چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

میهمان ناخوانده در ضیافت اضداد


میهمان ناخوانده در ضیافت اضداد

در كتاب «تجدد ناتمام, روشنفكران ناكام» در فصل سوم, گفتاری كوتاه درباره دوره بندی جریان های روشنفكری ایران هست كه شاید خواندنی ترین و بهترین بخش كتاب گودرزی باشد گودرزی آغاز مواجهه یا تكوین روشنفكرانه ایرانی را به ۱۳۰ سال پیش بازمی گرداند و روی هم رفته از شش دوره سخن می گوید

● نظری به كتاب «تجدد ناتمام، روشنفكران ناكام: جامعه شناسی تجدد ایرانی»

«رفته رفته آن حالت حیرانی و بی خبری را كه این زندگانی پرتنش و پرآشوب به جان آدمی انداخته درمی یابم. با این همه چیزهای رنگارنگ كه هر لحظه از برابر دیدگانم می گذرد، راستی راستی سرگیجه گرفته ام. از میان این همه چیز كه به مغزم خطور می كند، حتی یكی نیست كه قلبم را تسخیر كند، و این جمله چنان احساساتم را برمی آشوبد كه یك باره از یاد می برم كه چیستم و از آن كیستم.»

اینها جمله هایی است كه قهرمان رمان «الوئیزنو» (نوشته ژان ژاك روسو در ۱۷۶۱) خطاب به معشوقه اش می نویسد و در آن شرح می دهد كه چگونه در مواجهه با رویدادهای حسی فضایی «جدید» به تدریج از پا درمی آید، شرح «تجربه»ی فردی كه از آغوش امن و ایمن جماعت و زادگاه خویش پای در صحنه «شهر» نهاده است. شهر ساحت وقوع خیل كثیر تجربه های تازه ای است كه تاثیرهای ناهمگونشان در وجود فرد به وحدت نمی رسد و پی درپی او را بی قرار وبی تاب می كند. بعدها، گئورگ زیمل جامعه شناس شهیر آلمانی در سال های آغازین قرن بیستم ویژگی بارز انسان «مدرن» را این دانست كه او چیزی نمی یابد كه «قلبش را تسخیر كند». دگرگونی پرشتاب و بی امان محرك های بیرونی و درونی با تشدید تحریك های عصبی در فرد ساكن «كلانشهر» همراه می شود. بنا به روان-جامعه شناسی زیمل، آنچه تجربه زندگی شهری را برای فرد مدرن سرشتی تراژیك می دهد، جدایی و شكاف بین منطق و رشد صور جهان برون (به تعبیر وی «روح عینی») و ظرفیت و قابلیت فرد برای جذب محتواهای آن صور در ظرف معانی شخصی (به تعبیر وی «فرهنگ ذهنی») است. مدرن بودن یعنی بازیگر این نمایش تراژیك شدن، تن سپردن به تناقض ها و تعارض ها، و رویارویی با سیل رویدادهای حسی كه ارمغانی جز حیرت و گیجی برای فرد ندارند و البته با این همه كم نیاوردن. شهر مدرن صحنه نمایش عظیمی است كه یك یك افراد در آن قهرمان به شمار می آیند (یا باید بیایند)، صحنه تاخت و تاز نیروهایی كه در نظر اول مهارناپذیر و دارای قدرت فوق بشری و بل ماورایی می نمایند اما به طرزی غریب در فرد مدرن شور نبرد برمی انگیزند. مدرن بودن قسمی ماجراجویی است حتی اگر بدانی زندگی چندان بسته به پیشامدها و زیر بار رویدادها است كه فرجامی جز شكست برای رسیدن به قرار و آرام نداری، راه بازگشت به هر گونه «خویشتن»، «جماعت» یا «سنت» گذشته هم بسته است و با این حال، فرد مدرن به این رنج-لذت تراژیك دل می سپارد.

● میهمان ناخوانده

سال گذشته، نویسنده ای خوزستانی كتابی را با عنوان «تجدد ناتمام، روشنفكران ناكام» به جمعیت كم شمار كتابخوان ما تقدیم كرد كه البته شمارگانش یك هزار مجلد است و با همه این اوصاف باز هم امیدی به فروش آن یا احیاناً استقبال از آن نیست. مع الوصف كتاب غلامرضا گودرزی به رغم پاره ای ضعف ها (در چارچوب نظری و قالب تدوین مطالب) كتابی خوب و ساده و خوشخوان است. كتاب آقای گودرزی اگر برخی سرفصل ها و عنوان ها و (به گمانم) عنوان فرعی روی جلد «جامعه شناسی تجدد ایرانی»، را حذف كند، یك كتاب شناسی جذاب (البته نه جامع) از مكتوبات فارسی راجع به مدرنیته است كه در آن می توانید آرای گروهی از روشنفكران ایرانی را راجع به مدرنیته در ساختی كلاژگونه كنار هم مطالعه كنید. گودرزی به شمار زیادی كتاب و پایان نامه و نشریه های علمی و تخصصی در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی ایران مراجعه كرده و كوشیده نمایی از چند و چون رویارویی روشنفكران ایرانی با مدرنیته در دو ساحت نظر و عمل ترسیم كند و سرآخر، نظرهایی درباره دموكراسی و آزادی و بررسی موانع تحقق و استمرار آنها در ایران را با خواننده در میان بگذارد. او از مدرنیته به عنوان یك پروژه یا پروسه یاد می كند و از ناتمام بودن آن به علل مختلف (نظیر غیبت نگرش تاریخی و عدم توازن در سه عرصه فكری/ ساختاری/ هویتی) سخن می گوید. همچنین اشاره وار دو رویكرد رایج در مطالعات را (البته بدون ذكر مصادیق شان) زیر سئوال می برد: یكی رهیافت تجربی (كمیت گرا و سنجه پذیر) و دیگری رهیافت هستی شناختی ایرانی.

گودرزی مدرنیته را به «مهمانی ناخوانده» برای ایرانیان مانند می داند و روشنفكران را حاملان پروژه ناتمام آن در ایران و فهرست وار به رهیافت های مختلف مواجهه تاریخی روشنفكران ما با آن و شكل های گونه گون پذیرایی از این مهمان ناخوانده: از «تغییر الفبا و پروتستانتیسم اسلامی» آخوند زاده تا «بازگشت به خویشتن» شریعتی، از «مبارزه مسلحانه» امثال بیژن جزنی و مسعود احمد زاده تا دیدگاه امثال ملكم خان مبنی بر «اخذ تمدن فرنگ بدون هیچ گونه دخل و تصرف ایرانی» و... و نیز به تلاش های نظری مختلف برای سبب یابی عقب ماندن ایران از قافله تمدن غرب، از قبیل نظریه استبداد شرقی/ ایرانی.

غلامرضا گودرزی به درستی از مدرنیته به عنوان مهمان ناخوانده یاد می كند، مهمانی كه از او دعوت به عمل نیامده، لحظه ورودش پیش بینی نشده و چون آمده بالفور شناخته نشده و پس از مدت ها آثار ورود و حضورش احساس شده است. در این جا می خواهم به موضوع نه چندان تازه ای در زمینه انتخاب معادل برای مدرنیته اشاره كنم كه بالطبع دغدغه ذهنی و كاری كسی است كه از بد حادثه دست به ترجمه می برد. به جای مدرنیته در فارسی چه بگذاریم؟ نواندیشی، امروزگی، تجدد یا مدرنیت؟ از بین معادل های احتمالی، مترجمان ما عموماً از كلمه «تجدد» بهره جسته اند و گروهی «مدرنیته» را به همان شكل معمول فرانسه آن (مثل «اتوریته»= authority) وارد متون فارسی كرده اند. طرفداران استعمال «مدرنیته» اغلب چنین استدلال می كنند كه تجدد معادل «دقیقی» برای كلمه مدرنیته نیست، چون تمام معنا و «مفهوم» آن را نمی رساند، مشكلی كه بعضاً در ترجمه كلمه های كلیدی فلسفی پیش می آید (مانند aufhebung در قاموس هگل)- برای نمونه، چنان كه گودرزی هم اشاره می كند، بابك احمدی چنین نظری دارد. در مقابل، طرفداران استعمال «تجدد» می گویند كلمه تجدد می تواند به تدریج همان دقت و بار معنایی را كه امروزه مدرنیته در انگلیس و فرانسه و... دارد در زبان فارسی پیدا كند- ازجمله، عباس میلانی.

در اینجا می خواهم ضمن دفاع از استعمال «مدرنیته» اشاره كنم به این كه حضور این دو كلمه (مدرنیته و تجدد) از جهاتی به كاربرد تلفن و هاتف در زبان عربی شبیه است. بدین معنی كه به گمانم بهتر آن است كه ایرانیان تا همیشه ناخوانده بودن این مهمان را به خاطر داشته باشند و یادشان نرود یا امر برشان مشتبه نشود كه مدرنیته با ایشان بیگانه است. منظورم این است كه ما نه از آن روی كه معادل دقیقی برای modernity نداریم بلكه برای تذكر مدام این مهم كه ما به لحاظ تاریخی با «تجربه»ای نو رودررو شده ایم، باید نامش را حفظ كنیم. مدرن بودن به تعبیر عالی و شیوای مارشال برمن، یعنی «زیستن یك زندگی سرشار از معما و تناقض»، چونان نقشی كه تلفن در فیلم «تشریفات ساده» ایفا می كند.

چندان مهم نیست كه ایرانیان برای nation معادل شاید نابجای «ملت» را به كار بردند كه اصلاً به معنای دین بوده و واژه ای قرآنی به شمار می آید. مهم این است كه ما در زبان مان، در ساحت تبلور تجربه تاریخی در قالب كلمات و الفاظ، تناقض هایی از این دست را تجربه كنیم، این كه چگونه مفهومی دینی- قرآنی محمل ساخت الفاظ و مفاهیمی بس جدید قرار می گیرد- از «مله ابراهیم» (=دین و مذهب ابراهیم) و «عاشقان را ملت و ماوی خدا است» (یعنی دین عاشقان...) به ملت گرایی در ازای ناسیونالیسم برسیم. باری، مدرنیته ایرانی داغ این تناقض و خاطره این مهمان ناخوانده را تا همیشه بر پیشانی دارد و به خودی خود بر پاره ای سویه های تجربه تاریخی، در مواجهه با مدرنیته پرتوی روشنگر می افكند.

صالح نجفی

غلامرضا گودرزی

اهواز: انتشارات معتبر ۱۳۸۴

۱۰۰۰ نسخه


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید