جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
نقدی بر کتاب ایران, جامعة کوتاه مدت
این کتاب مجموعهای از چهار مقالة «ایران، جامعة کوتاه مدت»، «مشروعیت و جانشینی در تاریخ ایران»، «انقلاب برای قانون» و «ملکالشعرا بهار در دوران مشروطه» است. در مقالة نخست نویسنده برخلاف اروپا که جامعهای دراز مدت میانگارد، ایران را جامعهای کوتاه مدت معرفی میکند. جامعهای که حتی تغییرات مهم و بنیادین آن اغلب عمری کوتاه داشته است. نویسنده فقدان یک چارچوب استوار و خدشهناپذیر قانونی را علت عدم تداوم تحولات در دراز مدت میداند. از دید او، دوام نیافتن ترتیب طبقات لشکری، دیوانی و مالک برای بیش از یکی دو نسل، برخلاف اریستوکراسی سنتی یا طبقه بازرگانان در اروپا، سبب عمر کوتاه مالکیت و موقعیتهای اجتماعی در ایران بود. موقعیت صاحبان رتبه و ثروت نه از طریق توارث بلند مدت، بلکه وابسته به خصائل و تواناییهای شخصی وارثان داشت و حتی جایگاه، مشروعیت و جانشینی شاه نیز در این جامعه همواره از سوی دربار یا شورشیان در معرض تهدید بود.
نویسنده اصطلاح «خانة کلنگی» را گویاترین کلام برای توصیف ماهیت کوتاه مدت تحولات در جامعة ایران میداند. منظور بنایی که عمری بیش از یکی دو نسل ندارد و به علت کهنه شدن بجای نوسازی از پی ویران میشود و تداوم سازهها در این جامعة کلنگی به تعبیر نویسنده جای خود را به تغییرات گذرا میدهد. او از دل این برداشت خود، وضعیت تاریخی جامعة ایران را ریشهیابی میکند که مداوم در نوسان بین دورههایی از استقرار حکومت خودسر، دورة شورش و حکومت خودسر جدید گیر کرده است. عدم انباشت دراز مدت انباشت سرمایههای تجاری و توسعة آموزش، فرهنگ و علم، باعث قطع پیوستگی تحولات در دراز مدت شده و نتیجهای که نویسنده از «ایران، جامعة کوتاه مدت» میگیرد، ناامنی شدید و پیشبینیناپذیری آینده است. علاوه بر آن، منصب و عنوان کارگزاران، امتیازهای مالکان و ثروت بازرگانان همواره در معرض خطر از بین رفتن در طول حیات یک یا دو نسل بعد از خود است. زندگی و حیات اجتماعی نیز همواره با خطر نابودی خودسرانه و بیقانون روبرو بود و حتی فرمانروا، خویشاوندانش و کارگزاران کشوری و لشکری او نیز از این خطر مصون نبودند.
مقالة دوم به موضوع مشروعیت و جانشینی در تاریخ ایران میپردازد. نویسنده فرة ایزدی را اسطوره یا نظریهای میداند که اساس مشروعیت تاج و تخت فرمانروا است. هیچ قانون یا سنت تثبیت شدهای نیست تا جانشینی را قابل پیشبینی کند یا فرمانروا را از اعمال قدرت بازدارد. از دید نویسنده فرمانروا در موقعیتی دیالکتیکی قرار داشت چرا که قانون یا سنت زمینی مشخصی وجود نداشت که او را محدود کند و مانع از اعمال قدرتش تا جای ممکن باشد و در مقابل او در موقعیتی قرار داشت که همواره در بیم و معرض کودتای درباریان یا شورش مردم به سر میبرد. رهبر شورش در صورت پیروزی خود همچون فرمانروایان صاحب فره ایزدی میشد. از آنجا که فره ایزدی هم پشتوانه مشروعیت بود و هم معیار جانشینی، موجب اختلافات شدید در زمان جانشینی فرمانروا یا انگیزة شورش علیه فرمانروای مستقر بود. این واقعیت تاریخی از نظر نویسنده، خود سبب فقدان تداوم در جامعة ایران بوده و جامعهای کوتاه مدت یا تاریخی از دورههای کوتاه مدت بهمپیوسته را شکل داده است.
مقالة سوم بحث بر سر انقلاب مشروطه و قانون اساسی متولد شده از آن است. به نظر نویسنده، انقلاب ایران برای قانون بود، در حالی که در اروپا، انقلابهای اروپایی مبارزه برای استقرار قانون نبود، بلکه برای تغییر قانون و گسترش دامنة اعمال آن به دیگر طبقات جامعه بود. برای همین در اروپا پیروزی انقلابها به استقرار قانون از پیش موجود نیانجامید، بلکه قانون جدیدی بود که اغلب بازتاب منافع متعارض طبقات اجتماعی مشارکتکننده در انقلابهای اروپایی بود. اما انقلاب مشروطه قانون را برای جامعة ایران به ارمغان آورد. یعنی نخستین تجربه از استقرار قانون که روابط بین دولت و مردم را تعریف میکرد و تحت قواعد درآورد.
مقالة چهارم به زندگی سیاسی ملکالشعرای بهار به عنوان یکی از مشروطهخواهان معتدل میپردازد. وضعیت تاریخی بیقانونی و موقعیت هرج و مرجطلب در تاریخ ایران که نویسنده همواره در آثارش بدان پرداخته، او را بر آن داشته تا به شخصیت سیاسی بهار به عنوان یک الگوی مناسب از اعتدال و مشروطهخواهی بپردازد. از نظر او بهار شخصیتی اعتدالگرا، مخالف آشکار با هرج و مرج، پرهیز از غلیان احساسات در سیاست، خواه در حرکتهای مردمی و خواه در عرصة قانونگذاری و اعتقاد به حکومتی مقتدر داشت، مشروط بر اینکه چنین حکومتی هماهنگ با اصول مشروطه عمل کند. نویسنده برای تحلیل شرایطی که بهار اعتدالگرا دست به کنش زده به نظریات خود دربارة وضعیت آشوب در شرایط خلاء قدرت و فقدان قاعده و قانونی تثبیت شده برای اثبات مشروعیت و جانشینی پرداخته و به دورهای کوتاه از تلاش اصلاحطلبان و مشروطهخواهان ایرانی میپردازد که تبیینگر موضوع مقالات قبلی از جمله بحث کلیدی جامعة کوتاه مدت است. بنظر این نگارنده که خود کتابهای «مدرنیته زایا و تفکر عقیم: چالش تاریخی دولت مدرن و باروری علوم انسانی در ایران»، «تبارشناسی تفکر علمی در ایران» و «خیزشهای عقلانی در طلوع ایران مدرن» را همانند روش همایون کاتوزیان با رویکردی تاریخی به تحولات ایران نوشتهام، کتاب جامعة کوتاه مدت دچار یکسونگری شده است. به چه معنا؟ به این معنا که کاتوزیان گسستهای تاریخی را مبنای تحلیل خویش ساخته است بدون آنکه به توسعه و تداوم ساختارهای جدید در ایران کوچکترین توجهی کند. آیا مقالات کاتوزیان میتواند چیزی دربارة تداوم نهادهای مدرن آموزش عالی و دانشگاهی از دارالفنون و مدارس عالی عصر قاجار و دانشگاههای دوران پهلوی اول و دوم تا نهادهای پیچیده و پیشرفتة (از نظر ساختاری) آموزش عالی در ایران معاصر بگوید؟ پرسش بنیادین که در برخورد با بحث جامعة کوتاه مدت ممکن است به ذهن هر خوانندهای خطور کند شاید این باشد که پس تداومها چه میشود؟ مثلاً تداوم نهادهای مدرنی چون دولت؟ چگونه این اشکال مدرن پیچیده در فرایند کلنگی شدن جامعه، خود را بازسازی و پیچیدهتر کردهاند؟ چگونه ساختارهای بوروکراتیک در جامعة ایران در همة اشکال اجتماعی از ادارات و مدارس و کارخانهها گرفته تا مؤسسات و بنگاههای اقتصادی و بیمارستانها و مانند این، برای خود جا باز کردهاند؟ این مهمترین نقدی است که به بحث کاتوزیان میتوان کرد، چرا که تداوم روند پیچیدهتر شدن ساختارها و نهادهای جدید در ایرانِ یک قرن اخیر را در ملاحظات و تحلیلهای تاریخی خویش نادیده انگاشته و تنها به گسستهای تاریخی چشم داشته است.
نقد دیگری که به دیدگاه درونی این مقالات میتوان کرد برابر انگاشتن توسعه با حضور و ثبات طولانیمدت یک قشر اجتماعی خاص یا حتی یک گروه سیاسی خاص در مناصب، مقامات و پستهای سیاسی و نظامی و اقتصادی است. آیا اگر این تحرکهای اجتماعی و سیاسی، چند دهه یکبار در ایران اتفاق نمیافتاد و ما با ثبات سیاسی روبرو بودیم ایران به سوی توسعه و پیشرفت گام برمیداشت؟ یعنی ثبات پستها و مقامات مساوی با اقدام برای پیشرفت و توسعه ایران بود؟ خوانندة کنجکاو و با دقتنظر، میتواند حس کند که این دیدگاه، نوعی محافظهکاری فکری است که توسعه را با ثبات جایگاهها و افراد یکی گرفته است. در اینکه توسعه نیاز به شرایطی قانونمند، با ثبات و امن دارد، شکی نیست و بحثهای نظری و تاریخی مفصلی هم دربارة آن از سوی نظریهپردازان شده است که میتوان در کتابهای تاریخی و نظری درباره توسعه سیاسی و اقتصادی خواند. اما اینکه توسعه را به معنای ثبات گروهها و مقامات و مناصب بگیریم خود بحثهای دیگری را به میان میآورد که اگر مثلاً در دورهای خاص از تاریخ، دستگاه قاجار در ایران تداوم مییافت و موقعیت شاهزادگان و اشراف قاجار حفظ میشد و حکومت پهلوی و کارگزاران نظامی-بوروکراتیک آن جایگزین طبقات حاکم عصر قاجار نمیشدند آیا ما به توسعه و پیشرفت پایدار دست مییافتیم؟ در حقیقت وقتی بحث کاتوزیان را از منظری مخالف آن نگاه کنیم شاید برعکس به این نتیجه برسیم که این تغییر و تحولاتِ پی در پی، بیشتر از محافظهکاری مورد نظر وی، توانسته ما را دچار تغییر و تحول و حرکت به سوی توسعه کند (هر چند که این شکل از توسعه ناقص و پر از عیب و ایراد بوده آن توسعة پایدار و کمال مطلوب نبوده و نتایجی را که در غرب داشته در اینجا رخ نداده است). چرا که مقالات کاتوزیان به ما نمیگوید بحث از ثبات افراد و گروههای سیاسی است یا بحث از ثبات نگاه به پیشرفت و توسعه است؟
نقد دیگر بر این دیدگاه به ماهیت شکلگیری ساختارهای مدرن در ایران برمیگردد. باز جا داشت تا کاتوزیان بیشتر براشکال خاص موسسات و بنگاههای اقتصادی در ایران تمرکز کند. پرسشی که ممکن است به ذهن خواننده خطور کند این است که چرا برعکس بنگاههای اقتصادی غربی یا بنگاههای اقتصادی از نوع ژاپنی و کرهای آن در شرق آسیا، بسیاری از بنگاههای اقتصادی در ایران تداوم پیدا نکردند؟ تنها بخاطر تحولات کوتاه مدت جامعة ایرانی آنگونه که نویسنده مد نظر دارد است یا باید خاصتر دید و مشکل را در ساختار مدیریتی آن دید؟ آیا همان مدیریت و ذهن کارآفرینی که این بنگاههای اقتصادی را در نسل اول و دوم شکل و توسعه داد، در نسلهای بعدی هم همچنان حفظ شد؟ آیا ظهور و افول بنگاههای اقتصادی در ایران تنها به تحولات ساختاری جامعه و سیاست در ایران مربوط است یا به نبوغ و ذهن کارآفرینان و مدیریت این بنگاهها نیز ارتباط دارد؟ کاتوزیان بحثی را مطرح میکند کلی و سربسته اما برای خواننده خودبهخود جزئیات ریزتری ممکن است مطرح شود که در مقالات این کتاب نمیتواند پاسخ خود را بجوید.
باز در دنبالة نقدهای بالا، میتوان کمی ریزتر شد و نقدی دیگر بر محتوای فکری این مقالات کرد. نگاه تاریخی و کلی در مقالات کاتوزیان چنان جایگاهی یافته است که جایی برای در نظر گرفتن فاکتورهای اجتماعی و خُرد مثل شخصیت افراد نمانده است. طبعاً هیچ اثری نمیتواند تمام فاکتورهای دخیل در وقایع و رخدادهای تاریخی و اجتماعی را در نظر گیرد و مورد بحث و بررسی قرار دهد و از این نظر انتقادی بر اثر کاتوزیان نیست. اما میتوان برای بازتر شدن این موضوع که آیا مشکل ما در گذشته و معاصر، تنها در تحولات کوتاه مدت بوده یا فاکتورهای قابل توجه دیگری هم دخیل بوده است در اینجا به تحلیل کلی کاتوزیان، نکات دیگری را هم افزود. دور از ذهن نیست برای خوانندهای که با موضوع عدم تداوم بیش از یک یا دو نسل از ثروت بازرگانان و طبعاً حیات بنگاههای اقتصادی در مقالة «ایران، جامعة کوتاه مدت» برخورد میکند این پرسش پیش نیاید که آیا مشکل تنها به پاسخ کلی دربارة جامعة کلنگی برمیگردد؟ مثل پرسشی که برای نگارندة این سطور در بالا پیش آمد! که مثلاً چرا ذهنیت و شخصیت کارآفرینی و شیوة مدیریت پیشرفت، در سیستم بنگاههای اقتصادی ایرانی بعد از یک یا دو نسل تداوم نمییابد؟ باز هم باید به جواب کلیِ فقدان قانون، بیثباتی و ناامنی مداوم دلخوش کرد؟ یا خود بحثی تازه را میطلبد و لزوم فاصله گرفتن از چنین دیدگاههای کلینگر که علاوه بر این کتاب، بسیاری از آثار معاصر ما درباره عدم چرایی توسعه و پیشرفت ایران قرون اخیر را دربرگرفته است؟
با تمام انتقادی که به ایران، جامعة کوتاه مدت شد، نباید اهمیت نکته کلیدی آن یعنی قطع پیوستگی تحولات را در عدم توسعه و پیشرفت پایدار نادیده گرفت. پیشبینیناپذیری و ناامنی مداوم نیز نکات کلیدی دیگری است که میتوان از این مقالات آموخت. باز اینجا میتوان نقدی بر رویکرد نوشتاری نویسندة «ایران، جامعة کوتاه مدت» وارد کرد و آن این مسأله است که کاتوزیان خیلی گذرا به ارتباط بین این فاکتورهای کلیدی و تاریخ ایران پرداخته و بهتر بود کمی روشمندتر با تاریخ ایران برخورد میکرد. تاریخ یکی دو قرن ایران از دورههای تاریخی خاص و مختلفی تشکیل شده و قبل از قاجار، ابتدای قاجار، میانة قاجار، انتهای آن و دورههای پهلوی اول و دوم به بعد تا به امروز همراه با گسستها و پیوستگیهای بسیاری بوده و در مقابل نویسنده که خود از چیرهدستان تاریخ تحلیلی ایران معاصر است به یک رویکرد حداقلی گرایش داشته تنها برای اینکه پرده از چند نکتة کلیدی در چرایی توسعهیافتگی بردارد. این نوع رویکرد شاید خواننده را به آگاهی تازهای از نکات مورد نظر نویسنده برساند اما او را دچار یک تفکر کلینگر میکند و نهایت این شکل از تفکر همان نسخهپیچیهای کلینگر قرن اخیر است که در نزد روشنفکران و فعالان معاصر رسم شده است. جا داشت نویسنده با دانش تاریخی که در دیگر آثار از خود نشان داده، نظریة خود را در مقاطع تاریخی مختلف جزء به جزء بررسی میکرد تا هم برای خواننده این واقعیتهای تاریخی انضمامیتر میشد و هم نویسنده در مواجهه با تناقضات نظری فرصت مییافت تا بحث را عمیقتر از آنچه که هست ببیند و از دایرة رویکردهای کلینگر که بر آثار تاریخ تحلیلی معاصر سایه افکنده خارج شود.
نویسنده : مجید ادیب زاده
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه روسیه جنگ مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی دولت سیزدهم روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
ایران هواشناسی تهران بارش باران آتش سوزی قوه قضاییه پلیس شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت خودرو سهام عدالت بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت سکه خودرو دلار حقوق بازنشستگان سایپا بانک مرکزی ایران خودرو
سریال کتاب نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی فضای مجازی تلویزیون سینمای ایران سینما دفاع مقدس
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه حماس نوار غزه چین ترکیه اوکراین انگلیس نتانیاهو ایالات متحده آمریکا
فوتبال استقلال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
خواب فشار خون دیابت کبد چرب کاهش وزن بیمه