شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

آدم های پولدار عاشق من نیستند


آدم های پولدار عاشق من نیستند

سیامک گلشیری نویسنده ای است که اکنون می توان در مورد هر کدام از کارهایش نقدی نوشت عیناً شبیه هر کدام دیگر از کارهایش در مورد چنین نویسنده ای تنها می توان به این بسنده کرد که آیا راهی که در پیش گرفته راهی قابل است یا باید هر چه زودتر از آن راه بازگشت و مسیری دیگر برگزید

● نگاهی به کتاب من عاشق آدم های پولدارم نوشته سیامک گلشیری

سیامک گلشیری از آن دسته نویسنده های صاحب سبک است، که البته این به خودی خود نوعی عیب به شمار می آید، یعنی نویسنده اسیر گونه ای از نوشتار است؛ با این حال، نویسنده ای صاحب سبک یا به قول سینمایی ها، نویسنده مولفی هست که آن چنان سبکش را می پیراید و آنچنان سبکی از آن خویش دارد که از قضا اصرار نویسنده مبنی بر آن گونه نوشتن خودش تبدیل به حسن می شود؛ یا نویسنده ای پروژه ای را پیش می گیرد و آن پروژه را جلو می برد که از این میان می توان به بکت اشاره کرد که با اصرار بر تقلیل و هرچه بیشتر کاستن، عاقبت پروژه اش را به فرجام نهایی رساند یا در نقطه مقابل، جویس که با ابرام بر پرگویی و افزودن بر ارجاعات، چنان پروژه اش را به سرانجام رساند که در نهایت ما را ناچار ساخت که همواره در حال خواندن جویس باشیم، چه هنگامی که مستقیماً یکی از نوشته هایش را می خوانیم چه هنگامی که آگهی های تلویزیونی را نگاه می کنیم، چه وقتی فیلمی از لینچ را نگاه می کنیم و غیره و غیره. با این حال، این دو نویسنده قله های ادبیات اند و توقع از هر نویسنده ای برای رسیدن به چنان نقاطی، توقعی ابلهانه است.

بازگردیم بر سر سیامک گلشیری صاحب سبک که حتی پیش از مطرح شدن ریموند کارور و سبک «داستان های سوپرمارکتی» یا «رئالیسم کثیف» در ایران، بر چنین سبکی پای می فشرد و از این نظر می توان گفت گلشیری نویسنده ای اصیل است، اما از طرف دیگر، می توان این سوال صادقانه را از خویش پرسید که اصیل بودن تا چه حد ارزنده است؟

سیامک گلشیری نویسنده ای است که اکنون می توان در مورد هر کدام از کارهایش نقدی نوشت عیناً شبیه هر کدام دیگر از کارهایش. در مورد چنین نویسنده ای تنها می توان به این بسنده کرد که آیا راهی که در پیش گرفته راهی قابل است یا باید هر چه زودتر از آن راه بازگشت و مسیری دیگر برگزید؟

از آن جا که از سبک صحبت شد، می توان خصوصیات آن را نیز برشمرد؛ تخت بودن داستان ها از این نظر که عموماً فاقد ماجرایی تکان دهنده هستند و صرفاً برشی معمول از یک نوع زندگی روزمره (زندگی یکنواخت و کسل کننده خرده بورژوایی عموماً رو به بالا)؛ نثری یک دست و فاقد فراز و فرود، عاری از هرگونه نوآوری و تحریف زبان روزمره و عموماً زبان رایج در میان طبقه اجتماعی مذکور؛ شخصیت های شبیه هم و ترسان و گریزان از هر گونه تغییری در روند معمول زندگی تأمین شده شان؛ فقدان روابط بینامتنی ای که به یک تکنیک تبدیل شده باشد؛ قابل پیش بینی بودن اغلب داستان ها به طوری که از میانه داستان می توان تا پایان آن را پیش بینی کرد؛ متعاقباً پیش بینی پذیر بودن گفت وگوهای شخصیت ها با هم؛ اصرار بر نوعی روان شناختی بودن داستان ها و داشتن شخصیت هایی با درونی متشتت (که البته گلشیری در این یک مورد به شدت ضعیف است) و البته دیگر ویژگی هایی که به نوعی نشأت گرفته از همین خصلت هایند.

تمامی این موارد را در یک خصوصیت بارز می توان خلاصه کرد و آن هم همان توصیفی است که گلشیری از خویش در عنوان همین کتابش کرده است؛ من عاشق آدم های پولدارم؛ که البته ترجمه دیگر آن می شود ستایش از زندگی روزمره خرده بورژوایی. در این نقطه است که حتی می توان در نویسنده بودن گلشیری حتی شک کرد چرا که اتفاقاً نویسنده بزرگ ترین منتقد چنین وضعیتی است و می توان گفت هنرمند، به طور اعم و نویسنده، به طور اخص، کسی است که در زنجیره زندگی روزمره خللی ایجاد می کند و آن را بحران زده می کند.

گلشیری نماینده ستایندگان خرده بورژوازی است و نثر یک دست و داستان های بی اتفاق او هم نمودی از همین ستایش است (اگر چه در این مجموعه داستان هایی چون «لیلیوم های زرد» و «پارک چیتگر» نشانگر خللی در زندگی روزمره اند اما این گسستگی آن چنان در پیوستار زندگی روزمره حل شده است که بحرانی بودن وضعیت هم به عنوان وضعیتی نابهنگام نقد شود و هم حضور بحران کم رنگ شود).

گلشیری حتی به عنوان منتقد وضعیت موجود سعی نمی کند کسل کنندگی چنین وضعیتی را نشان دهد و به مانند نویسندگانی مثل سینکلر لوئیس در «ببیت» پوچی زندگی روزمره را به رخ بکشد و عیان کند؛ از همین رو است که هر مجموعه یا رمان او بازتولیدی است از کتاب قبلی او. اینکه او سعی می کند قواعد نویسندگی رئالیستی را به خوبی رعایت کند هم نمودی است از چنین نوشتاری، نوشتاری که نثر آن به حدی کلیشه ای و روان است که دقیقاً به مانند شیشه عمل می کند.

استفاده فراوان او از «موبایل» در این مجموعه نیز استعاره ای از چنین نثری است، نثری که به مانند یک رسانه خوب عمل می کند و اگر چه موبایل گاهی خوب خط نمی دهد اما نثر گلشیری همیشه در دسترس است و هیچ گاه صدای راوی را برای خواننده با مشکل مواجه نمی سازد. تنها داستان این مجموعه که از این منطق تا حدودی تبعیت نمی کند، داستان «جناب نویسنده» است که در این یک دهه آن قدر مانند آن (و بسیار بهتر از آن) نوشته شده و اجرا شده اند که از قضا بدترین داستان این مجموعه است؛ اگر چه گلشیری اگر خطر کند و سعی کند این چنین بد بنویسد می تواند نویسنده شود، نویسنده به عنوان عامل اختلال، به عنوان کسی که صدایش قطع و وصل می شود، به عنوان فردی آزارنده که با «وضعیت موجود» سر ناسازگاری دارد و با چیپس و ماست و نوشابه قانع نمی شود.



همچنین مشاهده کنید