دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
نوآوری در بستر اقتصاد آزاد ممکن می شود
● تعاریف و کارکردهای نوآوری و نظامهای آن
نوآوری با بشر زاده میشود و با اندیشه انسانی امتداد مییابد. زیرا بشر همیشه به دنبال پیدا کردن راههای جدید برای انجام کارهای خود بوده است. بدون نوآوری، دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم چهرهای کاملا متفاوت خواهد داشت. تصور دنیایی بودن هواپیما، اتومبیل، مخابرات و... بسیار مشکل است.
البته اینها نوآوریهایی است که عمری حدود یک قرن در تاریخ بشر دارند. اگر افق دیدی وسیعتر را در نظر بگیریم میتوانیم به راحتی درک کنیم که بدون نوآوریهایی مثل انقلاب کشاورزی، اختراع چرخ، ضرب سکه و...، بشر هرگز نمیتوانست به چنین سطحی از رفاه و آسایش دست پیدا کند.
نوآوری از نگاه جوزف شومپیتر
جوزف شومپیتر (۱۹۵۰ ۱۸۸۳) یکی از اندیشمندانی است که بیشتر شهرت خود را پس از مرگ به دست آورد. او در سال ۱۸۸۳ در شهر وینا در آلمان متولد شد و تحصیلات خود را در رشته حقوق و اقتصاد در آنجا به اتمام رساند.
او در بیشتر دوران عمر خود یک شخصیت علمی بود، ولی مدتی نیز به عنوان وزیر مالیه در زمان جنگ جهانی اول در آلمان فعالیت داشت. او در دانشگاه بن آلمان به مقام استادی رسید و از سال ۱۹۳۲ در دانشگاه هاروارد آمریکا به تدریس پرداخت و تا آخر عمر در آنجا ماند. معروفترین آثار او عبارتند از «تئوری توسعه اقتصادی» که در سال ۱۹۱۱ به زبان آلمانی چاپ شد و در سال ۱۹۳۴ به انگلیسی ترجمه شد، «سیکلهای تجاری» که در سال ۱۹۳۹ چاپ شد، «سرمایهداری، سوسیالیسم و دموکراسی» در سال ۱۹۴۲ و «تاریخ تحلیل اقتصادی» که بعد از مرگش در سال۱۹۵۴ چاپ شد.
نگاه شومپیتر به پدیدههای اقتصادی ترکیب جالبی از رویکردهای عمدهای بود که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در ادبیات اقتصاد حاکم بود، یعنی رویکرد مارکسیسم و رویکرد نئوکلاسیکی. او از مارکس نگاه پویا به پدیدهها را اقتباس کرد، از مکتب تاریخی آلمان (که در آن جا تحصیل میکرد) تاکید بر تبیین پدیدهها و ویژگیهای آنها در بستر زمان و از نئوکلاسیکها نیز نیاز به رویکرد مبتنی بر اقتصاد خرد برای تحلیل مسائل را به عنوان اجزای اصلی چارچوب فکری انتخاب کرد.
او اعتقاد داشت که رویکرد نئوکلاسیکها به پدیدههای اقتصادی که یک رویکرد ایستا بود، نمیتواند واقعیت پدیدهها را به درستی تبیین کند و نیز اعتقاد داشت که رویکرد پویا میتواند به عنوان مکمل این رویکرد (ونه جانشین آن) باشد. بنا براین قصد داشت که یک تئوری را درباره تکامل اقتصادی ترسیم کند که این تئوری مکمل تئوری تعادل ایستا که توسط والراس و دیگران توسعه داده شده بود، باشد. از نظر شومپیتر تکامل اقتصادی توسط تغییرات کیفی که ناشی از نوآوری است، رخ میدهد.
● رقابت تکنولوژیکی
شومپیتر معتقد بود که تکامل سرمایهداری ناشی از رقابت تکنولوژیکی بین بنگاهها است. مارکس در اثر معروف خود، سرمایه، این مساله را بیان میکند که راه اصلی حفظ رقابتپذیری برای بنگاهها در نظام سرمایهداری افزایش بهرهوری با استفاده از ماشینآلات «جدیدتر» و «کارآتر» است. بنگاههایی که در بکارگیری تکنولوژی جدیدتر و کارآتر موفق باشند، موقعیت رقابتی بهتری نسبت به رقبا و سودی بالاتر از سود معمول خواهند برد، درحالی که دیگر بنگاهها از صحنه رقابت حذف خواهند شد. برای کل اقتصاد نتیجه این خواهد بود که انباشت سرمایه و افزایش بهرهوری توام با هم رخ خواهد داد. شومپیتر این نوع از رقابت را مرکز توجه خود قرار داد و اعتقاد داشت که طبیعت واقعی نظام سرمایهداری رقابت تکنولوژیکی است نه آنچه که از نظر نئوکلاسیکها رقابت قیمتی بیان میشود.
او با نگاهی وسیعتر و جامعتر به رقابت تکنولوژیکی و با معرفی مفهوم نوآوری کار مارکس را کاملتر کرد. در حالی که مارکس تجزیه و تحلیل خود را به مکانیزاسیون محدود کرده بود (یعنی نوآوری در فرآیندهای تولید)، شومپیتر عناصر دیگری را نیز به این تجزیه و تحلیل اضافه کرد که عبارتند از: توسعه محصولات جدید یا گونههای جدیدی از یک کالا، معرفی نوع یا کیفیت جدیدی از مواد خام یا کالاهای واسطهای، خلق (یا دسترسی به) یک بازار جدید و دسترسی به راههای جدیدی برای سازماندهی کسبوکار.
سود مازادی که از این نوآوری حاصل میشود گذرا خواهد بود زیرا به زودی حجم عظیمی از تقلیدکنندگان (۱) وارد صحنه خواهند شد. اما این تعامل بین نوآوری و تقلید اثراتی بر رشد اقتصادی خواهد داشت. این حجم عظیم تقلیدکنندگان که بعد از معرفی یک نوآوری موفق وارد صحنه میشوند باعث میشود که رشد این بخش از اقتصاد که در آن نوآوری رخ داده است، برای مدتی از دیگر بخشها بیشتر باشد. به علاوه ممکن است اثرات مثبتی نیز به دیگر بخشها و زمینههای مرتبط با این صنعت سرایت کند. زیرا یک نوآوری موفق و مهم باعث تسهیل و تحریک دیگر نوآوریها خواهد شد. بنابراین به خاطر چنین وابستگی متقابل سیستمی، نوآوری تمایل به تمرکز در بخشهای معین و مرتبط با آن دارند که شومپیتر آنها را «خوشه»(۲)هایی میداند که دارای رشد سریعتر نسبت به کل اقتصاد هستند. به هرحال چنین رشدی کند خواهد شد و بنابراین توسعه چنین خوشههایی یک حالت سیکلی به خود میگیرد.
● تفاوتهای نوآوری و کارآفرینی
چارچوب فکری شومپیتر از جهت دیگری نیز نسبت به مارکس تفاوت دارد و این تفاوت به دلیل تلاش او در توسعه یک نظریه درباره چگونگی خلق نوآوری است. در ابتدا او نوآوری را به عنوان «ترکیبهای جدیدی» از منابع و تجهیزات موجود تعریف میکند. کسی که این ترکیبهای جدید را خلق میکند، «کارآفرین» (۳) نام دارد. از نظر او کارآفرین با خلق چیزهای جدید یا انجام ترکیبهای موجود به وسیله راههای جدید اقدام به نوآوری میکند. از نظر او نوآوری با اختراع تفاوت دارد. یک اختراع تا زمانی که در عمل به کار گرفته نشود، از نظر اقتصادی هیچ ارزشی ندارد. از سویی دیگر، عملی کردن نتایج اختراعات به طوری که در عمل بتوان آنها را به کار گرفت تا بهبودی ایجاد شود، یک عملی متفاوت از اختراع است و نیاز به استعدادها و ظرفیتهایی متفاوت از استعدادها و ظرفیتهایی دارد که برای یک اختراع موفق لازم است. اگرچه ممکن است که یک مخترع بتواند کارآفرین نیز باشد، ولی این هم امکان دارد که یک مخترع سرمایهدار نیز باشد، اما این به دلیل همزمانی است نه به خاطر طبیعت آنها. علت تاکید شومپیتر بر تفاوت بین نوآوری و اختراع این است که وی نوآوری را یک (عمل) فعالیت خاص اجتماعی میداند که در یک محیط اقتصادی و با انگیزههای اقتصادی انجام میشود، در حالی که اختراع در عمل میتواند در هرجایی مثل دانشگاه و بدون نیت تجاریسازی انجام شود.
از نظر شومپیتر، عمل کارآفرینی از نظر مفهومی از نقش و عملکرد دیگر فعالان بنگاه مثل سرمایهدار یا مدیر متفاوت است. حال این سوال پیش میآید که این ترکیبهای جدید چگونه با ترکیبهای جدیدی که در گذشته خلق شدند و نیز ترکیبهای جدیدی که در آینده خلق خواهند شد، ارتباط پیدا میکند. او از دو اصطلاح «تخریب خلاق»(۴) و «تحول صنعتی» (۵) برای توصیف این نوع ارتباطات استفاده میکند. ولی به نظر بسیاری از نویسندگان، او نتوانست توضیح کاملی درباره چگونگی این ارتباطات ارائه کند. ممکن است بتوان نوآوریهای جدید را به عنوان جزء خلاق در نظر گرفت که جایگزین نوآوریهای قدیمی (به عنوان اجزائی که تخریب میشوند) میشوند. به نظر شومپیتر نوآوری یک عمل چالشبرانگیز است، زیرا نوآوری در مقابل دانش، عادتها و باورهای کنونی قرار میگیرد. به نظر او، دانش و عادتهایی که از قبل کسب شده است مانند ریلهای راهآهن در زمین ریشه کردهاند.
لازم نیست که این ریلها را دائما تجدید کنیم، اما این ریلها (عادتها و دانش موجود) جزئی از رفتار ناخودآگاه ما میشوند و اغلب به صورت خودکار و ناخودآگاه در رفتارها و عملکردهای ما تاثیر میگذارند. بنابراین نوآور به دلیل رویارویی با این عادات و الگوهای موجود کار بسیار سختی دارد و چون میخواهد خارج از این الگوها عمل کند (که تسهیلکننده امور جاری هستند ولی از نظر کارآفرین میتوان با نوآوری و خارج شدن از این الگوها و ترسیم الگوی جدید به راههای بهتری دست یافت) بنابراین در مواجهه با یک وضعیت نامطمئن قرار میگیرد. علاوه بر اینکه عمل کردن خارج از الگوهای موجود با عدم اطمینان همراه است. دانش انباشتهای که الگوهای موجود بر اساس آن بنا شدهاند نیز به صورت یک نیروی محافظهکار در مقابل راههای جدید عمل میکند. همچنین ممکن است در مقابل انجام نوآوری موانع قانونی و سیاسی نیز وجود داشته باشد. به علاوه این مقاومتها در جایی بیشتر خود را نشان میدهند که گروههایی که با این نوآوری منافعی از دست میدهند، وجود داشته باشد.
این باعث میشود که یافتن همکاران لازم برای کارآفرین مشکلتر شود و در نهایت نتواند به بازار دسترسی پیداکند. برای غلبه برچنین مقاومتهایی، تواناییهایی بسیار فراتر از تواناییهای مدیریتی نیاز است.
او عقیده دارد که کارآفرین دارای استعدادها و تواناییهایی این چنین است که در نزد افراد معمولی وجود ندارد. او بدون بحث بیشتری اشاره میکند که چنین استعداد و تواناییهایی به طورنرمال در جامعه توزیع شدهاند. اما این سوال مطرح میشود که چه لزومی دارد که کسی با چنین ویژگیهایی داوطلب انجام این ریسک (یعنی خلق ترتیب جدید) شود.
البته انگیزه کسب سود ناشی از نوآوری، اگرچه گذراست، ولی میتواند بهاندازه کافی زیاد باشد، شاید دلیل خوبی باشد. ولی شومپیتر اعتقاد دارد که این دلیل کافی نیست. او به انگیزههایی مثل انگیزه پیروز شدن و لذت بردن از خلق کردن و بهتر بودن از دیگران اشاره میکند. او در اواخر عمرخود به این موضوع نیز اشاره میکند که نوآوری لزوما و منحصرا توسط یک فرد انجام نمیشود. یعنی یک عمل کارآفرینی فقط توسط یک فرد معین انجام نمیشود، بلکه با پیدایش و گسترش بنگاهها و سازمانهایی با مقیاس بزرگ روز به روز شاهد انجام نوآوریهایی هستیم که حاصل همکاری جمعی در این سازمانها است. یعنی عمل کارآفرینی میتواند به صورت مشارکتی و با همکاری نیز انجام شود. زیرا استعدادها و تواناییهایی که احتمالا به صورت کامل در یک فرد وجود ندارد، میتواند در جمع و در یک کارگروهی خود را نشان دهد. البته او نتوانست یک نظریه درباره کارآفرینی گروهی و همراه با مشارکت افراد مختلف با هم، مانند نظریهای که درباره کارآفرینی راجع به یک فرد تبیین کرده بود، ارائه کند.
● تفاوتهای نوآوری و اختراع
لازم است که بین نوآوری و اختراع تمایز قائل شویم و ارتباط و تمایز بین این دو پدیده را هرچه بیشتر روشن کنیم. اختراع اولین ظهور یک فکر درباره یک محصول جدید یا یک فرآیند جدید تولید است. نوآوری تجاریسازی این تفکر است.
گاهی اوقات اختراع و نوآوری به قدری با یکدیگر ارتباط نزدیک پیدا میکنند که بسیار مشکل میتوان بین آنها تمایز برقرار کرد. ولی در بسیاری از موارد، یک وقفه قابل ملاحظه بین این دو وجود دارد. چنین وقفههایی نمایانگر الزامات مختلفی است که برای تحقق پیدا کردن یک فکر در عمل لازم است. در حالی که اختراع ممکن است در هر جایی اتفاق بیفتد مثلا در دانشگاه، نوآوری اغلب در بنگاهها و در یک فضای تجاری تحقق پیدا میکند.
برای اینکه یک بنگاه بتواند اختراع را به نوآوری تبدیل کند، به طور طبیعی نیاز به ترکیب انواعی از دانشها، قابلیتها، مهارتها و منابع دارد. برای مثال یک بنگاه ممکن است نیاز به دانش درباره تولید، مهارتهای مورد نیاز برای تولید، دانش درباره بازار، یک سیستم توزیع مناسب، منابع مالی کافی و... داشته باشد. بنابراین نتیجهای که به طور طبیعی حاصل میشود این است که نقش نوآور میتواند کاملا متفاوت از نقش یک مخترع باشد.
وقفه طولانی بین اختراع و نوآوری میتواند ناشی از این حقیقت نیز باشد که در بسیاری از موارد، بعضی یا همه شرایط برای تجارت کردن اختراع فراهم نیست. مثلا ممکن است هنوز نیاز کافی به این محصول جدید وجود نداشته باشد یا به علت فقدان یک نهاده مهم یا عامل مکمل برای تولید این محصول نمیتوان اختراع را تجاری کرد. بنابراین ممکن است بسیاری از اختراعات نیاز به اختراعات و نوآوریهای دیگری داشته باشند تا زمینه را برای تحقق آنها فراهم کند. واقعیت دیگر این است که نوآوری و اختراع یک فرآیند پیوسته هستند. برای مثال اتومبیلی که ما امروزه میبینیم نسبت به اولین اتومبیلها که وارد بازار شدند بسیار بهبود پیدا کرده است. زیرا حجم عظیمی از اختراعات و نوآوریها در تولید اتومبیل انجام شده است. بنابراین اگر ما نوآوری را به صورت یک پدیده همگن و کاملا مشخص تعریف کنیم که در یک زمان دقیق وارد اقتصاد شده است، دچار یک اشتباه جدی شدهایم.
واقعیت این است که بهبودهای بعدی در یک اختراع بعد از اینکه برای اولین بار وارد بازار میشود میتواند از نظر اقتصادی بسیار مهمتر از اولین نسخه آن باشد. بنابراین آنچه که یک نوآوری نامیده میشود اغلب نتیجه یک فرآیند طولانی است که با بسیاری از نوآوریهای دیگر رابطه متقابل دارد. این یکی از دلایلی است که بسیاری از محققان را بر آن داشته است تا نوآوری را از طریق یک رویکرد سیستمی بررسی کنند. نوآوری را میتوان به انواع مختلفی طبقهبندی کرد. شومپیتر بین پنج گونه از نوآوری تمایز قائل میشود: محصولات جدید، روشهای جدید تولید، منابع جدید عرضه، بهرهبرداری از بازارهای جدید و راههای جدید برای سازماندهی کسبوکار. ولی بیشتر اقتصاددانان بر روی دو مورد اول متمرکز میشوند. مثلا اشموکله اعتقاد دارد که تمایز بین «تکنولوژی محصول» و «تکنولوژی تولید» برای فهم نوآوری بسیار مهم است. او تکنولوژی محصول را به عنوان دانش درباره چگونگی خلق یا ارتقای محصولات و تکنولوژی تولید را به عنوان دانش چگونگی تولید محصولات تعریف میکند. به طریق مشابه دو اصطلاح «نوآوری در محصول» و «نوآوری در فرآیندهای تولید» نیز به ترتیب برای توصیف ظهور محصولات جدید یا ارتقای آنها و بهبودهایی که در شیوههای تولید ایجاد میشود، به کار میرود.
تمرکز روی این دو گونه از نوآوری نباید باعث شود تا ما از توجه به دیگر انواع مهم نوآوری غافل شویم.
برای مثال بسیاری از نوآوریهایی که در نیمه اول قرن بیستم باعث برتری اقتصادی آمریکا نسبت به دیگر کشورها شد از نوع نوآوریهای سازمانی بودند که تماما به راههای جدید سازماندهی تولید و توزیع محصولات و خدمات مربوط میشدند. ادکویست و دیگران پیشنهاد میکنند که نوآوریهای انجام شده در فرآیند تولید را میتوان به «نوآوریهای تکنولوژیکی در فرآیند تولید» و «نوآوریهای سازمانی در فرآیند تولید» تقسیم کرد، که اولی در ارتباط با گونههای جدید ماشینآلات است و دومی مربوط به راههای جدید سازماندهی فرآیندهای تولید است. ولی نوآوریهای سازمانی فقط به نوآوری در فرآیند تولید محدود نمیشود، بلکه همان طور که شومپیتر نیز در یکی از آثار خود اشاره میکند، شامل ترتیببندی و ترکیب جدید بین بنگاهها مثل سازماندهی مجدد صنعت نیز میشود. به علاوه همان طور که بیان شد بسیاری از نوآوریهای انجام شده در آمریکا در نیمه اول قرن بیستم از نوع نوآوری در سیستم توزیع بوده است.
دستهبندی دیگری از نوآوریها را نیز میتوان براساس کارشومپیتر ارائه کرد که براساس میزان بنیانی بودن آنها در مقایسه با امکانات موجود است. بر این اساس بهبودهای متوالی و پیوسته در یک محصول فرآیند تولید را نوآریهای «حاشیهای» یا «پیاپی» مینامند که در مقابل نوآوریهای «بنیادی» قرارمیگیرند. به نظر شومپیتر نوآوریهای بنیانی یا انقلابهای تکنولوژیکی اهمیت بیشتری دارند.
ولی بسیاری از محققان عقیده دارند که نوآوریهای پیاپی و متوالی بعد ازیک نوآوری بنیادی اگر اهمیت بیشتری از نوآوری اولیه نداشته باشد، اهمیت کمتری نیز ندارند و نادیده گرفتن آنها باعث چشم پوشی از واقعیت میشود. در واقع منافع اقتصادی عظیمی در نتیجه نوآوریهای بنیادی حاصل میشود.
سوال دیگری که مطرح میشود این است که اگر شخص «الف» یک نوآوری را در یک زمینه انجام دهد و سپس شخص «ب» دقیقا همان نوآوری را در یک زمینه دیگر وارد کند، آن گاه آیا بین آنها تفاوتی وجود ندارد. طبق نظر شومپیتر باید شخص «الف» را نوآور و شخص «ب» را مقلد بنامیم؛ ولی میتوان با استفاده از روش شناسی شومپیتر این طور هم استدلال کرد که چون شخص «ب» برای اولین بار این نوآوری را در یک زمینه دیگر مطرح میکند پس او نیز به نوعی یک نوآوری انجام داده است. این دقیقا همان استدلالی است که هوبدی در بحث نوآوری در کشورهای تازه صنعتی شده شرق آسیا مطرح میکرد. از این مطالب میتوان این طور استدلال کرد که نوآوری پدیدهای است بسیار پیچیده و نمیتوان دستهبندی دقیقی از انواع آن ارائه کرد؛ به طوری که تمام ویژگیها و انواع آن را شامل شود. شاید به علت همین مشکلات است که در بسیاری از تحقیقات در سالهای گذشته نوآوری را معادل رشد علوم و تکنولوژی در نظر میگرفتند که در ادامه خواهیم دید که این نوع نگرش خالی از اشکال نیست.
● ویژگیهای نوآوری کدام است؟
یکی از آموزههای تحقیقات جدید در زمینه نوآوری این است که نوآوری پدیدهای بسیار وسیع و گسترده است. برای مثال چندین نوع مختلف از نوآوری وجود دارد که همگی آنها نیز مهم میباشند. بنابر نتایج این تحقیقات، فقط نوآوری در محصول و نوآوری در فرآیندهای تولید اهمیت ندارند، بلکه در واقع بسیاری از مهمترین نوآوریهایی که در تاریخ انجام شده است از نوع نوآوریهای سازمانی بوده است؛ مثلا سیستم جدید توزیع که همراه با تولید انبوه در آمریکا در یک قرن پیش شکل گرفت، یکی از مهمترین نوآوریها در عصر جدید بوده است. دومین ویژگی نوآوری فراگیری آن است؛ یعنی این طور نیست که نوآوری فقط به گروه خاصی از صنایع با تکنولوژی پیشرفته اختصاص داشته باشد، بلکه دیگر صنایع نیز میتوانند در خود شاهد نوآوری باشند. اگر چه عواملی که برای نوآوری در هر صنعت مهم است و در نتیجه گزینههای سیاستگذاری مربوط به آن ممکن است تا حدی با یکدیگر متفاوت باشند. به همین ترتیب، با وجود اینکه بعضی از انواع نوآوری پیشرفتهای تکنولوژیکی اساسی و بنیانی است، ولی ضرورتا همیشه این نوع از نوآوریها از نظر اقتصادی یا اجتماعی پراهمیتترین نوع نوآوری نیست. در حقیقت حجم عظیمی از نوآوریها در جوامع پیشرفته شامل بهبودهای نسبتا کوچک بوده است که تاثیر انباشته شدن آنها حتی ممکن است بیشتر از تاثیر یک نوآوری بنیادی یا انقلابی باشد.
ویژگی سوم این است که، نوآوری یک فرآیند طولانی است که همراه با انتشار است و اساسا وسیله یادگیری که از طریق انتشار انجام میشود، شکل میگیرد. بیشتر چیزهایی که امروزه به عنوان نوآوری شناخته میشوند مثل اتومبیل و کامپیوتر در واقع نتیجه فرآیندهای طولانی بهبود تدریجی در طول تاریخ بودهاند که حاصل همکاری و مشارکت گروه بزرگی از نوآوریها در طول زمان میباشند؛ بنابراین آنچه که میتوان به طور خلاصه بیان کرد این است که بهرغم باور عمومی درباره پدیده نوآوری که نوآوری را بیشتر متمرکز در وسایل و ابزار بسیار پیشرفته میداند و آن را تنها متکی به پیشرفتهای علمی میداند که در آزمایشگاههای بزرگ و با کمک وسایل پیشرفته آزمایشگاهی محقق میشود، این پدیده فقط منحصر به موارد ذکرشده نیست. در واقع براساس آنچه تحقیقات جدید در زمینه نوآوری نشان میدهد آنچه برای نوآوری موفق مهم است فقط ارتباط با علوم پایه، آزمایشگاهها و دانشگاههای بزرگ بخش عمومی و حقوق مالکیت معنوی نیست، بلکه ارتباط نزدیک با مصرفکنندگان (تقاضا)، عرضهکنندگان و رقبا شرایط لازم آن است. در واقع بنگاهها در زمینه نوآوری مثل اجزای یک سیستم عمل میکنند و مهمترین ویژگی نوآوری از این دید طبیعت و ویژگی سیستمی آن است.
● سیستم نوآوری
از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آزمایشگاههای تخصصی تحقیق و توسعه تبدیل به یکی از مشخصههای اصلی بیشتر بنگاههای بزرگ در بخش صنعت کشورهای پیشرفته شد. این تغییر در رفتار صنعتی و رشد (کمی و کیفی) آزمایشگاههای دولتی و پروژههای عظیم تحقیقاتی که در بنگاهها و شرکتهای بزرگ انجام میشد این تصور ذهنی را به وجود آورد که نوآوری تنها ناشی از R&D است. تاثیر علم و تکنولوژی در جنگ جهانی اول و دوم و ظهور تکنولوژیهای پیشرفته نظامی در بخشهای مختلف خصوصا ساخت بمب اتم توجه جهانیان را به قدرت علم و تکنولوژی جلب کرد. بنابراین بسیاری از کشورها تلاش کردند که با تقویت پروژههای R&D به منظور دستیابی به قدرت سیاسی و نظامی از این رقابت عقب نمانند.
در آن زمان مدل خطی علم و تکنولوژی در محافل علمی مرسوم بود. یعنی باور عمومی این بود که نوآوری ناشی از یک فرآیند اکتشاف است که از یک توالی خطی ثابت از مراحل تبعیت میکند. در این رویکرد نوآوری با تحقیقات جدید شروع میشود سپس به وسیله مراحل متوالی توسعه تولید، تولید و بازاریابی گسترش مییابد و در نهایت به فروش موفق محصولات جدید، خدمات جدید و فرآیندهای جدید تولید منتهی میشود. در حقیقت این به آن معنی است که R&D تنها منبع نوآوری است و نوآوری در حقیقت همان علوم کاربردی است. در این رویکرد دیگر منابع نوآوری نادیده گرفته میشد و تنها منبع نوآوری را آموزش و R&D فرض میکردند. با وجود آنکه بسیاری از نویسندگان به این موضوع اذعان میکردند که تغییرات تکنیکی فقط به R&D متکی نیست، بلکه به بسیاری از فعالیتها و ازجمله آموزش، مهندسی تولید، طراحی و کنترل کیفیت هم بستگی دارد؛ ولی به دلیل اینکه کمی کردن این موارد به سهولت R&D نبود به سادگی نادیده گرفته میشدند. به تدریج در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شواهدی جمع آوری شد که نشان میداد نرخ تغییرات تکنیکی و رشد اقتصادی بیشتر به انتشار موثر نوآوری بستگی دارد تا به نوآوریهای بنیادی و R&D و اینکه نوآوریهای سازمانی نیز اهمیتی کمتر از نوآوریهای تکنیکی ندارند.
اکنون مشخص شده است که ایدههای نوآورانه از بسیاری از منابع ناشی میشوند که شامل قابلیتهای جدید تولید و شناخت نیازهای بازار نیز میشود.
نوآوری میتواند شکلهای مختلف داشته باشد، شامل بهبودهای پیاپی در محصولات موجود، کاربرد تکنولوژی موجود در بازارهای جدید و همین طور استفاده از تکنولوژی موجود در کاربردهای جدید، بنابراین فرآیند نوآوری خطی نیست، زیرا نوآوری نیازمند ارتباط قابل ملاحظه میان فعالان مختلف که شامل بنگاهها، آزمایشگاهها، موسسات و نهادهای دانشگاهی و مصرفکنندگان است و به همین میزان نیازمند ارتباط بین علوم، مهندسی، توسعه تولید، تولید و بازاریابی است. این ارتباطات به بنگاهها کمک میکند تا هزینهها و ریسک مرتبط با نوآوری را بین تعداد بیشتری از سازمانها پخش کنند، دسترسی به جدیدترین نتایج تحقیقات علمی داشته باشند، به تکنولوژیهای جدید دسترسی داشته باشند و در نهایت در تولید، بازاریابی و توزیع این تکنولوژیها نیز سهمی داشته باشند.
بنابراین نوآوری نتیجه و حاصل تعاملات فراوانی است که بین فعالان و نهادهای مختلف شکل میگیرد که با یکدیگر یک «نظام نوآوری»(۶) را شکل میدهند. در ادامه تعریف دقیق نظامهای نوآوری و خصوصیات آن بررسی خواهیم کرد.
● طبیعت دانش و تولید آن
دانش با اطلاعات تفاوت دارد. اطلاعات با دادهها سرو کار دارد، در حالی که دانش با یک فرآیند گستردهتری در ارتباط است که با ساختارهای شناختی درگیر است که اطلاعات را جذب میکنند و آن را در یک زمینه وسیعتری به کار میگیرند. اطلاعات به طور مستقل از دریافتکننده و انتقالدهنده آن وجود دارد. دانش اطلاعاتی است که ترجمه شده است، بنابراین انسانها آن را درک میکنند. نمیتوان گفت که دانش جریان پیدا میکند، بلکه میتوان گفت که دانش «منتقل» میشود یا در آن «سهیم» میشویم. درک تمایز بین دانش و اطلاعات قدم اول در درک دلایل توزیع غیر یکسان نوآوری است.
دانش تکنولوژیکی دارای درجات مختلف دقت، ضمنی بودن، پیچیدگی و وابستگی متقابل است. هرچه دانش تکنولوژیکی دقیقتر، دارای درجه ضمنی بودن بیشتر، پیچیدهتر و دارای وابستگی متقابل بیشتر باشد، انتقال و کسب آن مشکلتر است.
انباشت دانش و بهرهبرداری از آن در نتیجه تحقیقات و دیگر تلاشهای بنگاهها در زمینه یادگیری انجام میشود. تلاشهای بنگاه در زمینه تحقیقات نه تنها باعث خلق دانش در درون بنگاه میشود، بلکه همچنین به جذب دانش از خارج از بنگاه هم کمک میکند، اما همه انواع دانش دارای تاثیر یکسانی بر بنگاهها نیستند. تاثیر آنها بستگی به طبیعت نوآوری حاصل از آن دانش دارد؛ مثلا اینکه آیا نوآوری انجام شده پیاپی است یا بنیانی. تغییرات تکنولوژیکی بنیانی میتواند تخریبکننده توانمندیها باشد و همچنین افزایشدهنده آنها. بنابراین بنگاهها در مقابل تغییرات تکنولوژیکی باید با احتیاط عمل کنند، یعنی بنگاهها باید مدیریت دانش مناسبی داشته باشند. به این ترتیب که فعالیتهای خود را به تعداد محدودی از زمینههای خاص محدود نکنند، چرا که در این صورت امکان قفل شدن در این زمینهها وجود دارد و از آنجا که نوآوری در ذات خود دارای نااطمینانی است، پس امکان به بن بست رسیدن این زمینهها نیز وجود دارد، بنابراین ممکن است بنگاههایی که خود را به یک یا چند زمینه خاص محدود کردهاند، با به بن بست رسیدن این زمینهها از رقابت عقب بمانند. دانش ضمنی به راحتی منتقل نمیشود. فالکنر وسنکر بر اهمیت انتقال دانش ضمنی از طریق همکاریهای بین سازمانی تاکید میکنند. آنها دریافتند که دانش ضمنی اساسا از طریق شبکههای فردی منتقل میشود که در آنها بنگاهها در گرفتن تکنولوژیهای جدید و نوظهور مثل بیوتکنولوژی و تکنولوژی مواد جدید بسیار فعال هستند، بنابراین همکاریهای بین بنگاهی و بین بنگاهها و دیگر سازمانها برای کسب دانش ضمنی بسیار مناسب است. در این زمینه ارتباطات غیررسمی بسیار اهمیت دارند. بنگاههایی که با تکنولوژیهای متنوعی کار میکنند، به دنبال ارتباطات غیررسمی مختلف هستند تا بتوانند نتایج اولیه تحقیقات را کسب کنند. ممکن است در ابتدا میزان کسب دانش از این طریق کم باشد، ولی با گذشت زمان از طریق افزایش درک متقابل در این کانالهای غیر رسمی سرعت کسب دانش افزایش مییابد.
● پیوندهای دانشی
خلق دانش و انباشت آن فقط در اختیار و اراده بنگاهها نیست، بلکه تحت تاثیر فعالیتهای دیگر بنگاهها و موسسات و نهادهای خلق دانش نیز قرار میگیرد. از این رو نظامهای نوآوری را میتوان به صورت سیستم یادگیری جمعی در بین اعضای سیستم در نظر گرفت که پیوندهای دانش موجود در آن مکانیسمهایی هستند که این یادگیری جمعی را تسهیل میکنند. رویکرد نظام ملی نوآوری بر پیوندهای اصلی دانش از طریق خلق بین سازمانی دانش تاکید میکند که در میان بنگاهها، دانشگاهها و دولت اتفاق میافتد.
پیوندهای سیستمی در نظامهای تکنولوژیکی و همچنین نظامهای بخشی نوآوری بر اساس ارتباطات علمی ـ تکنولوژیکی و وابستگیهای تکنولوژیکی از طریق وابستگیهای میان بخشی ـ میان تکنولوژیکی شکل میگیرد.
پیوندهای سیستمی نظامهای منطقهای نوآوری نیز از طریق میزان مشارکت در دانش ضمنی بازاری وتثبیت شبکههای دانش شکل میگیرد. پیوندهای دانش در نظامهای منطقهای نوآوری بیشتر به شکل پیوندهای غیررسمی، ضمنی و فرهنگی در میان کارگزاران این نظام هستند.
● انتقال دانش
یک ارتباط علمی ـ تکنولوژیکی میتواند فرصتهای تکنولوژیکی جدیدی را خلق کند که ممکن است ناشی از کشفهای علمی و اختراعات باشند. در واقع توسعه تکنولوژی در یک بنگاه میتواند دارای درجات مختلفی از پیچیدگی علمی باشد. مثلا بعضی از تکنولوژیها با درجه بالایی از پیچیدگی علمی در تحقیقات سر و کار دارد (برای مثال بیوتکنولوژی و تکنولوژی میکروالکترونیک)، درحالی که دیگر تکنولوژیها(مثل فیلم سازی) چنان پیچیدگیهایی ندارد. بنابراین ماهیت مکانیسمهای انتقال دانش در هر مورد متفاوت است. انتقال دانش بین بخشهای مختلف میتواند از طریق ارتباطات مختلف (پولی و غیرپولی) در میان عرضهکنندگان، خریداران، رقبا، بنگاهها در بخشهای مرتبط و بنگاههای جانبی صورت پذیرد.
● نظام ملی نوآوری
فریمن نظام ملی نوآوری را به صورت «شبکهای از نهادها در بخش خصوصی و عمومی که فعالیتها و تعاملات آنها زمینه ساز ورود، تعدیل، بهبود و انتشار تکنولوژیهای جدید میشود»، تعریف میکند. به جز فریمن دانشمندان دیگری نیز هر یک مفهوم نظام ملی نوآوری را به گونهای تعریف کردهاند. آنچه که در تمامی این تعاریف وجود دارد این است که نظام ملی نوآوری شبکهای از تعاملات یا یک سیستم به عنوان یک کل است. یک سیستم به وسیله اجزای آن، ارتباطات متقابل و تعاملات میان این اجزای توصیف میشود.
سه جزء اصلی نظام ملی نوآوری دانشگاه، دولت و صنعت هستند که هر یک اهداف، مکانیسمها و کارکردهای مربوط به خود را دارند. تعامل اجزای این سیستم با یکدیگر یک عامل بسیار مهم در عملکرد نظام ملی نوآوری به عنوان یک کل است. اینکه چگونه این سه جزء به عنوان عناصر یک سیستم جمعی خلق، جذب، انتشار و در نهایت کاربرد و بهرهبرداری از دانش با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، موضوعی مهم در تحلیل عملکرد نوآوری در یک کشور است. وقتی در نظام ملی نوآوری همه چیز ایده آل باشد، پتانسیل نوآوری در نهایت منجر به ارزش افزوده محصولات صنعتی میشود. برای توصیف یک نظام ملی نوآوری باید بر روی اجزا و تعاملات میان اجزا متمرکز شد.
● نوآوری در صنعت
عملکرد اولیه و اصلی نظام ملی نوآوری ایجاد دانش و انتشار آن برای کاربردهای علمی در میان بنگاههای یک کشور است. در عصر جدید وابستگی فرآیند تولید به استفاده از دانش روز، روز به روز در حال افزایش است. اقتصادها به تدریج در حال تبدیل شدن به یک اقتصاد دانش محور هستند. اقتصاد دانش محور اقتصادی است که: «مستقیما مبتنی بر تولید، توزیع و استفاده از دانش و اطلاعات است»(۷). اقتصاد مبتنی بر دانایی دارای دو ویژگی بسیار مهم است: اولا فعالیتهای صنعتی وابستگی بیشتری به تکنولوژی و دانش خواهند داشت، ثانیا ساختار صنعتی کشورها به سمت بخشهایی متمرکز میشود که وابستگی و تمرکز بیشتری بر دانش و تکنولوژی دارند. بنابراین بنگاهها به طور روزافزون نیازمند دانش و تکنولوژی هستند.
به دلایل مختلف بنگاهها خود به تنهایی تمام فرآیند خلق دانش را به عهده نمیگیرند، بلکه سعی میکنند تا در تعاملات با موسسات تولید دانش و همین طور در تعامل با دیگر بنگاهها از منافع خلق دانش و کاربرد آن استفاده کنند. از یک سو بار مالی انجام تمام فعالیتR&D در داخل بنگاه سنگین است و از سویی دیگر ساختار سازمانی آزمایشگاههای بزرگ خیلی انعطاف پذیر نیستند و در برابر تغییرات در شرایط متغیر بازار دارای سکون سازمانی هستند که باعث میشود تا بنگاه انعطافپذیری خود را از دست بدهد. علاوه بر این بنگاهها علاقه زیادی به انجام تحقیقات پایهای ندارند. این نوع از تحقیقات باید در دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی عمومی انجام شود تا در بلندمدت زیربنای دانش بومی تضعیف نشود.
به همین دلیل هم دولتها و هم خود بنگاهها سعی در خارجی کردن فعالیتهای R&D به صورت همکاری با دیگر بنگاهها، دانشگاهها و گروههای علمی دارند.
بنگاهها در برابر تغییرات قابل توجه در قیمت منابع باید با تخصیص مجدد منابع از آنها بهترین بهرهبرداری را به عمل آورند. همچنین بنگاهها سعی در بهرهبرداری از منابع بهرهبرداری نشده و کاربرد دانش موجود در ایجاد محصولات جدید و فرآیندهای تولید دارند. اما در بلندمدت موفقیت و رشد بنگاهها بستگی به قابلیت بنگاهها در ایجاد توانمندیهای جدید دارد. بنگاهها برای ایجاد توانمندیهای جدید در سه حوزه وارد میشوند:
برای افزایش توانمندی نیروی کار بنگاهها از طریق بازار کار و محیطهای آموزشی سعی در جذب نیروی کار مورد نیاز خود دارند. همچنین بنگاهها با انجام R&D در داخل سازمان بنگاه و آموزش پرسنل سعی در ایجاد توانمندیهای جدید دارند. از سوی دیگر بنگاهها با همکاریها و پیمانها و تعاملات در شبکههای دانش با مشتریان، عرضهکنندگان تکنولوژی، موسسات تولیدکننده دانش و تکنولوژی، شرکای تجاری و رقبا سعی میکنند وارد حوزههای جدید شوند و توانمندیهای جدیدی کسب کنند.
بنگاهها از این سه طریق ایجاد توانمندیهای جدید را مدیریت میکنند.
● نقش دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی
دانشگاهها و دیگر موسسات خلق دانش در نظام ملی نوآوری وظیفه خلق دانش و تکنولوژی مورد نیاز بنگاهها را بر عهده دارند. دانشگاهها با انجام تحقیقات پایهای باعث افزایش و تقویت زیربنای دانش بومی میشوند. تضعیف پایه دانش بومی در بلند مدت باعث کاهش توانمندی بنگاههای کشور در برابر رقبا خواهند شد. بخش خصوصی تمایل زیادی به انجام تحقیقات پایهای ندارد زیرا بسیار دیربازده است، بنابراین فعالیت اصلی دانشگاهها ایجاد پایه دانش بومی از طریق توجه بیشتر به تحقیقات پایهای است. موسسات تحقیقاتی با مالکیت خصوصی و عمومی از نتایج این تحقیقات استفاده میکنند و آنها را در توسعه علوم کاربردی به عنوان قلمرو اولیه صنعت به کار میگیرند. اساس و پایه موسسات تحقیقاتی مخصوصا با مالکیت و مدیریت دولتی پشتیبانی و تکمیل تحقیقات صنعتی از طریق هدایت برنامههای کاربردیتر نسبت به تحقیقات بنیادی در دانشگاهها است، زیرا این تحقیقات توسط صنعت به تنهایی انجام نمیشود. این موسسات با دنبال کردن این تحقیقات اولا تقاضا برای دانش بنیادی را که در دانشگاهها ایجاد میشود افزایش میدهند، ثانیا با مشارکت و همکاری با صنعت و بخش خصوصی نتایج این تحقیقات را کاربردی میکنند.
کانال دیگر ارتباط موسسات ایجاد دانش (دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی) با دیگر اجزای نظام ملی نوآوری بخصوص صنعت از طریق تربیت نیروی متخصص مورد نیاز برای صنعت است. همچنین دانشگاه با همکاری با صنعت چه به صورت فروش نتایج تحقیقات به صنعت و چه با همکاری مستقیم در طرحهای مشترک با صنعت تعامل و همکاری میکنند.
دانشگاهها همچنین هم از طریق انتقال محققان به موسسات تحقیقاتی و هم از طریق انتقال دانش چه از طریق فروش نتایج تحقیقات و چه از طریق همکاری مشترک با دیگر اجزای نظام ملی نوآوری تعامل میکنند. گردش افراد بین این سه جزء نظام ملی نوآوری، یعنی بین صنعت، دانشگاه و موسسات تحقیقاتی و همچنین گردش افراد از این سه جزء به دولت و برعکس بسیار اهمیت دارد. زیرا افراد با خود دانش، مهارتها، تجارب و به طور کلی دانش ضمنی را منتقل میکنند.
● نقش دولت
دولت نقش بسیار مهمی در نحوه عملکرد نظام ملی نوآوری دارد. دولت از طریق انتقال منابع مالی بخش عمومی به سمت تحقیقات در دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی، ایجاد انگیزش از طریق مالیاتها و سوبسیدها و ایجاد زیرساختهای مناسب، نقشی محوری در هدایت اجزای نظام ملی نوآوری در جهت تعامل سازنده با یکدیگر بازی میکند. دولت میتواند از طریق سیستم انگیزش مالیاتی، ایجاد محیط مالی مناسب، ایجاد بانکهای اطلاعاتی مرتبط با R&D، سیاستهای مرتبط با تحرکپذیری بازار کار، سیاستهای تسهیلکننده تجاری کردن نتایج تحقیقات و ارتقای آزمایشگاههای تحقیقاتی از طریق ایجاد انگیزشهای مالی و مالیاتی، به حمایت از فعالیتهای تحقیقاتی بپردازد. همچنین دولت میتواند با ایجاد قوانین و نرمهای مورد نیاز برای حمایت از نوآوری، مثل قانون حمایت از مالکیت معنوی، فعالان نوآور را به سمت توسعه فعالیتهای نوآورانه هدایت کند. دولت میتواند با تخصیص مناسب بودجههای عمومی به انجام تحقیقات پایهای در دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی عمومی کمک کند و از این طریق باعث ارتقای دانش بومی و در نهایت تداوم نوآوری در بلندمدت شود. همچنین دولت میتواند با ایجاد نهادهای واسط، واحدهای مشترک بین دانشگاه و صنعت و مراکز ارائه خدمات تکنولوژیکی، توسعه بنگاههای خدماتی مستقل از طریق انگیزشها و تشویقهای مالی به انتشار دانش و افزایش همکاری بین صنعت و دانشگاه کمک کند. دولت میتواند با آموزش مجدد نیروی کار باعث افزایش تحرکپذیری شغلی نیروی کار شود. سیاستهای دولت در تعامل با دیگر اجزای نظام ملی نوآوری باید به گونهای باشد که در نهایت بتواند به انباشت قابلیتهای تکنولوژیکی در درون بنگاهها کمک کند، نه اینکه سعی داشته باشد که این قابلیتها برای بنگاهها شکل بگیرد.
این نکته بسیار مهم است. زیرا در تئوریهای جدید به بنگاهها به شکل «الگوریتمهای ساده بهینهکننده تابع تولید و سود» نگاه نمیشود، بلکه بنگاهها را سازمانهای یادگیرندهای در نظر میگیرند که کارآیی آنها بستگی به عملکرد و استراتژی خود بنگاه و همچنین عملکرد دیگر اجزای نظام ملی نوآوری دارد. در حقیقت محل اصلی انباشت قابلیتهای تکنولوژیکی درون بنگاه است. بنابراین سیاستهای دولت باید به گونهای باشد که در نهایت بتواند با انباشت قابلیتهای تکنولوژیکی در درون بنگاهها (نه برای بنگاهها) رقابتپذیری آنها را افزایش دهد. دولت برای رسیدن به این هدف باید اهداف هریک از اجزای نظام ملی نوآوری را در سیاستگذاریهای خود در نظر بگیرد. در اینجا نقش سیاستهای دولت از سیاستهای سنتی در موارد شکست بازار به سمت سیاستهای فراهمکننده چارچوبهای نهادی مناسب برای تعامل دانش میان شرکتها، سازمانها و موسسات و نهادهای علمی ـ تحقیقاتی تغییر میکند.
ایجاد فضای رقابتی از طریق سیاستهای تحریککننده رقابت در اقتصاد یک شرط لازم برای موفقیت در این سیاستها است. زیرا هدف بنگاهها کسب سود است. اگر بازارها در یک اقتصاد رقابتی نباشند، بنگاهها انگیزهای برای همکاری با نهادهای تولید علم و دیگر اجزای نظام ملی نوآوری نخواهند داشت. از طرف دیگر عدم مشارکت کافی بنگاهها و بخش خصوصی در تعاملات علمی باعث میشود که سازمانهای تولیدکننده دانش نیز در به کارگیری علوم در سطح کاربردی تضعیف شوند و نتوانند در حل مشکلات روزمره از آنها کمک بگیرند. به این ترتیب دانشگاهها تبدیل به موسسات تولید علوم محض میشوند که این علوم ـ بهرغم مفید بودن آنها ـ نقشی در حل مسائل روزمره اقتصاد ندارد.
● تعامل با دنیای خارج
تعامل نظام ملی نوآوری با دنیای خارج از راههای گوناگون انجام میشود. از یک سو بخش خصوصی و بنگاههای یک کشور میتوانند با خرید لیسانسهای تکنولوژی از خارج به طور مستقیم تکنولوژی مورد نیاز خود را تهیه کنند. از سوی دیگر و در سطح بالاتر با همکاریهای تحقیقاتی و تبادل افراد با بنگاههای موجود در خارج از کشور و دانشگاههای موجود در دیگر کشورها و تعریف طرحهای تحقیقاتی مشترک به کسب و تبادل تجربیات با دنیای خارج بپردازند. دیگر کانال انتقال دانش و تکنولوژی و همچنین تجربیات از خارج، سرمایهگذاری مستقیم خارجی است. این شیوه به خصوص در مورد کشوری مثل سنگاپور بسیار موفق بوده است.
یکی از مفیدترین انواع تعامل با دنیای خارج همکاریهای تحقیقاتی بنگاهها و موسسات تولید دانش داخلی با بنگاهها یا موسسات تولید دانش خارجی است. این همکاریها میتواند به شکل برگزاری سمینارها، سرمایهگذاری مشترک در تحقیقات، انتشار مقالات علمی به طور مشترک، ثبت پتنتها به طور مشترک، تبادل افراد به شکل انتقال استاد و دانشجو باشد. هرچه این تعاملات افزایش یابد در نهایت کارآیی نظام ملی نوآوری نیز افزایش مییابد و در نهایت حاصل آن افزایش رقابتپذیری اقتصاد خواهد بود.
علی کیوان پناه
پاورقی
۱ - Imitators
۲ - Cluster
۳ - Entrepreneur
۴ - Creative Destruction
۵ - Industrial Mutation
۶ - System of Innovation
۷ - Source : OECD; ۱۹۹۶; «The knowledge – Based economy »
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان حجاب جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی انتخابات مجلس دوازدهم
قتل فضای مجازی هواشناسی تهران شهرداری تهران شورای شهر تهران سیلاب سامانه بارشی آموزش و پرورش سازمان هواشناسی باران آتش سوزی
خودرو بانک مرکزی بازار خودرو قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو دلار یارانه مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان تورم
تلویزیون سینمای ایران سینما نمایشگاه کتاب دفاع مقدس صدا و سیما مسعود اسکویی صداوسیما کتاب موسیقی مهران غفوریان سریال
معماری
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین حماس جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان ایالات متحده آمریکا نوار غزه جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر جواد نکونام مهدی طارمی سپاهان رئال مادرید بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال
باتری گوگل آیفون اینستاگرام سامسونگ مایکروسافت اپل عکاسی ناسا
چای کاهش وزن فشار خون توت فرنگی سیگار کبد چرب