سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

اولویت با کدام است خانه یا مدرسه


اولویت با کدام است خانه یا مدرسه

دست اندرکاران مدرسه تلاش می کنند دست خود را برای تربیت دانش آموزان باز بگذارند ولی این مشکلاتی را پیش می آورد

مدیریت مدارس ادعای خانه‎ی دوم برای دانش آموزان دارند و این گرفتار تعارف‎ها و سوء تفاهم‎هاست. بدین ترتیب، دو گونه روش پرورشی اعمال می‎شود: خانه و مدرسه. مدرسه نمی‎تواند ادعای برابری با پدر و مادر دانش آموز بکند و حتا گاه دیده می‎شود که دستورات رفتاری برای دانش آموزان شدیدتر از خانه است با این ادعا که انضباط در مدرسه آموخته می‎شود. اما، مدرسه عملا چه گونه می‎تواند انضباط اجتماعی یاد دانش آموز بدهد؟ این باید بررسی شود.

یکی از برتری‎های مدرسه به خانه این است که مدرسه یک نظام اجتماعی گسترده دارد که دانش آموز راه‎های تفاهم را یاد می‎گیرد. در خانه چنین امکانی برای نوجوانان وجود ندارد. اما، مدیر مدرسه تا چه اندازه در آموزش رفتارها و هنجارهای اجتماعی کارساز است؟ همیشه تلقی مدیر از آموزش نظم و انضباط اجتماعی دستور العمل‎های خشک و قواعد کهنه است. او دوست دارد بر حسب قواعد شناخته شده و استمرار یافته آزمون خود را مستقر کند. یعنی این که، هیچ انگیزه‎ای برای طرحی نو و به روز شده در سر ندارد. دلایل آن ساده است: خطرات پاسخ گویی، سری که درد نمی‎کند...، ناآگاهی او از رفتارهای اجتماعی، عدم شناخت او از «نظم» و... از این که در رسانه‎ها یا در جلسات مدیران در مورد اشتباه‎های مدیر سخن گفته شود، برای هیچ کس خوشایند نیست. چنین تجربه‎ای را به سختی در بین مدیران می‎توانیم ببینیم.

این گونه تجربه‎ها به علاوه‎ی آشنایی او با نظریات آموزشیِ نو برای کل جامعه نتایج خوبی به بار خواهد آورد. با این حال، او خواهد دانست که فرد دانش آموزش آن گونه که در خانه هست، در مدرسه نخواهد بود. شخصیت او بر حسب این که از کودکی چه گونه شکل گرفته به سختی قابل کنترل است. مدیر نوپرداز خواهد دانست که، «کنترل» واژه‎ای‎ست که همواره نتیجه‎ی بدی به همراه داشته است. هر دانش آموز به خوبی یاد می‎گیرد که چه گونه در برابر خواسته‎های دستوری مدیر مقاومت کند. هر کار و رفتار مدیر یک واکنش با اندازه‎ی برابر تولید می‎کند که مدیر را رو در روی دانش آموز قرار می‎دهد: مدیر با طیف گسترده‎ای از دانش آموزان رو در روست ولی دانش آموز فقط با مدیر به مبارزه برمی‎خیزد.

در مورد واژه‎ی کنترل سخن زیادی وجود دارد و بیش‎ترین رفتارهای مدیران و دانش آموزان را نیز برمی‎انگیزد. برای خنثی کردن یک ناهنجاری غالبا به این واژه رو می‎کنند چرا که بی‎دردسرترین و کوتاه مدت‎ترین راه حل شناخته شده است. یکی از دانش آموزان کاری کرده است که ناخوشایند دیگران بوده است. نخستین چیزی که به ذهن می‎رسد مقابله کردن با آن است. و کنترل بهترین گزینه‎ی ماست. «مقابله کردن با ناهنجاری» اصولا بدترین نتیجه را به دست می‎دهد. چرا که واکنش‎های یک سانی را برمی‎انگیزد. دانش آموزی که بفهمد با او برخورد می‎شود کوچک‎ترین کارش لج بازی خواهد بود. همه این گونه‎اند. بهترین مدیران راه‎کاری را برمی‎انگیزند که طرف مقابل نتواند حدسی از آن داشته باشد.

پس یکی از ساده‎ترین راه‎ها برای کاستن از ناهنجاری‎ها گم کردن راه‎های برخورد است. یعنی، همیشه باید به تازه‎ترین روش‎ها مسلح شد. و نیز، هر فرد برخوردی منحصر به فرد لازم دارد.

دستورالعملی در مدرسه وجود دارد که دانش آموز نباید گوشی همراه داشته باشد. حالا، درست یا نادرست، ترفندی که برای این کار اندیشیده می‎شود، گشتن کیف و جیب دانش آموز و سپس توبیخ اوست. این دیگر واقعا بدترین شکل مبارزه با ناهنجاری‎ست. گشتن کیف و جیب دانش آموز حتا برای خانواده نیز مشکل ساز است چه رسد به مدرسه. شخصیت، و استقلال فکری و عملی او در چنین مواردی له می‎شود. چه گونه مدرسه می‎تواند جایگاه ممتاز دانش آموز را به او ببخشد؟ شاید جامعه‎ی پر التهاب ما راه‎های کم‎تری برای حل مشکلات داشته باشد، اما، همیشه راه‎حل‎هایی وجود دارد که به هنگام تمرکز می‎توان یافت.

راه حل‎های بد، بدتر از ادامه‎ی ناهنجاری‎هاست. چرا؟ چون هر دو در برابر هم می‎ایستند و برای هم شاخ و شانه می‎کشند و احترام خشک و خالی از بین می‎رود و در عوض، طرف مقابل راه‎های برخورد را به خوبی یاد می‎گیرد که مقابله‎ی شدیدی انجام دهد.

شعارهای کهنه و منسوخ شده‎ی پیشین که دانش آموز را دوست خطاب می‎کنند و مدیر را پدر، در همان روزهای نخست مدرسه زمین‎گیر می‎شود. من استدلال می‎کنم که خانه مرکز بلاعوض افراد است. و مدرسه نمی‎تواند بنیان شخصیتی افراد را در نظر بگیرد. مدیر نمی‎تواند رفتار چندگانه با هر دانش آموز داشته باشد. او به یک سان با همه رفتار می‎کند چون چاره‎ای ندارد. بهترین روش او آن خواهد بود که حوزه‎ی شخصیت او را پایمال نکند. ابدا نمی‎توان پذیرفت با خراب کردن رفتارهای عادی دانش آموز به ترمیم روانی او بپردازد. من که تاکنون ندیده‎ام روشن فکرترین مدیر مدرسه دستی بر چنین کار ناپخته‎ای نداشته باشد. و دشواری کار در همین جاست. خانواده هم گریبان‎گیر چنین ناپختگی خواهد بود. مادری که مراقبت بیش از اندازه برای کنترل فرزندش به کار می‎بندد حریم زندگی او را تار و مار می‎کند و او اگرچه به صورت پنهانی، درصدد خنثی کردن آن‎ها خواهد آمد. پسری که به عوض درس به گیم نت رفته و کارش رو شده است، یک چیز را نشان‎مان می‎دهد: علاقه‎ی او به چیزهایی غیر از درس. ولی به گمان پدر درس بهترین گزینه‎ی فرزندش است. یک پرسش عجیب این خواهد بود که چرا درس بهترین روش زندگی‎ست.

نه پدر می‎داند، نه خود دانش آموز و نه مدیر مدرسه. ولی گلایه‎های خود مدیر مدرسه از این که چندر غاز حقوق او به همراه همسرش کفاف زندگی‎اش را نمی‎دهد، در این جا پشت سر انداخته می‎شود.

مدرسه محل رعایت تمام و کمال اصول بدیهی‎ست. اصولی که هرگز خدشه پذیر نیست. از بس که کهنه شده هم چون فرش هریس کارایی‎اش هم بیش‎تر شده است. گوشه‎ی چشم پرسش‎گرانه‎ای هم نمی‎توان بدان‎ها کرد. باز گشتن از آن قطعا دوزخی از آینده برای ما رقم خواهد زد. اما درعوض، خانه که یکی از بستگی‎های ژنتیکی به شمار می‎رود، زیاد با اصول واپس‎گرا دم نمی‎گیرد. تا آخرین لحظه‎ی زندگی یکی از بستگان خانواده شمرده می‎شود.

مدرسه‎ها غالبا نقش پادگانی برای دانش آموزان دارند. در این جا برخوردهای لفظی زیاد مطرح نیست. بل که، رفتارهای ناهنجار مدارس است که با نشناختن حوزه‎ی شخصیتی افراد همه چیز را زیر و رو می‎کنند. هم چنان که گفتم، راه حل بد آینده‎ای از نابسامانی‎ها بر جای خواهد گذاشت: راه حل بد بدتر از بد است. دانش آموزی که استقلال فردی‎اش زیر کنترل‎های تخریب کننده از دست رفته، تقویمی برای خود نخواهد داشت. او بدون تاریخ است. تعلق به هیچ جامعه ندارد. دوستان‎اش هیچ بستگی با او ندارند. او کان لم یکن است تا مگر سرنوشت و روزگار او را دوباره برچیند. وقتی در گوشه‎ای دنج نفسی تازه می‎کند و پس از کنج نشینی‎ها و مراقبت‎های فرسایشی به خود می‎آید، نشان‎های تخریبی را یکی یکی برمی‎شمارد و هم چون من بر اوراق سفید سیاه‎اش می‎کند.

خلیل غلامی