیش از پنج ایالت آشوری وجود داشت. یکی از این ایالات تازه آشوری، «ساپاردا» بود که پیش از آن جزو «خارخار» بود و دو ایالت دیگر، «مادای» و «بیت کاری» بودند که یا از ایالت «خارخار» و یا از «کیشه سو» تجزیه گشته بودند. «مادای» همان سرزمین پیشین دیائوکو - در جنوب میانه کنونی - و «بیت کاری» (خانه مهاجران) در ناحیه همدان کنونی بودند. از متون آشوری به روشنی دانسته می شود که پایه قدرت آشوریان در این ایالت بسیار سست بود و مجبور بودند برای نگاهداری آن، همواره سلاح به دست باشند.

● وضع اتحادیه قبایل ماد در پایان سده هشتم ق.م

وضع سرزمین اتحادیه قبایل ماد در پایان سده هشتم ق.م (پس از سال ۷۰۰ ق.م) بسیار بد بود. بخشی بزرگی از ماد مرکزی (بخش بالای دره قزل اوزن و ناحیه همدان تا قزوین کنونی) را آشوریان جزو پادشاهی خویش ساخته و به چند ایالت بخش بندی کرده بودند. این ایالات عبارت بودند از:

▪ «زاموآ» (شمال سلیمانیه کنونی)

▪ «پارسوآ» (ناحیه بالای دیاله و دژی داشت به نام نیکور)

▪ «کیشه سو» (که دژی داشت به همان نام)

▪ «مادای» (در پایین کیشه سو و در مسیر قزل اوزن و در گذشته دیائوکو بر آن پادشاهی می کرد)

▪ «ساپاردا» (که پیش از آن بخشی از ناحیه خارخار بود و به احتمال در جنوب خط زنجان تا قزوین قرار داشت)

▪ «خارخار» (که مرکز آن دژی بود به همین نام و در غرب همدان کنونی واقع بود)، «بیت کاری» (همدان کنونی)

▪ «آراپخا» (که مرکز آن دژ آراپخا بود - کرکوک کنونی - و در گذشته بخشی از نامار بود در در ناحیه جنوب خاوری دره دیاله قرار داشت)

▪ «بیت همبان» (در باختر کرمانشاه کنونی).

با این حال به جز نواحی زاموآ و پارسوآ و آراپخا که آشوریان در آنجا بطور کامل استوار شده بودند، قدرت آشوریان در نواحی دیگر ماد به نسبت ضعیف بود. فرمانروایی ایشان بسته به چند دژ بود که توسط سوریان و فلسطینیان و بابلیان (دژهای الن زاش، خارخار، کیشه سو و ...) مسکون گشته بودند و در پیرامون دژها - در همه جا - قدرت واقعی در دست پیشوایان و «خداوندان دهکده ها» - که بیشترشان به عشیره ها و خاندان های پیشین پیشوایان وابسته بودند قرار داشت و آشوریان تنها به زور سلاح و لشکرکشی می توانستند از مردم مالیات دریافت کنند.

در جنوب نواحی که مطیع آشور گشته بودند، «الّی-پی» (در کرمانشاه کنونی) قرار داشت که پادشاهی کوچکی بود نیمه مستقل، و به حکومت عیلام تمایل داشت.

در خاور نواحی تسخیر شده بدست آشور، سرزمین اتحادیه قبایل ماد که پیشوایانی به نام «خداوندان دهکده ها» داشتند و به تسخیر آشور درنیامده بودند قرار داشت. بخش قابل ملاحظه ای از این سرزمین را صحرانشینانی که اسب می پروراندند (آشوریان اینان را «آریبی»های مشرق یا آریاهای مشرق می نامیدند) و بر روی هم از لحاظ اقتصادی به مراتب از نواحی باختری عقب تر بودند اشغال کرده بودند.

● جریان قیام «خشتریته» و تأسیس پادشاهی مستقل ماد

ورود سکاها به سرزمین ماد و اتحاد ایشان با حکومت ماننا، تا اندازه ای از نفوذ آشور در سرزمین های مادی کاست. سکاها برای مادها که آماده پایداری در برابر آشور بودند متحدان طبیعی به شمار می رفتند. بویژه آنکه مانناییان نیز با سکاها همراه بودند. مدارکی موجود است که عیلام نیز حاضر به یاری با قیام کنندگان بود. بنابراین می توان گفت که همه اقوام ساکن آن سرزمین های پهناور، از رود کورا تا خلیج فارس، جبهه واحدی تشکیل داده آماده خروج علیه یوغ منفور آشور بودند.

به احتمال قوی قیام مادی ها در پیرامون نوروز آشوری - ماه نیسان (فروردین) سال ۶۷۳ ق.م رخ داد. «خشتریتی» خداوند ده «کارکاشی» (بیت کاری) رهبر و الهام بخش آن بود. او موفق به جلب یاری «مامی تیارشو» خداوند ده ایالت مادای و «دوساننی» خداوند ده ایالت ساپاردا شد (آشوریان رهبران ایالت های مادی را خداوندان دهکده ها می خواندند که برگردان واژه «دَهیو-پَتی» مادی است). هر یک از این سه تن، پیشوای ساکنان محلی یکی از سه ایالت آشور (بیت کاری، مادای و ساپاردا) بودند (آشوریان در سال های گذشته این سه ایالت را تسخیر به امپراتوری خود ملحق نموده بودند) و به احتمال قوی، «خشتریتی» به طور رسمی به سمت پیشوای نظامی اتحادیه قبایل ماد برگزیده شد؛ اما این گزینش در مدارک آشور بازتاب نیافته زیرا که آشوریان به طبع سمت وی را رسمی نمی دانستند.

در نوشته های اسرحدون، جنگ با خشتریتی در بیانیه ای بسیار مبهم بازتاب یافته است: «من کشور باراکنا، دشمن محتال، و ساکنان [کشور] تیلاشوری که نامش در دهان مردم مخرانو است، پایمال کردم».

از اینجا دانسته می شود که صحنه اصلی عملیات جنگی ناحیه جنوب همدان کنونی بوده است.

چون هر سه پیشوا در زمان واحد وارد عمل شدند و با پادشاهی سکا به رهبری «ایشپاکای» و پادشاهی ماننا به رهبری «آخسری» متحد بودند، قیام کنندگان توانستند در آن واحد، در چند جبهه به پیکار بپردازند. قیام به سرعت آتشی گسترش یافت و چیزی نگذشت که از حدود سه ایالت آغازین تجاوز کرد. در آغاز ماه ایار (اردیبهشت) لشکریان خشتریتی وارد ایالت همسایه خود «کیشه سو» شدند و دژ اصلی آن سرزمین را محاصره کردند. در همان زمان، دژهای دیگر آشور در معرض خطر بودند.

در تاریخ ۴ ایار (اردیبهشت) دژ «سیبار» در ناحیه زنجان کنونی از سوی لشکریان متحدین محاصره شد. در روز ۶ ایار (اردیبهشت) دژ «اوشیشا» مورد محاصره قرار گرفت. این که مادی ها توانسته بودند دژهای آشوری را محاصره کنند نه تنها روش جنگی تازه ایشان را نشان می دهد، بلکه گواه انقلاب کاملی است که در زمینه استراتژی و فن های جنگی صورت گرفته بود. اینان، که مراکز مهم اداری آشور - مانند دژ کیشه سو - را محاصره می کردند، همان هایی که به محض نزدیک شدن ارتش متجاوز آشوری دهکده های خویش را رها کرده به کوه ها پناه می بردند نبودند.

به طور مسلم در آن زمان، اثر تجربه هایی که ماد ها در طی سال های دراز از جنگ با آشوریان به دست آوردن بودند، نمایان گردید. گذشته از این، خشتریتی - به احتمال - به متحدان صحرانشین خویش (سکاها) و تاکتیک ویژه ایشان یعنی تیراندازی در حال سوارکاری و جنگ و گریز پشت گرمی داشت.

در روز دهم ماه ایار (اردیبهشت) آشوریان درنظر داشتند از «گردنه ساپاردا» گذشته و دژ «کیلمان» را تسخیر سازند و از آن دژ چون پایگاهی نظامی برای حمله آتی استفاده کنند؛ اما گویا لشکرکشی آشور با موفقیت همراه نگشت. تا روز ۲۵ ماه سیمان (خرداد) شورشیان دژهای «بیت همبان» و «سی سیرتو» (دژ خارخاریان در مرز عیلام) را تهدید کردند. به ظاهر قیام کنندگان به دره دیاله رسیده بودند. در آن زمان، آشور سراسر سرزمین ماد را که در تصرف داشت، به استثنای زاموآ و پارسوآ - از دست داده بود. در پارسوآ نیز اوضاع آرام نبود. «نابوریمانی» رئیس ایالت پارسوآ در نامه ای به شاه گزارش می دهد که مانناییان، افراد قبیله «زالیتپیان» را هنگامی که تعدادی اسب به عنوان خراج به «نیکور» (تختگاه پارسوآ) آورده بودند، دستگیر کردند. گویا چهار تن از آنان به نیکور گریخته و رئیس ایالت پارسوآ را از این رویداد آگاه ساخته بودند. «نابوریمانی» از شاه درخواست می کرد که جنگاورانی از نگهبانان شخصی خویش را برای بازجویی از گریختگان بفرستند.

وضع به حال آشور فوق العاده نامساعد بود و بخصوص از پشت سر - در فنقیه - رویداد های تشویش انگیزی در شرف رخ دادن بود و جنگ با مصر هنوز پایان نیافته بود. گذشته از آن، به ظاهر بر اثر رویدادهای ماد، اعتراض های اجتماعی توده مردم در خاک اصلی آشور نیز بالاگرفته بود زیرا اسرحدون پیش از جنگ با ماد ناچار به ناحیه جلگه ای پشته ارمنستان (یعنی شوبریا) لشکر کشید تا عده زیادی از بردگان و کشاورزان فراری را که از سرزمین آشور به آنجا گریخته بودند دستگیر کند. شکی نیست که عده ای از اینان به ماد گریخته بودند زیرا در آنجا از دست دسته های تنبیهی آشور به دور بودند. از جریان رویدادهای ماد در نیمه دوم سال ۶۷۳ ق.م آگاهی نداریم اما به ظاهر در وضع آشوریان بهبود محسوسی پدید نیامده بود. در آغاز سال ۶۷۲ ق.م ایشان می کوشیدند تا با خشتریتی وارد گفتگو شوند. در ضمن آشوریان می کوشیدند تا در میان متحدان تخم نفاق بپراکنند و بدین منظور با هر یک از آنان جداگانه مذاکره می کردند.

چندین پیک به نزد پیشوای شورشیان (خشریتی) فرستاده شد. وضع سکاها پیچیده شد زیرا «ایشپاکای» (به ظاهر نخستین پیشوای سکاها) در جنگ کشته شد. دانسته نشده که این رویداد در چه تاریخی رخ داد. منابع آشوری پادشاه تازه سکاییان را «پارتاتوآ» (پروتوتی) می دانند و به صراحت از وی با عنوان «پادشاه سکا» نام می برند حال آن که در مورد نیای وی، تنها به یادآوری «ایشپاکای سکایی» بسنده می کردند. «پارتاتوآ» به پیشنهاد آشوریان وارد مذاکره شد و ازدواج با دختر اسرحدون را بهای دوستی و اتحاد خویش با آشور قرار داد و از آن تاریخ به بعد پادشاهی سکا، متحد وفادار آشور گشت.

به ظاهر پارتاتوآ نیز به سرنوشت سرشناسان عشیرتی گوتی دچار شد. سرنوشتی که گهگاه دامن گیر سران باشخصیت قبایلی که در درجه عالی سازمان جماعت بدوی بودند گشته بود؛ به این معنی که فریفته سود آسان شده به جای اینکه با منافع توده مردم دم ساز شوند، پیرو منافع برده داران - که در این مورد ویژه دولت آشور نماینده ایشان بود - گشت و برخلاف منافع واقعی خویش و اقوام متحد، به قیام خیانت کرد و به سوی متجاوزان آشوری رفت و به ایشان پیوست.

موفقیت قیام بر اثر رفتن پارتاتوآ ناتمام ماند. آشوریان ایالات «کیشه سو»، «خارخار» و «بیت همبان» را نگاه داشتند، اما قیام در کانون آغازین خود - یعنی ایالات بیت کاری، مادای، و ساپاردا - با موفقیت کامل همراه شد و قدرت آشور در آنجا سرنگون گشت. منابع تاریخی بعد از آن تاریخ از آن سه ایالت با عنوان «پادشاهی مستقل ماد» یاد می کنند که خود زاده قیام سال ۶۷۳ ق.م بود.

در یکی از نامه های بایگانی سلطنتی آشور که تاریخ آن بین سال های ۶۷۲ و ۶۶۹ ق.م است، نام پادشاهی ماد نیز مانند اورارتو و خوبوشکیه و ماننا، به منزله کشوری مستقل یاد شده است.

اما در این پادشاهی نوین چه کسی حکومت می کرد؟ سرنوشت سه متحد - یعنی «خشتریتی» و «مامی تیارشو» و «دوسانی» چه بود؟

درست آن است که نام آشوری «خشتریتی» و نام مادی «خشتریته» را که در سنگ نبشته داریوش یکم در بیستون آمده است یکی بدانیم و اگر به سخن هرودوت اعتماد کنیم، وی پسر (و یا نواده) دیائوکو بوده است.

اما ایالتی که وی بر آن فرمان می راند «بیت کاری» بود و همان جایی که بود که بعدها تختگاه پادشاهی ماد (هنگمتنه یا هگمتانه؛ به یونانی اکباتانا) شد. اما خاکی که دیائوکو بر آن فرمان می راند در نقطه ای از دره قزل اوزن و نزدیک به میانه کنونی قرار داشت که بعدها «مامی تیارشو» به فرمانروایی بر آنجا دست پیدا کرد. پاسخ این پرسش دانسته نشده است. شاید آشوریان خود به عمد خشتریته را در «بیت کاری» گمارده باشند تا از نقطه ای که به اصطلاح نفوذ و ریشه محلی داشته است، دورش کرده باشند.

این نکته را هم باید در نظر گرفت که خشتریته - پسر یا نوه دیائوکو - به احتمال قوی در خاک آشور تربیت یافته بود زیرا دیائوکو با خانواده خویش به درون سرزمین آشور تبعید شده بود و شاید به همین دلیل است که خشتریته با فن محاصره آشوریان که جز ایشان کسی از آن آگاه نبود آشنا بود. آشوریان به احتمال بر این باور بودند که جوان مادی که دست پرورده دولت ایشان است - مانند بسیاری از دیگر دست پروردگان ایشان که به سمت شاهکان و پیشوایان بر قبایل و پادشاهی ها فرمانروا و دست نشانده ایشان بودند - سیاستی را دنبال خواهد کرد که به سود آشور باشد. شاید هم خشتریته تنها از نوادگان دیائوکو نبوده بلکه «مامی تیارشو» نیز جزو بازماندگان وی شمرده می شده است و هر یک از این دو بر بخشی از متصرفات پیشین او متمکن بودند.

بی شک «خشتریته» نامی آریایی است. ممکن است «مامی تیارشو» نیز نامی آریایی باشد. برای نام «دوساننی» هیچ ریشه هندو-اروپایی مناسبی دیده نشده است. اما از این ریشه ها نمی توان با اطمینان درباره تعلق قومی این اشخاص سخن گفت چرا که زبان مادی آریایی به ظاهر زبان مشترک قبایل ماد بوده و پیدایش سکاها به احتمال وضع آن زبان را بیش از پیش استوار ساخت زیرا به تقریب، بدون تردید می توان گفت که سکاها آن زبان را به آسانی می فهمیدند و گذشته از این، به احتمال نقوذ مغان و کیش ایشان در سراسر خاک ماد در همین دوران گسترش یافت زیرا زبان مغان، آریایی بود.

این موفقیت درخشان خشتریته که توانست مهمترین نواحی ماد را از زیر یوغ آشور نجات دهد و دولت واحد خودی پایه گذاری کند - یعنی آن آرمانی که ماد ها در ظرف یکصد سال نتوانسته بودند آن را به اجرا برسانند - به طور مسلم بر اثر هواداری توده مردم از نهضتی بود که وی رهبری آن را داشت و توده مردم آزاد ماد از وی پشتیبانی کردند.

از سرنوشت «مامی تیارشو» و «دوساننی» چیزی دانسته نشده و نمی دانیم که آن دو، چگونه از صحنه رویدادهای تاریخ بیرون رفتند.

http://gahshomar.blogfa.com/

نویسنده: محسن